سایر منابع:
سایر خبرها
آتش زدن اسکناس های لای کتاب
مشابهی برگزار می شود. همین الان یکی از خانه های اجاره ای پدر جین آستین محل حضور هزاران گردشگر در سال است؛توجه کنید، خانه اجاره ای! بهانه خوبی برای تخریب است، نه...؟ در زمانی که جین در روستایی در استون تن، در نزدیکی شهر همپشایر (در جنوب شرقی انگلیس) زندگی می کرد، مناره مخروطی به کلیسای روستا اضافه می شود و بعدها برای بزرگداشت جین آستن، یک بادنما به شکل قلم روی آن نصب می کنند. این بادنما امروز ...
بهزاد فراهانی: هر کسی با من مشکل دارد، مهاجرت کند
نمی رود که پدربزرگم که عارفی بود برای خودش، همیشه به من می گفت: هر کس می رود تهران که پولدار بشود، بشود، تو داری می روی تهران که میرزا بشوی. یادت نرود، من می خواهم تو میرزا برگردی، نه پولدار! هر غلطی می خوای بکنی بکن، ولی میرزا شو و برگرد. سال پیش قرار بود در نمایشنامه خوانی نمایشنامه تاجماه و عروس نوشته فریده فرجام (اولین نمایشنامه نویس زن ایران) حضور داشته باشید. این را از خودشان شنیدم ...
شهرام ناظری: همواره حقوق ام را زیر پا گذاشته اند
عجیب بود. البته شعر نو در موسیقی ایرانی قبل از آن یکی دو تجربه به صورت تصنیف داشت اما برای اولین بار من بودم که شعر نو را به صورت آواز و ریتم آزاد خواندم. زمان این اجرا مشخص است؟ بله! به خاطر دارم 40 سال پیش در مجلسی، این اجرا را انجام دادم. در آن زمان، چند نفر از هنرمندان مجلس را ترک کردند و می گفتند ناظری پرت شده، به منمی گفتند اینها چیست که می خوانی؟ می گفتند این کار شدنی ...
مداحی سنتی نیاز به احیا دارد/ مداح باید سیاسی باشد/ اسرار الشهادة مملو از جعلیات است/ معرفی 2 کتاب معتبر ...
شعار سال: مقام معظم رهبری در دیداری که مداحان و ذاکران حسینی در فروردین ماه سال جاری با ایشان داشتند نکاتی را به آنها گوشزد کردند. از جمله اینکه؛ در هر منبری، درس های کاربردی زندگی ائمه(ع) هنرمندانه بیان شود، ضرورت توجه به مسائل روز در اشعار و مداحی ها، مقابله با تلاش دشمنان برای تضعیف باورهای جوانان، با اشعار پرمغز و اجرای هنرمندانه، مستمعین خود را به انسان هایی امیدوار، پرتلاش و کارآمد تبدیل ...
نذرتان مقبول اجرتان ماجور زحمتتان مشکور
همه در سرتاسر اجرا از آن دم می زند. اما نباید به این بسنده کرد. به قول رهبرمان تئاتر منبر است و از آن بالاتر . بالاترش را نویسنده و کارگردان در شب پاییزی و بی برگی آبان 95 در موزه انتظامی نشان می دهد. به یاد نمایش نامه جاودانه گلدونه خانوم اسماعیل خلج تمام ذهنم اشغال می شود. گلدونه هایی که گاه هجرت و جلای وطن به امیدی کور حاشا و کلا می کنند. فرض محال که محال نیست. شراره کجا و گلدونه کجا؟ و من از باب ...
آنچه باید درباره پیاده روی اربعین بدانیم + عکس و دانلود
. می توانید در گوشی تلفن همراهتان، چند روضه خوب یا چند شعر خوب یا مرثیه مرتبط و تأثیرگذار بریزید تا بیشتر حال و هوای عاشورایی پیدا کنید. هر چند به هر چیزی که در این مسیر می بینید می توانید به عنوان بهانه ای برای روضه بنگرید: دخترکان کوچک سیاهپوش را که می بینید یاد دختران خردسال قافله حسین ع در سال 61 بیفتید و آزارها و شکنجه هایی که در مسیر کربلا تا شام تحمل کردند. خوب است که دستی به سر این دخترکان ...
