سایر منابع:
سایر خبرها
صحبت های بنی فاطمه در باره مداح تکرار نشدنی
های آذری مانوس بودم. یادم می آید در همان دوران کودکی در تمام خانواده های آذری زبان یک رسم زیبا و هماهنگ وجود داشت. صبح های جمعه اکثر قریب به اتفاق خانواده ها، نوارهای استاد مرحوم سلیم موذن زاده را می گذاشتند و کوچک و بزرگ با صدای مسحور کننده او، جمعه را به ظهر می رسانند. این اتفاق مثل یک رسم فراگیر شده بود، حتی آنهایی که نوار مناسب حاج سلیم را نداشتند در طول هفته اقدام به تهیه نوار می کردند تا صبح ...
جلوه های پایداری در شعر - برهان الدین العبوشی - شاعر معاصر فلسطینی
(= انتفاضه)، الهام گرفتند و زبان به ستایش ایستادگی مردم در برابر اشغالگران گشودند. در این میان، برهان الدّین العبوشی یکی از شاعران معاصر این سرزمین، به گونه ای زیبا و دلنشین، فداکاری های مردم را به هنر شعری مبدّل نموده است. میهن دوستی و عشق به فلسطین، وصف شهیدان و جان باختگان انتفاضه، فراخوانی به اتّحاد، استعمارستیزی و دعوت به جهاد، از مهم ترین درون مایه های شعر العبوشی است. این پژوهش، با روش توصیفی ...
مقاومت و پایداری در اشعار فدوی طوقان و طاهره صفارزاده
آرام را به چشم ببینند و البته همه ی این ها جز برای این نیست که فرعونیان می خواهند منافع خود را تأمین کنند. طوقان نمونه ی این ویرانی ها را در شعر طاعون این چنین توصیف می کند؛ وطنم با حضور استعمارگران و بیدادگران زیبایی و لطفش را از دست داده است. هجوم اشغالگران تاتار شبیه انتشار بیماری طاعون است، طاعون می تواند نمادی باشد از ماهیت همان نیروی متجاوزی که خون زندگی را آن قدر می مکد که از آن بهار ...
گفتگو با ساناز مینایی؛ از آشپزی سنتی تا آشپزی آنلاین با کدبانوی نام آشنای ایرانی
روزی در خانه تنها بودم و پدر و مادرم نبودند و من خواستم آشپزی کنم. مقداری برنج روی گاز گذاشتم بدون اینکه آن را بشورم یا نمک و روغنی به آن اضافه کنم. کمی هم عدس ریختم با سنگ و ریگ و... خلاصه اینکه غذایی سیاه شده و بدون نمک و وارفته درست شد که پدر و مادرم نتوانستند از آن بخورند و گفتند ما سیر هستیم. همین موجب شد که به اصطلاح به من بربخورد. در واقع می خواستم ثابت کنم که این کار را می توانم انجام دهم و ...
تصویر شاهد آزادی در شعر فرّخی
داشت و از سوی دیگر آمال انسان آرمانی عصر خویش را تصویر می کرد. عاشق برانگیخته ی غزل، این بار برای معشوقی به نام آزادی می کوشد. نگارندگان، با پذیرش این نکته، ابتدا به بررسی سابقه ی کلمات شاهد و آزادی می پردازند. سپس تغییر کارکرد و مفهوم واژه ی شاهد و منطق کردن خصوصیّات شاهد زیباروی ادب کلاسیک بر آزادی در شعر فرّخی را توضیح خواهند داد. 2-2- شاهد واژگان زبان منعکس کننده ی ...
تنها آرزوی مرحوم سلیم موذن زاده اردبیلی
. این مسجد فضای روحانی و معنوی خاصی دارد که واقعا آدم را می گیرد. من عاشق این مسجد هستم. بعد از آن هم مسجد مرکزی اردبیلی ها و مسجد مسلم ابن عقیل را هم دوست دارم. به عنوان یکی از معروف ترین پیرغلامان اهل بیت، تاکنون اقدامی برای حمایت از سوی مسوولان و دولت از شما نشده است؟ و اینکه چه انتظاری از مسوولان دارید؟ انتظاری که ندارم. چون من با خدا و سیدالشهدا معامله کرده ام. اما درعین حال ...
