سایر منابع:
سایر خبرها
"دخترم مانع ازدواجم بود، کشتمش"
این طور توضیح داد: آن روز خیلی عصبانی بودم و علت تمام بدبختی ها و تنهایی ام را دخترم می دانستم برای همین تصمیم گرفتم او را بکشم، به او یک قرص متادون دادم و از خانه بیرون رفتم. دلم نیامد در خانه بمانم و شاهد مرگ فرزندم باشم، کمی بعد وقتی برگشتم، مریم جان خود را از دست داده بود؛ گریه کردم و بعدش با پلیس تماس گرفتم. بعد از اعترافات این زن و با توجه به مدارک موجود پرونده کیفرخواست علیه متهم صادر و ...
آزادی مادری که دخترش را کشت
از همسرم جدا شدم و با دخترم زندگی می کردم. شب قبل از حادثه، سارا سرگرم بازی بود و بعد از شام کنار من خوابید، اما صبح وقتی بیدار شدم، دیدم سارا نفس نمی کشد که با جیغ و فریاد از برادرهایم کمک خواستم. آنها هم با اورژانس تماس گرفتند و وقتی پزشکان برای کمک آمدند از مرگ دخترکوچولویم خبر دادند. مرگ با متادون پس از اظهارات مادر 30 ساله، جسد دختر کوچولو در اختیار تیم پزشکی قانونی قرار ...
سقوط مرد غریبه از بالکن خانه زن با دیدن شوهرش در دماوند
تیتر 3: فریبا و مهرداد که یک بار از اتهام قتل مردی غریبه در خانه شان در دماوند تبرئه شده بودند با اعتراض اولیای دم و رد حکم در دیوان عالی کشور بار دیگر به عنوان متهم تحت محاکمه قرار خواهند گرفت. مقتول، مردی جوان بود که قصد برقراری ارتباط با فریبا را داشت اما روز حادثه با دیدن مهرداد به یک باره به بالکن طبقه پنجم خانه رفت و با سقوط از ارتفاع 15 متری جان باخت. این حکم با ...
حادثه ای تلخ که در خاطره ی تاریخ خواهد ماند!
.... وی با تاکید بر داغی که در از دست دادن خانواده ی خود به جان خرید، خاطرنشان کرد: بنده به مدت 20 سال بود که حتی به اندازه ی قطره ای اشک نریخته بودم، اما از وقع این حادثه تاکنون برای لحظه ای هم که شده اشک چشمانم قطع نمی شود، زندگیم معنایش را از دست داده است. وی ادامه داد: منی که اشکی نریخته بودم، اکنون شبانه روزم را گریه گرفته و دیگر لبخندی بر لب هایم نمی نشیند. ...
دوستانم می گفتند تو لیاقت همسرت را نداری
به همسرت شک کرده بودی؛ درحالی که هیچ کس به غیر از تو در زندگی او نبود؟ تاجایی که اطلاعات به دست آورده بودم، می دانستم دو نفر از دوستانم با همسرم رابطه دارند. کسی هم این موضوع را تأیید کرده بود؟ بله، دختر کوچکم. چندین بار این موضوع را تأیید کرد. بارها از او پرسیدم در نبود من چه کسی به خانه می آید؟ و او در پاسخ می گفت در نبود من دو نفر از دوستانم به منزلمان می آیند ...
وقتی سن در زندگی مشترک رنگ می بازد
مشترک خوبی دارم و با وجود اینکه همسرم از من کوچکتر است اما این موضوع در زندگی مشترک ما تاثیرگذار نبوده و فکر می کنم تربیت خانوادگی و شغل همسرم در رفتارهای او تاثیر زیادی دارد. س.م نیز می گوید: با پسری آشنا شدم و قول و قرار ازدواج گذاشتیم ولی زمانی که برای خواستگاری آمد و مادرش متوجه شد که پسرش از من کوچکتر است، با وجود اینکه مرا پسندیده بودند، مخالفت شدیدی کرد و متاسفانه نتوانستیم به هم برسیم ...
