سایر منابع:
سایر خبرها
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (343)
یخچال سر و صدامون زیاده ولی در مجموع چیزی تو دلمون نیست ...! 18٫ شرایط آرمانی و یه زندگی آروم یعنی شما همیشه یه جعبه پیتزا تو یخچال داشته باشی و هر وقت گشنه شدی بری یه تیکه ش رو بخوری. 19٫ امروز یه زن اومد تو باشگاه شروع کردم 100 کیلو جلو بازو زدن صاحب باشگاه داد زد: داداش داری درست میزنی ولی خودت نکش این زن منه، الانم داره میره. 20٫ دختره تو تاکسی به راننده گفت ...
روش فرماندهی پیامبر اعظم (ص)
بداد و من به او گزارش کار خویش دادم )). پس از جنگ حنین ، رسول خدا(ص ) عبداللّه بن ابی حَدْرَد را خواست و فرمود: ((دیشب با عصای خود تو را به درد آوردم ، این گوسفندان را عوض آن از من قبول کن )). چون گوسفندان را شمرد، هشتاد گوسفند میشینه بود. بار دیگر، تازیانه رسول خدا به هنگام سوار شدن به ابو رَوْعه برخورد کرد. پیامبر به او نگریست و فرمود: ((تازیانه به تو خورد؟)). گفت : آری ، پدر و مادرم فدای تو ...
شهید مدافع حرمی که هم در سوریه دفن است هم در ایران
قبلش برای خداحافظی منزل مامان من و بعدش مامان ایمان رفتیم. وقتی خداحافظی کرد با مامانش که برای مادرشون اون بیت شعر رو خوندن یهو مادرشون گریه کرد و ایمان که داخل حیاط بود برگشت به شوخی گفت ننه داری گریه میکنی؟! وقتی میخواست با مامانش شوخی کند بهش میگفت ننه. مادر اشکش را پاک کرد چون پدر ایمان به مادرشون گفتن با گریه کردن دل بچه را خون نکن که با نگرانی بره. پشت موتور که نشسته بودم دلم خیلی ...
بخش کوتاهی از خاطرات شفاهی هوشنگ نورعلی شاهی پیشکسوت عکاسی در اراک/عکاس باشی
اگر کسی ننویسد پدرش را درمی آورم. یک روز عده ای را به خاطر انجام ندادن تکالیفشان کتک زد و من هم که تکالیفم را انجام نداده بودم، حسابی ترسیدم و دیگر از دبیرستان بیرون آمدم و ادامه ندادم. هر چه پدرم گفت درس بخوان، دیگر قبول نکردم. به مادرِ جهانگیر، زن عمویم گفتم همراهم بیا تا به بازار برویم. یک آقاعلی کتابفروشی بود. رفتیم و کتابهای درسی ام را به او فروختیم و دیگر تحصیل را رها کردم. درسم اصلاً خوب نبود ...
بانوی انتظار/ خاطرات خواندنی همسر آزاده مهر علی دستجردی(2)
الهی این طور بوده است. مفقود مفقود هنوز شلوغی های کردستان ادامه داشت، که جنگ شروع شد. سه چهار ماهی از رفتن حاجی به خط می گذشت، اما خبری ازاو نداشتم. قبلأ گاهی زنگ می زد، اما چند وقتی می شد که دیگر تماسی نداشت. بی خبری از او به 4 ماه کشید . با پدرم به هر جا که فکرش را می کردیم سر زدیم. از پادگان های ارتش و سپاه گرفته تا پرس و جو از همکارانش. کسی حرف دقیقی نمی زد. نه می گفتند شهید ...
روزی که مرا به خانه اش برد به جای لذت مدام توی اتاق ها سرک می کشیدم تا اینکه ...
.... لازم به پنهان کردن نبود. وقتی وسایل خونه شهروز و آموزشگاه به سرقت رفت و من هم یه شبه گم شدم، شهروزجزارتباط دادن این دو موضوع با هم، چاره ای دیگر نداشت. اون یه ذره تحقیقی هم که کرد در واقع مهر تایید به همه حدس هایی زد که پیوسته خدا خدا می کرد غلط از آب در بیاد. من و شرکام راهی زندون شدیم و شهروز خیلی زود طلاقم رو داد... فرنگیس سیگار دیگری روشن می کند و می گوید:می دونی ...
گزارشی تکان دهنده از یک محله خاص در تهران
، باید پیاده بریم تا چهارراه خلیج فارس، اونجا اتوبوس سوار شیم بریم آذری. باید پیاده بریم و بیایم، اونجا اتوبوس یه ساعت میاد، یه ساعت نمیاد. بنویس نوروزآباد مدرسه نداره. به یکدیگر تعارف می کنند کدامشان صحبت کند. یکی آذری حرف می زند و دیگری ترجمه و سرها به نشانه تایید بالا و پایین می رود. وضعیت اقتصادی اینجا خوب نیست. پایین شهره دیگه خودت که می دونی، اینجا همه مثل همن. باز هم سوال ...
