سایر خبرها
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به روایت تصاویر
تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 2- لانه جاسوسی ساعاتی پس از تسخیر، توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 3-نمایی از اجتماع حمایت آمیز مردم دربرابر لانه جاسوسی پس از تسخیر آن 4- لانه جاسوسی دراولین شب ِ پس از تسخیر، توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام 5-دستگاههای خردکننده اسناد درسفارت سابق آمریکا 6- اطلاعیه دانشجویان پیرو خط ...
6 شاهد تاریخی از خباثت های سفارت آمریکا
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ 13 آبان سال 1358 سفارت امریکا در تهران توسط "دانشجویان پیرو خط امام" تسخیر شد و امام خمینی(ره) ضمن قدردانی از این حرکت ، آن را " انقلاب دوم" نامیدند. از همان ابتدا این حرکت خودجوش مردمی به تسخیر لانه جاسوسی موسوم شد که در کوتاه ترین عبارت، اصلی ترین هدف دانشجویان پیرو خط امام و ملت ایران را بیان می کرد. در واقع تسخیر لانه جاسوسی نشان دهنده حقیقت مهمی ...
شجونی: هاشمی گفت مملکت را باید بهزاد نبوی و موسوی اداره کنند
جمهور کرد و بعد از آن بود که امام خمینی(ره) نیز فرمان عزل نخستین رئیس جمهور را داد. او درباره آن واقعه که در اولین مجلس شورای اسلامی به وقوع پیوست، می گوید: من جزء کسانی بودم که نطق قبل از دستور عزل بنی صدر را کردم و رادیو هم آن نطق را پخش کرد. چهار نفر من را دیدند و گفتند آن موقع پیش امام بوده اند. امام رادیو را گوش می داده اند و گفته اند، آقای شجونی شروع کرده و شما هم این طور باید مبارزه کنید. این ...
6 شاهد تاریخی از خباثت های سفارت آمریکا
با [ امام] خمینی میتواند منبع اطلاعاتی مفیدی از اطرافیان[ امام] خمینی باشد. [11] علاوه بر این ، سفارت امریکا با در اختیار داشتن نفوذی هایی در درون نظام اسلامی به مهم ترین تصمیمات نظام انقلابی دست یافته بود. در اسناد لانه جاسوسی اسامی افراد مختلفی از جمله عباس امیرانتظام، مقدم مراغه ای، بنی صدر و ... به چشم می خورد که حاکی از برنامه ریزی بلندمدت امریکا برای ضربه زدن به ایران بود. در همین ...
حاج آقا مصطفی شوخ طبع بود
که از خارج آمده است و سئوالاتی دارد معرفی کنند تا امام به عنوان ارتباط خانوادگی و پدرم با ایشان، برخوردشان با من فرق نکند. همه قبول کردند و من تحت عنوان یک دانشجو خدمت ایشان رفتم. هنوز درست سر جایم مستقر نشده بودم و تازه سلام داده بودم که امام گفتند: شما آقا صادق هستید یا آقا جواد؟ واقعاً از این همه هوش و فراست یکه خوردم، چون شاید دو سه سال بیشتر نداشتم که با پدر به یکی از حمام های قم رفته بودم و ...
تسخیر سفارت آمریکا؛ سرآغاز بیداری اسلامی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ خبر تسخیر سفارت آمریکا در تهران به دست گروهی از دانشجویان مسلمان که خود را پیرو خط امام خمینی(ره) می خواندند، به اندازه کافی خیره کننده بود که در عرض چند ساعت، از تیتر اول رسانه های جهان نیز عبور کرده و به سرمشقی برای مبارزان راه آزادی تبدیل شود. این حرکت، نه تنها رد پای امپریالیسم را در خاک ایران محو کرد، بلکه باعث "بیداری اسلامی" شده و جرقه ای برای آغاز فعالیت ...
