سایر منابع:
سایر خبرها
خودش زندگیت رو قشنگ می کنه
حسین خواستم که هیچ وقت تنهام نگذاره. بهش گفتم که کاش می شد من برای گناه نکردن یک همراه و همپا داشتم. کسی که اگه خواستم گناهی نکنم مسخره ام نکنه. بعد نگاهی به من کرد و گفت: مطمئنم اون کسی که خواستم تو بودی. خندید و دوباره گفت: اگه من می دونستم تو این قدر امام حسین را دوست داری زودتر می اومدم خواستگاریت. من که اصلا انتظار چنین حرفی را نداشتم اول تعجب کردم اما بعد از شنیدن تمام حرف ...
سلمان فارسی چگونه با پیامبر آشنا شد؟
سلمان چگونه مسلمان شد؟ کنیه او ابو عبدالله است و در مداین به روزگار خلافت عثمان، درگذشت در حالی که والی آنجا بود. روایت کرده اند که سلمان گفت: من دهقان زاده ای ( پدرش دهخدا بوده است ) بودم از دهکده جی اصفهان و پدرم چندان مرا دوست می داشت که هم چون دوشیزگان در خانه حبس می کرد و من در آیین مجوس کوشش بسیار کردم تا به خادمی آتشکده رسیدم. پس پدرم، در آن هنگام مرا به پاره ای زمین که داشت ...
دست به دامان خرافات
به گزارش ایمنا، دختر جوانی که برای حل مشکلش به مرکز مشاوره ناجا آمده بود اینطور گفت: همسرم سه ماه پیش به خواستگاریم آمد و من نیز بعد از سخت گیری های زیاد تصمیم به ازدواج با وی گرفتم. بعد از برپایی مراسم مختلف در روز عقدم لباس عروس را پوشیده بودم و منتظر بودم که او به دنبالم بیاید یکی دو ساعتی بود که منتظرش بودم، خیلی نگران شدم تا اینکه با من تماس گرفت و گفت: عمویش حین عبور از خیابان در تصادف با یک خودرو در دم فوت کرده است. نمی دانستم چه کار کنم حال خودم ...
عاقبت شوم رابطه پنهانی زن شوهردار با مرد متاهل
دوباره زنگ زد و از من درباره مجرد یا متاهل بودنم پرسید. به دروغ گفتم مجرد هستم البته او هم دروغ گفته بود و درحالی که شوهر و سه فرزند داشت گفته بود شوهر و فرزندش در تصادف کشته شده اند. به غیر از مقتول با زن دیگری هم ارتباط داشتی؟ بعد از ازدواج اصلا به فکر ارتباط با زن دیگری نبودم تا اینکه پارسال با همسرم به مشکل خوردم و بعد با یاسمن آشنا شدم البته اصلا به فکر دوستی با او نبودم ...
خرده روایت های درس دینی (3) وقتی مهمترین بحث تاریخ بشریت به دست محصل ها چند دقیقه ای حل می شود!
: عقل و علم و دین گفتم. مرزها و ویژگی های هر کدام را توضیح دادم و بعد کمی در مورد نگاه دین به مساله خلقت گفتم. هنوز خیلی حرف ها را نزده بودم و خیلی اشکالات را جواب نداده بودم، هنوز برای شان کتاب مقدس نخوانده بودم و فیلم پخش نکرده بودم که مساله برای شان حل شد. باقی مانده کلاس را در مورد مساله های جزئی و پرسش های کوچک شخصی شان حرف زدیم. بچه ها می پرسیدند و من همان وقتی که نگاه شان می کردم و قدم می زدم، جواب می دادم، فکر می کردم چرا این ها که قد بلند کرده و پشت لب سبز کرده اند و خیال مردی دارند، این قدر بی خبرند، حتی شبهه و مسأله و اشکال های شان گرچه زیاد است اما عمقی بند انگشتی دارد. ...
صبح که بیدارشدم آرامش عجیبی داشتم
طرف می رفتم، ناراحتی معده پیدا کرده بودم. در آنجا هم به خاطر فشارهای روحی وناهماهنگی غذا ناراحتی ام شدت گرفته بود. همان شب محمد یک ساندویچ گوشت برایم آورد. گفتم: پس بقیه چی؟ گفت: بعد می آوریم. تو بخور کاریت نباشد. امّا نمی توانستم بخورم. می دانستم که همه گرسنه اند. یکی از برادرها را که از همه مسن تر به نظر می رسید، صدا کردم و گفتم ساندویچ را بین همه تقسیم کند. محمد و علی از پشت پنجره نگاه می کردند ...
