سایر منابع:
سایر خبرها
بدبینی مرگبار پسر عاشق پیشه
چند که از روز اول زندگی ام خیری ندیده ام. 5ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. پدرم با زن دیگری ازدواج کرد. او کشاورز است اما خشکسالی های اخیر باعث شد کارگری هم بکند. من یک خواهر و یک برادر ناتنی هم دارم. تا دیپلم درس خوانده ام و در کنار تحصیل کار می کردم تا کمک خرج خانواده باشم. متاسفانه نبود مهر مادری، شرایط بد اقتصادی خانواده ،وضعیت محل زندگی مان با چند نزاع که خودم شاهد آن ...
ماجرای عطر خوشایندی که بعد از گذشت چهارشبانه روز از پیکر شهید به مشام می رسید/ همسر شهید: پرچم ایران را ...
.... بچه ها هم می گفتند: در فرودگاه خداحافظی پدر با همیشه فرق داشت. در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا فرمانده گروهان ویژه بودند. حاجی آرزو داشت آزادی شیعیان مظلوم این دو شهر را ببیند. مرتب می گفت: اول پیروزی بعد شهادت. و همین طور هم شد. عملیات از 12 بهمن ماه شروع شده بو د. چند روز بود که از حاجی بی خبر بودیم. شایعاتی هم شنیده می شد مبنی براینکه حاجی اسیر شده. وقتی صدای حاجی را ...
علت انتخاب حرم امام خمینی(ره) برای دفن آیت الله هاشمی چه بود؟
آنجا هم به آقای رضایی اخطار داده شد که محترمانه به من پایان خدمت دهند. من سه ماهی خانه نشین بودم تا اینکه به آقای هاشمی ماجرا گفته شد و ملاقاتی ترتیب داده شد و بعد دعوت به کار شدم. سال 91 من به عنوان مشاور ایشان در مجمع تشخیص شروع به کار کردم. در یک یادداشت نوشته بودید روزی دو، سه ساعت با ایشان هستید. دو، سه ساعت نه هر روز. گاهی بیشتر بود گاهی در حد یک سلام و علیک روزانه. محل ...
پدر اعتدال کشور از دست رفت / کسانی که به آیت الله هاشمی تهمت زدند، کارشان پیش خدا سخت است / انقدر ...
واقعا پدر اعتدال این جامعه بود. ایشان خاطراتش را از انقلاب نوشتند و واقعا یک ثروت عظیمی را به جا گذاشتند تا سال شصت و نه این خاطرات نوشته و چاپ شده و بقیه هم نوشته ولی چاپ نشده و آماده است و نام آخرین کتابش در سال شصت ونه را اعتدال و پیروزی ثبت کرده است. یعنی این انقلاب و این پیروزی به وسیله ی اعتدال به دست آمده است. وی تاکید کرد: اعتدال بر پیروزی اثر دارد و پیروزی را نباید با افراط به ...
خطیب جمعه تهران، عظمت تشییع پیکر آیت الله هاشمی رفسنجانی را نشان دهنده وحدت ملی دانست و گفت: تمام آحاد ...
انواری هم آنجا بودند و قرآن گرفتم و شروع کردم به نوشتن، درحالیکه دوستان می گفتند نوشته های قرآنی را از تو خواهند گرفت و به خطرات آن هم واقف بودم؛ هروقت همسرم به دیدارم می آمد نوشته هایم را به او می دادم و او زیر چادرش آنها را خارج می کرد. امامی کاشانی افزود: این کلیدواژه ها و نوشته ها را بعد از انقلاب به برخی طلبه های جوان دادند که الان به صورت تفسیر راهنمای قران منتشر شده است و مرحوم هاشمی ...
از گود عرب ها تا زندان های لُس آنجلس با قهرمان فراموش شده کشتی
خرج می کردیم. شما حساب کنید آن همه پول داشتیم و الان در چه وضعیتی هستم. به خاطر کارهایی که می کردم در شهرهای مختلف می چرخیدم تا به چنگ پلیس نیفتم؛ همیشه در حرکت بودم تا اینکه یک روز در خانه ام دستگیر شدم. فکر نمی کردم که از من مدارک چندانی داشته باشند و می خواستم با وثیقه خارج شوم، اما FBI روز دادگاه مدارکی را پیش روی قاضی گذاشت که به 3 سال زندان محکوم شدم؛ آن هم به خاطر اینکه تا پیش از ...
