سایر منابع:
سایر خبرها
چشم بستن
نگاه می کند. یک روز رفته بودم منزل یکی از بستگانم. خانم خانه باردار بود. ناگهان خانه شروع کرد به لرزیدن و تا به خودمان بیاییم که چه شده و چه نشده، خانم باردار غش کرد و افتاد. متأسفانه بر اثر آن شوک، بچه در بدن مادر فوت شد. می گویم: زلزله شده بود؟ کی؟ جدیدا. تلخندی می زند و می گوید: نه. زلزله نبود. ماشین سنگینی با سرعت از کنار خانه رد شده بود و این اتفاق افتاد. بعد حسام همان طور که به نقطه ای موهوم ...
در سوگ بانوی آب و آینه-1 روایت یکم: ... و اما مادر ما؛ فاطمه سلام الله علیها
لبخند می زد. بچّه هاش را با روشنیِ چشمم ، میوه ٔ دلم صدا می کرد و جواب شان را می داد. انفاق را به بچه ها یاد می داد؛ حتی اگر سه روز پیاپی باشد که روزه گرفته باشند و گرسنگی جان شان را به لب رسانده باشد، باز هم فقیر و یتیم و اسیری که درِ خانه آمده بودند مقدّم بودند برای خوردنِ نانِ جو که تنها خوراکی سفره افطارشان بود. بعدها بچّه ها که هر کدام مردی شده بودند، خیلی وقت ها خودشان را پسرِ فاطمه معرّفی ...
مواظب فرزندت نباش!
خودمان را درگیر می کنیم. شاید خنده دار به نظر برسد، مگر معنی پدر و مادر خوب، همین نیست که در همه جنبه ها نسبت به بچه های مان مراقب و متوجه باشیم؟گاهی جوری عادت شان می دهیم که مسئولیت های فردی شان را نپذیرند و انتظار داشته باشند، دیگران مراقب امور مخصوص به آنها باشند؛ حتی زمانی که واقعا توانایی پذیرفتن تعهد و مسئولیت را دارند. ما باید به کودکان یاد بدهیم، زندگی پر از مسائل غیر قابل کنترل است. ...
مرد آمخوار هنگام خوردن یک پسر بچه به دام افتاد +عکس
باشگاه خبرنگاران: در آماریای هندوستان، یک مادر پس از ورود به خانه با این صحنه روبه رو شد که پسرش یک بچه هفت ساله را از خیابان به داخل خانه آورده و بعد از جدا کردن سرش مشغول خوردنش شده بود. ناظم میان که در اواسط دهه 20 زندگی اش به سر می برد، متهم شد به قتل یک پسر بچه هفت ساله به نام محمد مونس که بعد از کُشتن و قطعه قطعه کردن او، شروع به خوردن آن کرده بود. هنگامی که پلیس ها سر صحنه جرم ...
گزارشی تکان دهنده از شیوه فعالیت باند خرید و فروش جنین مادران معتاد
. ورود به خانه، کار بسیار دشواری است. اعضای باند تمام تمهیدات لازم را اندیشیده اند تا خانه شان شناسایی نشود. با هزار ترفند به همراه یک زن معتاد باردار وارد خانه می شویم. خبری از پلاک به روی دیوار خانه سه طبقه نیست. در که باز می شود، بوی تند مواد مخدر را می توان استشمام کرد. ظاهر ساختمان، با خانه های معمولی قدیمی تفاوتی ندارد اما وقتی که وارد آن می شویم، انگار وارد یک مسافر خانه شده ایم ...
نقشه کثیف دختر برای رسوایی مادر 58 ساله
چندوقتی مشغولم و بعد ترکش می کنم. یک ماهی گذشت خیلی به سیامک وابسته شدم، انگار نه انگار که 58 سال از عمرم گذشته. دیگر حوصله و اصلاً وقتی برای پخت و پز نداشتم، حیاط خانه از برگ پاییزی و زباله پر شده بود، اما برایم اهمیت نداشت، کار به جایی رسید که حاجی تهدیدم می کرد: شیطان ها میگن آخر عمری طلاقت را بگیرم خلاص. طفلی سارا وسط دعواهای سریالی ما گیر افتاده بود. همان شب ...