برادرکشی بر سر مصرف شیشه
مردی که او را می شناختم، روبه رو شدم. ترسیدم و ماجرا را به چند نفر از دوستانم گفتم و آنها هم جسد را دیدند و بعد به پلیس زنگ زدم. او را چند بار همراه برادرش که او نیز معتاد بود هنگام جمع کردن ضایعات دیده بودم. با توجه به گفته های این مرد، ماموران به تحقیق از دوستان وی پرداختند که معلوم شد مرد معتاد درست می گوید. مقتول و برادرش با هم ضایعات جمع می کردند که روز حادثه آن دو را با هم دیده اند ...
راز کشته شدن نوعروس بی گناه تهرانی
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا ؛ این مرد جوان در بازجویی ها گفته: شامگاه پانزدهم آبان سال 89 وقتی از محل کارم به خانه ام در خیابان 17 شهریور برگشتم، با جسد خونین همسر جوانم به نام هستی روبه رو شدم. در حالی که شوکه شده بودم و نمی دانستم چه کار کنم، موضوع را بلافاصله به مادرم خبر دادم. بعد هم مأموران پلیس به خانه آمدند. در بررسی ها مشخص شد همسر نوعروسم با 11 ضربه چاقو کشته شده بود ...
مرد معتاد: من همسرم را آتش نزدم
کند و به کمپ رفته بود اما بعد از مدتی آنجا را ترک کرده و عصبی به خانه رفته بود. می گوید: همان موقعی که من در کمپ بودم همسرم با دوستانم رابطه داشت. این را وقتی از زبان همسرم شنیدم باور کردم. وقتی گفت در نبود من دوستانم به خانه مان می آیند. بهرام درباره اینکه چرا روز قتل دختر و همسرش را از میان آتش نجات نداده و در مقابل فریادهای همسایه ها که از او خواستند تا در را روی شان باز کند می گوید ...
تکرار تراژدی آیلان در میانمار با بدرقه سکوت
. هنگامی که با همسرم صحبت می کردم صدای پسر کوچکم (محمد) را می شنیدم که مرا صدا می کرد. تنها چند ساعت پس از این تماس تلفنی عملیات فرار خانواده این مرد آغاز شد. پدر محمد دراین باره گفت: وقتی پلیس میانمار متوجه شد عده ای قصد عبور از رودخانه را دارند، روی آنها آتش گشود. مرد قایقران برای فرار از گلوله ها باعجله مردم را سوار کرد. قایق بیش از حد پر و سپس غرق شد. یک روز بعد، کسی به من زنگ زد و گفت ...
تازه داماد همچنان منکر قتل نوعروس
به گزارش بولتن نیوز، در این پرونده مرد 40 ساله راننده آژانس دارای سابقه کیفری متهم به مباشرت در قتل همسرش در روز 15 آبان سال 89 است. ساعت 18 و 40 دقیقه روز حادثه متهم با پلیس تماس گرفت و از قتل همسرش با ضربه های چاقو خبر داد. متهم در تحقیقات اصرار داشت روز حادثه از ساعت 7 و 50 دقیقه صبح از خانه خارج شده و ساعت 18 و 40 دقیقه بازگشته است. این در حالی است که همسایه وی ادعا کرده خودروی متهم را بین ...
قاتل دوست قدیمی محاکمه می شود
چون جایی برای ماندن نداشتیم به خانه دوست قدیمی ام رفتم. در مدتی که آنجا بودم دوستم به خاطر حسادت سعی داشت بین من و همسرم اختلاف بیندازد. برای همین خانه او را ترک کرده و اتاق دیگری اجاره کردم. دوستم از این ماجرا خیلی ناراحت شد و کینه به دل گرفت. بر سر این مسئله و اختلافاتی که از قدیم با هم داشتیم به دنبال فرصتی برای انتقام بود تا اینکه روز حادثه یکی از دوستان مشترک من و مقتول سراغم آمد و ...