قتل همسر بخاطر بیکاری/آدم ربایی پس از فرار از زندان/مادر زنی که سردسته باند تبهکاران بود/ حمله مسلحانه ...
روز بعد فوت شد. چقدر پول گیرت آمد؟ 7میلیون تومان که همه این پول را به حساب بیمارستان ریختم. گویا همدستانت، داماد و شوهرت بودند. درست است؟ من 14ساله بودم که ازدواج کردم و مدتی بعد صاحب دختری شدم اما چند سال بعد به دلیل اعتیاد شوهرم از او طلاق گرفتم و به تازگی با مردی به نام ناصر ازدواج کرده ام. دخترم هم مدتی قبل به عقد پسرجوانی درآمد که عضو سوم باند شد. وقتی موضوع ...
پلیس تهران 190 دزد خشن را به صف کرد
مسافر سوار کردیم که در میانه راه وقتی النگوهایش را دیدم وسوسه شدم و به شوهرم اشاره کردم که طلاهایش را سرقت کنیم. وقتی شوهرم با پیشنهاد من روبه رو شد، قبول کرد و مسیرش را تغییر داد و دامادم زن جوان را تهدید کرد تا سر و صدا نکند و بعد از سرقت طلاها و اموالش او را رها کردیم. پدرت چکاره است؟ پدرم چند سال قبل به خاطر فروش مواد مخدر اعدام شد. در این مدت چند فقره زورگیری ...
ناگفته های هادی خامنه ای از زندگی و زمانه اش
.... پدر قطعا طرفدار شاه نبودند. این مقدار مسلم است که طرفدار رژیم نبودند. خب این یک مرزی بینش هست؛ یک برزخی هست که حالا لازمه مخالف شاه بودن، به معنی طرفداری از مصدق و نهضت ملی نیست، مخالف بودند، ولی وارد در این کار نبودند. آخوندهایی بودند که رسما در مشهد طرفدار مصدق بودند؛ مثل مرحوم آقای کلباسی که مدتی در مشهد زندگی می کرد. او رسما در این مسئله کار می کرد و فعالیت داشت و حتی در مشهد که دعای کمیل ...
برنامه مهران مدیری علیه طلاق خبرساز شد
دورهمی 18 آذرماه است؛ مهران_مدیری چند روز دیگه تو دورهمی چهار تا تیکه به مسوولان می ندازه و ملت از ذوق کف و خون قاطی می کنن و این برنامه امشب رو می شوره می بره. میگه تو این جمع کدوم زنی حق طلاق داره. فقط یکی بوده اونم شوهرشو آورد روی سن و قاه قاه خندیدن بهش و ابراز دلسوزی کردن، مهران جان مدیری #دورهمی معمولاً هنرمندان مملکت باید آوانگارد و سنت ستیز باشن که خب طبق معمول در کشور گل ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی در این روزها + عکس
تاکسی ها مهندسن. 28. سلامتی همه مادرا که خودشون صبح تا شب توی تلگرامن ولی همین که ما یه دقیقه گوشیمونو دست میگیریم تا مرحله آق والدین پیش میرن. وقتی یاد حماقتای قبلنم میوفتم 29. بچه که بودم هر وقت خودم صبح بلند میشدم رختخوابمو جمع میکردم بعدش مامانم میرفت رختخوابمو در میاورد میشست، هم اون میدونست واسه چی هم خودم. 30. یکی از عوامل خالی شدن زودهنگام باتری ...
پسر همسایه فکرش را نمی کرد که مرا باردار کرده است!
هر بدبختی بود داوود را پیدا کردم. با شنیدن خبری که برایش آورده بودم عصبی شد و سیلی محکمی به صورتم زد. می گفت تو دختر هرزه ای هستی و از کجا معلوم ... ؟ با هم درگیرشده بودیم که صاحب کار داوود با پلیس 110زنگ زد و ماموران آمدند. نگران آینده هستم. به مادرم زنگ زدیم. گریه می کرد و می گفت چند روز قبل مادر داوود او را دیده و گفته چون دختر سنگین و با وقاری دارید ...
