سایر منابع:
سایر خبرها
من، فریبا معصومی ، 31ساله، معلولم، کارآفرینی می کنم فریبا 5سالی می شود که معروف شده، از وقتی تلویزیون به ...
صنایع دستی محسوب نمی شود و آن وقت برای برندسازی به مشکل برمی خورد. غم به چشم های فریبا می آید و می گوید: سرمه دوزی کار سخت و پرهزینه ای است همین ها را هم به زحمت از من می خرند. یک بار نمایشگاهی بود در برج میلاد کسی کارهای هنرمندان را نمی خرید تا اینکه یکی از مجریان برنامه ای مرا دید و از من خواست سخنرانی کنم. بعد از سخنرانی خیلی از کارهایم را خریدند اما جالب اینجا بود که بعضی غرفه ها ...
رفیعی: اضافه خدمت من بخشیده شده است / هیچ شک و شبهه ای نیست و بازیکن آزاد هستم
تاریخ 95.10.19 به اتمام می رسد. البته این نامه به هر دلیلی به دست سردار آجورلو نرسیده بود و ایشان از آن بی اطلاع بودند. من بعد از بازی ذوب با ایشان حرف زدم و همانطور که از قبل هم مطمئن بودم تمام هدف آقای آجورلو کمک به من و جلوگیری از ضایع شدن حق هر فردی از جمله سروش رفیعی است. در نهایت ایشان همان جا تماس گرفتند و پس از اطلاع از این نامه گفتند مطمئن باشید حمایت می کنم و اجازه نمی دهم ظلمی در حق تو ...
کرامتی از حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
حالا که نیمه شب است و برف هم شدید تر شده ! خواب را تعریف نموده و گفتم باید بروم حتیّ اگر به قیمت جانم باشد. به راه افتادم مسیر حرکتم همان بود که در خواب دیدم روی ریل ماشین دودی ، بعد ها به این نکته رسیدم که آن شب تنها راه رسیدن به شهر ری خط آهن بوده و الا رسیدن به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میسر نبود.. راه را برروی ریل ادامه دادم تا به ابن باویه رسیدم، به تأسیّ از صحنه خواب وضو ...
صبر و مهربانی او، عامل موفقیتش بود
. سرانجام تصمیم می گیرند که استخاره کنند و ظاهراً این پیشنهاد را آقای جمی مطرح می کنند و جمع می پذیرند و بعد قرآن را به پدر من می دهند و ایشان استخاره می کنند و خوب می آید. می خواهم عرض کنم که ایشان تأثیراتی از این قبیل بر دیگران داشتند. به هر حال خود من از دوران کودکی تحت تأثیر آقای جمی بودم و این اخلاق و نوع خطابشان به افراد، برایم دلنشین و اطمینان بخش بود و مورد پذیرش همه هم قرار می ...
سفارش یک مرجع تقلید به مردم تهران
ائمه اطهار و شناخت حجت خدا می شنود، برای وی دعا می کند و از خدا می خواهد که او را در اعتقادات خود ثابت قدم بدارد. حدیث عرض دین درسی برای تمام شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) است تا از گزند شبهات و عقاید انحرافی دشمنان مصون مانده و خود را از این راه بیمه کنند. ** سفارش امام رضا (ع) از زبان حضرت عبدالعظیم روزی امام رضا (ع) به حضرت عبدالعظیم فرمود: ای عبدالعظیم! سلام مرا به ...
نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
. ادب نسبت به ساحت ائمه (ع) شیخ محمّد شریف رازی در کتاب خود، پیرامون ادب حضرت عبدالعظیم نسبت به ساحت ائمه ی معصومین (ع) چنین می نویسد: رفتار و عادت کریمانه ی حضرت عبدالعظیم (ع) این بود که هر وقت وارد مجلس حضرت امام جواد (ع) یا امام هادی (ع) می شد، با کمال ادب و خضوع و غایت حیا و تواضع، در حالی که دست های خود را از ردا بیرون آورده بود، با کمال ادب به محضر آن امامان سلام عرض می ...
دست اندرکاران معمای شاه پاسخگوی تحریف تاریخ باشند
کاندیدای ریاست جمهوری شدید؟ در سال 1364 من نامزد انتخابات ریاست جمهوری شدم. در آن ایام تنها یک ساعت (دو نیم ساعت در دو برنامه) را در اختیار کاندیدا ها قرار دادند و من توانستم در برنامه دوم به مدت 10 دقیقه درباره مسائل دیوان داوری ایران و آمریکا با مردم سخن بگویم. در آن انتخابات من نفر دوم شدم. آقای میرحسین موسوی در روزهای پایانی انتخابات یک مصاحبه رسانه ای یک ساعته یا بیشتر ترتیب دادند که ...