مؤذن زاده اردبیلی: مرا با نوای زینب، زینب بدرقه کنید
خواندن یک شعر سلیم مؤذن زاده به دوران همراهی اش با استاد تاج الشعرا اشاره می کند. وی می گوید: استاد یحیوی همسایه ما بودند. ما در مکتب ایشان نکته ها آموخته ایم، من بیشتر اوقات با ایشان بودم و شعرهای ایشان را می خواندم. شعر هنده را نخستین بار من خواندم و برای خواندن آن بیشتر از 400 صفحه کتاب مطالعه کردم تا بدانم واقعیت تاریخی و دینی آن چه بوده است ! استاد مؤذن زاده به اذان مرحوم شیخ ...
معجزه ای به نام رولد دال
نویسنده های بزرگ دیگری که اداره این تور را به عهده دارند، می خوانند. رولد دال و بچه های نویسنده رولد دال به پرورش خلاقیت کودکان اعتقاد عمیقی داشت و معتقد بود دنیای ذهنی کودکان پر است از خیال بافی هایی که یک نویسنده برای خلق هر کدام از آن تصاویر باید ماه ها زحمت بکشد. او قصد داشت پروژه ای آموزشی را برای کودکان کلید بزند اما این پروژه تنها در حد یک قرارداد باقی ماند و چندی پیش ...
دکتر یعقوب توکلی: چرا چرچیل در ایران منفور نیست/ پشت پرده تاریخ نویسی انگلیسی ها برای ملت ایران
آوری اطلاعات، انگار یک دستی هم هست که برای ما تاریخ را به نگارش در بیاورند. تاریخ نگاری نه برای خودشان، بلکه برای ما. یعنی برای آدم ها و جوامعی که مورد استعمار قرار می گیرند. این را یک مقدار بسط و گسترش بدهید که دلیل این کار چه بوده؟ من یک کتاب خواندم که نوشته ویلم فلور بود. در آن کتاب آمده کاملا جریان های مذهبی در ایران را دسته بندی های خاص کرده که تعبیر مذهب پیشگان دارد. یعنی هر کسی ...
داستان نویسی به سبک چارلز دیکنز
شان حضور داشتند. حضور در انتشارات دوکورث به معنای آشنا شدن با تمام این آدم های جالب بود و البته من هم حافظه خیلی خوبی داشتم، چون قبلا تئاتر کار کرده بودم و این طوری بود که نام و مشخصات همه این آدم ها یادم می ماند. از این جهت بخت با من یار بود چون شرکت دوکورث اصلا بخش روابط عمومی نداشت و حتی مطرح کردن این ایده هم آنها را به خنده می انداخت. تبلیغ و روابط عمومی به عهده خود آدم بود. کالین ...
حاج سلیم موذن زاده: مرا با نوای زینب- زینب تشییع کنید
...، کار ساده ای نیست. برای اینکه حاج سلیم موذن زاده را بشناسید لازم نیست که حتما آذری زبان باشید. کافی است پرس و جویی بین فارس زبان ها داشته باشید تا از محبوبیت این پیرغلام اهل بیت آگاه شوید. مردی که فارس ها، وی را بیشتر با نوای زینب - زینب ش می شناسند. محال است که عاشق اهل بیت و امام حسین(ع) باشی و با وی آشنا نباشی. درنگاه اول کمی براندازت می کند. از آن دست نگاه هایی که ...
مترجم هایم را آلوده متن هایم می کنم/گفت وگو با خاویر ماریاس، نویسنده اسپانیایی
آثاری که دوست داشتم) شروع کردم، پهلو زدن کلمه ای فراموش شده است، کلمه ای فاخر است که معنایش تقلید، ساختگی بودن و سرقت ادبی نیست، چیز خوبی است. احساس می کنی کاری انجام می دهی که شبیه به آن چیزی است که تحسین می کنی و از آن لذت می بری. انگیزه خوبی برای انجام کارهاست. عاشق داستان های ویلیام براون و رمان های سه تفنگدار هستم. وقتی آنها را می خواندم فقط می گفتم: بیشتر می خواهم. و تنها امکان این ...
حاج سلیم موذن زاده: مرا با نوای زینب- زینب تشییع کنید
حاج مجید. این مسجد فضای روحانی و معنوی خاصی دارد که واقعا آدم را می گیرد. من عاشق این مسجد هستم. بعد از آن هم مسجد مرکزی اردبیلی ها و مسجد مسلم ابن عقیل را هم دوست دارم. به عنوان یکی از معروف ترین پیرغلامان اهل بیت، تاکنون اقدامی برای حمایت از سوی مسوولان و دولت از شما نشده است؟ و اینکه چه انتظاری از مسوولان دارید؟ انتظاری که ندارم. چون من با خدا و سیدالشهدا معامله کرده ام ...