زنی که کنار پلاسکو نماز می خواند مادرحامد هوایی بود/ دیوارها را به عکس حامد آویخته ام تا نریزد
گذشته اما تا زمانی که از طریق آزمایش DNA که از من و حبیب گرفتند و مشخص شد که حامد یکی از پیکرهای بیرون آورده شده از زیر آوار است باور نمی کردم که دیگر برنمی گردد. پدر شهید جانباز جنگ تحمیلی بود مادرکه باشی دلت مدام شور می زند و نگران بچه هایت هستی مخصوصاً اگر بچه ها از یک سال پیش سایه پدررا برسرنداشته باشند. مادر شهید با بیان این مطلب می گوید: حامد و حسام دوقلو بودند و پس از حبیب و ...
اعدام مرد بیرحم برای قتل همسر و دختر 14 ماهه اش در کوچه خاکستری+ عکس
رسانده و متواری شده است. بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که حدود 2 روز از مرگ قربانیان این حادثه تلخ می گذرد در حالی که مادر 33 ساله با ضربات چکش میخ کش، کشته شده و فرزند خردسالش نیز از طریق انسداد راه تنفسی به قتل رسیده بود. متهم این پرونده چند روز بعد با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر و به چنگال عدالت سپرده شد. اعدام مرد بیرحم ...
پسرت را نگاه می کنی که بند پوتین هایش را می بندد؛ سر از پوتین بر می گیرد و لبخندی هدیه ات می کند، از ...
. نگاهش می کنی، به انگشت های کوچکش که محکم دور انگشت بزرگ تو گره می خورد و او هم انگار فهمیده است نگهبان او در این زمین خاکی کیست. سال به سال نه! نه حتی روز به روز، بلکه لحظه لحظه قد کشیدنش را تماشا می کنی. آن وقت ها که شب ها بی تاب بود، همراهش بیدار می ماندی، آن وقت ها که گرسنه می شد، به فکر خوراکش بودی. اشک هایش که سرازیر می شد، بی تاب می شدی و مثل بچه ها، دلت می لرزید. دلت برای هدیه ی ...
کسی به فکر رفتگرهای پایتخت نیست
. با فوق دیپلم برق رفتگری می کنم محسن رفیق و همکار مش محمد جوان است. دو سال است با هم کار می کنند و محدوده های کاری شان با هم یکی است. از زندگی هم خبر دارند و به درد هم می رسند. هرکدام دلگیر یا ناراحت باشد آن یکی به دادش می رسد. حساب سن و سال نیست. گاهی رفیق اند و گاهی پدر و پسر. شب های سرد و طولانی زمستان را با هم می گذرانند تا روی سیاه زندگی در تنهایی کمتر آزارشان دهد. خانه محسن ...
اثر ناخن دختر، مهاجم نیمه شب را رسوا کرد / کشتن پسر توسط پدر به خاطر پول توجیبی
و وقایع جنایی در هشتم خرداد ماه سال 1355 رفتیم. قاچاقچی رِند، خاک را به جای هروئین فروخت جوانی، مردی را که به جای هروئین به او خاک فروخته بود، با چاقو زد؛ روز پنج شنبه مردی به نام فرهاد 33 ساله در حالیکه دستش مجروح شده بود به مأمورین انتظامی شکایت کرد که دو جوان به نام منصور و جعفر در خیابان با او دعوا کردند و منصور او را با چاقو مجروح کرده است. مأمورین ساعتی بعد ...
یک بانوی سمنانی با دست خالی برای 13 نفر اشتغال ایجاد کرد
ادامه گفت: سال ها در کارگاه های خیاطی بیرون کار می کردم اما هیچ گاه راحت نبودم و می خواستم در محیطی امن و زنانه به طوری که بالای سر بچه هایم باشم کار کنم. این بانوی کارآفرین گفت:دخترم درسش را تمام کرده یک پسر 20 ساله دارم و یک پسر 10 ساله وقتی می بینم زندگی سالمی دارند خستگی کار را فراموش می کنم. وی با بیان این که "همه ی پیشرفتم در کار را نتیجه عشق به فرزندانم می دانم" ادامه ...