کوتاهه های جنگ
...: نکنه من را تنها بگذاری و بروی. گفت: نه. گفت: ما با هم می رویم. در عملیات کربلای 5 من مجروح شدم و او ماند تا کربلای 10. از آنجا هم پرواز کرد. در رویا دیدمش. گفت: شرمنده، هر چه صبر کردم، نیامدی. گفتم: اگر دیر کردم، مجروح بودم. در خرمشهر تعداد زیادی اسیر عراقی گرفتیم. چند نفری بیشتر نبودیم. همه آنها را سوار ماشین کردیم و به طرف خط خودی ...
خاطرات شمال محالَ یادم بره ...
بالاخره به آرزویم رسیدم. باورم نمی شد. از خوشحالی داشتم ذوق مرگ می شدم. همیشه دلم می خواست توی یکی از شهرهای شمال، دانشگاه قبول شوم. به خاطر همین هم وقتی فهمیدم دانشگاه ساری قبول شده ام، خیلی هیجان زده شدم؛ انگار که دنیا را به من داده باشند. روزها را می شمردم و شب ها روی دیوار خط می کشیدم تا اول مهر برسد و من بروم ساری. یک عالمه نقشه کشیده بودم؛ صبح ها کوه، ظهر جنگل، شب هم دریا. از بچگی عاشق این ...
37 سال کارشکنی آمریکا / به جای مذاکره، جهاد کبیر کنیم
مرکز جاسوسی برای مدیریت آن کشور دایر شده است. وی سفارت خانه آمریکا در هر کشور را مأمور به دخالت در سیاست های اجرایی آن کشور دانست و گفت: آنچه در سال 58 در ایران رقم خورد تسخیر آگاهانه و هوشمندانه لانه جاسوسی ایالات متحده بود چون در دوره پهلوی سفارت خانه های کشورهای آمریکا و انگلیس بودند که کشور را اداره می کردند. رئیس اندیشکده یقین افزود: آمریکا همانند کشور خود که دارای 51 ...
خاطرات آزاده فاطمه ناهیدی (12)
...! برای آنها شیر و یک سری امکانات می آوردند، در صورتی که در سلول های پایین زنی بود که شوهرش زندانی سیاسی و گویا مهندس عراقی بوده. او را به جرم مبارز بودن همسر گرفته بودند. زن حامله بود. همان جا زایمان کرد. بچه خیلی ضعیفی داشت. متوجه نشدیم آیا بچه زنده ماند یا نه. مادر شیر نداشت. شب ها به در می کوبید. بچه گریه می کرد. می گفت بچه ام گرسنه است، یک چیزی بیاورید برایش. صدای بچه در راهرو می پیچید و ...
روایت مردی که پرچم نورعلی را بالا نگه داشت
می رفت. وقتی می گفتم بیشتر بمان، می گفت ما باید آنجا باشیم، اگر نرویم شما نمی توانید اینجا در شهر راحت زندگی کنید. *فارس: وقتی خبر شهادتشان را به شما رساندند، کجا بودید؟ چه کسی شما را باخبر کرد؟ همسر شهید: منزل بودم. زنگ زدند. همسر برادر احمدآقا آمد خانه مان. دلم شور می زد. بچه ها هم همگی آمده بودند. اول گفتند زخمی شده، اما بعد خبر دادند که به شهادت رسیده است. ...
خاطرات مادر،شهید حسین فهمیده/رهبر بگوید به بسیجی نیاز است نفر اول می روم
نان آماده کنیم . بعد از مدتی که محمدحسین رفت، یک شب وقت شام رادیو اعلام کرد یک نوجوان سیزده ساله به خودش نارنجک بسته و زیر تانک رفته و شهید شده است . به دلم افتاد این بچه 13 ساله حسین من بود. همسرم گفت : خانم این چه حرفی است؟ این جوان در خرمشهر شهید شده، حسین آنجا نیست. من اگر چنین پسری داشتم خدا را شکر می کردم آن قدر نگران بودم که پسر بزرگم گفت : من می روم و او را پیدا می کنم که خیال شما راحت شود ...
