سایر منابع:
سایر خبرها
رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با یک داعشی!
فریب می خورند و به سوریه می روند. "بیلل، باید تماس را قطع کنم. الآن مادرم می رسد." "انشا الله فردا بعد از مبارزه باهات تماس می گیرم... شب به خیر عزیزم." عزیزم؟؟ به محض اینکه ابو بیلل اعلام کرد می خواهد با ملودی ازدواج کند، به تعداد دوست های ملودی در فیس بوک اضافه شد. دخترها از ملودی می خواستند امن ترین راه برای رفتن به سوریه را به آن ها نشان دهد. برخی از سؤال ها ...
قتل زن تنها به خاطر گردنبند طلا
راز قتل زن 70 ساله که با دست و پا و دهان بسته در خانه اش به قتل رسیده بود، با دستگیری یک کارگر افغان فاش شد. به گزارش 9 صبح، دختر این زن سالخورده که در چند تماس تلفنی با مادرش جوابی از او نشنیده بود، وقتی وارد منزل مادر شد، جسدش را دید که با دست و پا و دهان بسته کف اتاق افتاده است. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ پس از حضور در محل جنایت واقع در خیابان دماوند به تحقیق از دختر ...
داستان دخترِ تیغ زن و پسران هیوندا سوار!
حالی که پیاده شده بودم و می خواستم با امداد خودرو تماس بگیرم، ناگهان این دو پسر هیوندا سوار در مقابلم توقف کردند و مدعی شدند که قصد کمک به من را دارند. آنها گفتند این وقت شب درست نیست که کنار خیابان بایستم و از من خواستند که سوار خودرویشان شوم و صبح برای تعمیر خودروی ام به آنجا بیایم. در حالی که به آنها اعتماد کرده بودم، سوار خودروی شان شدم؛ اما در راه ناگهان آنها رفتارشان مرموز شد تا جایی که شک ...
اعتراف های هولناک زن جوان به قتل همسر و فرزندانش
از آنجا می گذشت با دیدن من گفت اگر خودت را بیندازی فقط دست و پایت می شکند ولی نمی میری. با شنیدن این حرف از تصمیمم منصرف شدم و به سالن برگشتم و روی مبل نشستم و همسایه ها پس از شکستن در وارد خانه شدند. زن جوان ادامه داد: 17 ساله که بودم در راه مدرسه با همسرم آشنا شدم. دوستی ما با مخالفت خانواده ام به ازدواج همراه شد. من قبل از ازدواج دارو مصرف می کردم. آن موقع ها نیز صداهایی می شنیدم که به خاطر این ...
واکنش شاگرد پورحیدری به عکسی تلخی که از او منتشر شده است! +عکس
تاریخ استقلال نمونه بود و دیگر چنین شخصی در استقلال نداریم و من به عنوان شاگرد خیلی چیزها از او یاد گرفتم. خیلی مسائل را دیدم و خیلی حرف دارم که الان نمی توانم به زبان بیاورم. دین محمدی درباره اینکه می گویند پورحیدری پدر معنوی استقلال بود گفت: منصورخان همه زندگی اش را برای استقلال گذاشت. سال 71 من برای اولین بار رفتم امجدیه جلو در آن ایستاده بودم و منصورخان با رنو آمد. به ایشان گفتم می خواهم ...
جزئیاتی از قتل عام اعضای خانواده به دست مادر
دهنده اش از روز حادثه درپاسخ به پرسش بازپرس مدیر روستا درباره انگیزه اش از این جنایت هولناک گفت: همسرم می خواست با دختر دیگری ازدواج کند. من فکر می کنم اصلا با هم ازدواج هم کرده بودند. من چندبار عکس هایی هم در تلگرامش دیدم. ماجرا وقتی شروع شد که همسرم 2 سال پیش ال90 گرفت. از آن به بعد کم کم رفتارش تغییر کرد. چند وقت پیش هم خودش به من می گفت که می خواهد با یک دختر 28 ساله ازدواج کند. دراین چند وقت ...