در سوگ صدای عاشورا
نکات قابل توجهی تاکید کرده است: باید برای نوحه خوانی علاقه داشت. اگر علاقه قلبی و خواست درونی نباشد و امیال نفسانی و رسیدن به مادیات مدنظر باشد، چندی نمی گذرد که هم آبروی آدم می رود و هم مال و منالش. دستگاه امام حسین (ع) با کسی شوخی ندارد، باید پاک بود و با نفس سالم به این درگاه خدمت کرد. وی همچنین گفته: مداحان باید مردم را نسبت به ظلم جباران آگاه کنند. گریاندن این مردم عاشق کار مشکلی نیست. مهم ...
وقتی آقالو به آسمان نگاه کرد
کمتر کسی از تماشاگران این سریال به یادماندنی فکر می کرد که کاتب در ادامه با کنجکاوی و زیرکی، چند و چون و حقیقت ماجرای جابه جایی هدفمند سلطان و شبان را دریابد و در پایان هم نقشی کلیدی در سرنگونی سلطنت داشته باشد، اما اوست که آخرین خبرهای بد را به سلطان می دهد و می گوید که وزیر اعظم و سلطان بانو به گورستان رفته اند و مقامات، ملازمان، نگهبانان، درباریان و چاکران هم در سیاهچال به سر می برند و باز کاتب است که آخرین برگ های تاریخ سلطانِ ستمگرِ این سریال را روایت می کند، ورق می زند و درهای قصر را به روی حبسیان و مردم زجرکشیده باز می کند. همان طور که افسانه سلطان و شبان ، نخستین جلوه گاه شهرت فراگیر مهدی هاشمی، گلاب آدینه، داریوش فرهنگ، علیرضا مجلل و برخی دیگر از نامداران امروز تئاتر، تلویزیون و سینماست، اولین اثری هم بود که نام و چهره احمد آقالو را میان عامه مردم بر سر زبان ها انداخت. چهره تکیده و استخوانی، لاغری محسوس و صدا و بیان خاص که عمدتا با ضرباهنگ تند اما واضح و گوش نوازی همراه بود، بازیگر خاص و برجسته ای از احمد آقالو ساخت. به اینها بیفزایید استعداد، نبوغ، دانش، درک و هوش بالا و قدرت تجزیه و تحلیل نقش ها توسط او را که باعث می شد هیچ نقشی را باری به هرجهت و برای رفع تکلیف بازی نکند. این بازیگر همچنین شوخ طبعی و ظرافت کم نظیر و غبطه برانگیزی داشت که متاسفانه کارگردانان، کمتر در آثار نمایشی از آن بهره گرفتند و می توان گفت آقالو، همان قدر که مثل تمام وسوسه های زمین ، گاهی به آسمان نگاه کن ، یک تکه نان ، نکراسف ، بازرس کل و پسران طلایی نقش خوب در کارنامه دارد، همان میزان هم نقش خوب بازی نشده داشت. سال 87 در چنین روزی، این هنرمند بی بدیل و بدون جانشین، به تمام وسوسه های زمین پشت پا زد، آن نگاه گاه به گاهی اش به آسمان را همیشگی کرد و دریغ و حسرت شنیدن صدای خوب و بازی های دوست داشتنی اش را برای ما باقی گذاشت. علی رستگار - فرهنگ و هنر ...
"لیبرالیسم" منشاء نابسامانی های کشور از بازرگان و بنی صدر تا احمدی نژاد و روحانی است
زبان عربی به معنای غرش... این حرکت غرشی بر سر همه کفار و مستکبران و همه ملحدان در کره زمین است که البته متاسفانه حجمشان زیاده است و تلاششان این است که نور خدا و قرآن و توحید را خاموش کنند. باید مقوله راهپیمایی اربعین و حماسه عظیم را شناخت و بدانیم این جمعیت با چه عشقی می روند... این مغناطیس امام حسین (ع) چه کار کرده که این همه مردم از زن و کودک و پیر و جوان نصفه شب در جاده ها مانده اند و این راز ...
مؤذن زاده اردبیلی: مرا با نوای زینب، زینب بدرقه کنید
) با کسی شوخی ندارد، باید پاک بود و با نفس سالم به این درگاه خدمت کرد . مطالعه 400 صفحه کتاب برای خواندن یک شعر سلیم مؤذن زاده به دوران همراهی اش با استاد تاج الشعرا اشاره می کند. وی می گوید: استاد یحیوی همسایه ما بودند. ما در مکتب ایشان نکته ها آموخته ایم، من بیشتر اوقات با ایشان بودم و شعرهای ایشان را می خواندم. شعر هنده را نخستین بار من خواندم و برای خواندن آن بیشتر از 400 ...
