سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای عجیب ترین داعشی +عکس
.... اما دیری نپایید که پس از ازدواج، جائلین نیز به اسلام روی آورد و این مسئله محمد را کاملا شگفت زده کرده بود. محمد می گوید: یک روز جائلین به من گفت که در مورد تغییر دین به اسلام تصمیم جدی گرفته و می خواهد مسلمان شود. در همان روز وقتی او مسلمان شد، واقعا شگفت زده شدم. راستش را بخواهید من در آن لحظه در مسجد مشغول راز و نیاز بودم و پدر و مادرم اولین کسانی بودند که متوجه به روی آوردن جائلین به اسلام ...
فرزند شهید مدافع حرم: اگر امام خمینی بود، شما ازش چی می خواستین؟
به گزارش ترنم دشتی به نقل از؛ شریان نیوز ، جمعی از خانواده های شهدای مدافع حرم اهل بیت علیهم السلام روز دوشنبه اول آذرماه سال جاری با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR گزارش کاملی از دیدار این هشت خانواده با رهبر انقلاب را منتشر می کند. بهش می آید چهار پنج ساله باشد؛ مدام تلاش می کند جلو برود و آخر سر هم می رود. آقا می گوید ...
متهم در دادگاه: برنامه ای برای قتل نداشتم
روزنامه شرق: مردی که مدعی است در پی یک شکست مالی مرتکب قتل شده، وقتی در جلسه محاکمه حاضر شد، جزئیات قتل را توضیح داد. دو سال قبل مأموران پلیس در جریان مفقود شدن مردی قرار گرفتند. مأموران تحقیقات خود را آغاز و بعد از چند روز جسد مرد گم شده را پیدا کردند. خانواده مقتول در این مرحله به مأموران گفتند او برای انجام کاری از خانه خارج شد و طبق معمول همیشه و خیلی عادی بیرون رفت؛ اما دیگر باز ...
دردسر ارتباط شوم دختر 14 ساله با پسر عمه / چرا با من بودی پس شاید...!؟
زن 21 ساله که دست کودک خردسالی را می فشرد و در انتظار تولد دومین فرزندش روزشماری می کرد، دادخواست طلاق را روی میز مشاور کلانتری گذاشت و در حالی که عنوان می کرد می خواهم از همسرم طلاق بگیرم و زندگی خوبی را برای فرزندانم مهیا کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: 2 ساله بودم که مادرم پس از تحمل یک بیماری سخت از دنیا رفت ومدتی بعد پدرم با زن دیگری ازدواج کرد. هنوز مدت ...
نیم قرن خاطره بازی با جعفر والی
افتخارهای سینمای ایران است اما رفتن عباس کیارستمی من را خیلی شوکه کرد. یک خاطره از او دارم که شاید برایتان جالب باشد. جایزه یکی از کارگردانان بزرگ ایتالیایی به عباس تعلق گرفته بود. نمی دانم به چه دلیل خودش اجازه خروج نداشت یا چطور شد که به این فستیوال نیامد. تنها آشنای او من بودم و رفتم جایزه را گرفتم. گذاشتمش در صندوق به تهران آوردم. به او خبر دادم که جایزه ات پیش من است. گفت یک روز می آیم آن را از تو ...
شوهرم در عالم دیگری سیر می کرد / با شاهرخ ارتباط پنهانی داشتم / طاها به ارتباط غیراخلاقی من پی برد و...
گذاشت و در تشریح ماجرای اختلافات خانوادگی خود گفت: از همان دوران نوجوانی نسبت به رفتارهای پسردایی ام معترض بودم و او را موجب سرشکستگی خودم نزد دوستانم می دانستم، چراکه او جوانی لاابالی و دعواگر بود. مدام زنجیری را دور انگشتانش می چرخاند و زشت ترین کلمات را بی پروا بر زبانش جاری می کرد. او برای همین کارهایش در دوره راهنمایی از مدرسه اخراج شد و پس از آن، همواره با دوستان خلافکارش پرسه می زد. این در ...