دختر دبیرستانی با یک صیغه محرمیت بیوه شد/ پس از صیغه به خواسته اش تن دادم
اجتماعی با مردی به نام ” امیر” آشنا شدم و بعد از مدتی ارتباط ما به صورت تماس تلفنی در آمد او پنج سال از من بزرگتر بود و می گفت خیلی به من علاقه دارد و هیچ دختری غیر از من در زندگیش نیست و می خواهد با من ازدواج کند. به اصرار من و با وجود عدم میل خانواده به علت عدم شناخت کامل از او برای مدتی به صیغه محرمیت هم درآمدیم و رفت و آمد ما شکل گرفت اما بعد از گذشت شش ماه ودرحالیکه با اعتماد به ...
انتظار تشر داشتم اما تقدیر شد
ما نباید بگذاریم که از آقا خرج بشود باید کاری کنیم... حتی به من گفتند که تو از آقا پیام و الهام گرفتی گفتم نه. من منتظر تشر رهبری بودم و در این دو ماه وخرده ای و حالا در این چهار ماه سعی کردم از آقا ملاقات نخواهم و سعی کردم کمتر با دفتر مبارک ارتباط داشته باشم و حداقل رابطه را داشته باشم . روز مجلس ختم آقای تهرانی در مدرسه شهید مطهری، من دیدم آقای شجونی از در وارد شد آمد جلو. وی خیلی حرف زده بود در روزنامه ها علیه من، ولی با او روبوسی کرده و جا باز کردم کنار خودم نشاندم و گفتم اقای شجونی این موضع هایی که تو گرفتی ارادت من را به تو بیشتر کرده است. ...
جهان پهلوانی که سه بار قبرش را شکافتند
سر بزنم. گفت الان می آید. آبگوشت بار گذاشته بود. ناهار باهاش خوردیم، رفت. این آخر سری ها زیاد هم تماس نمی گرفت با این و آن. فکر کنم دو سه ماهی قبل از مرگش بود. حتی تو وصیت نامه اش تو کتاب بابک هم گفته که من به کی اک و کی اک بدهکارم. نمی دانم امیر سیاه و کالج و کی و کی. به مهندس حسیبی گفتم آقا پول این ها را بدهید . *عروسی شما هم بوده انگار آقاتختی؟ من می خواستم زن بگیرم. پدرم ...
مداد سیاه
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می گفت: چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی مسئولیت و بی حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد ...
مادرم می گفت محمد مگر تو پاسدار نیستی؟ چرا به تو کوپن نمی دهند
خواستم برگردم. می گفتند تو راه 30 ساله را در سه سال رفتی و حالا می خواهی برگردی که همه چیزت را از دست بدهی؟ می گفتند ما رفتیم ایران، هیچ خبری نبود. تو هم نرو. می روی می بینی خبری نیست، پشیمان می شوی. اما گوشم نمی شنید. می گفتم شماها اگر می گویید ایران به درد نمی خورد، چرا سالی دو بار می روید؟ می گفتم اگر شما 15 سال توانستید قید ایران را بزنید، آن وقت مرا نصیحت کنید. من پخته شده بودم. می دانستم دارم ...
با حسن یزدانی از ریو تا شایعه ازدواج و پول 5 میلیاردی
، رفته بودم مسابقات المپیک و وقتی آمدم، شایعه درست کردند که یزدانی ازدواج کرده و 4، 5 میلیارد پول به او داده اند و یک نفر ماشین و خانه آنچنانی به او داده است. خیلی از این شایعه ها درست کردند. بعد هم چند نفر که دستشان تنگ بود می گفتند که اینقدر گرفتی و باید کمک کنی. من هم گفتم چشم و در حد وسع خودم کمک می کنم ولی تا به حال چیزی ندادند که بخواهم خسیس بازی کنم. تسنیم: حالا واقعاً ازدواج کرده ...
