سایر منابع:
سایر خبرها
2 انگیزه برای ارتکاب قتل 6 شهروند اراکی
مرجع انتظامی انتقال داده شد. وی افزود: نتیجه معاینه پزشکی قانونی سلامت روانی متهم ردیف اول در زمان ارتکاب به قتل و آگاهی کامل وی به اعمال و رفتارش را نشان داده و اثبات کرده است. معاون دادستان تصریح کرد: در زمانی که متهم به دلیل ماجرای نزاع سال گذشته که منجر به قتل یک نفر توسط برادرزاده عباس شده، در زندان بوده است متوجه می شود که به مادرش بی حرمتی شده است. متهم پس از آزادی از ...
مرگ مشکوک پیرزنی در شوش
امتیاز خبر: از تعداد رای دهندگان عصر اهواز – حوالی ساعت 21 امشب دوشنبه جسد پیرزن حدود 67 ساله به بیمارستان نظام مافی شوش منتقل شد. بنا به گفته همراه پیرزن که مدعی بود دختر پیرزن است مادرش در منزل تنها بوده و هنگام رسیدنش، مادرش را در حالی که دست و پایش طناب پیچ شده مشاهده می کند. وی مدعی سرقت مقادیری طلا از منزل مادرش در منطقه اسلام آباد شوش شده است. برخلاف شنیده ...
عکس/سیلی معلم سروآباد دانش آموز را روانه بیمارستان کرد
از زریوار خبر، نارین عزیزی دختر دانش آموز کلاس سوم ابتدایی اهل روستای کرآباد از توابع شهرستان سروآباد که نزدیک دو ماه پیش مورد ضرب و شتم از سوی آموزگار خود قرار گرفت کما کان بعد از گذشت بیش از 40 روز همچنان در راه بیمارستان است. تشخیصی دکتر معالج عمل جراحی نارین در بیمارستان مرکز استان یا کرمانشاه است. کامل عزیزی پدر نارین گفت: وقتی دخترم سر کلاس از هم کلاسی های خود پاک کن خود را می ...
همت چگونه همت شد؟/ چشم مجنون خاری در چشم دشمن / از نبرد با ضد انقلاب تا سرداری خیبر
....ای عزیزان من توجه کنید: *1-اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید. همسرم انسان فوق العاده ایست او صبور است و به زینب عشق می ورزد او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است .اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم ...
زندگی فرزندم با آتش بازی دیگران نابود شد
به گزارش هفت روز خبر به نقل از شفاف، یادآوری آن لحظات تلخ و دلهره آور آن چنان سنگین است که گاه بغض می کند و خود را یک آن در آن حادثه تصور می کند، اینکه وقتی می رود سر کوچه می بیند، همسایه ها اطراف پسرش را گرفته اند و صورت گردن تنها ... به گزارش هفت روز خبر به نقل از شفاف، یادآوری آن لحظات تلخ و دلهره آور آن چنان سنگین است که گاه بغض می کند و خود را یک آن در آن حادثه تصور می کند، اینکه وقتی می رود سر کوچه می بیند، همسایه ها اطراف پسرش را گرفته اند و صورت گردن تنها پسر 16 ساله اش سوخته و از گوش هایش خون می آید... یادآوری خاطره تلخ آن روز برای رضا هاشمی راد پدر نه چندان مسن عرفان که اکنون 17 ساله و تنها فرزند خانواده است، بسیار سخت است. هاشمی راد برای بیان خاطره آن روز و آسیبی که آن اتفاق در عرفان و خانواده اش باقی گذاشت ، با وجود تمام مشغله ها و نگرانی هایش آمد ، هر چند تمایل داشتیم عرفان نیز در میزگردی که به منظور فرهنگ سازی برگزاری مراسم چهارشنبه آخر سال برگزار شده، حضور یابد، اما این نوجوان آسیب دیده و بی گناه، با توجه به شرایط جسمی و روحی و روانی اش که در طول یک سال گذشته بر او حاکم شده، نتوانست در این میزگرد حضور یابد. میزگرد چهارشنبه سوری امسال متفاوت از سال های گذشته برگزار شد، علاوه بر حضور احمد کاهه مدیرکل آموزش همگانی معاونت اجتماعی نیروی انتظامی و حسین کوچکیان فرد رئیس اداره سرمایه اجتماعی، امور فرهنگی و سبک زندگی وزارت کشور، رضا هاشمی راد پدر عرفان و مهدی روشنی نوجوان 18 ساله به عنوان دو نفر از مصدومان حادثه چهارشنبه اخر سال، حضور داشتند. عرفان فردی بی گناه بود و به عنوان رهگذری که در داخل خودرو در مسیر بازگشت به خانه بود، دچار آسیب جدی شد و مهدی روشنی نوجوان 18 ساله ای که به شدت به آتش بازیهای خطرناک علاقمند بود که در نهایت این خطر بلای جان خودش شد. در حالی از چندین مصدوم حادثه سال گذشته دعوت کردیم که اغلب آن ها از حضور در میزگرد ، امتناع کردند اما مهدی روشنی جوان 18 ساله آمد تا پیام خود را به هم سن و سال هایش اعلام کند و رضا هاشمی راد آمد تا بگوید ان دسته از افرادی که برای شادی کودکانه و لحظه ای خود دست به هر کاری می زنند، با شنیدن حرف هایش، ببینند که چه بلایی بر سر خانواده و تنها فرزندش آورده اند. صحبت هایش را این گونه شروع می کند، همیشه از آتش و آتش بازی بیزار بودم چون خاطره خوبی از این مساله ندارم به همین دلیل تمام هواسم به تنها فرزندم بود و یک لحظه از او غفلت نمی کردم، حتی همان شب که این اتفاق افتاد از او غافل نشده بودم ، همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. شب چهارشنبه سوری سال گذشته برای اینکه فرزندم از مراسم خطرناک این شب دور باشد و در خیابان ها نباشد، او را خانه دایی اش فرستادم. چون خودم در کودکی در شب چهارشنبه سوری هنگام پریدن از روی آتش دچار سوختگی شده بودم از خطرات این شب خیلی می ترسیدم . اما جوان های این دوره و زمانه گویا تفریح دیگری ندارند و به گونه ای می خواهند خود را خالی کنند و فشار را با ترقه انداختن از روی دوش خودشان بردارند اما نمی دانند چه بدبختی پشت آن است. قرار بود پسرم از خانه دایی اش به منزل بازگردد. هر 10 دقیقه یک بار با موبایل، پسرم را کنترل می کردم ، یک ربع به 9 شب بود که با او تماس گرفتم ، گفت، در حال برگشت به خانه است. ساعت به 9 و 30 و حتی حدود 10 شب رسید اما خبری از عرفان نشد، با موبایلش تماس گرفتم اما دیدم جواب نمی دهد فکر کردم به خاطر روشن بودن ضبط ماشین ، صدای موبایل را نشنیده است ؛ نگران بودم و دلم شور می زد، احساس می کردم اتفاقی رخ داده است، در تماس بعدی شخصی به تلفن جواب داد و گفت که عرفان ، نارنجک به صورتش خورده است. در آن لحظه گویا مرگ را با چشمان خودم دیدم، باورم نمی شد، من که همیشه هواسم به فرزندم بود، چه اتفاقی برایش افتاد، او که در چند قدمی خانه بود، در همین چند دقیقه چه اتفاقی افتاد؟ با دوستم به محل حادثه رفتم و هنگامی که سر و صورت سوخته او را دیدم و وقتی دیدم خون از گوش هایش بیرون می آید، در جا روی زمین نشستم، آن شب را هرگز فراموش نمی کنم. حالم خیلی بد شد و همسایه ها به کمکم آمدند . هنگامی که عرفان داخل ماشین در راه برگشت به منزل بوده ، چند نفر در پیاده رو مشغول بازی با مواد منفجره بودند و هنگام رد شدن خودرو، نارنجک دستی را به طرف شیشه خودرو که نیمه باز بود، پرت می کنند و نارنجک به ستون در ماشین برخورد می کند و چون شیشه ماشین تا نصفه پایین بوده است ، انفجار آن پسرم را می گیرد. دکتر می گفت که اگر این نارنجک به سر پسرم می خورد ، سر را قطع می کرد. این مواد منفجره ای که در چهارشنبه سوری استفاده می کنند موادی است که در جبهه ها استفاده می کردند. هنگام رخ دادن این حادثه به اورژانس زنگ زدم اما خیابان ها شلوغ بود و اورژانس نمی آمد ؛ خون از گوش پسرم بیرون می زد ، بعد از 20 دقیقه موتورسوار اورژانس آمد اما نمی شد با موتور عرفان را به بیمارستان منتقل کنیم چون احتمال ضربه مغزی وجود داشت و نمی شد او را تکان داد. یکی از ماموران نیروی انتظامی به اورژانس زنگ شد بعد از 20 دقیقه آمبولانسی آمد و آمبولانس پس از رسیدن به بیمارستان ، 90 هزار تومان پول طلب کرد، کارت ملی دوستم را گرو گذاشتم. ابتدا رفتیم به بیمارستان سوانح و سوختگی که در ونک واقع شده است ؛ آنجا گفتند که پسرم ضربه مغزی شده است و حالش بد است ؛ دوباره حالم بد شد ، تمام دنیا بر سرم آوار شد، آب به صورتم زدند؛ بعد گفتند ضربه مغزی مهم تر از سوختگی است و او را به بیمارستان دیگری ببرید، بنابراین او را به بیمارستان حضرت رسول بردم و فورا آنجا از سر پسرم عکس انداختند و گفتند که یکی از مویرگ های مغز بر اثر انفجار پاره و خون در مغز جمع شده و هر لحظه امکان دارد که به کما برود. دست پسرم را گرفته بودم و از او سئوال می کردم تا ببینم مشکلی برای حافظه اش ایجاد شده یا نه و پسرم هوشیار بود و من را دلداری می داد. برای بردن پسرم به اتاق عمل از من امضا می خواستند و من گفتم که اگر بلایی سر پسرم بیاید، چه کنم؟ در جواب گفتند، خودت امضا کردی و اگر هم او را به اتاق عمل نمی بردند، از آن جایی که 70 درصد مغز را خون گرفته بود و هرلحظه امکان داشت به کما برود، برگه بیمارستان را امضا کردم. شب دوم پرستاری به من گفت که 85 درصد مغز را خون گرفته درحالیکه دکتر ته دلم را خالی کرد و گفت که هر اتفاقی در اتاق عمل بیفتد مسئول آن خودت هستی اما پرستار به من گفت که اگر اتفاقی بیفتد خواست خدا بوده و به خدا توکل کن و پسرت را به اتاق عمل ببر چون اگر همینطوری بماند خون تمام مغز او را فرا خواهد گرفت. بنابراین چهار صبح به بخش پزشکی قانونی بیمارستان رفتم و امضا دادم و بعد به نمازخانه رفتم. به این فکر می کردم آن کسی که این بلا را سر پسرم آورده اکنون با خیال راحت خواب است اما من و فرزندم... در حالی که یادآوری شرایط سخت آن روزها برایش دشوار است، در حالی که عکس های عرفان را نشان می دهد که چه بلایی سرش آمد، می گوید: شغلم آزاد است و بیمه نداشتم ؛ پرسنل بیمارستان گفتند که ابتدا پول واریز کنم و سپس پسرم را به اتاق عمل می برند اما اگر پسرم خودش مسبب بود تا این اندازه ناراحت نمی شدم ، اگر در حال عبور از خیابان حادثه ای اتفاق بیفتد مگر نباید هزینه ها رایگان باشد اما آنها نصف شب از من پول می خواستند بالاخره با گرو گذاشتن کارت ملی و شناسنامه و واریز 500 هزار تومان پول آن هم در ساعت 2 نیمه شب که با وضعیت اسفباری به بیمارستان رفته بودم، او را به اتاق عمل بردند. در اتاق عمل ، کاسه سر پسرم را برداشتند و خونابه هایی که در مغز جمع شده بود را خالی کردند ؛ عرفان 9 ساعت در اتاق عمل بود. بعد از انتقال پسرم به بخش ، او به من گفت که گوشم نمی شنود . متخصصی آوردم و او گفت که بر اثر انفجار زیاد، حلزونی گوش از بین رفته و گوش عفونت کرده و باید تخلیه شود وگرنه عفونت وارد مغز می شود، او را به بخش دیگری در همان بیمارستان برای تخلیه عفونت گوش، منتقل کردند. من کارگر و مستاجر هستم و نمی توانستم هزینه های درمانی را بدهم اما تا همین الان حدود 30 میلیون تومان بابت هزینه های درمانی پرداخته ام. ایام عید را در بیمارستان سپری کردم و پنجم عید گفتند دکترها مرخصی رفته اند و پسرم را مرخص کردند و دوباره پنجم اردیبهشت ماه برای تخلیه عفونت گوش به بیمارستان رفتم و دوباره 450 هزار تومان پرداخت کردم . با این اتفاق تمام زندگی ام ، زیر و رو شد. فقط به این امید بودم که فرزندم حالش خوب شود . دلم از این می سوزد پسرم کاری نکرده و باید تاوان بدهد. پسرم تا 6 ماه نخست کلاه سرش می گذاشت چون نمی خواست خطوط پیشانی ناشی از عمل برداشتن کاسه سر، مشخص باشد و گویا هم دکتر روی پیشانی او لحاف دوزی کرده بود.این همه هزینه کردیم بعد متوجه شدیم که گویا طبق یک ماده قانونی برای کسانی که در خیابان دچار حادثه می شوند ، بودجه ای اختصاص داده شده است. بنابراین به دادسرا و پزشکی قانونی شکایت کردم تا شاید بخشی از پول را پس بگیریم و برای هر بار پزشکی قانونی ، 400 هزار تومان پول پرداخت کردم ، دقیقا یک سال می دوم اما دیروز که دادگاه بودم، گفته شد که این پول به شما تعلق نمی گیرد. اکنون نمی توانم سمعک بخرم و در شرایط خوبی قرار ندارم... **مستندهای صدا و سیما برایم اتفاق افتاد مهدی روشنی یکی از مصدومان حادثه چهارشنبه سوری سال گذشته بود، کسی که به هیچ عنوان در مورد آتش بازیهای چهارشنبه آخر سال، متنبه نمی شد، عشق به آتش بازی ، عقل و هوش را از او گرفته بود، فیلم و سریال و صحنه های مستند پخش شده از صدا و سیما، نصیحت های پدر و مادر، صحبت های حادثه دیدگان چهارشنبه آخر سال هیچ کدام در او تاثیری نداشت تا اینکه خود تبدیل شد به یک مصدوم و خاطره ای تلخ که در ذهنش باقی خواهند ماند. می گوید: 10 ساله بودم که علاقه عجیبی به مواد محترقه و آتش زا داشتم، اما نسبت به این مواد خطرناک هیچ گونه آگاهی نداشتم؛ البته در سنین کودکی تی ان تی و تمپو که زیاد خطرناک نیست ، استفاده می کردم، اما کم کم که بزرگتر شدم با اکلین سرنج آشنا شدم و نحوه مخلوط کردن آن را با سایر مواد یاد گرفته و مدام از این مواد محترقه در چهارشنبه آخر سال استفاده می کردم، به مدت پنج تا شش سال از این مواد استفاده کرده و اتفاقی پیش نیامده بود .البته یک روز که در پشت خانه مان و در محلی خاکی، اکلین سرنج استفاده می کردم که برادر کوچکم که سن کمی داشت و گمان می کرد مواد محترقه آتش زا، فشفشه است، دچار سوختگی سطحی شد و با کرم سوختگی ، سوختگی سطحی اش ترمیم شد. یک بار بمب دستی درست کردم و به دیوار مدرسه کوبیدم، شیشه های مدرسه شکست ، این در حالی بود که برادر بزرگترم در همان مدرسه درس می خواند و کنار پنجره نشسته بود، در اثر این اتفاق، دست معلم مدرسه زخمی شد، این اتفاق خرج روی دست پدرم گذاشت به گونه ای که حدود پنج تا شش میلیون تومان هزینه بابت دست معلم پرداخت کرد اما نمی دانم چرا با وجود این اتفاقات دور این مسائل را خط نکشیدم و به کارم ادامه دادم تا اینکه آن اتفاق بد برای خودم رخ داد، منی که فکر می کردم هیچ وقت این اتفاقاتی که در تلویزیون می بینیم برای من اتفاق نخواهد افتاد.قبل از آن اتفاق، فیلم و مستندهایی مربوط به حوادث چهارشنبه آخر سال را بارها از تلویزیون دیده بودم، اما پیش خود می گفتم، این اتفاق برای من نمی افتد چون این افرادی که دچار حادثه شده اند، نمی دانند چگونه باید از این مواد آتش زا استفاده کنند، این بلاها سر من نمی آید، اما همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد.به این فکر می کند که تا چند ساعت قبل از این آتش سوزی که خاطره ای تلخ در ذهنش باقی گذاشت، تنی سالم و روح و روانی شاد داشت. از ماجرای آن روز می گوید، وقتی در کوچه مشغول آماده کردن آتش بودم، هیچ گونه آتشی در کوچه نبود و بچه ای هم در کوچه نبود، همه سر کوچه بودند، مشغول قاطی کردن مواد محترقه بودم، یک آن دیدم، بچه ای سیم ظرف شویی که به یک سیم مفتولی پیچیده شده را می چرخاند، نمی دانم، این بچه از کجا پیدایش شد، خواستم بگویم، نچرخان، که فرصت پیدا نکردم این جمله را بر زبان بیاورم، همه چیز در یک ثانیه اتفاق افتاد، وقتی به خودم آمدم، دیدم آتش شعله ور شد، سوزش شدیدی را در دست و صورتم احساس کردم، در همان لحظه پیش خودم گفتم بد بخت شدم و از این به بعد باید خانه نشین شوم، مثل مجسمه ای سیاه رنگ در کوچه نشسته بودم و هاج و واج بودم، مردم به اورژانس زنگ زدند، پدرم داشت سکته می کرد، در نهایت با خودروی شخصی به همراه والدین به درمانگاه رفتم، پوست های سوخته ام را با سرم جدا کردند و بعد به بیمارستان سوانح سوختگی ونک آمدم و بستری شدم، صورتم هم سوخته بود، امیدی به آینده و زندگی نداشتم، بعد از مدتی که بهتر شدم و به خودم آمدم به اطرافیانم دقت کردم در صورتی که در شب حادثه خیلی ها را آورده بودند ولی آنقدر وضعیتم وخیم بود که به کسی دقت نمی کردم و هر کسی به فکر خودش بود، بعد از اینکه بهتر شدم، دیدم افرادی هم هستند که وضعیتشان از من بدتر است.وقتی به تخت های اطرافم نگاه کردم، امیدوار شدم و خدا را هزار بار شکر کردم، چون دچار سوختگی 15 درصد شده بودم، صورت و دست هایم کامل سوخته بود و با جراحی های بسیاری که برایمان حدود 10 میلیون تومان هزینه در برداشت، صورتم تا حدودی ترمیم شد اما آثار آن در ناحیه چشم هایم باقی است و جای سوختگی در دست هایم همچنان مشهود است.مهدی راست می گوید، وقتی به دست هایش نگاه کردم به عمق اتفاقی که برایش افتاده بود، پی بردم.می گوید: پسر جوانی که در کنار تختم بستری بود، 50 درصد دچار سوختگی شده بود، دستش را قطع کرده بودند، فکر کردن به این مساله من را آزار می داد، همین الان وقتی به زخم دستم نگاه می کنم، زخم را نمی بینم، به این فکر می کنم که شاید دیگر دستی نمی داشتم.یک لحظه غفلت و یک عمر پشیمانی تجربه من از یک آتش بازی بچه گانه بود، به این فکر می کنم که نه تنها جان خودم را که برای هر کسی شیرین است بلکه جان دیگران را نیز به خطر انداخته ام. به دو برادری فکرمی کردم که به بیمارستان آمده بودند اما هیچ نقشی در اتفاقی که برایشان افتاده بود، نداشتند، بی گناه بودند، این دو برادر سوار بر موتور بودند که مورد اصابت بمب دستی عده ای قرار گرفتند، به غیر از سوختگی هایی که دچارش شده بودند، چشم یک برادر و دو چشم برادر دیگر تخلیه شده بود، هیچ وقت این اتفاقات را فراموش نمی کنم.همیشه پیش خودم می گفتم ، یک شب است ، اتفاقی نمی افتد و فردا صبح همه چیز تمام می شود، اما من همان شب تا صبح را در بیمارستان سپری کردم و غیر از تحمل درد و رنج خودم، شاهد درد و رنج بیشتر دیگران با آسیب و سوختگی های بالای 50 درصد، بودم.به این فکر می کنم که وقتی در کوچه مشغول آتش بازی های خودم بودم، مادرم خیلی نگران بود، یک بار سرکوچه آمد تا ببیند چه کاری انجام می دهم یا مرا به خانه برگرداند اما سرش داد زدم که برود خانه و به او می گفتم این جا، جای تو نیست، این در حالی بود که در همان حال و احوال یک سنگ در اثر انفجار بمب دستی به پای مادرم اصابت کرد و ناراحت شدم، اما از طرفی فکر می کردم من را پیش دوستانم کوچک کرده است.وقتی والدینم می گفتند فلان کار را انجام نده اصلا به حرفشان گوش نمی کردم که اگر گوش می کردم صد در صد شاهد این اتفاقات تلخ نبودم. هنوز با گذشت یک سال وقتی باری بر می دارم به دستم فشار می آید و به قول معروف، کم می آورم. پدرم می گوید، کاش خودرو و زندگی ام می سوخت و تو دچار حادثه نمی شدی، وقتی این حرف ها را می زند، شرمنده اش می شوم، همان سال عیدمان خراب شد و وقتی عروسی برادرم بود، نتوانستم در عروسی اش شاد باشیم، چون صورت و دست های باند پیچی شده بود، درس بزرگی گرفتم و به خودم قول دادم تا هیچ وقت دست به آتش نزنم.نمی دانم با چه زبانی به هم سن و سال هایم بگویند، این کار خطرناک است شاید آن ها هم مثل من فکر کنند که هیچ وقت این اتفاقات برای آن ها نمی افتد اما این را بدانند که برای یک نفر که هرگز چنین فکری نمی کرد، این اتفاقات رخ داد... نمی دانم چه بگویم... **والدین در مراسم چهارشنبه آخر سال کنار فرزندان خود باشند احمد کاهه مدیرکل آموزش همگانی معاونت اجتماعی نیروی انتظامی در ادامه صحبت های این دو مصدوم، گفت: در مورد فرهنگ سازی برگزاری چهارشنبه آخر سال، تلاش هایی از سوی رسانه ها شکل گرفته است به گونه ای که گفته می شود والدین برای حفاظت از فرزندان ، در مراسم چهارشنبه آخر سال در کنار آن ها باشند و از نزدیک نسبت به فرزندان خود کنترل داشته باشند و آن ها را همراهی کنند تا شاهد رفتارهای پرخطر نباشیم البته این در حالی است که امروز جامعه فرهیخته شده و با مشارکت فعال در عرصه پیشگیری همیاری خوبی با خادمان خود در حوزه نظم و امنیت دارند.وی به راه اندازی کمپین نه به ترقه از سوی نوجوانان و جوانان، پیشکسوتان و هنرمندان اشاره کرد و گفت: این کمپین در پس حادثه پلاسکو ایجاد شد تا در چهارشنبه امسال مزاحمت جدیدی برای آتش نشانان فراهم نشود چرا که هر ساله بار عواقب حوادث ناشی از چهارشنبه سوری به دوش این عزیزان است.کاهه گفت: از سوی دیگر خادمان نیروی انتظامی کمک کرده و در این زمینه همیاری داشته اند و در بسیاری از عرصه ها، شاهد هستیم که مردم هر جا پای کار آمدند، نتایج موثری در هدف گذاری ها، داشته ایم.کاهه با اشاره به مشارکت گروه کثیری از خانواده ها در فرهنگ سازی برگزاری مراسم چهارشنبه آخر سال، گفت: آسیب های ناشی از حوادث چهارشنبه آخر سال تنها فرد آسیب دیده را دربر نمی گیرد بلکه تمام اعضای خانواده درگیر عواقب ناشی از این حوادث می شوند، از سوی دیگر غم و اندوه ناشی از آن، در درون همه افراد خانواده و فرد مصدوم، باقی مانده و در تصمیم گیریهای فرد و روند زندگی تاثیر می گذارد که این مساله مقدمه مشکلات بعدی را در تعامل بین فردی با دیگران به ارمغان می آورد.مدیرکل آموزش همگانی معاونت اجتماعی نیروی انتظامی گفت: این غم و اندوه که مدام افراد آسیب دیده و خانواده آن ها را اذیت می کند، یک جایی سر باز می کند و فرد و حتی اعضای خانواده فرد مصدوم ناشی از حوادث چهارشنبه آخر سال را گرفتار افسردگی و ناملایمات روانی می کند.