روزی که حاج قاسم اشکم را درآورد
هم روضه حضرت رقیه خوانده شد. بعد از روضه خودم رفتم در تاریکی بیابان موقعیت الوارثین و حال عجیبی داشتم. بالای پشت بام حسینیه و در بیابان مشغول خودم بودم و توسل به سه ساله امام حسین(ع) و دلم حسابی شکست که رفیقام دارن میرن و من انتخاب نشدم. به نظرم تا صبح خوابم نبرد. صبح بچه هات جهیزاتشان رو تحویل می گرفتن و سوار مینی بوس می شدن. که من هم باز به حاج قاسم التماس کردم و گفتم: یکبار دیگه ...
یادواره سردار شهید عیسی آستویی درایلام برگزارشد
استفاده تنم باشه . بچه ها همه زدند زیر خنده و گفتند:مگه علم غیب داری ؟ گفت:حالا من یه چیزی گفتم خودتون می بینید. شهید آستوی از بچه ها ماژیک خواست و گفت: پشت لباسم بنویسید (یازیارت یاشهادت) و اسممو جاهای مخفی لباس بنویسید چون می دونم که مفقودالاثر می شم .نهایتا عملیات آغاز شد، چند روز گذشت و یاد حرفهای شیرین شهید آستوی افتادم ولحظه به لحظه یادش بودم و از دوستان و همرزمانش احوالش را می گرفتم ،اما از شهید آستوی هیچ خبری نبود بالاخره حرفهایش به واقعیت پیوست . ...
نوستالژی مادرانه یک بانوی گلستانی /16 سال محبت مادری با اعمال شاقه، بیخ گوش کمیته امداد و بهزیستی گلستان ...
آزمایشات را انجام دهم و وقتی به دنیا آمد بعد از هفت ماه مشخص شد که او هم ناقص است. کنایه های زیادی شنیدم بعد از مشخص شدن معلولیت فرزند دومم خیلی ها به من و همسرم گفتند که فرزندانتان را به پرورشگاه بدهید ولی من به همسرم گفتم تا زمانی که من زنده هستم بچه هایم را خودم نگه داری می کنم و وقتی مُردم بچه ها را به بهزیستی بدهید چون هیچ کسی مثل یک مادر نمی تواند به فرزندش رسیدگی کند ...
حفاظت از امام در اوج ترورها
رجایی و باهنر با عجله داخل منزل امام شدند،خیال ماراحت شد،چون درغیراین صورت ممکن بود درحضور آقای رجایی و به خاطر اینکه حرف رئیس جمهور بر زمین نماند ناچار شویم احیانا کشمیری را بدون بازرسی به بالا بفرستیم. پس از آنکه رئیس جمهور از دیدما دور شد، کشمیری را برای بازرسی نگه داشتیم و به او گفتیم باید کیف سامسونتی را که به همراه داری باز کنی تا محتویات درون آن را بازرسی کنیم. او هم شروع کرد به ...
- دختر شینا - ، اولین سریال نرگس آبیار
.... امام دارد می آید. الهی قربان تو بچه ات بروم که این قدر خوش قدمید. بعد کتش را از روی جالباسی برداشت. ماتم برده بود. گفتم: کجا؟! گفت: می روم بچه ها را خبر کنم. امام دارد می آید! گفتم: پس شام چی؟! من گرسنه ام. برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت: امام دارد می آید. آن وقت تو گرسنه ای؟! به جان خودم من اشتهایم کور شد. سیر سیرم. .... خیلی از شب گذشته ...
عکس های عبدبطاط بخشی از تاریخ جنگ ما بود
.... پس مردم مشتاق شنیدن و دیدن آن چه که آن طرف خط اتفاق افتاده، بودند. ما در زمان صدام به این آرشیو بزرگ دسترسی نداشتیم. بعد از سقوط صدام مثلاً خود من، با 10خانواده کشته های عراقی برخورد کردم. همه مادران عراقی حاضر به گفت وگو نیستند. می گویند بچه ما را صدام در راه ناحق به کشتن داد. شاید با 30 تا 40 خانواده عراقی برخورد کردم که به مادران ایرانی می گویند که ما را ببخشید؛ خودشان را در ...
فریادهایی که گوش رییس جمهور نمی شنید!