روابط غیراخلاقی تازه عروس با پسران همسایه او را به دادگاه خانواده کشاند/ آن زمان من در آرزوی ازدواج بودم
به گزارش سرویس حوادث “جام نیوز”، تازه داماد هنوز سروسامان نگرفته بود که با هجوم فیلم هایی از روابط همسرش با پسران مختلف روبرو شد. وقتی مجید پیش روی قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت گفت: نرگس منشی دندانپزشکی بود که من بیمارش بودم در این رفت و آمدها با او آشنا شدم و وقتی به او پیشنهاد ازدواج دادم خیلی زود پذیرفت و من از خانواده ام در تهران خواستم به اینجا سفر کنند و به خواستگاری نرگس بروند ...
میثم منیعی: فردوسی پور باعث شد فوتبال را کنار بگذارم
لحاظ روحی به هم ریخته بودم و از فوتبال بدم می آمد. همه جا گفته ام که برنامه 90 و عادل فردوسی پور باعث شدند فوتبال را کنار بگذارم. بعدها فردوسی پور گفت که می توانست حرف های من را هم بشنود و یکطرفه قضاوت نکند، اما دیگر فایده ای نداشت، چون برنامه 90 از طریق رسانه ملی پخش می شود و بیننده های زیادی دارد. به فردوسی پور گفتم بچه محل های من مدعی هستند تو قماربازی و در سایت های شرط بندی شرکت می کنی. اگر ...
شب تولد 19 سالگی ام در خانه فرزاد تمام هستی ام را از دست دادم
دختر 19ساله ای که نگرانی و اضطراب سراسر وجودش را فرا گرفته بود و با التماس سخن می گفت، در تشریح ماجرای دوستی اش با پسری شیاد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: سال اول دانشگاه بودم و مدتی از رفتنم به شهرستان می گذشت که یک روز در مسیر رفتن به دانشگاه، با پسری که سه ترم بالاتر از من بود آشنا شدم. او هم اهل مشهد بود و برای تحصیل در شهرستان، منزلی را اجاره کرده بود. فرزاد پسری شیک پوش و مودب بود و با خودرو خودش به دانشگاه رفت و آمد می کرد. او چندین مرتبه مرا با خودروی گران قیمتش از دانشگاه به خوابگاهم رسانده بود ...
زنم را در ماشین یکی از همکلاسی هایم دیدم / آنها را تعقیب کردم و به سراغشان رفتم
متهم رسید. او اتهام ارتباط نامشروع با مقتول را رد کرد و گفت: من در 16 سالگی با متهم ازدواج کردم. او پسرعموی من بود اما در هشت سال زندگی، مدام دعوا و کتک کاری داشتیم. در این مدت پسر کوچکم هم به بیماری هپاتیت مبتلا شد و فوت کرد. هر پنجشنبه به بهشت زهرا، سر خاکش می رفتم. همانجا چند بار مقتول سر خاک پسرم آمد و از شوهرم بد گفت. می گفت لیاقت تو بالاتر از اینهاست. حرف های مقتول در دلم نشست. با ...
خط ویژه
گفتم چون مسائل مهم تری داشتیم و من هم روی پول تو برای زندگی آینده حساب نکرده ام. گفت از این نپرسیدن خوش اش آمده و از اینکه خسیس نیستم. گفت آن حرف های دلگرم کننده ای که آن شب زمستانی در میدان بهارستان زدیم، سبکش کرده و با خودش گفته است درست انتخاب کرده ام. گفت آن روزی که کادویش را در خانه جا گذاشته بودم و به جایش رفته بودم یکی دیگر خریده بودم و به خاطر همین دیرتر به قرارمان رسیده بودم، چیزی بیشتر ...
گفتگوی خواندنی با مسعود جمشیدی / به خاطر خانواده ام پاکِ پاکم!
را تغییر می دادم اما این هم دسته گلی بود که فدراسیون کشتی وقت آب داد و امروز من تاوانش را می دهم. برای حضور در جهانی هلسینکی باید 5 ماه کوچکتر می بودم .فدراسیون آن موقع روی یک شناسنامه دیگر که برایم گرفته بودند پاسپورت گرفتند و حالا مدارک من با هم تناقض دارد. خنده دارش اینجا بود که هیچ فرقی هم به حال من نمی کرد یعنی آنجا فهمیدند که با همان شناسنامه و پاسپورت خودم هم می توانستم کشتی بگیرم. الان همان ...