دستیابی به مقام ملکوتی با نماز
شرطی که من باید رعایت کنم جدایی از شاهرخ میرزاست، اما شرطی که تو باید رعایت کنی پرداختن مهریه به من است، قبل از این که در خط این ازدواج قرار بگیری و آن مهریه این است که چهل شبانه روز در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخوانی و ثوابش را به عنوان مهریه من قرار دهی. مادر، به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود درمیان گذاشت، پسر از شدت تعجب خیره شد و از این خبر آن چنان شادمان شد که به زودی از ...
می خواهم خودم را قاطی بسیجی ها کنم/بساطم را جمع کردم و رفتم
، فرمانده گردان میثم بود. من بیشتر وقتم را پیش بچه های گردان میثم می گذراندم؛ چون خلق وخویمان بیشتر به هم می خورد. همه بچه یک محل بودیم و جیک و پیک هم را می دانستیم. آن موقع رسم بود که هر فرماندهی نیروهای هم تیپ خودش را دور خودش جمع می کرد و شاید این حالت در انسجام و هماهنگی کارها بیشتر کمک می کرد. آن روزها، بچه های گردان شهادت یا ابوذر که مال لشکر 27 محمد رسول الله(ص) تهران بودند، همه شان داش و با ما ...
کبوتری که در شاخ شمیران پر کشید!
ساعت از جبهه به خانه آمد. روز بعد با بچه های بسیجیِ گروهش رفت و تا اردیبهشت سال بعد نیامد وقتی به مرخصی می آمد من مدام به سر و صورتش بوسه می زدم و او را نگاه می کردم. وقتی او می خوابید بالای سرش می نشستم و به چهره نورانی اش نگاه می کردم. علیرضا محاسن بوری داشت. موهای سرش بلند شده بود و زیباییش را دو چندان کرده بود. در همان حال به یاد شیرین کاری های ایام کودکی بچه ام افتادم و به خودم گفتم : نکند ...
پسرم شهادتش را 45 روز قبل پیش بینی کرده بود
علی سمندریان در اول مرداد سال 1335 در تهران متولد شد. همسرم احمد آقا سمندریان شاعر، عارف و فردی مذهبی بود که اشعار زیادی را در رثای اهل بیت می سرود و همیشه هم و غم زیادی در تربیت فرزندانش داشت. علی 11 سال بیشتر نداشت که پدرش به رحمت خدا رفت و بعد از فوت پدر بچه ها همه مسئولیت خانه و خانواده به عهده من افتاد. تمام تلاشم این بود که با ایمان و فداکاری نقش مادر و پدری را در حد توان به خوبی ایفا کنم تا ...
مهربان ترین پدرخوانده دنیا
مادر او بر اثر اچ آی وی فوت کرده بودند و حالا او نیز اچ آی وی مثبت داشت. توماس می گوید: او آن روز از من نودل خواست و من به او قول دادم که حتما فردا براش می برم اما همان شب مرد. این تجربه وحشتناکی بود. آن روز من تصمیم گرفتم از چنین بچه هایی مراقبت کنم. ده سال از آن زمان گذشته و توماس و همسرش اکنون از 22 کودک رها شده که 16 تایشان مبتلا به اچ آی وی مثبت هستند، مراقبت می کنند و رجی ماهی یکبار ...