"شاعر خلوتگاه زنان..."/ "کافه سینما" با افتخار منتشر می کند: ماجرای عشق طولانی آقای لئونارد کوهن و ...
...، جر و بحث و حسادت هم بود....در سال های میانی دهه 60 کوهن شروع به ضبط کردن ترانه های اش کرد و موفقیت جهانی بدست آورد. ماریان برای علاقه مندان کوiن همان شخصیت تاریخی -الهام بخش را پیدا کرده بود. تصویری خاطره انگیز از او که روی میز در خانه ی در هیدار نشسته زینت بخش پشت جلد آلبوم ترانه های از یک اتاق شد. کوئن و ماریان پس از هشت سال رابطه شان کم کم به هم خورد. کوهن به هم خوردن رابطه را چنین توصیف ...
روایتی از 4 ساعت حضور در خانه دعانویس مشهور
روز نو : زنگ خانه حاج آقا را پی درپی و ممتد فشار می دهد. در که باز می شود، با عجله و در حالی که مدام پشت سرش را نگاه می کند، وارد اتاق می شود: شوهرم داره تعقیبم می کنه؛ تو رو خدا اجازه بدید، اول من برم تو. به خدا فقط یه نقطه حرف با حاج آقا دارم. برم کارم رو بهش بگم، زود میام بیرون. ایشالا خدا مشکل همتونو حل کنه... خانمی که معرف من است، وقتی آدرس را برایم روی کاغذ می نویسد، تاکید ...
مجموعه اشعار ویژه اربعین حسینی
یک قطره آب کشته مرا بین این گریه های اهل حرم گریه های رباب کشته مرا غرق گریه رباب می گوید که دل پاره پاره را بردند با سه شعبه به روی دست پدر طفلک شیرخواره را بردند پسرم با خیال تو هر شب دست بر سینه می فشارم من گرچه ماندم خجالتت آنروز ولی امروز شیر دارم من گریه را کم کنید دخترها ...
مرتضی پاشایی کیست؟
اتاق خبر 24 : مجله زندگی ایده آل: کسی که همه فاکتورهای ستاره شدن را داشته باشد راحت بین دسته یک ها جایی برای خود پیدا می کند. مرتضی پاشایی که با چند تک آهنگ خوب اسمش سر زبان ها افتاد و با آلبوم یکی هست جزو خواننده های خوش صدا و با استعداد موسیقی پاپ شد گپ دوستانه ما را پذیرفت و داستان زندگی موسیقیایی و محبوبیت زود هنگام خود را برای مان گفت. موسیقی برایم جدی است ...
برگ مروارید
که پا به قلعه گذاشته ای، گوشتت را خام خام می خورد. ملک محمد گفت: فعلاً بگذار بیایم تو، بعداً کاری می کنم. دختر وردی خواند و به او دمید و او را به شکل دسته جارویی درآورد و گذاشت گوشه ی خانه. غروب که شد، دیوی به خانه آمد و فریاد زد: ای خواهر! کسی به خانه ی ما آمده؟ امروز از این خانه بوی آدمی زاد می شنوم. دختر گفت: نه، کسی نیامده. می توانی همه جا را بگردی. دیو همه جا را گشت و ...
آرزوهای یک آدم صفرکیلومتر!
این مصاحبه جالب و زنده تلویزیونی، هزاران گام به شهرت شیرینی که سال های سال آرزویش را داشته، نزدیک و نزدیک تر و از عنوان بدترکیب" صفرکیلومتر" دور و دورتر خواهد شد. سردبیر روزنامه باز هم از بهروز می خواهد که برای گفت وگو با همان مجسمه ساز بزرگ، هر چه زودتر به موزه اصلی شهر برود، اما بهروز به عشق حضور در برنامه تلویزیونی، این موضوع را فعلا پشت گوش می اندازد و به او وعده امروز و فردا را می دهد... ...