قاتل: برادرم تهمت می زد
به گزارش خبرنگار ما، هجدهم آبان ماه سال 93، مأموران پلیس ملارد از قتل مرد جوانی در یکی از محله های شهر با خبر و در محل حاضر شدند. جسد متعلق به مردی 40 ساله تبعه افغان بود که با ضربات چاقو کشته شده بود. همسر مقتول به مأموران گفت: شوهرم از چند سال قبل با برادرش که فاروق نام دارد، اختلاف داشت. شب گذشته فاروق تماس گرفت و قرار شد امروز همراه عمویش که فاتح نام دارد برای حرف زدن درباره اختلافشان به خانه ...
خاطرات استاد قرائتی از مراسم ازدواجش
درس بخوان بعد بیا اینجا درس بخوان! برو روحانی شو بعد بیا اینجا روحانی شو!. وقتی این مثال را زدم ایشان خیلی خندید و فرمود: به شما حجره می دهیم، شما اینجا بمانید. دانشمند بد سلیقه سال های اوّل طلبگی ام به خانه عالمی رفتم، پرسید: چه می خوانی؟ گفتم: ادبیات عرب. گفت: بگو ببینم اُشتُرتُنّ چه صیغه ای است؟. یک کلمه قُلمبه سُلمبه از من پرسید که نفهمیدم چیست. بعد پرسید: اگر خواهر زن کسی ...
اخاذی شیوه کاسبی این روزها
به گزارش ایمنا، دختر جوانی که مورد اخاذی مالی قرار گرفته بود به پلیس اجتماعی ناجا اینطور گفت: چند ماهی از دوستی من و امید می گذشت ، من با او در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شده بودم و برای اینکه بیشتر او را بشناسم گاهی وقت ها به طور پنهانی در پارک با او قرار می گذاشتم. یک روز که در منزل نشسته بودم ساسان، شوهر خواهرم به من زنگ زد و گفت : فیلمی از تو دارم که اگر پخشش کنم آبرویت می رود ! از ...
فکر می کردم می خواهد من را بکشد
...> اظهارات پزشک متهم در دادسرا عامل جنایت از سال 79 تحت درمان روانپزشکی قرار داشته و آخرین بار نیز در سال 84 به مطب او مراجعه کرده است. فرزانه را در 11 سال گذشته هیچگاه ویزیت نکرده ام و در این مدت عامل جنایت برای درمان مراجعه نکرده است. بعد از این صحبت ها بازپرس پرونده او را برای بررسی سلامت روانی به پزشکی قانونی فرستاد. متهم در گفت وگو با اعتماد علت درگیری های تو با ...
طنز؛ این قسمت: - ملاقات با یک پهلوان! -
گونی تخمه آفتابگردون دم مغازه گرفت و تمام محتویاتش پخش زمین شد. فریاد زدم: آقا حواست کجاس؟ همه تخمه ها رو ریختی . نگاهی به اطرافش کرد و گفت: تخمه؟ کدوم تخمه؟ . از پشت دخل بیرون آمدم و جواب دادم: کدوم تخمه؟ همینا که زیرپاته . زیرپایش را نگاهی انداخت و گفت: عه، نیست عینک دودی زدم. تخماهاتونم مشکیه. ندیدمش. چرا تخمه ها ریختین کف زمین حالا؟ . گفتم: من ریختم؟! پای شما خورد به گونیش . پشت ...
مسلمان: من را طاهری به پرسپولیس آورد نه برانکو
.... همه باید جنبه شان بیشتر باشد. ما هم وقتی گل می خوریم بقیه شادی می کنند اعصاب مان خورد می شود. نمی توانیم به خاطر هر گل خوردن مان واکنش نشان دهیم. حتی علی دایی شاهد است در قم ما بازی را یک بر صفر بردیم و همین شادی را انجام دادیم. به ما گفتند که آقای دایی از دست ما ناراحت شدند. من هم با آقای دایی تماس گرفتم و از ایشان بابت این کار عذرخواهی کردم. فقط خوشحالی بعد از گل است و آدم دوست دارد که ...