کاهه در مورد فرهنگ سازی به جای اقدامات سلبی در برخورد با حوادث ناشی از چهارشنبه آخر سال، گفت: فرهنگ سازی در این زمینه را نمی توان ، کتمان کرد، فرهنگ سازی اثرات مثبتی دربر دارد و اقدامات سلبی تاثیری نخواهد داشت اما با رویکرد ایجابی، ترویج ارزش های اخلاقی و رفتارهای دینی سعی می کنیم از هر آسیب و جرمی جلوگیری کنیم، اما در عین حال وظیفه اساسی ما در برابر افرادی که به رغم فرهنگ سازی و انتشار تصاویر و فیلم های تاسف بار از وقایع چهارشنبه آخر سال، تمکین نمی کنند و برای سایرین مزاحمت ایجاد کرده اند باید اقدامات سلبی انجام دهیم، چراکه مزاحمت و رفتارهای غلط عده ای برای طیفی از جامعه مزاحمت ایجاد می کند که باید در این شرایط با اقدامات سلبی در برابر آن ها ایستاد البته باید متناسب با رفتارهای اسلامی با این افراد برخورد می شود.وی در مورد جمع آوری مواد محترقه و کنترل در این زمینه، گفت: کنترل فیزیکی کمک کننده است اما کفایت نمی کند، به عنوان مثال کسی که بخواهد مواد محترقه را خریداری کند این کار را خواهد کرد و به خواسته اش خواهد رسید، هر چند کنترل فیزیکی تاثیر گذار است اما در مورد افرادی که به نوعی موجبات آزار و اذیت مردم را فراهم می کنند، تاثیری ندارد که باید در این زمینه علاوه بر اقدامات سلبی، فرهنگ سازی نیز انجام شود تا برخی افراد به آگاهی برسند.کاهه، در مورد اتفاقاتی که برای افرادی مثل مهدی افتاده است، گفت: در موردی مثل مهدی که بارها در دوران کودکی مواد مشابهی برایش به صورت خفیف تر رخ داده، باز به این نتیجه می رسد که به کارش ادامه دهد، در این زمینه به یک نوع نقص در روابط و کنترل والدین مواجه هستیم، در حالی که هدایت خانواده در موضوعات زندگی فرزند امری کمک کننده است، به گونه ای که برای فرد این مساله جا افتاده که اتفاقات رخ داده، اتفاق خاصی نبوده و بزرگ نمایی لازم در این زمینه صورت نگرفته است.وی با اشاره به شیوه های تربیتی فرزندان، گفت: کوتاهی از سوی خانواده و استمرار رفتار پرخطر در بروز اتفاقات بعدی تاثیرگذار بوده است، افراد در سنین پایین به ویژه نوجوانی، ویژگی هیجان خواهی دارند و از سوی دیگر دوست دارند خود را بزرگسال به اطرافیان معرفی کنند، گاه نوجوانان با سیگار کشیدن، احساس بزرگی می کنند و گاه با انجام رفتارهای پرخطر، یک نوجوان نمی داند چه رفتار سالمی را در برابر رفتار ناسالم در پیش بگیرد، از سوی دیگر باید روش های جایگزین مناسب تعریف شود تا نوجوانان بتوانند انرژی های نهفته درونی خود را تخلیه کنند.مدیرکل آموزش همگانی معاونت اجتماعی نیروی انتظامی گفت: با وجود اتفاقات مختلفی که برای مهدی و امثال او می افتد، برخی دوست دارند تا خودشان مسائل را تجربه کنند و تا زمانی که برای خودشان اتفاق ناگواری نیفتد از تجربیات دیگران درس نمی گیرند، براین اساس خانواده افرادی که در آستانه رفتارهای پرخطر هستند باید در کنار فرزندان خود باشند چرا که حضور والدین میزان رفتارهای هیجانی نوجوانان را کاهش می دهد چون این دسته از نوجوانان نگران آسیب رسیدن به خانواده خود هستند براین اساس میزان هیجانات خود را کاهش داده و کنترل می کنند. هیجان نوجوانان برخاسته از احساسات و عواطف است نه عقلانیت اما هیجان و عواطف در بزرگسالی با عقلانیت همراه است.وی در مورد اتفاقی که برای عرفان، فرزند هاشمی راد رخ داده است، گفت: رفتارهای پرخطر برای کسانی که ارتباطی با موضوع نداشته اند، به گونه ای است که در کنار صدمات جدی جسمانی ناشی از انفجار مواد محترقه، خانواده را دچار آسیب های روحی و روانی شدیدی می کند و هزینه های پزشکی و بار اقتصادی که برای خانواده بوجود می آید، مزید بر علت می شود. **تولید محصولات فرهنگی در راستای کاهش آسیب های چهارشنبه آخر سال وی در مورد اقدامات فرهنگی نیروی انتظامی برای جلوگیری از اتفاقات ناگوار ناشی از حوادث چهارشنبه آخر سال، گفت: نیروی انتظامی در حوزه پیشگیری به فعالیت های ایجابی پرداخته و از بستر رسانه به عنوان مهم ترین ابزارهای فرهنگ ساز در راستای کنترل و کاهش آسیب های اجتماعی ناشی از آن نهایت استفاده شده است.کاهه به تولید برنامه های کوتاه در قالب رئال، انیمیشن و بسته های رسانه ای اشاره کرد و گفت: از سوی دیگر آموزش همگانی توسط چهار هزار نفر از مربیان آموزشی همگانی نیروی انتظامی به صورت حضوری و چهره به چهره برای نوجوانان و جوانان در مدارس و دانشگاه ها، انجام می شود که امیدواریم این اقدامات فرهنگی در کاهش حوادث چهارشنبه آخر سال، موثر واقع شود.وی اضافه کرد: فعالیت های رسانه ای اثرات موثری در آینده در کاهش آسیب های در این حوزه دارد.وی به فعالیت مشترک نیروی انتظامی و آموزش و پرورش اشاره کرد و گفت: برنامه هایی در قالب تئاتر و برنامه های هنری در مدارس اجرا می شود تا رفتار سالم را به کودکان و نوجوانان بیاموزد و از رفتارهای ناسالم پرهیز شود براین اساس این ویژه برنامه ها در دستور کار معاونت اجتماعی نیروی انتظامی قرار دارد تا با استفاده از روش های هنری و اقدامات پیش دستانه به فرهنگ سازی در این زمینه از کودکی بپردازیم. ** وحدت ملی در سایه برخورد درست با چهارشنبه آخر سال حسین کوچکیان فرد رئیس اداره سرمایه اجتماعی، امور فرهنگی و سبک زندگی وزارت کشور در این زمینه گفت: چهارشنبه سوری یک پدیده اجتماعی که باید آن را پذیرفت و هر پدیده اجتماعی نیز دو سویه است به آن معنا که اگر مسئولان جامعه آن را خوب هدایت کنند و برای آن ، تمهیدات لازم را بیندیشند پیامدهای مثبت آن پدیده می تواند آشکار شود در غیراینصورت با بروز نقاط ضعف آن روبرو خواهیم شد.وی گفت: جامعه مدنی اعم از رسانه ها ، والدین ، اصناف و نهادهای آموزشی باید دست به دست هم دهند و تمهیدات لازم برای روز چهارشنبه سوری فراهم آورند و دولت نیز با سیاستگذاری باید ابعاد موضوع را روشن سازد.