نگاهی به عرفان و ولایت از منظر علاّمه طباطبائی(ره)
.... در نوجوانی خاطره ای به یاد دارم که پدرم استاد مطهّری(ره) علاّمه طباطبائی را به فریمان دعوت نمودند، به یاد دارم در وقت ظهر قبل از ناهار که علاّمه در منزل اقوام نزدیک شهید مطهّری در فریمان به نماز ایستاده بود، قنوت ایشان پنج تا ده دقیقه طول کشید، در حالی که خودم غرق تماشای نماز علاّمه بودم. 5 یعنی؛ خودشناسی مایه دستیابی به غایت و مُنتهای هر شناخت و دانستن است، نخواهد بود . 6 ...
کتاب کهنه جنگ را بیشتر بشناسیم
، پدرم، همسرم و ای خواهرم دنیا فناپذیر و مرگ در پی همه ماست، بکوشید تا کوله باری پر از معنویت داشته باشید تا مرگ را استقبال نمایید از شما می خواهم مثل دیگر خانواده های شهدا صبور باشید. آن قدر نامه های شهدا را خوانده ام و آن قدر مصاحبه خانواده هایشان را گوش نموده ام که دیگر از ماندن خود خجالت می کشم. ای خانواده محترم من هرچه شما کردید با امام بزرگوارمان. فرزندان مرا طوری تربیت نمایید تا ...
تعرض راننده تاکسی به دختری در آبادان
اینکه مجبور شدم جلوی خودروی پراید تاکسی زرد رنگی دست بلند کنم و به صورت دربستی به خانه بروم. راننده خودرو مرد جوانی بود که جلوی پایم توقف کرد و وقتی شنید می خواهم به صورت دربستی به منطقه امیرآباد بروم درباره کرایه صحبت کردیم و پس از رضایت سوار بر خودرویش شدم. همه چیزعادی به نظر می رسید و چون سوار پراید تاکسی شده بودم با خیال راحت داخل خودرو بودم و سرگرم بازی با گوشی ام بودم ...
پسری که دوستش را در وضعیت نامناسبی با خواهرش دیده و او را کشته بود، با وثیقه آزاد شد
به دادگاه ارائه نشده است. هفته گذشته دوباره جلسه رسیدگی به این پرونده برگزار شد. بعد از انجام تشریفات قانونی، هادی در برابر قضات قرار گرفت و بار دیگر اتفاقات روز حادثه را شرح داد. او در ادامه اظهار پشیمانی کرد و گفت: از کاری که کرده ام پشیمانم و می خواهم اشتباهاتم را جبران کنم. وقتی نوجوان بودم، پدرم را از دست دادم، درسم را رها کردم و مشغول به کار شدم. تا به امروز مادرم را بسیار اذیت ...
شهیدی که دوبار تشیع شد/فرزند شهید رودبارکی از آرزوی پدرش می گوید
مابقی بدنش را تشیع و به خاک سپردند. پدرم الگوی عملی در زندگیم بود در ادامه اسراء نجفی فرزند شهید هم از آرزوی پدر، برایمان گفت: پدرم آرزو داشت من پزشک شوم، همیشه به من توصیه می کرد که خوب درس بخوانم تا باعث افتخارش شوم، و من هم به او می گفتم انشاله روزی پزشک می شوم و دردهای بدنت را درمان می کنم. اسرا در ادامه از الگو بودن پدر در زندگیش هم گفت: پدرم همیشه با رفتار مناسب و نشان دادن راه درست و منطقی مرا راهنمایی می کرد، و تاکید به خواندن نماز اول وقت داشت و البته خودش نیز در ابتدا به آن عمل می کرد. انتهای پیام/ ...
حجت الاسلام عالی: تقدیر خداوند بر اساس اعمال خود انسان است+گزارش تصویری
هشتاد جنگ را پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله انجام دادند و من در تمام جنگ ها حضور داشتم که یکی از آن ها جنگ احد بود که امام علی علیه السلام تا مرز شهادت پیش رفتند. در دوره ی سوم که به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام مصیبت عُضمی ایشان شروع شد. حضرت این سه دوره را که فقط درد و سختی و رنج بود را ذکر کردند و در اخر فرمودند: به حمد خداوند جز خیر ندیدم. یکی از نزدیکان آیت الله ...
