سایر منابع:
سایر خبرها
یلدای خونین برای پسر جوان/طلاق 6 ساعت بعد از عقد/ کشتار یک خانواده در کرمان
وانمود کند این دختر در اثر مصرف مواد مرده است اما عذاب وجدان رهایش نکرد. سرانجام برای نجات از کابوس های شبانه، نزد پلیس رفت و به قتل دختر معتاد اعتراف کرد. خبرنگار میزان با عامل این جنایت گفت وگویی انجام داده است که می خوانید. بهنام- عامل جنایت- با اشاره به زندگی خانواده اش گفت: زندگی خوب و راحتی داشتم و از کودکی در ناز و نعمت بزرگ شدم، پدرم صاحب معدنی بزرگ بود و مادرم به عنوان پزشک در بیمارستان های ...
هدیه ویژه رهبری به فرزندان شهید مدافع حرم/ همسر شهید: آقا مهدی دوست داشتند ما را خدمت حضرت آقا ببرند و ...
. هنوز هم به این نتیجه نرسیده ام که نیست فقط فکر می کنم خدا گفته شهید زنده است پس هست. با بچه ها خیلی شوخی و بازی میکرد. می گفتم مهدی ابهت خودت را حفظ کن. چقدر کوتاه میایی. بچه ها هر وقت می خواهند از سروکولت بالا می روند. هر چه میخواهند خریداری می کنی، درست میکنی ، لوس شان می کنی. می گفت می خواهم وقتی بزرگ شوند صمیمی ترین دوست شان باشم. میگفت وقتی رفتم به بچه ها سخت نگیری حالا من هم شدم ...
روایتی از خشونت علیه زنان در افغانستان
حامله داشتم. برادرشوهر کوچکم که مجرد بود مرا گرفت که از پله ها بیندازد. پیراهنم پاره شد. مرا زد. پدرش هم ایستاده بود. خودم را بی حد زدم. بی حال شدم. به هوش آمدم دیدم آبجی مرا برده بیمارستان. دکتر گفت اگر یک سال دیگر این جور ادامه داشته باشد این خواهرتان روانی خواهد شد. دوای اعصاب داد، نخوردم. می گفت بخور و تغذیه خوب داشته باش. من نمی توانستم. ما را از خانه بیرون کردند. شوهرم جایی اتاق گرفت. دیگر نمی ...
تهران سوغات تلخی برای خانواده ام داشت
. در پلیس آگاهی گفت وگویی با او انجام دادیم که در ادامه می خوانید. نقاش ساختمان چطور دزد شد؟ هم دوستان ناباب و هم اراده ضعیف خودم. من هم فکر می کردم دوستان ناباب فقط بهانه است اما وقتی در جمع آنها قرار بگیری همه تلاش آنها این خواهد بود که تو را هم مثل خودشان کنند. البته اراده من هم ضعیف بود و خیلی زود در دام آنها گرفتار شدم. وقتی برای کار به تهران آمدم، خانه ای را اجاره کردم ...
مرضیه دباغ که بود؟+ فیلم و تصاویر
او به یادگار مانده است. مرضیه حدیدچی از جمله زنان مبارز انقلاب اسلامی است که فعالیت ها و حرکتهای سیاسی خود را از سال 1346 آغاز کرده و این مبارزات را تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد و پس از آن نیز در مصدر بسیاری از امور از جمله فرماندهی سپاه همدان و مسئولیت بسیج خواهران ، 3 دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی و قائم مقامی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. وی در بهمن ماه ...
وقتی سرزده به خانه رفتم مرد غریبه را داخل کمد پیدا کردم
تلفن حرف می زد و گوشی تلفن همراهش را از خود دور نمی کرد. او مدعی بود تلفنی با خانواده اش حرف می زند، اما وقتی از آنها درباره این گفت وگو ها پرس وجو می کردم، می گفتند با هم حرفی نزده اند. کم کم به رفتارش مشکوک شدم. متهم به قتل ادامه داد: حتی یک روز حالش بد شد که او را به بیمارستان رساندم که پزشک بیمارستان گفت او معتاد است. با اطلاع از این ماجرا شوکه شدم، به همسرم گفتم که مدعی شد پزشک اشتباه کرده و ...
یکی از دوستان بی شرم شوهرم دست در بازویم انداخت / هر چه همسرم را صدا زدم اعتنا نکرد!
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، این تجاوز توسط دو مرد در حالی صورت گرفت که شوهر این زن پس از استعمال مواد در اتاق کناری محل تجاوز خمار افتاده بود و توجهی به فریادهای همسرش نکرده بود. زن جوان که به حکم دادگاه در انتظار اجرای حکم قصاص است در گفتگو با مددکار اجتماعی پلیس استان مرکزی سرنوشت شوم خود را تعریف کرد. وی گفت: چه بگویم، از کجا آغاز کنم، از کدام غصّه برای تان بنویسم! از نامرادی ...
چون دل بسته اش شده بودم پیشنهاد شرم آور دوست شوهرم را پذیرفتم / مجبور می شدم به خواسته اش تن بدهم!
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، فاطمه 27 ساله، تحصیلاتم دیپلم و فرزند اول خانواده بودم اکثر مواقع در خانواده ام از طرف والدینم مشاجره داشتیم تا اینکه در سن 18 سالگی برایم خواستگار پیدا شد. خانواده ام مخالف این وصلت شدند می گفتند این آقا قبلاً معتاد بوده ولی من فقط به فکر خلاص شدن از این اوضاع بودم هر جوری با هر نیرنگی خانواده ام را راضی کردم چشم که روی هم گذاشتم عروس خانواده حسین شدم. ...
تحمل گرما در تابستان سخت تر از سرمای زمستان بود
محیط اردوگاه برایم غیر قابل تحمل شده بود. کلافه بودم. از همه سخت تر اینکه باید تظاهر می کردم که حالم خوب است. شبی خواب دیدم با خانواده دور هم جمع هستیم و منافقین نارنجکی به طرف مان پرت می کنند. نارنجک بعد از خوردن به دیوار به طرف خودشان برمی گردد. از خواب که بیدار شدم، تمام بدنم می لرزید. خدا را شکر کردم و خواب را این طور تعبیر کردم که هر اتفاقی که افتاده، به خودشان برگشته. ولی باز نگران علی بودم ...
دزدی از همسایه پس از آموزش سرقت
آورده بود، از من خواست دست و پا و دهان مادر و پسرم را ببندم و من هم از ترس دست و پا و دهان آنها را بستم. در ادامه پسر خشن دست و پا و دهان مرا با طناب و چسب پهن بست. سارق خشن چاقویی زیرگلویم گذاشت و تهدید کرد محل نگهداری طلاها و پول ها را به او نشان دهم. ابتدا در برابر خواسته اش مقاومت کردم، اما بعد از ترس جان خودم و پسرم محل نگهداری طلاهایم و پول ها را به او نشان دادم و سارق خشن همه آنها را داخل ...