آنگاه که آرزوها دود می شود و قدها خمیده/نای نی در اینجا نوای خوشی ندارد
می سپرند، بیان کرد: کمپ من را دوباره متولد کرد و بهم انرژی خوبی می دهد. وی با تاکید بر اینکه چهار روز بعد از ترخیص اولم از کمپ با من تماس گرفتند که برای آزمایش دوباره به کمپ بروم که چون مصرف مواد داشتم دوباره بستری شدم و 6 ماه در کمپ بودم که قطع مصرف کردم و بعد از آن به عنوان خدمتگذار در این مکان ماندگار شدم، گفت: ترس مصرف دوباره را داشتم بنابراین خودم، خودم را در این کمپ حبس کردم چون ...
قصه فداکاری دو جوان پاوه ای در مبارزه با آتش
86 تازه 17 سال را پر کرده بودم. فرزند اول خانواده بودم و بچه روستا. همه زندگی مان در طبیعت خلاصه می شد. کوچ نشین بودیم و در فصل کوچ از روستای بانه وره به نقطه صفر مرزی می رفتیم. مثل چند جوان دیگر مدت ها بود که همیار طبیعت شده بودم و اگر جایی برای یاری رساندن به کمک ما احتیاج بود، بلافاصله خودمان را به آنجا می رساندیم. در مقطع دوم راهنمایی تحصیل می کردم و دوست داشتم تحصیل را ادامه بدهم. روز 23 ...
دام دکتر قلابی برای زنان مطلقه و بیوه!
تصادف رانندگی درامریکا جان باخته اند و او هم به خاطرمشکلات شدید روحی و برای بررسی شرایط ادامه زندگی به ایران آمده است. او که حرف های زیبا و دلنشینی می زد بتدریج اعتماد مرا جلب کرد. این درحالی بود که من هم بتازگی طلاق گرفته و به همدم مهربانی احتیاج داشتم. ارتباط مجازی ما سه ماهی ادامه داشت تا اینکه چند روزی از او خبری نشد و پس از مدتی بی خبری اعلام کرد به خاطر مشکلات روحی اش در شرایط بدی بوده و به ...
چه کسی مرد صاحبخانه را کشت
قول نامه کند. ابتدا قبول نکردم اما فریدون با چرب زبانی و مظلوم نمایی مرا فریب داد و من نیز قبول کردم. در روز حادثه من فقط یک ضربه زدم. وقتی ضربه را به سر مقتول زدم، وی هنوز در حال حرف زدن بود. آن قدر ترسیده بودم که دیگر قادر به انجام هیچ کاری نبودم و این در حالی بود که فریدون دائما می گفت بزن ولی من دیگر هیچ ضربه ای نزدم به همین علت فریدون چوب را گرفت و خودش چند ضربه دیگر به سر مقتول زد و پس از ...
از استقلال هم که رفته ایم، باید پاسخگوی حاشیه هایش باشیم؟ - لازم باشد می گویم متن قراردادها منتشر
... - آقای منصوریان یک حرفی زدند که بعدا هم خودشان اصلاح کردند. گفتم که همه قراردادها عینا به سازمان لیگ تحویل دادیم و هیچ مشکل و ابهامی هم در آنها وجود ندارد. از استقلال هم که رفته ایم، باید پاسخگوی حاشیه هایش باشیم. * از استقلال بگذریم؛ گفته شد که به عنوان مدیر ورزش جزیره قشم انتخاب شدید. کارتان را در این عرصه آغاز کرده اید؟ - حکم من همان زمان که خبر اعلام شد، زده شد اما ...
قتل عام یک خانواده به دست مادر
وخیمی داشت به بیمارستان حضرت رسول منتقل شده بود. براساس شواهد، این دختر که از نیت سوء مادر خود، جان سالم به در برده بود، به مأموران گفت: پدر من، قصد ازدواج با زن دیگری داشت که مادرم عصبانی شد و او را کشت. پس از آن، من، خواهر و برادرم را تا سرحد مرگ کتک زد. من نمی دانم سر خواهر و برادرم چه بلایی آمده است اما خودم آن قدر کتک خوردم و چاقو به بدنم خورد که از ترس، درد و وحشت، بی هوش شدم و وقتی چشم هایم را ...