عاقبت تلخ ارتباط شوم با زن عمو جوان
... پدرم که در قید حیات نبود، مادرم نیز وقتی فهمید سخت با ازدواج من مخالفت کرد، ولی چون من در توهّمات شیشه ای خود بودم، به حرف مادر و سایر افراد خانواده ام گوش نداده و با ازدواج با سارا غلام حلقه به گوش او شدم. آیا ازدواج تو با یک زن مطلّقه درست بود؟ سارا با نگاه جادویی خود هر فکر و اندیشه ای را از من گرفته و به تمامی من را جادو کرده بود و من تنها عروسک خیمه شب بازی او بوده ...
آرش با دختر خواهرم ارتباط شوم داشت / از در و همسایه ها شنیدم و ...
داد مادر مهربان و مظلوم برسند، او سوخت و جا در جا، مرد و برای همیشه ایّام، دختر دلبندش را در برزخی از مشکلات تنها گذاشت. من هرچند کوچک بودم امّا پیوسته خود را در مرگ مادرم مقصر دانسته و پیوسته شب و روز گریه می کردم. بعد از فوت مادر دیگرهرگز به مدرسه نرفته و خود را به تمامی در خانه حبس کردم. بعد از چهلم مادر، پدرم گلی را به خانه آورد و از همان بدو ورودش به خانه، جنگ و جدل بین من و او آغاز ...
حمید دوست دخترش را باردار و گردن من انداخت
حمید داشته متاسفانه باردار شده است. موضوع را به پلیس گفتم و برای خودم واقعا متاسفم که با چنین فرد فاسدی دوست شده بودم. با این کارابروی چندین و چند ساله پدر و مادرم را به باد دادم. حمید دستگیر شده است و پس از آزمایش های فنی از اتهام باردار کردن دختر جوان تبرئه شدم و فقط باید جوابگوی ارتباطم در فضای مجازی با این دختر باشم. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
نه من، نه همسرم... عشق سالار است
اش حرف های جالبی زد، علت شکستش در ازدواج اول، ماجرای جابه جایی یکی از برادرانش هنگام تولد در بیمارستان، رابطه اش با دخترانش و... با هم بخوانیم. آقای خمسه شما چه زمانی و کجا به دنیا آمدید؟ چه عرض کنم؟! هرکس در این زمینه یک نظری دارد. پدرم می گوید زمان احمدشاه ، مادرم می گوید ی ک روز زمستانی ، هیچ کس درست نمی داند انگار آن سال جنگ جهانی دوم تمام شده بود ، اما شناسنامه ام 9 بهمن ...
جواب جالب شهید مدرس به شوخی رضا خان در مجلس
منطق است و شما بهتر است از این طریق به مردم کمک کنید. پدرم در جواب آقا می گویند، آقا! با طبابت هم می شود به مردم کمک کرد. آقای مدرس در جواب می گویند، به شرطی که مزد نخواهید. پدر به آقای مدرس قول می دهند که از دست مردم مزدی نگیرند و من هرگز به یاد ندارم که ابوی از کسی بابت معالجه، چیزی گرفته باشند. آقای مدرس علاقه شان این بود و مخصوصاً به پدرم تأکید داشتند که ایشان روحانی بشوند. چون ...
ساسان انصاری: از انتخاب فولاد راضی ام/ما پیروز داربی خوزستان هستیم
تماشاگران نیز گفت: این موضوع اجحاف در حق هواداران فولاد و مردم خوزستان است و از کمیته انضباطی می خواهم که اجازه دهند این بازی با حضور تماشاگران برگزار شود تا مردم خوزستان لذت ببرند. دو تیم تهاجمی بازی می کنند و شاید یکی از بهترین داربی ها شود. وی درباره آلودگی هوای اهواز نیز بیان کرد: پس از بارندگی چند روز پیش، هوا بهتر شده است. من هشت سال است که در اهواز زندگی می کنم و با مردم خوزستان ...