شعر، من و سیلویا پلات را از هم جدا کرد
زمان بستگی به بلندای شعر و زمان فعال بودن شما دارد، اما هنوز... وقتی که به گذشته نگاه می کنم می بینم که بهترین اشعار من آنهایی هستند که در زمان خودشان سروده شده اند؛ یعنی وقتی که حالت روحی ام متناسب با آنچه که نوشته ام بوده است. حتی گاهی وقت ها به چیزهایی که می خواهم بنویسم دو تا سه سال فکر می کنم. گاهی وقت ها هم کاری را که در دو یا سه روز نوشته ام طی ماه ها ویرایش می کنم و از سر نو می ...
داستان میلیاردر شدن استیو جابز به روایت مدیر مالی اش در پیکسار
طول نکشید. با پَم کِروین ، از مدیران پیکسار که چند بخش تجاری را جلو می برد شروع کردم. کمی از من بزرگتر بود، اوایل دهه چهارم عمرش؛ با موهایی قرمز و رفتاری دلنشین که به سرعت باعث می شد دیگران اطراف او احساس راحتی کنند. اتاق کارش در راهروی ورودی کمی با اتاق من فاصله داشت، و از افرادی بود که مرا دعوت به گردش در مجموعه و آشنایی با آن کرد. پَم بعد از تعارفات اولیه گفت: دلم نمی خواست جای تو باشم ...
شهرت جهانی و غربت استانی کاریکاتوریست ها جای تامل دارد
تبریز اتفاقات زیادی رخ خواهد داد. تبریز چندین هزار آرشیو کاریکاتور تبریز در حال حاضر جزو آن دسته شهرهایی است که در زمینه کاریکاتور حرف های زیادی برای گفتن دارد که آن هم ناشی از سابقه ی تاریخی غنی است. اولین موزه خاورمیانه و پنجمین موزه کاریکاتور دنیا در تبریز است. این جای تامل و توجه دارد که تهران با آن همه امکانات شاید خانه کاریکاتور داشته باشد ولی موزه کاریکاتور ندارد اما ما ...
ملک جمشید و چل گیس بانو
. تو خانه ای می شناسی که آن جا سر کنیم؟ پیرزن گفت: من برای خودتان جا دارم، اما برای اسب هاتان نه. نسمان عرب دست کرد به خورجین و یک مشت طلا ریخت تو دامن پیرزن و گفت: جائی هم برای اسب های ما فراهم کن. پیرزن طلاها را که دید، چشمش باز شد. ملک جمشید گفت: ای مادر! ما آمده ایم سراغ دختر ریحانه ی جادو. از دخترش خبر داری؟ پیرزن گفت: ای آقا! کجای کاری؟ امروز و فردا دختر ریحانه ی جادو را ...
ملک محمد و دیو یک پا
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: محمد قاسم زاده یکی بود، یکی نبود. غیر خدا هیچ کی نبود. در زمان های قدیم پادشاهی بود که هفت پسر داشت. شش پسر از یک زن بود و هفتمی ناتنی بود. اسم این پسر ناتنی ملک محمد بود. این پادشاه شبی در قصرش آرام خوابیده بود که در خواب دید بالای سرش قفسی طلائی است که در آن طوطی زیبائی نشسته است. از خواب که بیدار شد، خیلی تو فکر رفت که ...
دفاتر تسهیل گری بافت های فرسوده و فعالیت هایی که در حوزه آسیب های اجتماعی انجام می دهند
حاکم بر محله که سال های سال است ریشه دوانده ساماندهی شود. زیرا معمولا با بهبود فضا آسیب کاهش پیدا نمی کند و با این کار شما تنها آسیب را از یک محیط مخروبه وارد یک فضای تازه ساز کرده اید یعنی آسیب را کنترل نکرده اید بلکه فضای فیزیکی آن را بهبود بخشیده اید. در همین رابطه روایتی از فردی که در محله هرندی مسئولیت داشت شنیدم که می گفت یکی از خانه های فرسوده این محله خانه ای یک طبقه با حدود 10 اتاق بود که ...