بیضایی و عقاید فرقه ای/ دانشی که برای ساختن یک جهان وهمی در سینما، تئاتر یا متون نمایشی به کار آمده است!
فرق من شکافت. این، جایی است که هفت برادر من ناپدید شدند. این، جایی است که پرچم فتح ما شکست. این، جایی است که لشکر قدّار، کشته های ما را لگدکوب سمّ ستوران کرد... کتاب خدا را با ما به شهادت نهاده بودند و سوگند خود را به چند سکه شکستند. چگونه در محاصرۀ آتش و دود و دریا می توان گریخت؟ تارا می گوید دیشب دعا کردم تا تو برگردی. تعزیه بدون حرف و کلام، در جریان است (اما آنچه اجرا می شود به بازی ...
کسب منزلت اجتماعی دانشگاهی با پول و تقلب
جایی بخری. اصلا نمی توانی کپی پیست کنی. برای اینکه من در حوزه تخصصی خودم مهم ترین کارها را می شناسم و می دانم این نوشته از آنِ شماست یا از آنِ شما نیست. آیا این نقل قول است یا نقل قول نیست. اگر من کار شما را بخوانم، می توانم بفهمم از اینجا تا اینجا و از بالا تا پایین صفحه آیا قلم تغییر کرده یا قلم واحد است. در نتیجه، ما درواقع الان انبوهی به اصطلاح زیرپانهادن استانداردهای آموزشی را ...
تا حالا به پابوس امام رضا(ع) نرفتم ولی دخترم را شفا داد/ حاضرم جانم را تقدیم آقا کنم+ تصاویر
من سرگرم بشوم و به پدر و مادرم و خاطرات آنها فکر نکنم. آن روزها من تحت فشار بودم، از طرفی پدر و مادرم را از دست داده بودم و از طرف دیگر خانواده ام هم معلوم نبودند که چه شدند؛ تنها بودم و جز خدا کسی را نداشتم (با گریه). امید و زندگی من آن بالایی (خداوند) بود (بغض). سید همیشه با من مهربان بود و به من امید می داد؛ امید به زندگی، امید به کار کردن و اینکه روی پای خودم بایستم و من همیشه از ...
ایران دوباره کربلایی شد؛ در شهر و روستا غوغای محرم برپا است
همراه می کند، هیئت های مذهبی از اول محرم خیمه های عزا را به پا کرده اند و شب و روز شهر را شور و شعور بخشیده اند. کوچه ها را که قدم می زنی از شهر و روستا تا دورترین آبادی این دیار حرف و کلام یکی است، محرم حسابش با همه آئین ها جداست، ایرانِ سیاه پوش در محرم حال و هوایش یکی است، غرب و شرق و شمال و جنوب ندارد، ترک و لر و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب هم ندارد، اینجا همه لهجه ها و زبان ها و اقوام ...
خواب عجیبی که فلور نظری دید
، من اشتباهی اینجا نماز می خوانم یا آنها اشتباهی به زبان من دعا می خوانند در حیرت اینهمه ادم و فضا و صدای موسیقی که دعاخوانان را همراهی می کرد بودم که ، از خواب بیدار شدم در دستم کتابی بود که این صفحه اش را قبل خواب داشتم گویا می خواندم که خوابم برده بود مهم نیست ادمهای عاشق ِخدا کجا و چگونه اند آنها در اعتقاد و عشق بخدا از هم باید پیشی بگیرند ما جز در درک خالق هستی و دستورات و فرامینش که خلاصه شده در ادم بودن تمایزی نداریم . ...
داستان یک عشق در جنگ جهانی دوم+تصاویر
...> عزیزترینم، هنوز هم نمی توانم باور کنم ناپدیدشده ای. فکر می کنم دلیلش این است که هرگز واقعاً ناپدید نخواهی شد و من همیشه با تو هستم... چگونه می توانم این عشق وصف ناپذیر را ابراز کنم و چگونه باید بگویم که به جز تو چیزی برایم اهمیت ندارد- دوستت دارم و منتظر پاسخت هستم. جنی خبر گم شدن افراد در جنگ حداکثر تا دو ماه بعد از حادثه به خانواده هایشان می رسید. خودم را متقاعد کرده بودم که ریک ...