عاشق موسیقی و تئاتر بودم اما جراح شدم
دانش آموزان ممتاز شهرمان بودم. بعدازاینکه موفق به کسب دیپلم شدم بلافاصله در رشته زبان انگلیسی دانشگاه تربیت معلم قبول شدم، اما حین تحصیل مجددا سال بعد در کنکور شرکت کردم و پزشکی دانشگاه تبریز قبول شدم. چرا دانشگاه شیراز را انتخاب نکردید؟ ما چند هم دانشگاهی در رشته زبان انگلیسی بودیم که با هم قرار گذاشتیم برای پذیرش در دانشگاه پزشکی دوباره کنکور بدهیم. : این اتفاق برای ...
چرا شهر تبریز دوباره عزادار شد؟
.... پسرم در هفت خوان ماند علی عبدپروردگار هم همسر و تنها فرزندش را در حادثه هفت خوان از دست داده است. او هم 40 روز است که منتظر خبری از رضاست. رضا فقط 6 سال داشت و آنطور که گفته می شود در لحظه حادثه در آغوش عاطفه علی شاهی بوده است. حاج علی از آن روز به بعد حالش تغییر کرده، چند بار برای پیدا کردن پسرش به سمنان رفته، به ایستگاه هفت خوان محل حادثه تا شاید خودش نشانی از رضا پیدا کند ...
وقتی عکس های عریان زنان را در تبلت همسرم دیدم، دنیا برایم تیره و تار شد
وسیله کارش دست زده ام. آن روز، اردشیر با کمال بی شرمی به دیدن عکس ها و فیلم های مستهجن ابراز علاقه کرد و من که با شنیدن صحبت های اردشیر شو که شده بودم، واقعیت را قبول کردم و با آرامش به پند و اندرز او پرداختم اما نه تنها هیچ نتیجه ای نگرفتم، بلکه متوجه ارتباط او با زنان خیابانی نیز شدم. به همین خاطر از خانواده اش برای نجات همسرم کمک خواستم ولی آن ها نه تنها ناراحت نشدند بلکه مرا وادار به سکوت کردند و ...
آزاد شد تا بندگی اش را تمام کند
، چه حرفی زده است.حاج آقا مکث طولانی کرد و سرش را بلند. گفت: اگر من دستم به جایی بند بود قول می دهم دستت را بگیرم، ولی تو هم اگر دستت به جایی بند بود قول بده دست مرا بگیری. همین حرف زندگی مرد را زیر و رو کرد. می دانست خودخواهی، سیر و سلوک را متوقف می کند! اهل محل و فامیل، روضه هفتگی داشتند. گاهی توی یک هفته 20 مجلس روضه هفتگی برگزار می شد که بعضی عمومی بود و بعضی برای اعضای خانواده. افتخارش، روضه ...
کمپین برای نجات دو اعدامی از مرگ / 4 روز کابوس به فرصت طلایی تبدیل شد
روانه زندان شدم و زندگی ام ورق دیگری خورد. همه چیز انگار برایم یک بود و یک دفعه رخ داد. لحظه نیز مثل یک سکانس فیلم متوقف شد برای ابد. با همسرم اختلاف هایی پیدا کرده بودم. او قهر کرد و به خانه پدری اش رفت. برای بازگشت او به خانه خیلی تلاش کردم. آخرین شانسم را هم امتحان کردم و به خانه پدری اش رفتم. اما برادر و پسرخاله همسرم با من دعوا کردند و خواستند دیگر با آنها کاری نداشته باشم و فقط باید طلاق ...
اعدامم کنید! / غیرتی شدم و همسرم را کشتم. همین!
... چرا او را کشتی؟ من نمی خواستم او را بکشم، اما نمی دانم چه شد که خفه اش کردم. وقتی به خودم آمدم نفس نمی کشید. حدود ساعت یک نصف شب بیدار شدم دیدم در پذیرایی نشسته و تلفن همراهش دستش است. سر این موضوع درگیر شدیم. شروع به سر و صدا کرد، فحاشی می کرد. خواستم ساکتش کنم. دستم را جلوی دهانش گرفتم. عصبانی بودم؛ نفهمیدم و خفه اش کردم. بعد از قتل چرا ناپدید شدی؟ به ...
