سایر خبرها
حیدریان: مثل معتادها زندگی را رها کرده بودم/ از بارسلونا و بنفیکا پیشنهاد داشتم
همزمان با بازگشتش به لیگ حاضر شد تا رو در روی ما نشسته و به پرسش هایی که در تمام این سال ها به وجود آمده، پاسخ دهد. وی ابتدا از دلیل غیبتش در سال های پس از تبانی گفت و سپس گریزی به پشت پرده های آن ماجرا زد و از میزان بودجه ای که برای تبانی اختصاص یافته و اینکه چه کسی در چه مکانی پول ها را به بازیکنان پرسپولیس داده است، پرده برداشت. حیدریان همچنین به واقعیت های تلخ و شیرین زندگی اش اشاره ...
خسرو معتضد: سیاست خارجی شاه، باج محور بود/ حکومت محمدرضا ادامه پیدا می کرد، کیش هم مثل بحرین از ایران ...
پرستی اعلی حضرت معدوم صحبت کنیم. ادعاهای ایران گرایانه، ناسیونالیستی و میهن پرستانه پهلوی، اتفاقاتی که در سال های منتهی به انقلاب افتاد و سال های کمی دورتر و در دهه 30 و 40 و 50 و بخش هایی که از خاک مقدس ایران جدا شد، حساسیت هایی که دولت نسبت به این موضوع از خود نشان داد و نداد، کمک های مالی که بعضاً به دولت های خارجی و شرکت های ورشکسته و امثالهم انجام شد و از آن جذاب تر میهمان برنامه که جناب آقای ...
روایتی متفاوت از نفوذ امام در بین سران عالی رتبه ارتش پهلوی
فرمانده سابق اطلاعات لشکر 92 اهواز معتقد است ابتدا سران ارتش به انقلاب پیوستند و سپس با هماهنگی، بدنه ارتش به انقلابیون روی خوش نشان داد. اقداماتی که از ماه ها پیش کلید خورده بود و دست آخر همان ها آخرین برگ از تاریخ شاهنشاهی در ایران را ورق زدند. به گزارش تسنیم، 22 بهمن سال 57، شاپور بختیار در دفتر کارش منتظر، ارتشبد عباس قره باغی بود اما آخرین رئیس ستاد بزرگ ارتش، نخست وزیر را منتظر ...
رحمت و رأفت با مخالفان در سیره پیامبر (ص)
را رسول خدا به من بخشید. زبیر باز از نداشتن مال شکایت کرد و باز همین حکایت تکرار شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ مثبت داد و ثابت به زبیر گفت: رسول خدا مال تو را هم به من بخشید. زبیر گفت: ای ثابت کار کعب بن اسد و حیی بن اخطب به کجا رسید؟ ثابت گفت: کشته شدند و چند نفر دیگر را هم نام برد و همین پاسخ را شنید. بعد به ثابت گفت: ای ثابت، من بر تو حقی دارم و از تو می خواهم که مرا به آن ها ...
بیل گیتس و جوان مسلمان
داشتم دوباره چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت : این مجله رو بردار برای خودت . گفتم : پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله می شه بهش می بخشی؟ پسره گفت : آره من دلم می خواد ببخشم از سود خودم می بخشم به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ...
دعایی با مضمون اعتراف به تقصیر از شکرگزاری
بِالتَّقْصِیرِ عَمَّا اسْتَوْجَبْتَ بلکه ای خدای من مالک امر ایشان بوده ای پیش از آنکه ایشان مالک عبادت تو شوند، و مزدشان را پیش از اینکه به طاعتت اقدام کنند آماده کرده ای، زیرا که آئینت انعام، و عادتت احسان، و راهت عفو و بخشش است. از این رو همه آفریدگان معترف اند که تو درباره هر که عقوبتش کنی ستم نکرده ای، و شاهدند که هر که را ببخشی در حقّش تفضل فرموده ای، و همگان درباره خویش به تقصیر نسبت به ...
هوشنگ مرادی کرمانی: نوشته هایم نه خوب می کند، نه می کشد!
نوعی مخاطب کتاب را از همان سنین مدرسه پرورش می دهیم. اگر بچه از همان دوران لذت مطالعه را بچشد عادت می کند به کتاب خواندن و وقتی بزرگ شد، حتما کتاب خوان می شود. اما آموزش و پرورش ما چقدر در این زمینه کم کاری دارد؟ ببینید! من دور نیستم از آنچه می گویید. چند تا از داستان های مرا در کتاب های چند مقطع تحصیلی گذاشته اند. البته بیست سال تمام بعد از انقلاب به دلیل مسائلی که خودشان درباره من فکر ...