هدیه تهرانی سبک زندگی خاصی دارد
: نام کیمیایی برایم مهم نبود چون اگر اینجور بود باید درفیلم مهرجویی بازی می کردم .راستش یک دلیلی که درفیلم سلطان بازی کردم این بود که من خیلی به مسائل قدیمی علاقه دارم .بناهای معماری گذشته و مبلمان و اشیا قدیمی و کلا مخالف از بین رفتن این چیزها بودم و قصه سلطان هم به این ماجراها مربوط می شد. هدیه تهرانی: وای چه قدر فاجعه ام هدیه تهرانی اولین بار خودش را برروی پرده سینما آزادی می ...
روایت محمد سلوکی از پیاده روی اربعین
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روابط عمومی فرمول یک ، سیدعلی ضیاء در شانزدهمین روز از اجرای فرمول یک در این برنامه میزبان سه ورزشکار رشته های هیجان انگیز بود. امیر جلالی پارکورکار در گفتگو با ضیاء در سخنانی گفت: پارکور ورزش مفیدی است که از زمانی که انسان نیاز به شکار کردن و شکار نشدن داشته، وجود داشته است. هر انسانی که پارکور می کند راهی برای عبور از موانع پیدا می کند. پارکور حرکت از نقطه الف به نقطه ب با کمترین زمان ممکن است. البته من اسکی روی آب و اسکی روی برف هم انجام می دهم و خانواده ام همواره از من حمایت کرده اند. اسکی روی آب در دریاچه شهدای خلیج فارس مجید عمیدی مربی انجمن اسکی روی آب نیز درباره رشته خود توضیح داد: به خاطر پتانسیل بالای ایران کایت بوردینگ را می توان در چهار فصل سال انجام داد و ما حتی در تهران در دریاچه شهدای خلیج فارس هم در برخی مواقع که مسئولان اجازه میدهند این کار را انجام می دهم. این ورزش زیر نظر انجمن اسکی روی آب است که زیر نظر فدراسیون قرار دارد. وی ادامه داد: مهدی حبیبی که در آمریکا بین بیش از یک میلیون نفر چترباز توانست رتبه 41 را از آن خود کند، براثر سانحه سقوط جان خود را از دست داد و جای خالی او به سختی پر خواهد شد. محمود لشگری ورزشکار پاراگلایدر هم در گفتگو با مجری فرمول یک بیان کرد: سایت جنت آباد را متاسفانه یکی دو سال است تعطیل کردند. این ورزشها آسیب خاص خود را دارد اما مسئولیت مهم تر درباره زمان و محل مناسب برای پرواز است. سایت شهران در تهران استانداردترین است. خیلی از خانواده ها به شهران می آیند تا پرواز چتربازها را تماشا کنند. در رشته ما خلبان های زیادی هستند اما کسی مثل مهدی حبیبی نادر بود. ضیاء در ادامه میزبان محمد سلوکی، مجری شناخته شده بود که اخیرا همراه با کاروان هنرمندان به سفر کربلای معلا رفته بود. سلوکی در سخنانی گفت: به نظرم پیاده روی اربعین یک جریان فرهنگی، سیاسی و مذهبی است. در سفری که به کربلا داشتیم بهرام عظیمی و دوستان زیادی بودند. شما ببینید مگر عرض اتوبانها چقدر است؟ آن همه ماشین، آن همه آدم. همه وارد کربلا می شوند و دور ضریح امام حسین می چرخند. این قصه با عقل و ریاضیات جور در نمی آید. خندیدم و گریه کردم وی افزود: در این سفر هم خندیدم، هم گریه کردم و هم ایده های جدیدی برای کارم پیدا کردم. ظرفیتهای جدیدی از آدمها یافتم. توصیفاتی که از کربلا شنیده بودم غلو نبود این مجری ادامه داد: حبیب احمدزاده می گفت ما آمده ایم اینجا مهربان باشیم. در سفر به طرز عجیبی با مردمی روبرو میشدیم که مهربان بودند. قبل از اینکه در این مراسم شرکت کنم فکر میکردم دیگران برای زیبا کردن این جریان، در برخی تعریف و توصیفاتشان غلو می کنند. میخواهند همه چیز قشنگ جلوه کنند اما همه تعریف هایی که شنیده بودم واقعی بود. جایی بود که زائران خسته از مسیر را ماساژ میدادند. پیرزنی گوشه ای نشسته بود و در چادری پول گذاشته بود تا هرکسی به پول احتیاج دارد، بردارد. واقعا شگفت انگیز بود. سلوکی تصریح کرد: می گویند زائران کربلا پول مملکت را می برند خرج می کنند! اما آنجا اصلا پولی خرج نمی شود، دیگر خرج شام و ناهار را