قتل بی رحمانه دختر 8 ساله/ ماشین مادر این دختربه گلوله بسته شد
ها به بدن دخترش اصابت کرده باشد. وی تصور می کرد دخترش خواب است هنگامی که وی را روی زمین گذاشت آثار خون را روی ژاکتش مشاهده کرد. دختر 8 ساله در راه انتقال به بیمارستان، بر اثر شدت جراحات وارده درگذشت. این مادر بعد از اتمام ساعت کاری همراه دخترش عازم خانه شان بودند که این تلخ برایشان رقم خورد. افسران پلیس تحقیقات خود را پیرامون شناسایی راننده آغاز کرده است. بر اساس اظهار نظر پلیس هوستون به نظر می رسد این یک حمله نژادبرستانه باشد. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
حسابدار پلاسکو به دامادی نرسید
میز وسط سالن گذاشته اند نشسته و همه چیز را تماشا می کند. مادرش رنگ به رو ندارد و مدام حواسش هست تا مراسم پذیرایی به بهترین شکلش برگزار شود. مراسم که تمام می شود مادرش از 33 روز چشم انتظاری اش می گوید: گاهی یک تلفن به ما می زدند و می گفتند که پسرتان زنده است خوشحال می شدیم و دعا می کردیم تا هر چه زودتر در خانه باز شود و کامبیزمان را ببینیم. یک بار زنگ می زدند و می گفتند که شاید شناسایی اش کنند و خبر ...
اشتباهاتی که نباید در تربیت فرزندتان مرتکب شوید
، پدر مهتاب هم حق داشت با تنبیه کردن دخترش به او یاد دهد که نباید چنین رفتارهای اشتباهی را انجام دهد. پس مشکل کجاست؟ واقعیت این است که بچه ها وقتی مدتی از رفتارشان می گذرد، نمی توانند تحلیل کنند که به چه علت تنبیه می شوند. آنها آنقدر اشتباهات شان را به خاطر نمی سپارند که بفهمند تنبیه چند ساعت یا چند روز بعد به چه علتی انجام شده است. اگر شما می خواهید به کودک تان یاد دهید که دفعه بعد نباید از مسیر ...
مادری که سنگ صبور تنهایی هایش گریه های شبانه بود
هدایت کرده بود، پیدا می کند. گویی تنها آب روان صدای بی تابی های مادر دل شکسته را شنیده بود تا به بی تابی های او پایان بخشد و دلش را آرام کند. پنج سال بعد پدر خانواده هم پس از غصه های فراوان از فراق فرزند، از دنیا می رود. شهربانو که هنوز نتوانسته بود داغ شهادت پسرش را باور کند، ستون خانه را هم از دست می دهد. پدر در مقطعی از زندگی چراغ می فروخت و شب های تاریک اهالی محله را با چراغ هایش پر فروغ می کرد ...
قتل خونین در شب خواستگاری خواهر 2 برادر+عکس
. سپس محمد روبه روی قضات ایستاد و گفت: من و برادرم در مغازه صافکاری و نقاشی ماشین که کنار خانه مان است کار می کردیم. آن روز قرار بود برای خواهرم خواستگار بیاید. می خواستم مغازه را تعطیل کنم که مقتول که بچه محلمان بود با یک پسر ناشناس سوار بر یک تویوتا مقابل مغازه مان توقف کردند. آنها از ماشین پیاده شدند و به هم ناسزا گفتند. از حرف هایشان متوجه شدم درگیری آنها به خاطر اختلاف حساب 5 ...
پسر جوان نمی دانست همکلاسی اش چه بلایی سر دختری درآورده است! / آبروی چندین ساله اش به باد رفت!
شان برد. خانواده پولدار و خانه ای شیک داشتند. این سفر دوروزه به بعد دوستی من و حمید عمیق تر شد. متاسفانه این دوست ناباب در اولین قدم مرا به سیگار معتاد کرد .اصلا نمی فهمیدم چکار می کنم، راستش را بخواهید فقط نمی خواستم حمید از من دلخور بشود واو را از دست بدهم. دو ماه از آشنایی مان گذشت . او آپارتمانی کوچک اجاره کرده بود و مجردی زندگی می کرد. خانه حمید ...
زاینده رود دوباره مُرد!