کوچکیان فرد افزود: اگر بتوانیم همه ابعاد چهارشنبه سوری را روشن کنیم تا بخش هایی از آن در سایه قرار نگیرد آنگاه می توان شاهد آثار مثبت آن بود در غیراینصورت شاهد بروز نقاط ضعف آن در جامعه خواهیم بود و این مساله می تواند آسیب های ناخواسته ایجاد کند. اگر با چهارشنبه سوری درست برخورد شود ، می تواند به عنوان عاملی برای وحدت ملی تلقی شود. رئیس اداره سرمایه اجتماعی، امور فرهنگی و سبک زندگی وزارت کشور گفت: امروز بسیاری از کشورهای جهان سرمایه گذاری زیادی می کنند تا بخشی از امور مشترک جامعه را برای عاملی وحدت بخش شناسایی کنند و حال که پدران ما طی قرن ها ابزاری مانند چهارشنبه سوری را به عنوان عامل وحدت بخش به جامعه عرضه کرده اند باید از آثار مثبت آن استفاده کنیم. کوچکیان فرد افزود: نهادهای عمومی غیردولتی و اصناف در کنار دولت با جلوه ای از وحدت و مسئولیت اجتماعی، مسئولیت برعهده دارند که آثار سوء را به حداقل برسانند و چهارشنبه سوری می تواند به صحنه ای برای تبلور وحدت ملی تبدیل شود. در بحث پدیده اجتماعی چهارشنبه سوری باید چند ملاحظه را درنظر داشت ؛ نخست اینکه باید در نظر داشت بحث شادی در جامعه ما هنوز در رفتارها بطور واضح جایگاه خود را نیافته و شادی در سایه قرار گرفته است بطورمثال حتی تفکیکی از شادی با نشاط را نداریم و وظایف نهادمندی برای ارکان جامعه در خصوص شادی تعریف نکرده ایم. وی گفت: بطورمثال والدین نسبت به مسئولیت خود در چهارشنبه سوری ، اطلاعی ندارند اما در رابطه با رانندگی می دانند تا زمانیکه فرزندشان گواهینامه نگرفته ، نمی تواند پشت فرمان بنشیند اما در خصوص مسائل شادی بنا به دلائل مختلف تاکنون نتوانسته ایم رفتاری متناسب، ایجاد کنیم، در جهان اینگونه نیست که به تک تک افراد آموزش دهند بلکه یک رفتار کلی را نهادینه و فرهنگ سازی می کنند بطور مثال ما در ایران نتوانسته ایم زندگی ایرانی اسلامی را نهادینه کنیم. کوچکیان فرد گفت: یک فروشنده نمی داند که آیا مجاز است مواد آتش زا بفروشد یا نه ، چراکه از قبل تفهیم نشده ، شاید این شخص آدم دینداری هم باشد اما نمی داند که فروش این مواد، رفتار غیراخلاقی و مجرمانه ای است بنابراین نهادهای مربوطه باید مباحث مربوط به چهارشنبه سوری را جا بیندازند. نقش دولت باید در ایجاد شادی ها پررنگ باشد ؛ دولت ها موظف هستند نظام های عمومی هدفمند در خصوص شادی راه اندازی کنند. وی اضافه کرد: نیاز است که اینگونه رفتارها را با بهره گیری از ارزش های اسلامی ، تعامل هنجارهای اجتماعی و نهادهای قانونگذار ، اصلاح کنیم . جامعه تک بعدی جوابگو نیست و باید به دیدگاه های مشروع توجه داشت ؛ حال که از جامعه سنتی به سوی جامعه مدرن در حال گذار هستیم باید تمام این دیدگاه ها بازنمایی و بازتولید شده و با شرایط روز جامعه هماهنگ شوند.کوچکیان فرد گفت: دولت برنامه های جدیدی در این زمینه طراحی کرده و ستادهای مربوطه آن فعال شده اند. با هماهنگی اصناف، نیروی انتظامی ، ضابطان قوه قضائیه و تولیدکنندگان و مصرف کنندگان باید برنامه های متناسب ، تدوین و اجرا شود. متاسفانه بخش قابل توجهی از آسیب ها در مراکز و اماکنی صورت می گیرد که دور از چشم مسئولان و قانونگذاران است و در اینجا نقش رسانه ها و نهادهای آموزشی بیش از پیش، روشن می شود. رئیس اداره سرمایه اجتماعی، امور فرهنگی و سبک زندگی وزارت کشور اضافه کرد: رسانه ها و نهادهای آموزشی باید تمهیداتی بیندیشند و خانواده ها را با مسئولیت خودشان آشنا کنند و فرزندان را در رابطه با وسایل محترقه ، رها نکنند. اگر فقط بر این مساله تمرکز کنیم که مواد محترقه ایمن وارد بازار شود ، از یک سو مساله هزینه و گران تر بودن این مواد به دلیل ایمنی مطرح می شود و از سوی دیگر از همه زوایا نمی توان نظارت صد در صد بر آن داشت بنابراین باید با آموزش و حرکت فردی ، این مهارت کسب شود که عوارض و پیامدهای استفاده از این مواد محترقه به حداقل برسد.کوچکیان فرد افزود: باید در کنار محدود کردن و جمع آوری مواد محترقه ، آموزش های نهادمندی وجود داشته باشد؛ حرکت هایی در این زمینه آغاز شده اما ابعاد آن گسترده نشده است چون همه چیز را از دولت توقع داریم و باید سازمان های مردم نهاد در این زمینه شکل بگیرد و این سازمان ها در این امر ، همکاری کنند. دست اندرکاران سازمان های مردم نهاد افرادی هستند که دغدغه اجتماعی دارند و مبنای کار آنها، سود نیست. وی افزود: سازمان های مردم نهاد در حوزه های زیادی فعالیت دارند اما چون نشاط و شادی ، بحث نویی است و تازه در حال بیرون آمدن از سایه هستند ، سازمان های مردم نهاد خیلی در این حوزه ها ورود پیدا نکرده اند. وزارت کشور زمینه صدور مجوز برای سازمان های مردم نهاد را تسهیل کرده اما هنوز ابعاد شادی و نشاط برای جامعه، ناشناخته مانده است بطوریکه شادی با ناهنجاری ، یکسان دیده می شود. وی تاکید کرد: باید آموزش ها در مدارس نیز ارائه شود ؛ دولت توان محدودی دارد و همه آحاد جامعه باید در این زمینه کمک کنند.وی در پاسخ به این سئوال که چرا ترقه چینی ارزان تر از ترقه های تولید داخل است ، گفت: چون ترقه های چینی ، ایمن نیست ارزان تر هستند.وی در عین حال افزود: اگر والدین جرمی را مشروع ببینند ، جرم گسترش پیدا می کند. پدیده اجتماعی چهارشنبه سوری را باید از دو بخش فردی و اجتماعی مد نظر قرار دهیم ؛ از جنبه فردی والدین باید در کنار فرزندان قرار گیرند و به کودکان آموزش های لازم ارائه شود که با چه خطراتی روبرو هستند. **چهارشنبه سوری را نمی توان حذف یا ممنوع کرد رئیس اداره سرمایه اجتماعی، امور فرهنگی و سبک زندگی وزارت کشور گفت: نمی توان پدیده اجتماعی چهارشنبه سوری را حذف یا ممنوع کرد چراکه جامعه آن را به عنوان یک رفتار اجتماعی پذیرفته است پس خانواده ها باید خود را به آموزش هایی مجهز کنند. کوچکیان فرد افزود: بطور مثال بهتر است هنگام چهارشنبه سوری پنجره ماشین را پایین کشید و کودکان تفهیم کنند که باعث ترس و آزار سالمندان و زنان باردار و دیگر اقشار جامعه نشوند. تجهیزات مورد استفاده برای چهارشنبه سوری باید با نظارت والدین از مراکز معتبر تهیه شود و از آنها در اماکن عمومی استفاده شود . آسیب ها و پیامدهای استفاده از بمب های دستی یا ساخت آنها باید به کودکان آموزش داده شود. وی گفت: بخشی از توصیه های اجتماعی وظیفه دولت و بخش های دیگر برعهده اصناف و نهادهای عمومی است. همه ساله در وزارت کشور جلسات متعددی در این خصوص برگزار شده و نکات لازم به اصناف گفته می شود.به هرصورت مجموعه ای از رفتارهای ناخوشایند و هنجارهای جدید در حال بروز است، هر سال که می گذرد درک و شناخت جامعه نسبت به این مساله بیشتر می شود و خوشبختانه آسیب های چهارشنبه سوری در حال کاهش است و رسوخ عقلانیت در جامعه هر سال بیشتر می شود. کوچکیان فرد اضافه کرد: مباحث شادی باید در طرح های برنامه سازان ورود پیدا کند و امید است برای سال های آینده یک بسته رفتاری برای همه اقشار جامعه ارائه دهیم تا آسیب ها به حداقل برسد اما ضرورت دارد که جامعه نیز در کنار برنامه ریزان دولتی حرکت کنند چراکه جامعه را یک بعدی نمی توان پیش برد. به گفته وی ، جامعه باید رفتارهای شادی آفرین را در قالب های تعریف شده انجام دهد و برنامه ها و شادی های ما باید خانواده محور باشد، خانواده محور بودن برنامه ها و شادی ها ، تنش زدا است و خودبخود میزان هیجان را تا حدودی کنترل می کند. از مسئولان اورژانس و آتش نشانی برای حضور در این میزگرد دعوت شدند اما مسئولان مربوطه در این میزگرد حضور نیافتند. منبع: ...