سفارش به نماز اول وقت و حفظ حجاب
. وی ادامه داد: چون پدر و مادر در کنار ما نبودند من نزد بردارم سید حسن بودم و او مانند پدر و همسرش مانند مادر برایم مادری کرد. سید رضا حسینی گفت: آخرین باری که تو محرم برادرم عازم سوریه بود به گفتم برادر چندین بار رفتی و برگشتی و آنچه دین تو بوده ادا کردی از این پس لازم نیست دوباره بروی، تو زن و بچه داری اما در جواب من گفت، رفتن من تکلیف است که باید انجام دهم اسلام در خطر است و ما هم مسلمانیم و باید از دین خود دفاع کنیم و این آخرین باری بود که رفت و در راه اسلام و حرم و حریم ولایت به شهادت رسید و شهادت او افتخاری بزرگ برای من و خانواده من است. ...
گریه های قاتل سارا کوچولو در دادگاه +عکس
افتادم و دلتنگش می شدم. در ادامه متهم با انتقال به محل جنایت، صحنه قتل را در حضور بازپرس جنایی بازسازی کرد و به تشریح شب حادثه پرداخت و گفت: خواستگاران زیادی داشتم، اما همه آنها به خاطر دخترم راضی به زندگی با من نبودند. به همین علت سرانجام در اقدامی جنون آمیز دخترم را کشتم و از این کار بشدت پشیمانم. شوهر سابق این زن به عنوان اولیای دم با مراجعه به دادسرا رضایت خود را اعلام کرد ...
تکرار تراژدی آیلان در میانمار
.... پدر محمد دراین باره گفت: وقتی پلیس میانمار متوجه شد عده ای قصد عبور از رودخانه را دارند، روی آنها آتش گشود. مرد قایقران برای فرار از گلوله ها باعجله مردم را سوار کرد. قایق بیش از حد پر و سپس غرق شد. یک روز بعد، کسی به من زنگ زد و گفت جسد پسرم پیدا شده است. او با تلفن همراهش عکسی از پیکر پسرم گرفت و برای من فرستاد. زبانم بند آمده بود. تنها رودخانه می داند پیکر چند روهینگیایی در آب شناور شده است ...
وقتی شوهرم ارثیه اش را گرفت شلوارش دو تا شد!
زن 29 ساله ای که برای حل مشکل خانوادگی اش دست به دامان شده بود با بیان این که نصیحت ها و التماس هایم برای بازگشت همسرم به راه صحیح زندگی فایده ای نداشت به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: وقتی تحصیلاتم در دبیرستان به پایان رسید عاشق جعفر شدم به طوری که دیگر ادامه تحصیل را به فراموشی سپردم و فقط به زندگی کنار او می اندیشیدم. خیلی زود جعفر با اصرار من به خواستگاری ام آمد و من بدون توجه به ...
کم کم از همسرم فاصله گرفتم و با سیر در فضای مجازی با بنیامین آشنا شدم و ..!
کردم تا او زودتر مرا طلاق بدهد. همسرم نیز به محض پی بردن به ارتباط من و بنیامین دادخواست طلاق داد و بعد از هشت سال زندگی مشترک و بدون هیچ گونه دریافت حق و حقوقی از شوهرم جدا شدم. در حالی که خانواده ام از این رفتار من به شدت خشمگین بودند و مرا سرزنش و طرد کردند از سوی دیگر با به عهده گرفتن حضانت دختر چهار ساله ام توسط پدرش احساس کردم تمام هستی ام را از دست داده ام و به سوی خانه مجردی ...
چرا دختر جوان در مورد پسر عموی مستش چنین تصمیم سختی را گرفت؟
بگو یا امشب خانه خان داداشم می آید یا کاری می کنم که سیاهپوش من شود! وقتی این جملات را شنیدم تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد. مطمئن بودم پدرم با عرقی که به برادرش دارد کاری دست خودش می دهد. به همین دلیل آماده شدم و به خانه عمویم رفتیم. انگار نه انگار که مراسم خواستگاری من بود. عمویم می برید و می دوخت و پدر هم فقط چشم می گفت. وقتی حرف های اولیه زده شد، عمویم یاد ما هم افتاد و رو به من و حامد ...
جسد شوهرم هنوز داخل اتاق بود که برادرشوهرم به اتاق خانه آمد!