از اعتراف به اشتباهات فوتبالی تا آرزوی هدایت تیم ملی
رشته بیشتر مدیون پدرم هستم که من را با خودش به زمین فوتبال می برد. پدرم خود یک فوتبالی و دروازه بان تیم رستاخیز بود. زمانی که در کاشان بودیم، پدرم تیم عقاب کاشان و جنگ زده های خوزستان را تشکیل داد. * چند ساله بودید که دوباره به خرمشهر برگشتید؟ تا 10 سالگی در کاشان بودم ولی بعد دوباره به خرمشهر برگشتیم و از سن 12 سالگی نیز کم کم فوتبالم را از محلات خرمشهر شروع کردم. یادم هست وقتی ...
مرتضی مهریار: شکستن فضای دانشگاه را بعد 92 ندیدیم/ بسیج دانشجویی دوست دارد معیار عقلانیت باشد/ آتش روز: ...
.... اکنون ما از منش دانشجو نسبت به گذشته فاصله گرفته ایم. در گذشته وقتی امام گفتند که اصل جنگ است خیلی ها از این هایی که حالا میتوانستند تاثیرگذار باشند چون اصل را جای دیگری دیدند از تحصیل دست کشیدند. باید اصل را مقدم را بر فرع بدانیم. آتش روز: باید نظام کشور به دانشجو اعتماد کند. نمی شود مشکلات اقتصادی را بدون اظهار نظر ایجاد کرد. باید به دانشجو اعتماد کرد و فضای آزاد برای آن ها ایجاد کرد. یک عده محدود از بیرون و درون دانشگاه نمیتوانند برای دانشگاه تصمیم بگیرند و باید جلوی آن ها گرفته شود. برای مشاهده عکس ها در ابعاد بزرگتر به روی عکس کلیک نمائید ...
لاله صبوری، بازیگر نام آشنا از زندگی شخصی و خانوادگی اش می گوید
شیطان بودم و حسابی بزرگ ترها را اذیت می کردم. شیطنتم به خانه محدود نمی شد و در مدرسه هم همه من را به عنوان یک دختر ناقلای تخس می شناختند. مادر من به دلیل آن که معلم بود و روحیه ای فرهنگی داشت با توجه به دیدگاه خاص خودش به ما اجازه نمی داد در خیابان بازی کنیم. از آن طرف رفت و آمد هر روزه هم با فامیل نداشتیم که من بتوانم با بچه های آنها باشم. تقریبا هفته ای یک بار خاله ام به منزل ما می ...
خواستگاری به شیوه داریوش ارجمند
خانواده فشار بیاورد. خاطره قشنگی را برای من یادآوری کردید. سال اول که در دانشگاه مشهد قبول شدم در کلاس آقای دکتر علی شریعتی دخترخانمی را دیدم که در همان نگاه اول از او خوشم آمد. چهارسال در آن دانشگاه درس خواندیم و من همیشه به آن خانم علاقه مند بودم، بی آن که حرفی بین ما ردوبدل شود. سال چهارم پس از اتمام امتحانات من در حیاط دانشگاه منتظر ایشان ایستادم تا از پله ها پایین بیاید، او آمد. با هم ...
گفتگو با اولین و تنها مجری نابینای صدا و سیما
صدایی نشنیدم و متوجه شدم که میهمانم که چشمانش می دید میوه را از زمین برداشته و به سمت من گرفته است. این زن جوان مجری برنامه ای است مه میهمان های آن برنامه هم از جنس خودش هستند و معلولیت را می فهمند. چگونه بینایی ام را از دست دادم؟ خانم علایی متولد مهر ماه 57 است، تا کلاس دوم ابتدایی، داستان زندگی اش مثل همه دختران هم سن و سالش بوده اما از این دوره به بعد کم کم متوجه ...
شهاب حسینی: چگونه عاشق پریچهر شدم؟
پا هم بارها دچار جراحت های مختلف شدم. در خانواده پدری نوه اول بودم. ا رتباط ما با فامیل مادرم بیشتر بود تا با اقوام پدر. دوست ندارم از نقطه نظر مهر و محبت کسی را برتر از دیگری بدانم. هر دو خانواده به اندازه وسع خودشان محبت می کردند. یادم می آید که مادر پدرم بهترین عیدی ها را می داد. یک بار از او یک توپ چرمی فوتبال عیدی گرفتم. آن موقع این هدیه بسیار گرانبها بود و هر کسی توپ چرمی نداشت ...