...: شهید کریمی می گوید: با قتل عام روز گذشته تلفنی به آقای خامنه ای گفتم اگر از طرف بنی صدر به این صورت عمل شود، مطالب را به اطلاع تمام فرماندهان سپاه و علما خواهم رساند. بنی صدر با این وضع نماز جمعه تهران را متلاشی و خط امام را از بین می برد. به گزارش فارس، صدام می دانست برای دور زدن نیروهای ایرانی می تواند از نبود پل بر رودخانه های پرآب استفاده کند، اما برنامه ریزان نظامی صدام پیش ...
آیت الله قاضی مبارزترین عالم آذربایجان بود
...، بیان فرمائید. بعد از پیروزی انقلاب در ماه های نخستین سال 1358 مسئله امام جمعگی پیش آمد. اوایل رمضان سال 1358 ه .ش بود و من در خوی بودم. علمای خوی از من دعوت کرده بودند و چند روزی در ارتباط با مسائل انقلاب به آنجا رفته بودم. آقا شیخ حسن صانعی تلفن کردند و گفتند: امام، آیت الله طالقانی را برای امامت جمعه تهران تعیین کرده اند و قرار است در مراکز استان ها هم نمازجمعه اقامه شود. تبریز ...
آقای هاشمی می گفت جنگ جنگ تا یک پیروزی!/ محافظه کاری در مقابل انقلابی گری قرار گرفته است
حضرت آقا از سال 89 به بعد می گوید ما دچار جنگ تمام عیار اقتصادی هستیم، در سال 87 در جمع جوانان گردان های عاشورا گفتند جوانان مواظبت کنند یک عده راه حل ها را در خارج از کشور جستجو نکنند، هی مدام حضرت آقا در تمام سخنرانی هایشان اعلام می کنند و می بینند ما چقدر پای کار هستیم، جنگ جنگ تا رفع فتنه هستیم یا جنگ جنگ تا پیروزی یا جنگ جنگ تا یک پیروزی هستیم. ...
گاهی خادمان، مانع حضور نوجوانان در مساجد می شوند
تفریحی سبب جذب نوجوانان و کودکان به این خانه شده ایم، خاطرنشان کرد: لازمه تحقق چنین هدف گذاری وجود و فعالیت هیات امنای پرانرژی است که اهمیت تعامل با کودکان، نوجوانان و جوانان را درک کنند. حیدری اضافه کرد: در زمان فعالیتم به عنوان امام جمعه شهر بهار همدان و امام جماعت مسجدالنبی (ص) در این شهر، شاهد حضور گسترده مردم اما حضور بسیار کم رنگ کودکان، نوجوانان و جوانان در مسجد بودم، با بررسی ...
کودک ربایی، نقشه مردی که آرزو داشت پدر شود
مرشدلو قرار گرفت به کودک ربایی اقرارکرد. وی گفت: من سال86 ازدواج کردم اما چون نمی توانستم بچه دار شوم همسرم از من طلاق گرفت. من عاشق بچه بودم و همیشه حسرت پدرشدن در دلم بود. هروقت در خیابان بچه ای می دیدم به سمت اش می رفتم و با او بازی کرده و تصور می کردم پدرش هستم اما در حقیقت اینطور نبود و من نمی توانستم به آرزوی بزرگم برسم. روز حادثه هم در حال گذر از خیابان بودم که ناگهان چشمم به کودک ...
اثبات وجوب تسخیر سفارت آمریکا از منظر حقوقی
به گزارش دولت بهار به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛تسخیر لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 توسط دانشجویان پیرو خط امام، باعث شد تا آمریکا با نفوذی که در مجامع بین المللی داشت، این اقدام را غیرقانونی جلوه داده و این عمل را با تکیه بر حقوق و قوانین بین المللی مردود بشمارد. از همین رو آمریکا تلاش کرد تا نشان دهد که تسخیر سفارت این کشور در ایران، به تعبیر خودش "نقض آشکار معاهدات بین المللی" بوده ...