گسترش خانه های تیمی در سطح شهر/مردانی که به تن فروشی روی می آورند
تهران قرار دارد. لابی شیک و لاکچری خبر از گران قیمت بودن آپارتمان های این برج می دهد. دختر قد بلند و بسیار زیبایی درب آپارتمان را باز می کند. با چشم می توان حدس زد که متراژ آپارتمان حدود 200 متر است. با اینکه جلوی درب آپارتمان تابلویی مبنی بر آتلیه عکاسی نیست اما به راحتی با وسایل موجود درآنجا می توان فهمید که از این مکان به عنوان آتلیه عکاسی استفاده می شود. بعد از چند دقیقه زنی با موهای شرابی و ...
در تاریخ زنان می توان به احساسات و شبکه های ارتباطی بین آنها توجه کرد/ درباره نقش زنان در مشروطه اغراق ...
آنها نام برده شده، 80 نفر شاعر زن بودند که از این تعداد 22 تن مربوط به دوره قاجار بودند اما چند دیوان بیشتر از این ها نمانده است. او تصریح کرد: زنانی که از مصاحبت، معاشرت و تبادل افکار با افراد برجسته و عالم محروم بودند، در دنیای بسته خود می زیستند و افکار خود را به صورت سینه به سینه منتقل می کردند. بنابراین، اگر زنان در تواریخ مدون حضور ندارند، دلیل نمی شود که نقش فرهنگی نداشته باشند بلکه ...
فیلم های آخر هفته شبکه سه سیما
سینمایی روز پاکسازی Extraction Day به کارگردانی متیو نینابر ، جمعه 20 اسفند ساعت 01:00 بامداد از شبکه سه سیما پخش می شود . در خلاصه داستان آمده است:در کشور کانادا ویروس مرگباری پخش شده که جان تعداد زیادی از مردم را گرفته است. سناتور کِلِر با همکاری پلیس جوانی به نام جکسون قصد دارد این ویروس را از بین ببرد و با کمک پادزهری که ساخته شده، مردم را از مرگ نجات دهند. جکسون به امیلی دختر سناتور ...
امیدوارم جشن قهرمانی پارس جنوبی و پرسپولیس را با هم بگیریم/ دختران ووشو با لژیونری کار بزرگی کردند
دارند به سمت قهرمانی پیش می روند. امیدوارم جشن قهرمانی هر دو را با هم بگیریم. از درگیری های برانکو و کی روش خبر دارید؟ ته این درگیری ها باید جوری باشد که به تیم ملی لطمه نخورد. این دو نفر هر دو خارجی هستند و نباید دعوای دو خارجی در مسایل داخلی کشورمان اثرگذار باشد. مسوولان فدراسیون باید قوی تر از این مسایل عمل کنند و اول صلاح کشور را در نظر بگیرند بعد سلیقه مربیان. درگیری دو ...
مادر4قلوهای مشهدی:شوهرم بعد از ارتباط تلگرامی با یک زن،من و بچه ها را رها کرده و گم شده است
و همانند پروانه ای به دور همسرم می چرخیدم تا کمبودی احساس نکند. در این میان از درمان ناباروری هم غافل نشدیم تا این که روزی با شادمانی و درحالی که از خوشحالی پر می کشیدم خبر باردار شدنم را به همسرم دادم. از آن روز به بعد زندگی ما رنگ و بوی دیگری گرفت تا این که 7 ماه قبل 4 قلوهایم به دنیا آمدند. 3 پسر و یک دختر ناز ،دیگر همه وقت مرا پر کرده بودند اگرچه رسیدگی و نگهداری از آن ها سخت و ...
نگاهی به سیر ویژه خواری و فاصله گرفتن برخی مدیران از ارزش های انقلاب
پس از تصویب سقف حقوق مدیران در مجلس بر افروخته شده بود، یاد مادر و دختر کوچکش می افتم که صبح تا شب در ورودی مترو فال می فروشند. چرا با دیدن این مادر و دختر و هزاران نفر مثل او رگی بیرون زده نمی شود. بالا رفتن حقوق با درجه کولر گازی! چرا اعتراض به مصوبه مجلس در تعیین حقوق مدیران به بهانه آنکه بخشی از این افزایش ویژه مخصوص مدیران در مناطق دورافتاده و بد آب و هوا است محکم پاسخ ...
کشف انبار مشروبات الکلی در اهواز / 7 نفر دستگیر شدند
حسینی پویا دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان خوزستان در گفت وگو با خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان از کشف یک انبار مشروبات الکلی در منطقه چهارصد دستگاه اهواز خبرداد. وی گفت: همچنین تعداد 828 قوطی مشروبات الکلی کشف و ضبط شده است. این مقام قضایی در استان خوزستان در ادامه بیان کرد: در پی تلاش ماموران در منطقه کیانشهر تعداد 216بطری خارجی و 6 لیتر مشروبات الکلی دست ساز کشف شده است. دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان خوزستان اضافه کرد: در این رابطه تعداد 7 نفر دستگیر و 2 دستگاه خودرو توقیف شد. ...
کشف بیش از 3 تن شکلات غیربهداشتی در یزد/ کشف 716 ثوپ پوشاک قاچاق در خاتم
به گزارش یزد آوا ، رئیس پلیس آگاهی استان، از کشف سه تن و 500 کیلو شکلات غیربهداشتی در بازرسی از یک کارخانه شکلات سازی در شهرک صنعتی یزد خبر داد. سرهنگ "حسین رضایی" در گفت و گو با خبرنگار پایگاه خبری پلیس، درباره این خبر گفت: با توجه به دریافت خبری مبنی بر فعالیت غیرقانونی یک کارخانه شکلات سازی در شهرک صنعتی یزد بررسی موضوع در دستور کار ماموران پلیس آگاهی استان قرار گرفت. وی ...