واژه واژه دعا، قدم قدم زیارت
تکان می خورد. احساس کردم دارد از آن زیر اسمم را صدا می کند. کبوتری میان برف ها تقلا می کرد. نامه ای به پایش بسته شده بود. نامه ی خیس را برداشتم و بازش کردم. توی نامه دختربچه ای از آقا برای پدرش قلب خواسته بود. به گنبد طلایی نگاه کردم. آقا به رویم لبخند زد. منتظر مادرجون نماندم، دوان دوان رفتم تا فرم اهدای اعضای پدرم را امضا کنم. دنیا اسکندرزاده 11 ساله ...
سوگل طهماسبی: یک جنوبی خونگرم هستم!
نداشتیم و... . من تنها دختری بودم که در گروه تئاترمان حضور داشتم و چون علاقه مند به فعالیت در زمینه بازیگری بودم مادرم مسوولیت کل گروه تئاتر را قبول کرد؛ به خاطر اینکه دوست داشت من در محیطی امن پیشرفت کنم. مادرم 8 سال مرا هر روز ساعت 4 بعدازظهر برای تمرین می برد و ساعت 8 شب به خانه باز می گرداند و هرگز از رفت و آمد در این مسیر خسته نشد. وقتی به تهران آمدم و خواستم بازیگری را ادامه دهم متوجه ...
داستان سرایی های پسر قاتل تمام شد - بر سر شیشه دعوا کردیم و او را کشتم
آمد و او به دستور بازپرس محسن مدیر روستا از شعبه ششم دادسرای جنایی تهران، دستگیر شد. متهم به قتل در نخستین بازجویی ها گفت: چند روز پیش از این حادثه در پارک نشسته بودم که مهدی -مقتول- مرا به خانه یکی از دوستانش برد. وقتی به آنجا رفتم احساس کردم بیهوش ام کرده و مرا مورد آزار و اذیت قرار داده اند. بعد از آن چند بار درباره این موضوع با مهدی صحبت کردم که ضدونقیض حرف می زد. اما مدتی ...
افتخار جمهوری اسلامی این است که در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی نیرو داریم/ اینکه می گویند اینجا کجا و ...
به گزارش سرویس جهاد و مقاومت مشرق، جمعی از خانواده های شهدای مدافع حرم اهل بیت علیهم السلام روز دوشنبه اول آذرماه سال جاری با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR گزارش کاملی از دیدار این هشت خانواده با رهبر انقلاب را منتشر می کند. (گزارش تصویری کامل این دیدار را اینجا ببینید) بهش می آید چهار پنج ساله باشد؛ مدام تلاش می کند ...
نادر روز بارانی مرا به خانه اش برد و در را قفل کرد و
روزنامه ای، چشمم به یک آگهی افتاد. تماس گرفتم؛ قرار شد برای مذاکره به محل شرکت بروم. به رغم نصیحت های مادرم که سعی می کرد مرا از یافتن کار باز دارد، رفتم. چون حقوق خوبی می دادند، پیگیری کردم و پس از مدت کوتاهی مشغول کار شدم. چند روز بعد،اسامی دانشگاه آزاد اعلام شد و من قبول شده بودم؛ قبولی دانشگاه فرصتی به مادرم داد تا بار دیگر خطراتی را که در محیط کار مردانه می توانست در کمین یک ...
من عاشق پسر داییم بودم / همدیگر را ملاقات کردیم و من کلید در ورودی مجتمع را به او دادم
.... درنهایت مینا اعتراف کرد که با همدستی نیما دو آدمکش اجیر کرد تا شوهرش را بکشد. تنها دختر مقتول درباره قتل پدرش از سوی مادرش گفت: نمی دانم دقیقا چه اتفاقی بین پدر و مادرم می افتاد چون آنها هیچ وقت در مورد مشکلات شان با من صحبت نمی کردند؛ اما بارها شاهد کتک کاری آنها بودم. چند روز قبل از حادثه هم پدرم، مادرم را کتک زد. بیشتر اوقات این درگیری ها در اتاق شان اتفاق می افتاد اما هیچ ...