بدرود ابرقدرت؛ سلام ...
هم اکنون هم مسلماً با دوگانگی عمل می کند. آن روز صبح، پزشکی در رادیو دربارۀ وضعیت کمک های اضطراری به قربانیان تیراندازی جمعی در اورلاندو صحبت می کرد؛ می گفت اینکه زنده بمانی بستگی دارد به اینکه کجا زندگی می کنی ؛ این جمله ای است که می توانست نوشتۀ شرایور باشد. چند روز بعد، عازم خانۀ شرایور و همسرش، جف ویلیامز، که در یک گروه جازْ طبل زن است، در وینسرتراس شدم. یک روزِ تمام عیارِ ماه ژوئن ...
تولد زینب بلباسی بهانه ای است تا پای حرف های محبوبه بلباسی بنشینیم؛ همسر شهید بلباسی. زن جوانی که شش ماه ...
کردم دیروز، حالش خوب بود. این تماس که قطع شد، عمویم زنگ زد گفت خانه ای؟ من و پدر و مادرت می خواهیم بیایم به تو و بچه ها سر بزنیم. گفتم من دارم استراحت می کنم بچه ها هم خوابیده اند. بعد رفتم سراغ گوشی خود آقا محمد، اینترنت گوشی را وصل کردم و دیدم هی خبر شهادت ایشان آمده و هی تکذیب شده. ساعت 11 شب بود که عمو و پدر و مادرم به خانه ما آمدند. من آن موقع دیگر یک حالت سرگردانی پیدا کردم. عمویم گفت نگران ...
شاهزاده ابراهیم و فتنه ی خونریز
، سر صحبت را باز کرد و آرام آرام حرف را کشاند به جایی که می خواست و گفت: ای دختر! تو با این زیبایی و کمال و معرفت چرا شوهر نمی کنی؟ ناگهان دیگ غضب دختر به جوش آمد. بلند شد و سیلی محکمی به صورت پیرزن زد که افتاد و از هوش رفت. پس از اینکه گلاب و آب به صورتش زدند و به هوش آمد، فتنه ی خونریز دلش به حال او سوخت و برای دلجوئی گفت: ای مادر! تو این کار رازی است که تا امروز نتوانسته ام آن را به کسی ...
چرا بچه همه چیز را خط خطی می کند؟
فرصت بدهید با محیط اخت شود و یخ اش هر چقدر هم کند، اما به تدریج آب شود. به جای آن که با دیدن دوستان، دست کودک تان را در دست آنها بگذارید و سریع بدوید تا ماشین لباس شویی را روشن کنید، بنشینید و با کسانی که در اتاق یا محیط هستند، صحبت یا بازی کنید تا کودک شما بداند آنها خطری ندارند. این موضوع را به اطلاع بستگان تان هم برسانید تا به کسی برنخورد. 6. بدقلقی و از کوره دررفتن ما همه آن ...
باغ سیب
خون را گرفت و رفت. دید دختری نشسته که به ماه می گوید تو درنیا که من درآمدم. سر یک نره دیو هم رو زانوی دختر است. دختر هم ملک محمد را دید. اما شاهزاده به دختر گفت: تو کی هستی؟ دختر گفت: من همان سیبم. این دیوها سه تا برادرند که دوتای آنها تو اتاق های بعد خوابیده اند و خواهرهای من هم پیش آنها هستند، اما تو چرا به اینجا آمده ای؟ بدان که تو این چاه کشته می شوی. تا این دیو خواب است، او را بکش. اگر ...
قصه ی اشیاء در دایره ی تاریخ
یعنی در سال 1753 در برنامه کار خود داشت و بیش از 250 سال برای جمع آوری اشیاء از سراسر کره زمین، زمان گذاشت و در نهایت گزارشات این پروژه در قالب رشته برنامه هایی در رادیو 4 بی بی سی در سال 2010 پخش شد. و روند این برنامه هم به گفته مولف بدین ترتیب بود که کارشناسان موزه بریتانیا شروع به تاریخ گویی از طریق این اشیاء می کردند.این تاریخ از حدود دو میلیون سال پیش شروع می شد و می رسید تا به همین امروز و ...