مصاحبه دوهفته نامه ‘صدای زنان’ با بانوی هنرمند تبریزی در حوزه انیمیشن
این دوره از کلاسها تمام شد و به ما مدرک دادند عملاً چیزی از انیمیشن یاد نگرفته بودم. در این کلاسها هم پول پرداخت می کردیم و هم کار می کردیم. کار انیمیشن کار دشوار و پیچیده ای بود و برای همین مشقت زیادی برای یادگیری متحمل شدم. یادم می آید یک روز به خانه رفتم و به خواهرم گفتم من انیماتور شده ام. خواهرم خندید و گفت: انیماتور چیست؟ دستگاه است؟ گفتم نه، شغل است. سر کلاس این موضوع را برای استادمان تعریف ...
32 برش مهم از 82 سال زندگی پر فراز و نشیب هاشمی رفسنجانی
پیراهنش کشید. نامه و اسلحه را دیدم. دستم را دراز کردم و مچش را گرفتم.... 3 نفر بودند. یکی بیرون سوار موتور بود و یکی در حیاط ایستاده بود. وقتی دید به داخل آمد و از همان جا تیری شلیک کرد که من افتادم ... خانم پس از درگیری وارد خانه شد و خودش را با چادر روی من انداخت. برای آنها که می خواستند تیر خلاص بزنند مشکل بود. تیر اول کمی ریه مرا پاره کرد. تیر دوم را از زیر دست خانم من زده بودند. مقداری از ...
هما روستا، کم نیاورد تا آخرین لحظه!
نشسته بودم. در عکس ها حضور دارم. میزان سختگیری مادر بیشتر بود یا پدر؟ پدرم اصلا سختگیر نبود. مادرم اما خیلی سختگیر بود و همیشه می گفت پدرم مرا لوس می کند. من هم البته خیلی شیطنت می کردم. اصولا اگر استرسی در خانه بود به خاطر مادرم بود که می گفت کاوه چه کار می کند؟ درس می خواند یا نه؟ پدرم بیشتر اعتماد می کرد و همواره می گفت که کاوه می تواند خودش را جمع و کور کند، اما مادرم این ...
حکم آزادی برای قاتل مزاحم خواهر
، اعصابم به هم می ریخت. یک روز بعد از ملاقات بر اثر شدت عصبانیت خودزنی کردم. سهیل در آخرین دفاع خود هم گفت: نزدیک به هشت سال است که در زندان هستم. از یک سال قبل متحول شدم و زیارت عاشورا، دعای توسل و قرآن حفظ کردم. از ته دل توبه کردم و می خواهم به خانه برگردم تا زحمت های مادرم را جبران کنم. پدر ندارم و با زندانی شدن من، مردی در خانه نیست. پس از دفاعیات متهم قضات دادگاه وارد شور شده و حکم به آزادی متهم با طی مراحل قانونی و تودیع وثیقه 500 میلیون تومانی دادند. ...
خلبانی که اولین داوطلب پروازهای مرگ آفرین بود
خاطرم هست که با زانو روی خاک افتاد. تقریبا 20 روز بعد از شهادت علی، آقای بابایی هم به درجه رفیع شهادت رسید و طی این مدت چندین بار به منزل ما آمد. یک روز که از مدرسه به خانه آمدم ماشین و آجودان او را جلوی در خانه دیدم و صدای قهقهه های آزاده را شنیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم که آزاده با شهید بابایی اسب بازی می کند. با مشاهده این صحنه خیلی خجالت کشیدم و گفتم: آزاده بیا پایین! شهید بابایی گفت: خانم خواهش ...
گزارشی از فیلم های تلویزیون در روزهای پایانی هفته
...: بتی دختر 10 ساله ی گوشه گیر، آرام و خیال پردازی است که به همراه پدر و مادر و تنها خواهرش در خانه ای ویلایی نزدیک به یک آسایشگاه بیماران روانی زندگی می کند. مدیریت آسایشگاه بر عهده پدر بتی است. والدین او درباره شغل پدر بتی با هم اختلاف نظر دارند و کشمکش آنها انزوا و تنهایی بتی را دوچندان می کند. اِنیس ، خواهر بزرگ تر و بهترین دوست بتی برای ادامه تحصیل راهی مدرسه شبانه روزی می شود که ... ...