ناگفته های انصار حزب الله/مخالفت امام بابرگزاری راهپیمایی توسط الله کرم/ماجرای پناهنده شدن یک روحانی
را راه بیندازند؛ اما امام جلوی آن را گرفتند؟ ماجرای آن راهپیمایی چه بود؟ آیا برنامه ریزی آن هم مربوط به هیئت بود؟ این راهپیمایی ربطی به هیئت نداشت. من درباره راهپیمایی خیلی خبر ندارم. من شنیدم قرار است راهپیمایی انجام شود؛ اما من کاری برای آن انجام ندادم. سال 67 بنا شد آقای الله کرم راهپیمایی ولایت را برای مسائل جبهه و جنگ، در تهران راه اندازی کند. جنگ هم هنوز تمام نشده بود. ...
پاراگراف کتاب (107)
مصاحبه اوریانا با محمدرضا شاه، در اکتبر سال 1973٫ فالاچی مینویسد: اعلیحضرت، در میان سالن با شکوهی که به منزله دفتر کار اوست، ایستاده و منتظر بود. به صحبت مختصر من که می خواستم از این که مرا به حضور پذیرفته بود تشکر کنم جواب نداد و بدون این که کلمه ای بر زبان بیاورد دستش را به طرف من دراز کرد و دست دادنش سرد و خشک بود و تعارفش برای اینکه بنشینم سردتر و خشکتر. همه اینها بدون یک کلمه حرف ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (362)
میکنید به شما نزدیک تر است... 13٫ یک توده هوای سرد همیشه این موقع از سال میاد که تنها هدفش سرویس کردن کساییه که تو صف جشنواره فجر وایمیستن. 14٫ میخواستم با یه دختر تو دانشگاهمون دوست بشم هرچی پروژه داشت براش انجام میدادم. یه روز بهش گفتم بریم کافه؟ گفت شرمنده امشب خونه پدرشوهرم دعوتم. 15٫ رفتم سیگار بخرم یهو یکی از فامیلامون اومد تو مغازه.سریع پاکت سیگار رو انداختم سطل ...
نگاهی به زندگی و شهادت نورالحسین امیری، از شهدای قرآنی لرستان
می کردند؛ لذا نورحسین نیز همراه برادرش در این مبارزات شرکت داشت. در سال 57 در بخش الشتر قبل از پیروزی انقلاب در تظاهرات مردم الشتر علیه رژیم شاهنشاهی شرکت فعالانه داشت و به وسیله مزدوران رژیم که او را هدف قرار داده بودند از ناحیه دست مجروح شد و تحت تعقیب عوامل مزدور پهلوی قرار گرفت و سپس عازم نهاوند شد تا به مبارزات خود ادامه دهد مدتی را نیز در نهاوند و همدان گذراند و بعد به تهران رفت و در ...
آقای خاص نینجاهای ایران چگونه تمرین می کند؟/ می خواهم در سوریه بجنگم
فردا نمی خواهی زندگی کنی؟ الان همه این حرف را می زنند و می گویند تو این همه سال است که مربیگری می کنی و این همه شاگرد داری؛ یعنی فقط این همه برای تو درمی آید؟ می گویم: خب چه کار کنم؟ در شهر ما مردم از اقشار ضعیف هستند و خیلی هاشان هم؛ همان پول سالن را نمی توانند بدهند؛ البته من نمی خواهم این جور چیزها گفته شود ولی خیلی از اتفاقات اینگونه می افتد. شاید دعای مادرم بوده که به اینجا رسیده ام ...
اولین زن ایرانی که پشت ماشین سنگین نشست
خانواده حاضر نشدند در این معامله ضامن او شوند. یک میلیون و دو میلیون هم که نبود 150 میلیون تومان، آن هم 15 سال پیش. تا اینکه یکی از دوستان که جای برادرم را دارد حاضر شد ضمانت کند. و ماشین را خریدم. لحظه تحویل ماشین شروع جلب شدن توجه ها به فرشته بود. همه از اینکه من خودم ماشین را گرفتم تعجب کردند. بسیار تشویقم کردند. سوت و کف زدند. اسفند دود کردند و مرا از زیر قرآن گذراندند تا راهی خانه شوم از همان ...
قصه شب/ دزیره- قسمت سیزدهم
بود و مانند پرده ی متحرکی از جلو چشمم می گذشت . آهسته گفتم : – می دانم باعث سر افکندگی شما شده ام معذرت می خواهم . – مهم نیست من فقط به خاطر شما متاثرم . – من مخصوصا شامپانی را به لباس او پاشیدم زیرا لکه ی شامپانی هرگز محو نمی شود . مجددا شروع به گریه کردم و با ناامیدی گفتم : – او از من زیبا تر بود بعلاوه زن متشخصی است . مرا به طرف خود کشید کاملا نزدیک شده بود ...