سرگذشت تکان دهنده یک مادر 19 ساله
. بی خبر از همه جا سوار ماشین شدم و خوشحال بودم که تا ساعاتی بعد به زادگاهم می رسم و دوباره با پدر و مادرم زندگی خواهم کرد؛ غافل از اینکه مادرم می خواست مرا که 9 سالم بود، تحویل پدرم بدهد. روزشمار سختی هایم آغاز شده بود. ای کاش ای کاش آن روزها یک نفر از راه می رسید و می گفت صلاح نیست یک دختر کم سن و سال در کنار پدری بی کفایت و معتاد به الکل زندگی کند. کاش مادرم در حق ...
داریوش همایون را بیشتر بشناسیم
ششصد هفتصد نفر افسر و سرباز هم در آنجا زندانی بودند، حمله کردند و آنجا را گرفتند، درهای زندان باز شد و زندانی ها گریختند. چون شب بود من در داخل صفوف آن زندانیان توانستم از زندان فرار کنم. بیشتر دوستانم هم که با من زندانی بودند فرار کردند و جز چند نفری آن شب دستگیر نشدند... تا پایان اردیبهشت 58 در زیرزمین بودم. بعد دیگر هم از روی مأیوس شدن از اوضاع ایران و هم روی فشار خانواده ام که در خارج بودند از ...
ایتالیایی های حاشیه نشین قزوین
دنیا آمده. 50 قدمی خانه ای که حالا در آن ساکن است. ویدا می گوید: کل این راسته خانه عموهایم است. راسته زرگرها. کتابعلی چیزی به زبان رومانو می گوید: Mush aien مش آئن. یعنی خوش آمدید و بعد ادامه می دهد: یکی می گوید من سند زنده دارم که اجداد ما ایتالیایی بوده اند، یکی دیگر می گوید یونانی هستیم. هر کس حرفی می زند. یادم می آید 35 سالم بود. دوست دکتری داشتم در قزوین که اصالتاًمال شوروی بود ...
برایم سخت بود در اتاقی که مردها هستند، بخوابم
. احساس می کردم از انقلاب هم خوشش می آید هم ترسی در دلش می افتد. به این جاها که می رسید، به مترجم می گفت بگو کافی است. می دیدم که حتی از شنیدن و فهمیدن این مطالب هم وحشت دارد. بعد که بازجویی تمام شد، گفت: دوست داری بروی کربلا؟ گفتم: معلوم است که دوست دارم. گفت: خب، می بریمت. گفتم: ولی دوست ندارم شما مرا ببرید. دوست دارم خودم بروم. و ان شاالله هم می روم. گفت: چه جوری می خواهی بروی؟ ما که نمی ...
هم بند طالقانی دشمن خطرناک ساواک بود
بزرگداشت فضیلت و فرزانگی و تعهد و گرانمایگی است. ماجرای تعاونی گج پر لطف الله میثمی در بخشی از این مراسم با بیان خاطراتی از دوران دانشجویی خود با جعفری به تشکیل تعاونی ای توسط وی اشاره کرد که گستره فعالیتش تنها اتاقی کوچک در کوی دانشگاه بود: من در سال 1339 با ایشان دوست و هم رزم بودم. ایشان اتاقی محقر در کوی دانشگاه ساختمان دانشسرای عالی - که آنجا به تحصیل مشغول بودند - داشتند و ...
فریبا: تا حالا اینطور هق هق نزده بودم
منصورخان هم رفت بهتاش... بله، متاسفانه اتفاقی که نباید می افتاد افتاد. البته ما از چند روز قبل منتظر بودیم که تکلیف مشخص شود. دو روز قبل از اینکه منصورخان فوت کند با علی پسرش حرف می زدم که متوجه شدم امروز، فردا تکلیف روشن می شود که همین اتفاق هم رخ داد. کی خبر درگذشت را شنیدید؟ من شب قبل از فوت منصورخان سری به بیمارستان زده و به خانه برگشتم. عادت دارم که تا ظهر جمعه تلفن همراهم را خاموش کنم چون همیشه این زمان را به استراحت می گذرانم. به همین دلیل از اخبار ع ...