مرگ مرموز شوهر در پی رابطه پنهانی همسر
تمام شود و آنها سر زندگی خودشان باشند که این اتفاق افتاد. بازجویی از فرزندان مقتول جزئیات بیشتری از این خیانت را رو کرد؛ یکی از پسران مقتول گفت: پدرم فیلمی را که در آن مادرم با مردی رابطه داشت، دیده بود. آنها هر شب با هم دعوا می کردند و پدرم او را کتک می زد. شب حادثه هم همان مرد به خانه ما آمد؛ البته من صدای او را شنیدم و از ترس بیرون نرفتم. نمی دانم چه اتفاقی افتاد؛ فکر می کردم با مادرم کار دارد و ...
رایگان، یک سفر نامه درباره آفریقا بخوانید
از حالا باید شیلینگ خرج میکردیم و رفتیم و تو صرافی فرودگاه یه 100 دلاری رو تبدیل کردیم که اون موقع 11550 شیلینگ بهمون داد که اگه بخوایم یک شیلینگ رو به پول خودمون حساب کنیم میشه تقریبا300 ریال ، پس از این به بعد هر وقت گفتم شیلینگ پول رو 30 تومن خودمون در نظر بگیرید. اومدیم جلو در خروجی فرودگاه و دیدیم مثل همه فرودگاه های دنیا کلی تاکسی و آدم عجیب غریب وایسادن و منتظرن مسافرا رو به سمت ...
با قاصدک24 برو دربی!
بیرون می دهم - حالت خوبه حامد؟ تو این موقعیت سراغ مملی رو از من می گیری؟ مگه نمی دونی این بازی چقدر واسم مهم بود؟ حتما باید می رفتم استادیوم! لبخندی بر چهره اش می نشیند - می دونم چقدر برات مهمه که سراغ مملی رو ازت می گیرم دیگه! خب تنها کسی که تو پادگان گوشی میاره کیه؟ مملیه دیگه! گیج نگاهش می کنم کشدار می گوید - ااای بابااا... هنوز نفهمیدی؟ خب تو با اتوبوس نمی رسی ...
متن کامل گفتگوی مفصل هادی خامنه ای با حسین دهباشی
، پدربزرگ و بعد — قواره ی —(02:35)—- خودتان، برای ما تعریف بکنید از پیشینة خانوادگی تان؟ 1326 بنده متولد شدم در یک خانواده ای بودیم که هم پدر خانواده روحانی بوده و هم مادرم پدرش یک روحانی سرشناس در مشهد بوده، به نام؟ پدر مادرم یعنی؟ مرحوم آقاسیدهاشم نجف آبادی میردامادی، البته ایشان واسطه شان به نجف آبادی معروف بود فرزندان به میردامادی، و ایشان اصلاً اهل نجف آباد ...
غلط، چون کشیدن چهار آدم پیزوری در توفان
، بعد نقش های قالی، بعد نقش عکس خودم در کودکی که پدرم گرفته و همین طور عکس پدر و مادرم که هیچ کدام دیگر نیستند، نه کودکی من دیگر هست، نه پدرم و نه مادرم، اما این نقش ها باقی است. عکس های دوره قاجار که برای ما هنوز همراه پیدایش عکاسی واجد جذابیت تاریخی هستند. اصلا خود نقشه های معماری، چه نقشه های معماری سنتی خودمان که خودش واجد زیبایی شناسی است، ولی من نرسیدم برای این مجموعه با آنها کار کنم، ولی ...
قتل زن به دست مرد معتاد/انتقام از شوهر با چک 400میلیون تومانی/ دختری که6ماه بعد از تجاوز شکایت کرد/ شرطی ...
مرجان هم می دانست که تو او را دوست داری؟ نمی دانم چون ارتباط زیادی با هم نداشتیم. در این مدت زندان را چطور گذراندی؟ مشغول آموزش بودم دائم در حال توبه، من گناه کبیره ای انجام داده بودم و هر روز عذاب وجدان داشتم. زمان دستگیری مشغول به چه کاری بودی؟ درس می خواندم، دانشجوی ترم سوم بودم. با پدر و مادرت زندگی می کنی؟ پدرم سال ها پیش فوت شده و مادرم ...
آرزو داشت که اولین شهید روستایش باشد که شد/ همسر شهید: منتظر بودم لااقل با پیکرش وداع کنم، اما چیزی از ...
شام دونفره را دوست داشتم. دو روز بعد راه افتادیم به سمت تهران و از زمانی که حرکت کردیم از خانه خودشان تا خانه پدرم برسیم، و خداحافظی کنیم، آقا هادی گریه می کرد، به او گفتم: من که تک دخترم گریه نمی کنم شما چرا این قدر ناراحتی؟ گفت: من خیلی به پدر و مادرم مدیون هستم می ترسم نتوانم ذره ای جبران کنم و در خدمت آنها باشم. بسیار مهربان و شوخ طبع بود و تا جایی که در توان داشت به دیگران کمک می ...