اخبار حوادث
خوراندن آن به قربانیان، با ضربات چاقو آن ها را به قتل رسانده است. دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان البرز گفت: بر اساس بررسی های انجام شده قاتل دارای مشکلات روحی و روانی و افسردگی شدید بوده و پرونده وی برای بررسی بیشتر به پزشکی قانونی کرج ارجاع شده تا در خصوص جنون و اختلالات روانی وی که منجر به ارتکاب این جنایت هولناک شده اظهار نظر کند. قتل پدر توسط پسر بدلیل اختلافات خانوادگی ...
شوالیه های مرگ
به گزارش شفاف، و خروجی روز، مرگ است و ارمغان شب، مرگ؛ که روز، هر لحظه مرده می آورند، با بدن های تکه تکه، دست و پای سوخته، گوشت های پخته، استخوان های سیاه، چشم های از حدقه درآمده و شب، برای آنها، برای شوالیه های قدرتمند مرگ با خیال مرگ و کابوس آن می گذرد ... با آوازی غمناک، غمناک خروجی آن ... به گزارش شفاف، و خروجی روز، مرگ است و ارمغان شب، مرگ؛ که روز، هر لحظه مرده می آورند، با بدن های تکه تکه، دست و پای سوخته، گوشت های پخته، استخوان های سیاه، چشم های از حدقه درآمده و شب، برای آنها، برای شوالیه های قدرتمند مرگ با خیال مرگ و کابوس آن می گذرد ... با آوازی غمناک، غمناک خروجی آن روزها هم برای شناسندگان مرگ که در همسایگی مردگان تهرانی خانه دارند، مرگ بود؛ وقتی تن های سوخته و استخوان های جداشده آتش نشان های شهید را آوردند و گفتند: شناسایی کنید. آنها گفتند شناسایی کنید و آن 9 نفر دست به کار شدند؛ 9 پزشکِ پزشکی قانونی استان تهران که دو هفته نخوابیده بودند و حالا کم کم داشت آماده باش شبانه روزی شان تمام می شد. و چه چیز سخت تر از باز کردن لباس های آتش نشان هایی که هیچ ازشان نمانده بود؟ وقتی زیپ لباس هایشان را باز می کردیم، اسکلت ها و گوشت های پخته شان می ریخت. جمجمه هایشان هم کاملا از بین رفته بود ولی پودر نشده بود. یک سری دیگر هم از همان اول که آوردند، استخوان بودند. و چه چیز سهمناک تر از دیدن تن های تکه تکه آتش نشان های ناجی پلاسکو، بعد از آن همه سروصدا، بعد از شنیدن شیون تازه عروسان مردان آتش زده، بعد از آن همه عکسی که شاید کمترین شان، صورت گریان و تکیده مردی بود که جفتش، قُل همیشه یاورش، زیر خروارها خاک و آتش، خُرد شده بود. همین سختی ها هم بود که بغض 15ساله عباس ساداتیِ 50ساله را شکست؛ بغض او را که معاون سالن تشریح پزشکی قانونی تهران است و حالا چسبیده به دیوارهای سرد ساختمان قدیمی کهریزک، زیر آن نور سفید، وسط ویزور چشم های زن جوان کنجکاو تازه از راه رسیده، از روزهایی می گوید که شبانه روز آماده باش بود و وقتی یکی، یکی اجساد آتش نشان ها را برای شناسایی آوردند، اشک، گلوله سهمناکی شد که ریز ریز و پنهانی از چشم های دنیادیده اش به بیرون پرتاب شد. درست است که ما به این کار عادت کرده ایم ولی باز هم خیلی وقت ها موقع کار، احساساتی می شویم و گریه می کنیم. مثلا این حادثه پلاسکو خیلی ما را ناراحت کرد؛ اصلا قبل این که جسدها را ببینیم، اشک ما را درآورده بود. نمی دانم چه مظلومیتی در این بچه ها بود که قبل از این که بدن هایشان پیدا شود، اشک همه را درآورد؛ شاید مظلوم بودنشان و این که از قشر ضعیفند و همیشه با مردمند. حادثه حله و قطار هم ما را بسیار ناراحت کرد. عباس ساداتی یکی از قدیمی ترین هاست؛ یکی از شناخته شده ترین پزشکان سالن تشریح، آن جا که به قول خودش، هر روز کالبد دست کم 30 مرده را می گشایند، در جست وجوی یافتن حقیقت، برای زبانِ دفاع شدنِ بی زبان های دست از دنیاکوتاه. آن روزهایی هم که آتش نشان های معروف تهرانی را می آوردند تا نامشان مشخص شود و هویتشان، دکتر ساداتی مثل همیشه خط مقدم بود، با بغضی سنگین در گلو و زبانی آرام بخش برای هشت دکتر سالن تشریح و تکنیسین های سالن که خودشان به آنها پروسکتور می گویند. چند روز اول منتظر بودیم که جسدی نیاوردند. بعد از آن من یک شب این جا کشیک بودم که یک نفر را آوردند و خود بازپرس کشیک هم آمده بود. موقعی که آمد، داشت تلوتلو می خورد. می گفت چند روز است که نخوابیده ام ولی می خواهم ببینم زمان مرگ این فرد کِی بوده است. اجساد اولیه ای که آوردند همان هایی بودند که می گفتند در موتورخانه گیر کرده بودند. درست است؟ درباره زمان مرگ آنها حرف و حدیث های زیادی بود. بله، اما زمان مرگ با همان زمان وقوع حادثه جور درمی آمد، چون فاسد شده بودند. آنها همان روز اول فوت کرده بودند. یک وقت سنگ به سر آدم می خورد و درجا می میرد، یک وقت زلزله می آید و زیر آوار، جایی هست که بتواند پناه بگیرد و برای یکی، دو ساعت زنده باشد ولی در مورد پلاسکو، بعضی از این افراد جا در جا مرده بودند و بعضی دیگر هم که جا در جا نمرده بودند، بعد از چند ساعت فوت کردند، در همان روز حادثه؛ یعنی این طور نبود که دو، سه روز کسی زنده مانده باشد. ما اجساد را دیدیم، آنها فساد نعشی داشتند و بررسی هایمان نشان داد که روز حادثه فوت کرده بودند. ساعت مرگشان دقیقا به همان روز می خورد. بقیه را هم که روزهای بعد آوردند، بدنشان متلاشی شده بود و از آنها دی ان ای گرفتیم. آمار فوت شده ها هم همانی بود که مراجع قضائی اعلام کردند. نفر آخری را هم که آوردند و گفتند کارگر بوده، من خودم دیدم، اعضای بدنش کاملا متلاشی شده بود. و غم یادآوری، لبخند گشاده و ملایم ساداتی را چنگ می زند و قورت می دهد: تمام فیلم های پلاسکو را در تلفن همراهم ذخیره کرده بودم؛ آن آتش نشانی که در پنجره بود، نتوانسته بود وارد سبد نجات شود و فوت کرد. جمجمه او شکسته بود و ما سرش را دوباره درست کردیم. فیلم او را در گوشی ام داشتم، می گفتند یکی، دو ماه مانده بود تا خدمتش تمام شود، خب، این برای ما خیلی ناراحت کننده بود. مرده ها نقش اول زندگی دکتر ساداتی اند؛ زندگی کسی که از نگهبان های ساختمان پزشکی قانونی در کهریزک که بامعنا به بهشت زهرا چسبیده است تا منشی ها و حراست و تکنیسین ها، او را زبان گویای تاریخ پزشکی قانونی می دانند. حالا هم او که در یک صبح سرد و بعد از یک شب تا صبح شیفت، نشسته در اتاقش و با صورتی خندان و بشاش، از روزهای پرتلاطم حادثه پلاسکو می گوید، اشاره اش مدام به نقش مرده ها در زندگی اش است، در کارش و روحیه اش: خب، لحظاتی هست که کم می آورم و حتی می زنم زیر گریه. مثلا در قضیه حادثه حله باز توانستم خودم را جمع و جور کنم با این که حدود 40–50 نفر را این جا آوردند که بدن هایشان متلاشی شده بود، ولی در حادثه پلاسکو گریه کردم، به نظرم این آتش نشان ها هیچ فرقی با شهدای غواص ندارند با این فرق که شهدای