سایر منابع:
سایر خبرها
هشتم دی ماه سال گذشته پیکر شهید محمدرضا علیخانی همانطور که خودش وعده داده بود به زادگاهش شهر باغملک ...
که در اولین اعزام شهید شود. وقتی به من گفت مانعش نشدم چون جنگ و کردستان را تجربه کرده بود و به همین خاطر امید داشتم که برگردد. با توجه به تجربه و شجاعتش کم رو دست خورده بود و آدم قابل پیش بینی ای نبود. یک هفته مانده به شهادتش زنگ زد، احوالپرسی کرد و هنگامی که پرسیدم کی می آیی؟ گفت من هشتم پیشتان هستم. دقیقا روز هشتم پیکرش آمد. بعد از 40 روز از اعزامش به شهادت رسید. دوستانش می گویند شب می خواستیم ...
بهشت تلفن دارد بابا زنگ بزند ؟
. همسر شهید فقط 26 سال دارد و خیلی جوان است. او می گوید: اختلاف سنم با پسرم غلامرضا 14 سال است. غلامرضا، پسر بزرگ خانواده در خانه نیست، مادر می گوید: هر روز بعد از ظهر به کنار مزار پدرش می رود و ساعت ها می نشیند و حرف می زند اما علیرضا که امسال به کلاس اول رفته زیاد معنی مرگ و شهادت را نمی داند و هر روز می گوید مامان مگر بهشت تلفن ندارد که بابا به من زنگ بزند؟ علیرضا هر روز ...
زندگی ای که با لیف بافی می چرخد
کنج این در قدیمی جایگاه ثابت این روزهای اوست. هر روز از ساعت 10 صبح تا 8 بعد از ظهر همین جا می نشیند؛ کنار بساط لیف های دستبافتش. یک چرخ دستی بنفش رنگ کنارش هست. ازهمان ها که خیلی ها وقتی می روند میدان میوه و تره بار پر از سبزی و میوه می کنند بعد می آیند خانه سبزی ها را می شویند و به این فکر می کنند که برای ناهارشان چه بپزند. برای او کاربرد این چرخ دستی اما کاملاً متفاوت است. یک جوردیگر؛ او هر روز بار لیف ها را با آن جابه جا می کند. ...
ماجرای باورنکردنی جاسوس بی نام+عکس
. معده اش از شدت درد عصبی امانش را بریده بود. او از هتل خارج و وارد خیابان شد؛ خیابان پر از زباله های شب سال نو بود. برنامه ی او همین بود که زود راه بیفتد و آدرس پسرش را بررسی کند. اما در سوی دیگر خیابان، مردی جوان با چهره آشنا رد شد. جاسوس پرسید: آیا شما خانم فن هارلم هستید؟ او جواب داد: بله خودم هستم. سلام مادر. من پسرت هستم. آن ها در وسط خیابان یکدیگر را ...
عشق مجازی زوج جوان را به دادگاه کشاند
به گزارش بولتن نیوز، زن جوان درحالی که دست پسر شش ساله اش را گرفته بود و پله های مجتمع قضایی صدر را بالا و پایین می کرد، با عجله وارد سالن طبقه اول دادگاه خانواده شد، نیم نگاهی به اطراف انداخت و با یافتن صندلی خالی به همراه پسرش روبه روی شعبه 244 دادگاه نشست. پسرک هاج و واج به اطراف نگاه می کرد. گاهی نیز پشت سر مادرش پنهان می شد و یواشکی آدم ها را نگاه می کرد و گاه نگاه از آنها می دزدید. مادر هم ...
خاطرات مادر شهیدی که پس از 30 سال راضی شد از آرامگاه فرزندش فاصله بگیرد!
داشت که رامین به دنیا آمد. آقای کریمی 8 فرزند داشتند (2پسر و 6 دختر) که رامین فرزند اول آنها بود و به لقاءالله پیوست. وی تحصیلات متوسطه را به پایان نرسانده بود که از طریق بسیج مسجد حجازی که در محله بود عازم جبهه شد و به علت جثه درشت هیکلی که داشت،در جبهه آرپی چی زن بود. با ورود به منزل خانواده این شهید و گفتگویی صمیمانه ای که با پدر و مادر شهید داشتیم،خاطراتی از زبان آنها نقل شد که به ...
بسته خبری سفیر یکشنبه 26 دیماه 1395
.... معمولا وقتی با ایشان اختلاف داشته باشم، نهایتا نظر ایشان را برای خودم حجت می دانم. من گفتم نمی توانیم حرف دیگری به شما بزنیم و فقط مسئله ما و خداست. بالاخره در روز قیامت از من و شما می پرسند چرا این همه ضرر و مشکلات برای نظام و مسلمانان ایجاد شد. اگر اینها را برعهده می گیرید، من دیگر حرفی ندارم. ایشان گفتند بله، جواب خدا با من باشد. ⬅️ کتاب روایتی از زندگی و زمانه حجت الاسلام ...