آیت الله حسین شب زنده دار جهرمی
آمدم به قدری مرحوم پدرم خرسند شد و بعد از آن احترام دیگری به من می گذاشت که وجدانا مرا شرمنده می کرد. آن وقت ها جهرم مثل بسیاری از جاهای دیگر برق نداشت، شب ها کوچه ها تاریک بود... گاهی می خواستیم با پدرم شب ها جایی برویم، می فرمود: من باید جلوی تو چراغ بکشم! من می گفتم: مگر چنین چیزی می شود که پدر جلوی فرزند چراغ بکشد. با این عبارت جواب می داد: تو عمامه داری و طلبه هستی... پدرم برای عموم علمای ...
اینجا یکی هست که منظوری دارد!
فراموش بشه! حالا راه بیفت ببینم! - کجا؟! - بازار! - این وقت شب که بازار تعطیله! - من بازش می کنم! دیدم نخیر؛ بهتره باز هم فرارکنم و مثل آن پیرزن، جان و مالم را نجات دهم!... لحظاتی بعد، در یک فرصت به دست آمده و در یک چشم به هم زدن، بلافاصله کیف و ضبط صوت و میکروفون خبرنگاری را رها کردم و فرار را بر قرار ترجیح دادم و... ناگهان صدای نعره وحشتناک و دلهره آور ...
ماجرای دختر خاله قلابی "حجت الاسلام قرائتی"!
پاداش مرا بدهد. وقتی که از حرم بیرون می آمدم، درهای طلایی را بوسیدم امّا درهای چوبی را حال نداشتم، ببوسم. به خود گفتم: کتاب امامت نوشتی، امّا امامت تو با طلا مخلوط است! دخترخالۀ قلابی قرائتی ! از قم به طرف تهران حرکت می کردیم که نزدیک پلیس راه، وقت اذان و نماز شد، گفتیم: با بچه های پاسگاه نماز را بخوانیم و بعد وارد شهر شویم. همزمان با رسیدن ما به پلیس راه و در حین بازدید از ...
بی توجهی به توانمندی های داخلی یکی از مصداق های نفوذ است
یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد روز نهم دیِ 88 هم از همین قبیل است. نهم دی با دهم دی فرقی ندارد؛ این شما مردم هستید که ناگهان با یک حرکت که برخاسته ی از بصیرت است، از دشمن شناسی است، از وقت شناسی است، از حضور در عرصه ی مجاهدانه است که روز نهم دی را متمایز میکند. در روزهای بعد انتخابات ...
زنی که از ویرانه های بمباران تهران دوباره متولد شد
وقتی تنها شدم با خودم فکر کردم اول بچه و بعد هم خودم را می کشم اما بعد دیدم من آدمی نیستم که بتوانم بچه ام را به قتل برسانم. بعد فکر کردم بهتر است خودم و بچه را از بالای پل ستارخان پایین بیندازم اما بعد گفتم اگر نمردیم و فلج شدیم یا اگر بچه مرد و من زنده ماندم چه؟ نهایتاً تصمیم گرفتم زندگی کنم و این تصمیم را به بقیه هم اعلام کردم و گفتم به من بگویید اصلاً در این 2 هفته چه اتفاقاتی افتاده است؟ چون در آن مدت انگار با پاک کن ذهنم را پاک کرده بودند. به آن ها گفتم از این لحظه که تصمیم گرفتم، باید زندگی کنم و هیچ کس هم حق ندارد جلوی من گریه کند. ...
همسر شهید: موقع کار در اتاقش نمی نشست، می گفت خجالت می کشم کارگرها زیر آفتاب کار کنند و من زیر کولر ...
برایم مهم تر از هر چیز دیگری بود. درباره ملاک ها و معیارهایش گفت: شاید با من زندگی راحتی نداشته باشی و من در راه امام حسین(ع) فرش زیر پایم را هم می فروشم. وقتی صحبت های حاجی تمام شد گویا من نیمه گم شده ام را پیدا کردم. مهریه با 14 سکه، و من 14 سکه ام را به حاجی بخشیدم. دو ماه بعد روز 17 ربیع الاول برادر حاجی که روحانی هستند، در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) خطبه عقدمان را جاری کردند. دوست ...
آثار و برکاتی از صلوات که نمی دانستیم
: ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا ...
پرواز با پر ملائک
هم بود که توی بهشت زهرا سلام الله علیها آویزان هلی کوپتر شده بود.و کشیده بودنش بالا تا نیفتد. آقای ناطق گفت: این بسیجی را از دانشگاه ببرید بیرون. گفتم: نه آقای ناطق، اگر این کار را بکنید، می رود بیرون و دادو بیداد می کند و مردم را خبر می کند، می ریزند اینجا و نرده ها را از جا می کنند. او را بردیم اتاق افسر نگهبان تا آنجا نگه دارندش. حضرت آقای خامنه ای هم رسید. کفن امام تکه تکه شده بود و ...