از مصاحبه خواندنی با مهتاب کرامتی لذت ببرید
ماموریت پدرم، چند سالی را در محله گلسار رشت زندگی می کردیم. برای همین حس خیلی خوبی نسبت به گیلان دارم. فیلم هایی که در بندرانزلی گرفته می شود خاطرات خوبی را برایم یادآوری می کند. یاد همان شیطنت های کودکی می افتم. همیشه شلوارهای جین ما پاره بود و مادر مجبور بودند وصله کنند؛ همه جای من و خواهرم زخم بود ولی خوشحال بودیم. بله اما از عهده من بر نمی آمدند. با این حال به مرور آرام تر شدم. ...
چند روایت معتبر درباره سرداری که کار و فعالیت را عبادت می دانست
بود و مردم حرمت او را نگه می داشتند. من هم اگر کسی می آمد و شکایت می کرد؛ لبخند می زدم؛ چون با کاری که احمد انجام می داد، موافق بودم. او همچنین برخی اوقات پولهای تو جیبی اش را جمع می کرد و تا آنجا که می توانست، مجله های منتشر شده با عکسهای مبتذل را می خرید؛ به خانه می آورد و در باغچه حیاط، روی آنها نفت می ریخت و آتش می زد. وقتی از او می پرسیدم که چرا این کار را می کنی؛ می گفت که این ...
خورده شدن پسر یاسوجی به وسیله تمساح/عروس اسید پاش/جوان پدرکش /سرقت مسلحانه با اسلحه هدیه پدر
خوبی قرار دارد، یک کارگاه خیاطی را در اختیارم قرار داد و پول خوبی به دست می آوردم. در این مدت نیز با یکی از دخترهای فامیل ازدواج کردم و پدرم به عنوان یادگاری، یک اسلحه کلت ساچمه ای به من هدیه داد. وی افزود: از نظر مالی تأمین بودم؛ تا اینکه چند بار قرص روان گردان خوردم و باعث شد جنون سرقت، دوباره به سراغم بیاید. از 40 روز پیش، با دو نفر از دوستانی که در زندان با آنها آشنا شده بودم، تماس گرفتم و قرار ...
تازه داماد داخل خانه میکروفون جاسازی کرده بود تا مدرکی علیه عروس جوان به دست بیاورد!
مشکوکی به دست نیاوردم. من بی دلیل به همسرم مشکوک شده بودم و نمی دانم چرا این فکر مرا رها نمی کرد. این متهم که به سختی صحبت می کرد گفت: آن روز غذا درست کرده بودم و در آشپزخانه بودم که بار دیگر بحث سوءظن به فاطمه را پیش کشیدم. او که عصبانی شده بود کارد آشپزخانه را برداشت و من در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و چاقو را از او گرفتم اما چیزی از ماجرای قتل به خاطر ندارم. وی ...
گفت و گو با خالق قصه های مجید
با رؤیا ها و تنهایی هایم دست به دست هم داد و من نویسنده شدم. مادرم را در چند ماهگی از دست دادم. پدرم هم کارمند ژاندارمری بود و به علت بیماری روانی اخراج شد. غیر از من هم فرزند دیگری در خانواده نبود و من خواهر و برادری نداشتم. اما در این تنهایی و تلخی، ذهن قصه پردازی داشتم. برای خودم خیال بافی هایی داشتم و قصه می ساختم که روزی دیدید از همین ذهن قصه پرداز یک نویسنده متولد شده است. آن ...
40 روز روزه داری و اعتکاف برای رفتن به سوریه+تصاویر
محمد بود که صبح در خانه پدرم بودم. خواهرم با حالتی بی تاب از خواب بلند شد. دور اتاق راه می رفت و بلند بلند از خوابی که دیده بود تعریف می کرد. انقدر غرق در خودش بود که حضور من را متوجه نشد. همش می گفت محمد را دیدم که یک پلاک و چند استخوان بود. حال خواهرم را که دیدم دست مادر و خواهرم را گرفتم و بردم حرم، وارد حرم که شدیم خواهرم داد زد و گفت: ای وای این حرم دیگر محمد را ندارد با اینکه هنوز خبر شهادت ...