از آغاز مبارزه مسلحانه در بحرین تا درخواست آزادی زکزاکی
بزرگ بین المللی گمانه زنی های زیادی کرده اند. ما از کمپین انزجار علیه دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا در سراسر جهان، در جهان غرب و در آمریکا متعجب شده ایم.وی افزود: پیش از آنکه درباره سیاست خارجه دونالد ترامپ قضاوت کنم منتظر خواهم ماند تا ترامپ زمام امور کشور را رسماً از روز جمعه به دست بگیرد. من می خواهم محتاط باشم. تنها چیزی که جرات گفتنش را به خودم می دهم این است که ترامپ بدتر از اوباما نخواهد بود.وی ادامه داد: تغییرات بزرگی را در ژئوپلتیک جهانی پیش بینی می کنم و تمایل دارم تا روابطی بر مبنای احترام، ارتباط و همکاری داشته باشیم. ...
شاهنامه های فارسی
پناه برد و او وی را به ری خواند. منصور به قراتگین به طوس هجوم برده و برادران محمّد را که رافع بن عبدالّرزاق و احمد باشند در قلعه ی شمیلان محاصره کرد بعد از آنجا به قلعه ی دَرَک در سه فرسخی آنجا گریختند و در آنجا نیز محاصره شدند و پس از چند روز جنگ احمدبن عبدالرزّاق با جماعتی از خویشاوندان و بنی اعمام خود امان خواست و رافع باز فرار کرد و قلعه تسلیم شد عیال و مادر محمّدبن عبدالرزّاق را به بخارا ...
یاد هادی در دورهمی چهارشنبه ها
شب و روزشان را با هم سپری کرده اند. مهمان هیئت باصفایشان می شویم و درباره شهید با دوستان قدیمی اش گفت وگو می کنیم. سقاخانه ای به نام شهید نرسیده به انتهای کوچه شهید قلیچ خانی ، تابلو هیئت محبان الرضا(ع) خودنمایی می کند. بوی اسپند فضای محله را پر کرده و عکسی که جلو در نصب شده نشان می دهد که نشانی را اشتباه نیامده ام. در کرم رنگ خانه ای که در آن هیئت برگزار می شود، نیمه باز است ...
بنیاد در آینه مطبوعات
عملیات کربلای5 و یک روز قبل از اینکه نیروهای شهید محراب وارد عمل شوند، نیمه های شب محراب مرا برای نماز شب بیدار کرد. به همراه او از سنگر خارج شدم و به طرف تانکر آب رفتیم و وضو گرفتیم. هنگامیکه داخل سنگر شدیم، محراب مشغول رازونیاز با خدا شد. نماز را که تمام کرد، دیدم که سر به سجده گذاشته و خواسته ای دارد. حال عجیبی به او دست داده بود. زیرلب چیزی زمزمه میکرد. گوش هایم را تیز کردم تا متوجه شوم چه میگوید ...
تمایل به سیگار کشیدن در دختران دانشجو افزایش یافته
می کشم.هر دو روز یک پاکت می کشم. کسی در خانه مان سیگاری نیست. اگر نکشم سردرد می گیرم. با یکی از دوستانم خیلی سیگار می کشیدیم و از آن موقع برایم عادت شد. مادرم از موضوع خبر دارد اما پدرم نه و اگر هم بداند، خیلی برایم مهم نیست 10 شب،پاساژ روزی یک پاکت، عشق لاتی و... فریبا را دورادور می شناختم. یادم است همیشه داخل کیفش سیگار بود و گاهی هم در خیابان می کشید. با او تماس گرفتم و قرار ...
اینجا دل شکسته خریدارند
می شود با اصرار از پدر می خواهد وارد موسسه کهریزک شود تا از کنج اتاق رها شود: در آن سال ها تقریبا مجبور بودم هر روز در خانه حبس شوم، چون هیچ جایی برای تردد معلولان، مناسب سازی نشده بود. به پدرم گفتم، به عنوان مهمان به کهریزک می روم تا حالم بهتر شود و حالا 27 سال است مهمانی ام تمام نشده است. وقتی از حال و روز الان زندگی اش می پرسم، راضی است و به قول خودش، کهریزک را خانه اول و آخرش می داند ...