ناشناخته ماندن چهره های هنری در روستاهای ماهنشان+تصاویر
خوب و است زیاد حرف می زنم. نوری اظهارکرد: در گذران زندگی روزمره به هر صحنه ها، مکان ها و شخصیت ها و مطالبی که در مورد آن خوانده بودم و می دانستم و مشاهده می کردم، در وصف آنها شعر می گفتم. وی افزود: تا کنون 6 دفتر 100برگ شعر سراییدم و در وصف اهل بیت، نماز، مکان های معروف روستا، انقلاب، امام راحل و ... شعر گفتم. شاعر روستای ایالو گفت: در سال های گذشته و جوانی مداح بوده ...
هر وقت شهید شدی عکس هایت را به خانواده ات می دهم!
.... اما توسط بچه های سپاه استانی یا نیروی انتظامی که شناختی روی من نداشتند چپ و راست دستگیر می شدم که این لحظات عنایات شهید باقری و اشاره به مامور مورد نظر بود که نجاتم می داد البته سید مهدی عزیز هم کمک می کرد ولی چون آقا باقری را قبل از ریاست جمهوری می شناختم بیشتر مزاحم اومی شدم. یکبار گفت: قنبرلو آخر ما را از کار بیکار می کنی تو! لااقل عکسهایی که می گیری را برامون بیار ...
فرزند شهید مدافع حرم: آن دنیا پارتی داریم +عکس
گفتم شاید آخرین بار باشد. به پدرم گفتم: یک بار دیگر هم ببوسم؟ گفت: باشد وقتی دوباره او را بوسیدم انگار احساسی به من می گفت که این آخرین بار است و دیگر مطمئن شدم که آخرین مرتبه است. دفعه های قبل که می رفتند این حس را نداشتم، آن حسی که آدم مطمئن باشد خیلی فرق دارد. شب روضه حضرت عباس(ع) و امام حسین(ع) یاد پدر و عمویم بودم * پدر حرف یا نصیحت خاصی داشت؟ الان که آن لحظه ها ...
پدر دشمن را در آورده بود، تیربار می زد، آرپی جی می زد، خمپاره 60 می زد. با جدیت می گفت به من خمپاره ...
را انجام دهید و ما نادر حمید را به بیمارستان بردیم. بعد از آن دیگر کسی نبود تا جلودارش باشد. من چون نگران بودم، هر بیست دقیقه با او تماس می گرفتم کار خاصی نداشتم ولی می ترسیدم برایش اتفاقی بیافتد. می گفتم چه خبر؟ می گفت: سردار اینجا بهشت است! نمی دانی چه لطفی در حق من کرده ای، الله اکبر، هیچ نگران نباش، پدر دشمن را در آوردیم. واقعاً پدر دشمن را در آورده بود، تیربار ...
عراقی ها من را ام المشاکل نامیدند/ دفن اجساد اسرا بدون غسل و کفن در کمپ الرمادیه
که می نوشتیم قبل از ارسال برای اینکه اطلاعات و اخبار سری درز پیدا نکند به سانسورخانه می رفت با این حال من با امام جمعه آن زمان شهرمان سید محمدباقر حسینی در ارتباط بودم و به صورت رمزی برایشان نامه می نوشتم، مثلا می گفتم ان شاءالله محصولات خوبی درو کنید منظورم موفقیت در عملیات ها بود.آن ها هم نامه می نوشتند اما نامه های من بیشتر بود شاید چون نامه های آن ها در سانسورخانه می ماند و به دست من نمی رسید ...
خاطره ای از اعلام درگذشت قیصر امین پور در رادیو
. در همان اوان آقای حسین حسینی از خبر زنگ زد و حیرتزده گفت این بنده خدا کی بود؟؟ پرسیدم چرا؟ گفت تا در تحریریه خبر رادیو، این خبر را گفتم همه بی استثنا گریه و زاری کردند و من متاثر شدم که چرا کم می شناسمش، چون کمتر کسی را دیده ام که اینقدر محبوب باشد و همه بشناسندش. خلاصه، بعد آقای حسینی گفت دنبال کسی است که بعد از اعلام خبر درباره قیصر با او گفتگو کنند، گفتم برایت از دوستان ...