.... داخل شربت کلی قرص ریختم و به او دادم. او هم ساعتی بعد از خوردن قرص ها فوت کرد. با جسد چه کردی؟ هیچی، داخل خانه بود و هنوز تصمیمی برایش نگرفته بودم. این کار را آن قدر یکباره انجام دادم که هیچ نقشه ای برای بعدش نکشیدم. جسد داخل اتاق بود که برادرشوهرم به خانه ما آمد. آمده بود همسرم را ببیند که متوجه او شد. به دروغ به برادر شوهرم گفتم که حالش بد است و زمانی که او سراغ شوهرم ...
جریان مرد رمال و خانم معلم در خانه شان چه بود؟
فروش خودرو مشغول بود و مدتی هم به عمده فروشی کالاهای مختلف پرداخت. اما بالا و پایین شدن نرخ دلار و افزایش تورم او را خانه نشین کرد. در سال دهم ازدواج شان بود که شهاب اعضای خانواده را راضی کرد به یکی از شهرستان های کوچک استان کرمان بروند تا روی زمین های اجدادی اش کار کنند. چند سال هم به این منوال گذشت و فیروزه جدا از کار در مدرسه ای دورافتاده، ناچار شده بود روی زمین کشاورزی نیز همپای همسرش ...
4 بار مزه تلخ سلول شب اعدام را چشیدم / زندانی که هنوز زنده است!
.... برادرم و دامادمان سراغ مقتول رفتند اما او به محض این که از خانه بیرون آمد، با قمه به طرف آنها حمله کرد. من که شاهد ماجرا بودم، همراه برادر دامادمان به کمک آنها رفتیم و با چاقو و قمه ای که داشتیم، به او حمله و کردیم. متهم سپس در شعبه 71 کیفری استان تهران محاکمه و با درخواست اولیای دم برای قصاص روبه رو شد. او در این جلسه در دفاع از خود گفت: من نمی خواستم پسر جوان را به قتل برسانم. حالا هم از ...
مادری که دختر خردسالش را به خاطر شوهر صیغه ای کشته بود، آزاد شد!+تصاویر بازسازی قتل
.... چند سال با پدر سارا زندگی کردی؟ شش سال.او و خانواده اش به خواستگاری ام امدند و من هم پذیرفتم. چرا از هم جدا شدید؟ دو سال اول زندگی مان خوب بود اما همسرم شد. خانواده اش چند بار او را در کمپ ترک اعتیاد بستری کردند اما بی فایده بود. او هر بار به خانه بر می گشت بار دیگر سراغ مواد می رفت. چطور از هم جدا شدید؟ پدر سارا آخرین بار به ...
نقشه کثیف زن برای زندانی کردن شوهرش/نسرین عشق پنهانی داشت!
زمانی که پرونده را با دقت خواندم متوجه شدم این مقدار موادمخدر از داخل خورجین موتورسیکلت مردی در پارکینگ محوطه یکی از دادگاه های خانواده کشف شده است. صاحب موتور روز دستگیری برای حضور در دادگاه خانواده و رسیدگی به پرونده طلاق همسرش در دادگاه حاضر شده بود که دستگیر شد. متهم با دستبند همراه سرباز جوانی وارد شعبه شد . آن دو مقابلم روی صندلی نشستند. ظاهر مرد بازداشت شده نشان می داد آدم موجهی ...
سهیلا گفت صاحبخانه ام بی اخلاق بود و درخواست ناجوری از من داشت و ..
حال شدم و روی زمین افتادم. پسر کوچکم امیرحسین، چهاردست و پا از پله ها بالا رفت و دختر صاحبخانه را خبر کرد. اگر به دادم نمی رسید، مرده بودم. همراه پدرم از بیمارستان به خانه رفتیم و گفت باید با شوهرم محمد حرف بزند. محمد آمد و پدرم بعد از این که با او حرف زد، گفت برگرد سرخانه و زندگی ات. برگشتیم، اما اوضاع از قبل هم بدتر شد. چند وقت بعد محمد همراه پسرعمویش رفتند به یکی از شهرستان ها تا گوسفند بدزدند ...