خائنان به خودم را می کشم
هرکسی به من خیانت کند را می کشم این حرفی است که قاتل 6 نفر در اراک پس از دستگیری به کارآگاهان گفته است. او مردی 26 ساله است که یکسال پیش به دلیل شرکت در یک نزاع دسته جمعی منجر به قتل به زندان افتاد اما 12 دی امسال با قرار وثیقه 200 میلیون تومانی آزاد شد. مرخصی او بیشتر از 10 روز روی آرامش به خود ندید و متهم، صبح 22 دی، ابتدا به خانه یکی از ماموران نیروی انتظامی حمله کرد و او و سه عضو ...
ما ثروتمندترین کشور دنیا بودیم!/ یک زندگی عجیب در کره شمالی
در شمال غربی کره شمالی بود و قرار بود که در یک خانه کوچک و فاقد سیستم گرمایشی مستقر شویم. سونگجو در مدرسه متوجه شد که همکلاسی هایش اغلب سو تغذیه دارند و از تحصیل عقب افتاده اند. مراسم درگذشت کیم ایل سونگ، بنیان گذار کره شمالی، در سال 1994 میلادی اعدام در ملأ عام یک روز صبح معلمان مدرسه دانش آموزان را به حیاط مدرسه بردند و به آن ها گفتند که باید بنشینند. سه افسر پلیسِ ...
به آیت الله گفتند قلب جوان 20 ساله را دارد
مشاور آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره وضعیت جسمانی آن مرحوم می گوید: از وضعیت سلامت ایشان بی خبر نبودم. چون یک شائبه ای درباره عروقشان مطرح شده بود. چهار روز قبل از این اتفاق یک نشست خصوصی با ایشان داشتم. بحثی شد که به سلامتی ایشان ربط داشت. ایشان خودشان گفتند "اخیراً یک پزشک از آلمان آمده و یک دستگاه جدید هم با خودش آورده بود و قلب من را معاینه کرد و گفت شما قلب یک جوان 20 ساله را دارید". من دست هایم را بالا بردم و گفتم خدا را شکر. ایشان گفتند "من هیچ چیزیم نیست". ...
ناگفته های عبدخدایی از نحوه ترور دکتر فاطمی
...> من هم اسلام را انتخاب می کنم. شما این روزها به چه چیزی فکر می کنید؟ به گذشته پررنجم فکر می کنم. چه رنجی؟ من یک ساله بودم که مادرم کشته شد. پدرم در زمان رضاخان در سال 1311 به مشهد تبعید شد. پدرم در محله آذری های مشهد خانه ای تهیه می کند و مادرم هم به مشهد می رود. در آن جا حمامی بود به اسم حمام سالار بهادر. مادرم در یکی از روزهای سال 1316 به همراه خانم ...
فریادهای بی صدا/ معلول درگیر واژه علت !
سه معلول از آن جا خارج می شد؟ حواسم به تشویش و آشفتگی این مرد بود که با خودم گفتم حتماً باید از این اتفاق عجیب و خاص در این خانه مطلع شوم! راستش کنجکاوی خبرنگاری بدجور مرا پاپی این قضیه کرده بود!... ساختمان را نشان کردم تا سر فرصت بازگردم و اطلاعات لازم را بگیرم؛ در این حین یکی از همسایه ها با این مرد چهل و چند ساله که با عجله در حال سوار شدن در ماشین بود، سلام علیک تندی کرد و با ناراحتی ...
تربیت جوانان در هیاتی که دو شهید یار غار پایه ریزی کردند+ تصاویر
اتمام دوره ی راهنمایی با علاقه و میل خود وارد حوزه ی علمیه شد و دروس حوزوی را در مدرسه ی علمیه امام قوچان تحت نظر پدر بزرگوارش و حجت الاسلام یعقوبی آغاز کرد. بعد به مدت یک سال همراه حاج آقا یعقوبی به ایرانشهر رفت و بعد از این مدت دوباره به قوچان بازگشت و در این شهر تحت نظر دو استاد دلسوز حجت الاسلام صفویان و پدر ارجمندش مشغول به تحصیل علوم دینی شد. در ایام جنگ از زمانی که سنش آماده ی پذیرش شد، از ...