که همه در هر سفری باید بدهند. وی با بیان اینکه بی نهایت به این آیین پیاده روی احترام می گذارم، ادامه داد: من می توانم کمک کنم و نظراتی بدهم تا در سالهای بعد این جریان منظم تر باشد. چرا که قطعا در سالهای بعدی جمعیت بیشتری در این مراسم شرکت خواهند کرد. اصلا فکر می کنم همین امسال هم اگر همه چیز ردیف بود، شک ندارم 20، 25 میلیون نفر از ایران به کربلا میرفتند. اشتباهات مدیران فرهنگی کشور این مجری در بخش دیگری از سخنانش گفت: میتوانم در این باره کتاب بنویسم که برخی مدیران فرهنگی چقدر نسبت به اهمیت جایگاهی که در آن حضور دارند و کار میکنند بی تفاوت و بی دانش هستند و نمی دانند مقوله فرهنگ چقدر پیچیده است. چه بلایی سرمان آمده که اتوبوس هایی که مردم را رسانده اند برای اینکه مسیر برگشتشان خالی است کرایه برگشت را هم از مردم گرفته اند، چرا باید شیشه ماشین زائری که به کربلا آمده، بشکند و از او دزدی شود. درست است که چنین چیزهایی همه جا هست اما برای یک چنین مراسی، یک دانه از این اتفاقات هم زیاد است و من این را پای اشتباهات مدیران فرهنگی کشور میگذارم. وی یادآور شد: روایت زندگی امام حسین (ع) پر از پیامهای خوب است. به نظرم برای همه مردم دنیا اگر این روایت در سالهای بعد تعریف شود، البته نه با تعصب بلکه با مختصات دقیق و منطقی که دارد، با ویژگی هایی که امام حسین (ع) دارد، همه عاشقش می شوند و اگر نشوند باید تعجب کرد! سلوکی در پایان گفت: از مجتبی امینی و کاروان چلچراغ تشکر می کنم که خاطره بسیار خوبی برایم ایجاد کردند. ضیاء در پایان این قسمت با حجت الاسلام والمسلمین محمد ترکاشوند کارشناس مذهبی گپ زد که این کارشناس در سخنانی گفت: خداوند ضایعه و زباله نیافریده و در وجود همه معدنی از طلا یا نقره وجود دارد و در درون همه موجودات گرایش به موجود برتر هست. فرمول یک شنبه تا چهارشنبه ها هر روز ساعت 6:30 تا 8:10 با تهیه کنندگی افشین حسین خانی و با خوانندگی تیتراژ حامد همایون روی آنتن شبکه یک سیما می رود. ...
جیم جارموش: برای جهان بیانیه صادر نمی کنم
خیلی راحت و سرگرم کننده نیست؛ ولی نلی واقعا عالی بود. کارهای جالبی می کرد. عاشق وقتی بودم که فیلم نامه را می گرفت، پاره می کرد و این طرف و آن طرف می پرید. شاید ندانید ولی در دو برداشت این کار را کرد. داشتم به شخصیت آدام درایور فکر می کردم. سبک زندگی منظمی داشت؛ مثل آدم هایی که هر روزشان شبیه قبل است و کارهای تکراری و عادی می کنند و همین طور به شباهت این مسئله با فرایندهای خلاقانه؛ مثلا ...
از تو جدا نشوم تا با تو جان سپارم...
در حرم سیدالشهدا (ع) صحنه زیارت زن سالخورده ای توجهم را جلب کرد. او از شهرستان رشت آمده بود. عکس دو شهیدش را در دست داشت و همراه خود ضریح مقدس امام حسین (ع) را طواف می کرد. انگار می خواست جای خالی پسرانش را به امام نشان دهد. مثل کسی که برای بزرگی، هدیه آورده، پسرانش را تقدیم به ساحت حضرت می کرد. وقتی برای اقامه نماز ظهر و عصر به حرم سیدالشهدا رفته بودم و زیارت وداع می خواندم، دلم می خواست آن لحظات تمام نشود. زیارت وداع و دل کندن از کربلا واقعا سخت بود. حال مسلم بن عوسجه الاسدی را داشتیم آن هنگام که امام حسین(ع) به او اجازه بازگشت داده بود و وی به امام عرض کرد: آیا ما تو را ترک کنیم، در این صورت چه عذری نزد خداوند در برابر ادای حق تو خواهیم داشت؟! نه؛ به خدا تا وقتی که در سینه آنان نیزه ام بشکند، و تا شمشیر در دست دارم همچنان بر آنان شمشیر بزنم، از تو جدا نخواهم شد. اگر اسلحه ای با من نباشد که با آنان بجنگم، آنها را سنگباران خواهم کرد و از تو جدا نشوم تا با تو جان سپارم... *بخشی از کتاب سفرنامه کربلا دکتر علی دارابی - معاون استان های سازمان صدا و سیما ...