به گزارش صبحانه ، این مثال تلخ را زد که پاسخ این سؤال درباره رودخانه را بدهد، رودخانه ای که دوباره خشک شد و آب ندارد؛ پاسخی که این طور توضیحش داد: آدم با خودش فکر می کند یعنی چه که رودخانه خشک شد؟ مگر می شود رودخانه ای که هزاران سال جاری بوده، خشک بشود؟ حالا تو مدام بیا توضیح بده که آب کم است، بهره برداری از آب زیاد است یا هرچی. چیزی که به ذهن من شهروند اصفهانی می آید، شبیه حس همان کودک مادر مرده است! ...
قتل در روز خواستگاری خواهر
رسیدگی با درخواست قصاص مادر مقتول آغاز شد. او که در تمام طول دادگاه اشک می ریخت، گفت: من دو سال صبر کردم تا امروز بفهمم چرا وقتی بچه ام روی زمین افتاده بود، متهم او را از پشت، با نامردی کشت؟ هر روز می میرم و زنده می شوم. قرار بود سه ماه دیگر برویم خواستگاری. من قصاص می خواهم. پدر مقتول نیز که بنا به دلایلی قادر به حضور در دادگاه نبود، به صورت غیابی درخواست قصاص کرده است. سپس نوبت به ...
ناگفته های شهید اصغری از زبان مردان آفتاب
به گزارش پامچال نیوز به نقل از ایسنا،ابراهیم اصغری چهارمین فرزند خانواده در یکی از روزهای بهاری سال 1336 به دنیا آمد. سه ساله بود که برادر بزرگش از دنیا رفت و او تنها پسر خانواده شد. در سال 1343 وارد دبستان خاقانی زنجان شد. خواهر ابراهیم اصغری در این باره چنین تعریف می کند: ابراهیم همان روز اول که از مدرسه برگشت، کنارم نشست و از آنجا و دوستانی که پیدا کرده بود، صحبت کرد. دفتر مشقش را ...
ناگفته ها و مشکلات اجتماعی زنان سرپرست خانوار
. از دست این زن، بچه ام مرده و من سهمم را می خواهم. ناچار شدم همه طلاهایم را بفروشم و هر کاری کنم تا سهم او را از خانه بخرم. چنین مسائلی دامنه گسترده ای داشته و به انواع مشکلات منجر می شود که نتیجه آن مخدوش شدن روابط زن با خانواده های خویشان است. مشکلاتی که زنان سرپرست خانوار با فرزندان خود پیدا می کنند نیز بُعد دیگری از ماجراست. از آن جا که این زنان هم نقش مادر و هم نقش پدر را بازی می کنند، توقعات ...
لطفا مادرم را فیلتر کنید!
بودن یا نبودن گوشی همراهش برایش تفاوت چندانی ندارد. هرچند که امید پسر بزرگ او از کم بودن فعالیت مادرش در فضای مجازی گله مند است و می خواهد او کمی در فضای مجازی سرگرم باشد تا کمتر در طول روز پاپیچش شود: مادرم اغلب درگیر رسیدگی به من و برادرم است. دائم نگران می شود و روزی چند بار به من زنگ می زند ولی مادران دوست های من آنقدر سرگرم تلگرام و اینستاگرام هستند که حتی روزی یک بار هم با آنها تماس نمی گیرند ...
اشعار مرثیه حضرت زهرا (س)
فاطمه غیر از علی و بچه هاش رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست روضه یعنی داستان مادری در اوج خود چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی حضرت فضه دلیل لکنتش ...
دردهای تلخ یک پدر و دختر جانباز
در اردبیل هستم. وقتی دیپلم گرفتم در تهران به عنوان نسخه پیچ در داروخانه ها مشغول به کار شدم و بعد از هشت سال به استخدام اداره بهداشت درآمدم و مرا به زنجان انتقال دادند. آن زمان معصومه 8 یا 9 ساله بود و تازه به مدرسه می رفت. سال 1357 درگیری بین عوامل شاه و انقلابیون و تظاهرات در زنجان نسبت به اردبیل شدیدتر بود و هر روز صدای شلیک گلوله و داد و فریاد به خانه ما که نزدیک خیابان بود، می رسید. 14 ...