مرا به وحشت می اندازید
و به اتاق می رود. مردی حدودا 36 ساله به همراه زنی که بعدا می فهمم همسرش است روی صندلی کناری لیلا نشسته اند. از مرد می پرسم از کار مرد دعا نویس مطمئن است؟ می گوید: نمی دانم، شنیده ام کارش خوب است. می پرسم از کجا مطمئن است؟ مرد با تردید نگاهم می کند و جواب می دهد: دو سال قبل موتور یکی از دوستانم را دزدیده بودند پلیس نتوانست دزد را پیدا کند دوستم می گفت اینجا آمده و جواب گرفته. زنش رو ...
آیت الله بروجردی ماهیانه به فدائیان اسلام کمک می کرد/ امام شیوه نواب را برای براندازی رژیم شاه می ...
وقتی سخن از شجاعت نواب می شود، مصداق آن را می توان در خاطرات بزرگانی چون علامه جعفری ها یافت، آن زمان که از نفوذ کلام او گفته می شود، رهبر انقلاب با بیان نشانه هایی، ثناگوی او است، وقتی بحث استعداد و توانایی علمی رهبر فدائیان اسلام است باید به سراغ علامه امینی استاد او رفت که نواب را فوق العاده خوانده و از او می خواهد برای درس به نجف بیاید چرا که در او استعداد مرجع تقلید شدن را مشاهده می کند و یا ... ...
آرزوهای محال | روایت زندگی 137هزار دختر مجرد سرپرست خانوار
زندگی خودم پس انداز کنم تا شاید یه روزی ازدواج کنم، تقریبا یه آرزوی دست نیافتنیه. زندگی با حقوق اندک و مخارج سنگین سمانه، ساکن یکی از محروم ترین مناطق حاشیه تهران است؛ محله امین آباد شهرری. هر روز صبح، یک مسیر طولانی رو از امین آباد طی میکنم تا به مرکز تهران که محل کارم هست، برسم. کارهای تایپ این شرکت رو انجام میدم و علاوه بر اون، هر کار تایپی دیگه ای که از بیرون هم برسه، قبول میکنم برای ...
شهیدی که ثلث میراثش را وقف تحصیل دانش آموزان مستمند کرد
.... همسرم مرحوم استاد شعبان زاهد معمار بود. مرد زحمتکشی بود که جز لقمه حلال سر سفره خانواده اش نیاورد. من و همسرم از انقلابی های منطقه بودیم و جوانی های مان خیلی فعالیت می کردیم. تمام خاطرات وجیهه خانم از کودکی های هادی با وقایع انقلاب گره می خورد. از شب تولد هادی که تمام خیابان های اطراف منزل شان تظاهرات بود و لاستیک آتش زده بودند. یا وقتی که قرار شد به پادگان جی حمله شود، استاد شعبان ...
من عفت مرعشی، همسرسیاستمدار نامی ایران زمین؛ مردم مرا با دو روایت سالهای 58 و 88 می شناسند
از دستشان خلاص میکردم. داخل آن اتاقهای بیرونی شدم و گفتم: آقایان اگر سوالی دارید از من بپرسید، چون این بچه فردا امتحان دارد، باید درس بخواند و هم زود بخوابد که فردا بتواند در جلسه امتحان به سوالها جواب دهد. خواهش میکنم اجازه بدهید که او به کارش برسد. آنها با کمی تاخیر موافقت کردند. محسن که رفت به دنبالش، به داخل ساختمان رفتم. از اینکه او از دستشان نجات پیدا کرد، خوشحال بودم. ساعت از 12 ...
وقتی گوش، قربانی زبان می شود
جای آنها، این، من هستم که شرمنده می شوم. هر روز برای رفتن به سر کار همین استرس به سراغ می آید و ضمن اینکه به خانواده ام نیز چیزی نگفته ام تا نگران و عصبانی نشوند. وی می افزاید: بارها به این مساله فکر کرده ام که در برابر چنین مسائلی باید چه واکنشی نشان دهم؟ آیا باید به 110 زنگ بزنم یا کار دیگری انجام دهم؟ فکر می کنم انجام هر کاری بیهوده است. چنین افرادی این گونه تربیت شده اند و بکار بردن ...
حرم مدافع ماست
مسئولیت بزرگی هم داشت و بازنشست شده بود، آمده بود کمک کند بی نام و نشان و بی اینکه کسی بداند چه کاره بوده، یکبار در درگیری ها با وضعیت وخیمی مجروح شد و برگشت اما دوباره بعد از چند وقت دیدم آمده و می جنگد، گفتم شما هنوز شهید نشدی؟! خندید و گفت نه گفته اند ده پانزده سال باید بجنگی بعد ... پارادوکس های جنگ تمامی ندارد. رضایت خانواده می گوید خیلی راحت خانواده اش را راضی کرده و مادر ...