چرخ زندگی این خانم با بادکنک می چرخد
همسرم که یکی از مدیران شرکت بود، آشنا شدم و ازدواج کردیم. می گوید که اوایل خیلی ها با ازدواجشان مخالف بوده اند: من از همسرم 7 سال بزرگتر بودم و از دو فرهنگ متفاوت بودیم. همیشه از قبل از ازدواج شنیده بودم که تفاوت فرهنگی باعث اختلاف در ازدواج می شود؛ اما نمی دانم به خاطر لطف خدا بود یا شناخت ما از خودمان که برای ما این تفاوت فرهنگی مشکلی ایجاد نکرد. در ادامه هم می گوید که قبلا مذهبی نبوده است ...
کاش سریال شهید مطهری هم ساخته شود
مطالعه کردم. همچنین با دوستان نزدیک شان نیز صحبت کردم و نحوه وضو گرفتن شان را نیز پرسیده بودم. اما رفته رفته که با ایشان بیشتر آشنا شدم، دوست داشتم تا در زندگی واقعی خودم نیز از دیدگاه هایشان کمک بگیرم. در هر حال آیت الله مطهری آنقدر شخصیت بزرگی بودند که رهبری درباره شان بگویند: مطهری پاره تن من بوده است. امیدوارم سازندگان این دست آثار به زودی زندگی آیت الله مطهری را به عنوان سریال بسازند. حتی ...
عمو هادی، کارتن خوابی که به زندگی برگشت
خانمی را تمام کرده بود، خداوند به ما پسری داد، اما در 22 روزه گی پسرم، همسرم طلاق گرفت و با نوزادی مرا تنها گذاشت، 50 روزفقط با فروش طلاهای همسرم مواد کشیدم، بچه را به مادرم دادم، 5 سال بچه ام را ندیدم. مواد، قرص، بیکاری، کلماتی بود که با آنها بعد از طلاق زندگی می کردم، در هفته دو تا سه روز کار می کردم فقط برای اینکه بقیه روزها مواد مصرف کنم، 8 ماه بیکار شدم، شغل جدید کیف قاپی را یاد ...
بن بست
، رفتم کتاب و دفترم را جلویم پهن کردم. فکرم توی کوچه بود و همین طور که مشق هایم را می نوشتم، سرو صدایی از دور می آمد. انگار توی خیابان باز خبری بود و صداهای مردم می آمد. مثل چند روز قبل، صدای تیراندازی هم می آمد. پدرم گفت: دوباره تظاهراته! بلند شدم و پیش از این که مادرم بتواند جلویم را بگیرد، به سمت کوچه دویدم. صدای مادرم را پشت سرم شنیدم که گفت: نری تو خیابون! داد زدم: نه، می رم سر کوچه ...
گفت وگو با اصغر نوری کارگردان نمایش ریچارد سوم اجرا نمی شود
سوم اجرا نمی شود قصه زندگی مایرهولد کارگردان بزرگ تئاتر روس است که در زندان های استالین اعدام می شود. به بهانه اجرای این اثر نمایشی با این مترجم و کارگردان تئاتر گفت وگویی انجام دادیم که حاصل آن را در ادامه می خوانید: به عنوان یک مترجم و کارگردان تئاتر قاعدتا متون بسیاری به دست تان می رسد که ممکن است هر کدام برای اجرا جذابیت های خاص خود را داشته باشد. مشخصا می خواستم بپرسم برای ...
آن 145 روز غم انگیز
، یارانه هم می گرفتیم و زندگی می کردیم. بعد از فوت پدرم بهزیستی پولمان را قطع کرد، گفتند تا معلوم شدن سرپرست خانواده باید صبر کنیم. احتمالا بعد از تعیین مادرم به عنوان سرپرست خانواده با کم کردن سهمیه پدرم، ماهی 50هزار تومان بدهند . پدرم به همه دنیا می ارزید پدرم را با تمام دنیا عوض نمی کردم، حتی دوستانم هم چند باری گفتند که ای کاش ما هم پدری مثل پدر تو داشتیم. او فقط بینایی نداشت ...