بررسی فقهی ماهیت وجودی نفقه زوجه و کمیت و کیفیت آن در مذاهب خمسه
بر شوهر واجب است برای همسرش مسکنی را جهت استفاده از منافع آن، تهیه نماید، خواه تهیه مسکن به صورت اجاره یا رهن یا عاریه باشد. هم چنین زن مالک منافع خادم نیست، بلکه اگر زنی به اقتضای شأن خود، به خدمت در خانه نمی پردازد و در خانه پدر دارای خدمتکار بوده و یا به علت بیماری احتیاج به خادم دارد، می تواند از شوهر، مطالبه خادم نماید و از منافع خدمتکار استفاده کند و مرد مخیر است خادمی را اجیر کند یا آن که ...
پسر شاه پریان
چیزی به اش یاد ندهند. غلام همان روز صبح، وقتی او را به حمام برد، لباس زیبایی به تن دخترک کرد و به اش گفت: امروز می خواهم تو را پیش پدر و مادرت ببرم. دخترک طوری خوشحال شد که انگار خدا دنیا را به او داده است. غلام به دختر گفت: چشم هات را ببند. همین که دختر چشم هایش را بست، دید کنار دریاست. غلام مثل وقتی که آمده بودند، او را رو کول گذاشت و پرواز کرد تا رسیدند به در خانه ی پدر و مادرش ...
جاذبه های گردشگری شیراز | باغ های تاریخی شهر
...، قوام السلطنه، حاکم فارس بناهای مختلفی را در محله خود ساخت که به مجموعه باغ قوام شهرت یافت. درون باغ قوام، عمارتی با تزیینات فوق العاده دارد که یکی از زیباترین و ارزشمندترین آثار باقی مانده از دوره قاجار در شیراز است. باغ و عمارت در دوره قاجاریه بخش بیرونی خانه بنا بوده و این بنا مخصوص مراجعه رعیت و مردم و محل تشکیل جلسات بزرگان قاجار بوده؛ باغ قوام امروز مملو از درخت های نارنج است ...
رویه آستر را نگاه می دارد یا آستر رویه را؟
دستور بدهد تا در شهر جار بزنند که هر جوان زیبایی که تو شهر هست، به قصر بیاید. بعد به دختر اولی و دومی گفت: هرکدام از جوان ها را که پسندیدید، به طرف آنها یک ترنج پرت کنید. این طور شد که دو دختر بزرگ تر شوهرشان را انتخاب کردند و پس از جشن عروسی مفصل، به خانه ی بخت رفتند. پس از مدتی شاه دستور داد تا جار بزند که هرچه کور و کچل و شل هست، تو قصر حاضر شوند. هرچه کور و کچل و شل بود، آمدند به قصر پادشاه ...
گل به صنوبر چه کرد
های مرا می خریدند و می بردند. تا این که من عاشق دختر کوچک شدم. نمی دانستم چه کار کنم. خلاصه، به آنها گفتم که باید یک شب مهمان من باشید. آنها قبول نمی کردند اما من به هر حیله ای بود، یک شب آنها را مهمان کردم. آنها را در همان شب در اتاق خودم خواباندم. شب از خواب بلند شدم و سراغ دختر کوچک رفتم که خیلی خوشگل بود. هرچه اصرار و التماس کردم، دل به من نداد. اما گفت به خدا قسم، اگر بگذاری، می روم و از پدر ...
پسر کاکل زری و دختر دندان مروارید
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: محمد قاسم زاده یکی بود، یکی نبود. در زمان های قدیم سه تا خواهر بودند که تو خرابه ای زندگی می کردند. روزی شاهزاده ای از آنجا می گذشت. شنید که دختر بزرگ گفت: شاهزاده به سلامت باشد! اگر مرا به زنی بگیری، با سه تا کلاف نخ، لباس تمام قشون را نو می کنم . دختر وسطی گفت: اگر مرا بگیرد، با یک دیگ حلیم تمام قشونش را سیر می ...