رسوایی تازه برای تروریست ها؛ یک حقه باز، قهرمان رسانه های غربی در سوریه
را در حالی که سر و دست چپش باندپیچی شده بود نشان می داد. دو روز بعد تصویری از ادهم در حالی که در انوموبیلی نشسته بود منتشر شد با این توضیح که: برادر رامی حالا در طرف ترکیه ای مرز (سوریه) است. او برای مراقبت های پزشکی (به محل) برده شده و ممکن است فردا به فنلاند بازگردد . هلسینگین سانومات مدارکی بدست آورده که نشان می دهد زخمی شدن (ادهم) واقعیت نداشته و یک شیرین کاری تبلیغاتی بوده است. ...
چگونگی شهادت غم انگیز حضرت رقیه (س)
بی پایان لطف خداوند بهره ای بگیرد. من هم باچنین پیش آمدی، چاره ای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع) نداشتم . روزی بعد ازنماز ظهر وعصر، حال توسل به دست آمد وخیلی اشک ریختم وسالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) راکه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرارداده گفتم : یا بن رسول الله، صبر درمقابل چنین بیماری برای من طاقتفرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم ازمن انتظاردارند برایشان ...
طیب حاج رضایی از کسی خط نگرفت
دعوت ما را برای گفت وگو پذیرفت. *از خودتان بگوئید. متولد 1304 بخش 6، محله باغ فردوس هستم. تقریبا هفت ساله بودم که پدر و مادرم فوت کردند. آشنا و فامیل مرا مدرسه گذاشتند و من تا کلاس هشتم درس خواندم. آن زمان به جای انگلیسی، مجبور بودیم فرانسه بخوانیم و زبان فرانسه جزو دروس اجباری بود. درمدرسه محمدیه که پائین تر از چهار راه مولوی قرار داشت، درس می خواندم. بعد از کلاس هشتم ترک ...
التماس های کودکانه به مادر قاتل
، بعد هم همسرم به همراه دامادم با ما خداحافظی کردند و رفتند خانه خودشان. دامادم دوشب بود که به خانه نرفته بود. سه شنبه و چهارشنبه زن و بچه اش تنها درخانه بودند. دخترم با نوه هایم چهارشنبه به خانه ما آمدند و پیش ما ماندند. پنجشنبه تولد یکی دیگر از نوه هایم بود و دامادم هم آمد پیش ما. من هم چند کلامی به او گفتم، درست نیست که زن جوان با سه تا بچه را تنها بگذاری و شب ها خانه نباشی. او ادامه ...
چگونه از دخترم محافظت کنم؟
ممکن است در کنار فرزندان پیش بیاید یافته بودند اما من معتقد بودم آنها بهای بسیار گزافی بابت آن پرداخته اند. همه ما مردها دوست داریم گاهی کمتر درگیر زندگی فرزندان خود باشیم و کمتر از آنها تاثیر بپذیریم(چون خود را مدیر خانه می دانیم و نظارت از راه دور می کنیم و این باور در ذهن ما نقش بسته که رسیدگی به امور بچه بر عهده زن خانه است) اما کار انسانی واقعی همین جا صورت می گیرد، کار عاطفی همین ...
زن جوان همسرش را درخواب به آتش کشید
.... بعد از مرگ پدرم شرایط زندگی برایمان دشوار شد به گونه ای که مادرم برای تامین مخارج زندگی من و خودش با مشکل روبه رو بود. به هر سختی بود روزگارمان سپری می شد تا اینکه مادرم با کار کردن در خانه های مردم خرج تحصیل مرا تامین کرد. وی ادامه داد: به هر سختی که بود از دانشگاه در رشته روانشناسی فارغ التحصیل شدم و توانستم در یک ارگان دولتی مشغول به کار شوم. در این میان خواستگارهای زیادی داشتم ...
تهران تا کربلا با پای پیاده
تا اینکه امسال بالاخره راهی شد: چند سالی می خواستم بروم اما قسمتم نمی شد. همیشه دلم می خواست چندنفری برویم چون فکر می کردم تنهایی خیلی سخت باشد و اینکه از تنهایی رفتن هم می ترسیدم. امسال هم بنا بود با یکی از دوستانم بیایم؛ اما برای آن بنده خدا مشکلی پیش آمد و خودم راهی شدم. همیشه فکر می کردم که خودم را به مرز می رسانم بعد ازآنجا تا حرم را پیاده می روم. ولی به دلم افتاد که از در خانه پیاده بروم ...