نوحه کودکانه ای از زبان علی اکبر که تاثیر خودش را گذاشت
نسل کودک و نوجوان منتقل کند. شنیدن نوحه های حسینی به زبان و لهجه کودکانه نوگلانی که از خردسالی هوای خواندن برای اباعبدالله(ع) دارند، شیرینی خاص خودش را دارد. علی اکبر ولی اللهی مداح خردسالی است که تنها سه سال و چندماه دارد اما یک سال است که با صدای شیرین کودکانه اش جدی و مصمم در هیئت های مذهبی مداحی می کند تا از خردسالی در این مسیر قرار بگیرد. شیرینی صدای کودکانه این مداح خردسال و ...
ساعت ها به نقش غفور فکر کردم
در دو فیلم اخیر نرگس آبیار، ایفاگر دو نقش از متفاوت ترین نقش های کارنامه تان بودید. میان سیدعلی بمون شیار 143 و غفور نوروزی نفس، چه تفاوت ها و شباهت هایی وجود دارد؟ تفاوت این دو نقش که زیاد است و در دو گروه جدا دسته بندی می شود. این دو نقش به لحاظ جغرافیا، شغل و شخصیت پردازی، فرق هایی اساسی با هم دارند. در ضمن تغییراتی که در فیزیک، آرایش مو و لباس غفور می بینیم، در سیدعلی بمون دیده نمی شود. البته این مساله ناشی از تغییرات اجتماعی است که در زندگی این آدم و اجتماع پیرامونش اتفاق می افتد که او را هم دستخوش تغییراتی می کند. اما شباهت هایی هم وجود دارد. هر دو از قشر کارگر هستند و یک بازه سنی را در فیلم طی می کنند. در شخصیت سیدعلی بمون این مساله بیشتر دیده می شود و حدود 30 سال زندگی و تغییرات این آدم را می بینیم و درباره غفور این بازه زمانی و تغییر سنی حدود هشت سال است. از دیگر شباهت ها این است که هر دو پدر هستند و فرزندانی دارند که عاشقانه آنها را دوست دارند، اما جنس عشق و دوست داشتن این دو مرد با همدیگر فرق می کند. از دیگر شباهت های این دو نقش می توان به عطوفت و مهربانی ذاتی آنها اشاره کرد. بله، همین طور است. مهربانی این دو فرد، شکل متفاوتی دارد. یکی مهربانی از جنس سیدعلی بمونِ کرمانی که کارگر معدن است و یکی از جنس غفور نوروزی، راننده خاور کفش بلا. هر دو آدم بااحساسی هستند، ولی شیوه بروز احساساتشان متفاوت است. در این دو فیلم، گریم های متفاوتی داشتید که مکمل خوبی برای بازی شما بود. بدون این که بخواهم ارزش کار گریمورها را کم کنم، به نظر می رسد بدون این گریم ها هم شما همین کیفیت و تفاوت بازی را ارائه می کردید. انگار شما از آن بازیگرانِ متکی به گریم نیستید. درست است؟ بله، متکی به گریم نیستم، ولی تابع نظر کارگردان و عقل جمعی هستم. منظورم از عقل جمعی این است که کارگردان، گریمور و بازیگر باید در گریم یک شخصیت به اجماعی برسند؛ اجماعی که باید منطقی و قابل باور باشد. من فقط یک عضو از این گروه سه نفره هستم و یک رای دارم. البته این را هم بدانید که اگر قانع نشوم، هیچ گاه قبول نمی کنم. خود من هم معتقدم آن روح شخصیت باید قابل باور باشد و آن چیزی که تماشاگر از درون شخصیت درمی یابد و حس می کند، مهم ترین وجه کاراکتر است. گریم به اقناع مخاطب و قابل باورشدن شخصیت کمک می کند. ما برای غفور و مقاطع مختلف حضور او در قصه، سه نوع گریم داشتیم که تابع شرایط سیاسی، اجتماعی، سیاسی و روان شناختی آدم هایی بود که از سال 56 تا سال 63 مسیری را طی کردند؛ یعنی دورانی که اتفاقات مهمی در این مملکت افتاد. همه کسانی که سنشان به آن دوران قد می دهد، یادشان می آید که روحیه آدم ها، لباس و آرایش آنها، دستخوش چه تغییرات عمده ای شد. اتفاقا می خواهم بگویم از منظری، گریم های این دو نقش بشدت حساس بود و اگر با بازی های ضعیف همراه می شد، نقش ها از دست می رفت و خوب درنمی آمد. درست است.