داستان 50 سال خودروسازی در ایران
شوهر شماست، یک روز باید بیاید تا من آن را تقدیم کنم. گفتم اصغر برو این حرف را نزن، الان خانواده فکر می کنند من حق حساب بگیر هستم. نوش جانت موفق باشی، تو من را نجات دادی، اگر آن جیپ را درست نمی کردی من اخراج می شدم. همیشه با محبت و تواضع با من برخورد می کرد تا اینکه انقلاب شد و من رفتم لندن و در شرکتی که راه انداخته بودم فعال شدم. چند سالی لندن بودم و بعد با خانواده برگشتیم تهران. از ...
روایتی از زندگی شیخ جعفر شجونی
گرفته؟ این چرا را باید از عسگر اولادی بپرسیم نه اینکه از نزد خودت پاسخ بدهی. بعد، گفتم که همه حرف هایت را قبول دارم، اما یک تکه کلامت را قبول ندارم. گفتم: گفتی که اگر از موسوی و کروبی ما بگذریم باید از صدام هم بگذریم. شیخ جعفر شجونی را باید همان گونه که بود معرفی کرد. روحانی ای که اگرچه دیدگاه هایش را بخش های قابل توجهی از مردم و فعالان سیاسی نمی پسندیدند اما بی واهمه و بی مزد از مخالفت ها، صادق و استوار بر سر آنها ایستاد. روزنامه اعتماد 308/ ...
عسکری محمدیان: به قرآن قسم پسرم دوپینگ نکرده است/ بزودی حقایق را خواهم گفت
بررسی صورت می گرفت، نوبت به وزن پسرم که می رسید هیچ وقت درباره آن وزن صحبت نمی کردم و به آن ها می گفتم هر تصمیمی که می خواهید بگیرید. من دخالتی نمی کنم تا خدایی ناکرده شائبه ای پیش نیاید. حتی وقتی تصمیم بر آن شد که عباس طحان که او نیز یکی از افتخارات مازندران است در مسابقات جهانی آمریکا شرکت کند هیچ حرفی نزدم و کوچکترین اعتراضی هم نکردم. محمدیان در پاسخ به این سوال که فدراسیون کشتی مدعی شده ...
25 بار زندان رفتم/رژیم شاه در محل عبادتگاه بهایی ها شکنجه ام کرد/ماجرای فوتبال بازی کردن آیت الله طالقانی
مشهدی بود که از دوستان آیت الله خامنه ای بود. او را هم بردند و آویزان کردند و زدند که چرا نماز خواندی؟ سختگیری های عجیبی می کردند. بعد هم همان طور که اشاره کردم مسئلة جاسوسی بود. به ما می گفتند اگر برایمان جاسوسی کنی، به تو اتاق بهتری می دهیم، چون اتاق ها بد و بدتر و خوب وخوب تر بودند. همه جور اتاقی داشتند. به آنها می گفتم: اگرجاسوسی بلد بودم، همان بیرون زندان این کار را می کردم که گیر ...
حجت الاسلام مرادی: به انسان فاسق و دروغگو نمی توان اعتماد کرد
قبول نکنی. با افرادی که چنین هستند و اهل فسق هستند رابطه نداشته باش، مصاحبت نکن اینها پایش برسد تو را به لقمه ای می فروشند. یک بازیگری برای من تعریف می کرد یک آقایی نزد من آدم و گفت اگر کسی را برای صیغه یا ازدواج موقت می خواهی به من بگو تا برایت پیدا کنم و به هیچ کسی هم نخواهم گفت، بعد از آن شروع کرد به نام بردن اشخاصی که برای صیغه نزدش آمده بودند، به او گفتم معلوم است به هیچ کسی نمی ...
نمی دانستم نامزد کثیفم از اینکه من زودتر به رختخواب می روم چقدر خوشحال می شود
می گفتیم می خندیدیم و عصرها هم با اتومبیلی که پدرم برایم خریده بود به منزل بازمی گشتم. وقت نهار خوری متوجه پچ پچ دخترها بودم که در گوشی چیزهایی را می گفتند و زیر زیرکی می خندیدند وگاهی به من و به امین نگاه می کردند. امین یکی از کارمندان شیک پوش و خوش تیپ شرکت بود با 33 سال سن. مردی بسیار سنگین و نجیب از آن دسته مردهایی که من دوست داشتم .مردهایی که نجابت و پرستیژ خاصی نسبت به سایر مردها داشتند. وقت ...