خاطره خواندنی یک عکاس از توجه اهل بیت (ع) به خادمان اربعین حسینی
ماه بود بیکار بودم با عصبانیت و دلشکستگی رفتم روبروی حرم امیرالمومنین (علیه السلام) ایستادم و گفتم اینه رسمش؟ زائرای پسرت اومدن... و سرم را برگرداندم و رفتم. هنوز چهل قدم دور نشده بودم که برادرم زنگ زد و گفت کسی چند میلیون دینار عراقی نذر کرده برای پذیرایی زائران اربعین. من هم بدون معطلی رفتم و همه را پتو و برنج و مایحتاج دیگر خریدم و به خانه آوردم حالا صورت من و ابو امیر زیر آسمان فیروزه ای جاده نجف کربلا خیسِ خیس بود. ابو امیر به جاده خیره شد و لحظه ها را برای آمدن زائران اربعین می شمرد و من هم آرزو داشتم تا اربعین شود و میهمان مولای ابو امیر شوم. ...
توبه ام را در عروسی شکستم و آلوده شدم+عکس
می گفتند احساس غرور بیشتری می کردم و باد به غبغب انداخته بودم . این آشنایی مرا به خانه ای کشاند که پاتوق دزدان بود. در آنجا یک زن هم حضور داشت. من زیاد به آن خانه نمی رفتم. فقط وقتی می خواستیم برویم و سرقت Stealing کنیم می رفتم و بعد از سرقت هم یک پولی می گرفتم. پسر جپان افزود:یکی از بچه ها اسلحه کلت همراه داشت و می گفت اگر خطری پیش بیاید تیر هوایی می زند تا بتوانیم فرار Escape کنیم. من در 5سرقت ...
راننده پراید مشکی به زودی اعدام می شود / او در حین عمل شیطانی مرا با اسم صدا می زد
.... مسیر طولانی کرج تا هشتگرد را با هراس و دلهره طی کردم، چرا که نگران بودم بموقع به این مصاحبه نرسم. بنابراین در شهر نظرآباد از راننده یک خودروی پراید مشکی خواستم تا مرا دربست به مقصد برساند و در حالی که پایان نامه ام در دستم بود، سوار خودرو شدم. راننده که با سرعت زیاد حرکت می کرد، در نیمه راه ناگهان از اتوبان وارد خاکی شد. بعد هم با تهدید چاقو مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و تهدیدم ...
نقشه شیطانی دختر جوان برای 2 پسر پولدار تهرانی
بهانه اینکه در تاریکی هوا برایم مزاحمت ایجاد می شود مرا مجاب به سوار شدن بر خودرویشان کردند که در مسیر فهمیدم آنها نیت شومی در سر دارند. هر چه التماس شان کردم بی فایده بود تا اینکه ماموران سر رسیدند و توانستم خودم را با پرت کردن از ماشین به بیرون نجات دهم. بدین ترتیب تحقیقات برای دستگیری 2 جوان فریبکار کلید زده شد و خیلی زود آنها از سوی ماموران اداره 16 پلیس آگاهی تهران ...
سر زده به اتاق پسرم رفتم و آنچه دیدم قابل باور نبود / شوهر بی غیرتم در چشمانم زل زد
از اعضای خانواده ام نگفته ام، آخه برم چی بگم، مرد آرزوهام که روزی به گفته خودش برای ازدواج با من حاضربود هر شرطی را بپذیرد و من برای او تمام زندگیش بودم، کتکم می زند، فساد اخلاقی دارد، شبها در حضور من فیلم مستهجن می بیند و... بازهم همه اینها را تحمل کردم، اما این کار آخریش قابل تحمل نیست، دیشب به همین خاطر درگیر شدیم، وارد اتاق پسرم که شدم آنچه دیدم قابل باور نبود، صفحه رایانه پسرم ...