بنیاد در آینه مطبوعات
روزها شاهد هستیم. پیدا کردن دوست قدیمی در خواب جانباز محله، به پیداکردن مزار مطهر شهید ذهاب، دوست صمیمی اش در خواب اشاره میکند و میگوید: بعد از تقسیم نیروها، شهیدذهاب به مهاباد رفت و دیگر از او خبری نداشتم. فقط میدانستم که شهید شده است. برای پیداکردن مزار مطهرش خیلی جستجو کردم اما به نتیجه نرسیدم. یک شب مادر یکی از شهدا، یکی دیگر از دوستان هم قسم را به خواب دیدم. از مادر شهید، حال و روز فرزندش را ...
روزنامه های یکشنبه
و هم مجوز چاپ دریافت کند. **آن دو کلمه وزنامه های عصر تهران در روز 26 دی 1357 مهم ترین خبر عمر مطبوعاتی خود را تا آن زمان منتشر کردند. عنوان شاه رفت روزنامه اطلاعات نتیجه خروج محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، از تهران به مقصد آسوان مصر بود؛ سفری بی بازگشت که خبر آن به سرعت در ایران و جهان پیچید.محمدرضا شاه به همراه فرح دیبا، سه تن از فرزندانش، مادر همسرش و برخی از مقامات ارتش ...
گشت و گذار در بلوچستان، جنوب شرق نیمروز ایران
در نظر داشته باشید که دیدنی های تاریخی و طبیعی این منطقه از ایران آن قدر زیاد است که با صرف چند روز نمی توان همه جای آن را دید. چگونه برویم؟ برای رسیدن به بلوچستان ایران از راه زمینی، می توان از جاده کرمان و بم، مسیر بمپور-ایرانشهر یا نصرت آباد- زاهدان را انتخاب کرد. مسیر ریلی تا زاهدان با بلیت 52 هزارتومانی از تهران امکان پذیر است. اگر بخواهید مسیر پروازی را انتخاب کنید ...
انکار قتل مادر و پدربزرگ در جلسه دادگاه
و او اعتراف کرد که مادر و پدربزرگم را کشته است و من که خیلی ناراحت شده بودم به خاطر این اتفاق با پدرم درگیر شدم و او را به قتل رساندم. چند روز قبل از حادثه، پدر و مادرم با هم دعوا کردند و عمویم برای آشتی دادن آنها آمده بود. آن روز مادرم حرف هایی زد که پدرم خیلی ناراحت شد و به همین خاطر دعوا بالا گرفت. پدربزرگم هم به دفاع از مادرم صحبت کرده بود. این موضوع باعث دلخوری بین آنها شده بود. آن شب من خانه ...
قتل شوهر با همدستی فرزندان
...، این تصور من ثابت شد. او با زنی دوست شده و با هم پیامک رد و بدل کرده بودند. شب حادثه، وقتی از بیرون به خانه آمد، سر غذا بهانه جویی کرد و با من درگیر شد. تهدید کرد طلاقم می دهد که ناگهان پسرم محسن، چاقویی برداشت و آن را به سمت پدرش گرفت. وقتی درگیر شدند، با چاقو چند ضربه به او زد که شوهرم بر اثر آن روی زمین افتاد. سپس خودم چاقو را برداشتم و از فرط عصبانیت، چند ضربه دیگر به او زدم که ...
بنیاد در آینه مطبوعات
به فکر آبادی و آبادانی باشند. خودم بیشتر از هر چیز عاشق عمران محله بودم. این را میگوید و سراغ کیف کوچکی میرود که پر از مدارک است. هنوز هم بین موجودی کیفش کلی کاغذ و نقشه مربوط به محله زندگی اش پیدا میشود. خاطرنشان میکند: هر محله و هر جا که میرفتیم اولین جایی که چشمم را میگرفت زباله ها و مکانهای نا آباد بود، میرفتم دنبال آبادی به هر جا و شکلی که بود. حتی اگر به قیمت این تمام میشد که از این ...
چرا فیلمی با موضوع خط اول مقاومت نداریم؟
... بازیگری برای من همیشه مهم بوده و است. دلیل اصلی فیلمسازی من زنده شدن شخصیت های خیالی و ذهنی من است که آنها را همین بازیگران تجسم می دهند. زمانی که اولین روز فیلمبرداری شخصیت یا قهرمان قصه ذهنی خودم را زنده می بینم که نفس می کشد و حرف می زند همه چیز برای من تمام شده است. حمیرا ریاضی این بودن را خوب شکل می دهد، فرم می دهد، ممارست به خرج می دهد و خودش در تکوین و روح گیری نقش وظیفه ای ...