این قدر درباره این گریم به من حرف زدند که فکر کنم برای نقش های بعدی، هیچ پروگ (موی مصنوعی) بلند دیگری را روی سرم نپذیرم. به هرصورت تماشاگر با یک زمینه ذهنی تصویری از مهران احمدی به دیدن این فیلم می آید و ممکن است در وهله اول، چنین موی بلندی او را پس بزند و متوجه مصنوعی بودن آن شود. من در این تجربه فهمیدم شاید تا جاهایی مخاطب، چنین چیزی را برنتابد که کار مرا به عنوان بازیگر سخت تر می کند. برای این که من مدام باید تلاش کنم این شخصیت قابل باور و قانع کننده باشد. به هرحال برای گریم نقش غفور من، خانم آبیار و آقای میرکیانی (طراح چهره پردازی) به یک توافق دسته جمعی رسیدیم. خانم آبیار عکسی از پدرشان با ویژگی هایی مشابه با نقش غفور از جمله همین مو داشت و می خواست چهره پدرشان تداعی شود. همان طور که اول فیلم هم آمده، خانم آبیار این اثر را تقدیم به پدرشان کرده اند. ظاهرا پدر خانم آبیار هم راننده بود؟ بله، همین طور است. به هرحال خانم آبیار در جاهایی، ویژگی ها و نشانه هایی از پدر خودشان را وارد نقش غفور کردند و اتفاقا این مساله به حس کارگردان و در نهایت حال و هوای خوب صحنه ها هم کمک می کرد و باعث می شد لحظه ها قابل باور شود. در هر صورت خوشبختانه مثل این که تماشاگر پس از حدود ده پانزده دقیقه فیلم، همراه شخصیت غفور می شود و او را با همین شکل و شمایل می پذیرد. ضمن این که حتما همه عوامل باعث می شوند یک فیلم برای مخاطب قابل درک و باور شود. شما بدون هیچ گریم خاصی، تفاوت ها را در بازی و نقش های مختلف نشان داده اید. مثلا در آلزایمر ، هیچ و روز روشن ، گریم خاصی ندارید و یک شکل هستید، اما اتفاقا جنس شخصیت ها بسیار از هم دور و متفاوت است. بله، سعی می کنم در همه نقش ها این طور باشم. اما الان پس از گذشت این چند سال حضورم در بازیگری، به این نتیجه رسیده ام که فکر می کنم شاید اصلا اشتباه به این عرصه آمده ام. من در بازیگری دنبال این هستم نقش هایی متفاوت از آدم هایی متفاوت را قابل باور بازی کنم، اما مثل این که برخی، بازیگری را طور دیگری تعریف می کنند و نمی گذارند هیچ تغییر عمده ای نه در روح و نه در فیزیک و نه در قیافه شان ایجاد شود. آنها سال ها یک نقش را فقط با تغییراتی جزئی بازی می کنند که آن تغییرات هم در حد اسم و فامیل و شغل نقش است! جالب اینجاست که خیلی محکم هم می گویند اصلا بازیگری یعنی همین. وقتی استاد شریفی نیا می گوید بازیگری یعنی این که خودتان را بازی کنید، من به خودم شک می کنم. چون ایشان الان جاهایی بازیگری را تدریس هم می کند. برنامه هفت، ایشان را همراه یک آدم کمتر دیده شده ای دعوت می کند تا میزگردی را درباره نقد بازیگری برگزار کنند. من فکر می کنم همه اینها یک برنامه ریزی است که بازیگری، خیلی ساده و راحت جلوه کند. شاید برای همین چیزهاست که وقتی آدم ها در خیابان مرا می بینند، می گویند چون ما خوب گریه می کنیم، خوب جوک می گوییم و خوب ادا درمی آوریم، پس می توانیم بازیگر شویم. به نظرم اینها مقصر نیستند. آنها احتمالا چون آن برنامه هفت را با حضور آقای شریفی نیا دیده اند، فکر بازیگری به سرشان زده است! بازیگران از بازی در نقش های متفاوت حرف می زنند، اما همیشه و شاید هیچ وقت این تفاوت واقعی نقش ها در عمل برای بسیاری اتفاق نیفتد. بازیگران چطور می توانند فرصت بازی در نقش های متفاوت را برای خود ایجاد کنند؟ این را نه بر مبنای توانمندی می گویم و نه براساس تلاشی که خودم برای بازی خوب و متفاوت می کنم. بحث به هیچ وجه شخصی نیست و می خواهم باتوجه به درسی ...