غواص می دانستند که دارند به سمت شهادت می روند ولی این بنده خداها نمی دانستند که قرار است بمیرند و آن روز با بقیه روزها فرق می کند. آنها بیرون آمده بودند و باز به داخل ساختمان رفتند تا مردم را نجات دهند. بعد از پلاسکو، من خودم را بارها جای خانواده های آتش نشانان قرار می دادم و گریه می کردم تا خودم را خالی کنم. من خانواده های آنها را می دیدم که برگه به دست در راهروهای این جا می رفتند و می آمدند و گریه می کردند. گریه خیلی خوب است، خیلی بد است که می گویند مردها نباید گریه کنند، آدم هایی که گریه نمی کنند، یک دفعه می ترکند. و اینجاست که زنگ قدیمی تلفن اتاق رنگ و رورفته معاون سالن تشریح، حس او را به هم می ریزد؛ صحبت از یک جسد یخ زده است، جسدی که آن را از خارج کشور آورده اند و گذاشته اند بدنش نرم و جواز برایش صادر شود و حالا این دکتر ساداتی است که باید مهر دفن شدن او را برای زیر خاک منتظر پذیرنده گورستان بزند پایین پرونده اش. جواز مرگ صادرکردن برای مرده ها سال هاست در سرنوشت اوست؛ مثل سرنوشت محمدجواد هدایت شده ، رئیس تالار تشریح پزشکی قانونی که وقتی پیراهن سفید دکتری اش را می پوشد و جا می گیرد پشت میز رنگ و رورفته اتاقش، دستی به چال چونه ته ریش دارش می کشد و حرف هایش را مثل معاونش از پلاسکو شروع می کند؛ از آن روزها که سخت ترین شدند در یادش برای سال های سال. اولین آتش نشانی که آمد از بیمارستان مطهری به این جا منتقل شد و قابل شناسایی بود؛ چون چهره اش سالم مانده بود. هر چه یافتن پیکرها با تأخیر اتفاق افتاد، شناسایی از طریق چهره ها سخت تر شد. شناختن کسانی که در روزهای اول از زیر آوار پیدا شدند، از چهره راحت تر بود ولی بعد از آن به دلیل حجم آوار و میزان حرارت، دیگر پیکرها از روی ظاهر قابل شناسایی نبودند. البته متعلقاتی اطرافشان بود ولی مشخص نبود که مال آن شخص باشد. با آن وضعیت، ما برای این که ضریب اطمینان را بالا ببریم، آزمایش دی ان ای انجام دادیم. نکته مهمی که وجود دارد این است که در این حوادث دسته جمعی، حضور پزشکی قانونی در صحنه الزامی است؛ در صورتی که در مدیریت بحران ما چندان نقش پزشکی قانونی را در آن مرحله پررنگ نمی بینند، یعنی فکر می کنند که خب ما پیکرها را پیدا می کنیم و بعد می فرستیم که شما بقیه کارها را انجام دهید. آمار جانباخته ها همانی بود که اعلام شد؟ بله، 16 آتش نشان بودند که شناسایی شدند؛ 5 تا هم جانباخته غیرآتش نشان؛ کلا 21 نفر. هنوز هم از بین نخاله ها قطعات و تکه های اجساد را برای شما می فرستند؟ بله، برای ما می فرستند و ما هم می فرستیم آزمایش ژنتیک، هنوز جواب قطعی به دست ما نرسیده است. آمار ما همان آمار قبلی است. یعنی در نخاله ها کسی پیدا نشده است؟ مثلا آن نگهبان؟ آن نگهبان، پنجمی بود که پیدا کردند. مابقی که برای ما فرستادند، قطعات استخوان کوچک و بزرگ بود که هنوز جواب قطعی آنها نیامده است. از نگهبان هم قطعاتی از بدنش به این جا آمد؟ یک پیکر نیمه کامل بود، با آزمایش ژنتیک تطبیق دادیم و احراز هویت قطعی انجام شد. آن روزها همه پزشکان و تکنیسین های پزشکی قانونی استان تهران در ساختمان کهریزک هر دقیقه منتظر بودند که کسی را بیاورند برای شناسایی، تا جوابی داشته باشند برای گفتن به خانواده های چشم انتظارشان؛ محبوبه عسگری 42ساله، زن تر و فرز و باتجربه کادر پزشکی هم یکی از آنها بود. او یکی از سه زنی است که در کادر پزشکان پزشکی قانونی کار می کند و حالا با ناخن های لاک زده و صورتی ریز و قشنگ و با پلک هایی که خستگی شیفت از شب تا صبح دیروز، آنها را با شیب ملایمی روی حدقه هایش چشمش انداخته، از نیمه دوم امسال می گوید که یکی از سخت ترین تجربه های کاری اش بود؛ نمونه اش همین حادثه پلاسکو. او یکی از شناسندگان آتش نشان های شهید و سوخته بود. مرگ آتش نشان ها خیلی ها را جریحه دار کرد، همه آماده باش بودند. در سالن تشریح بالای سر آنها بودم و با همکارانم، جواز دفن می دادیم، خیلی تأسف آور بود. لباس های آتش نشان ها نسوخته بود ولی وقتی آنها را باز می کردیم، فکر می کردیم که جسد سالم است، در حالی که کامل از بین رفته بود، برخی تبدیل به استخوان شده بود. و حال و روز او هم آن روزها مثل بیشتر همکارهایش بود. خب خیلی تأثیر منفی روی ما می گذاشت، خیلی متأثر می شدم اما با دقت هر چه تمام تر، برای تعیین دی ان ای، کارشان را انجام دادیم، فرستادیم برای بخش دی ان ای، پیگیری های لازم انجام شد، کالبدشکافی خوب انجام شد و حنجره ها را خوب نگاه کردیم آنهایی که عضله مانده بود و استخوان هایی که سالم بود به دی ان ای فرستادیم. به هر حال مردم منتظر بودند و چشمشان به نظر ما. این که آن روزها می گفتند بدن هایشان به پودر تبدیل شده بود، درست نبود؟ نه پودر نشده بودند ولی بعضی استخوان ها به طور شدیدی از بین رفته بود به طوری که فقط قسمت هایی از استخوان مانده بود. برای بعضی دیگر هم حرارت زیاد، باعث شده بود فساد اتفاق بیفتد. مهم ترین فاکتور فساد جسد، حرارت بالاست، چون حرارت محیط بالا بود، میکروب هایی که باعث فساد می شوند، در داخل ریه و روده بزرگ هستند و شروع به فعالیت می کنند. در روز تشییع جنازه، حستان چطور بود، وقتی دیدی که آن جمعیت زیاد به بدرقه آنها آمده بودند. آن روز این جا غم عجیبی داشت. اسامی شان را که اعلام می کردند، مدام با خودم می گفتم اینها را از زیر دست ما با آن وضعیت بردند، آنها را ما شناسایی کردیم، من همه شان را دیدم. و دنبال حرف های محبوبه عسگری را نیکو دهقانی زاده ، دیگر پزشک زنی که جزو اصلی ترین شناسندگان اجساد در پزشکی قانونی است، پی می گیرد؛ زنی با صورتی تپل، چشم هایی روشن و با تجربه و صدایی نازک که حس، اولین نکته بیرونی آن است. او تازه از سالن تشریح آمده با دستکشی سفید روی دست های گوشتالو و ماسکی سفیدتر که به اعتقاد همکارهایش عبور می دهد میکروب هایی را که باید سدشان شود؛ تا بیاید دستکش ها را دربیاورد و امضاهای لازم را برای اجساد تر و تازه امروز بنشاند پایین پرونده های سبز، فرصت، خودش را نشان می دهد برای حرف زدن درباره آن روزهای خون و آتش: من جزو کسانی بودم که آن روزها از این ماجرا خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم؛ خیلی، خیلی، خیلی. واقعا خیلی. این ماجرا خیلی فرق می کرد. یادم است سقوط هواپیمای آنتونوف که اتفاق افتاد هم همین حال را داشتم. همه جسدهایی را که بررسی می کردم، با خودم می گفتم که خب هر کدام اینها عازم جایی بوده اند و حالا این جا خوابیده اند؛ مدام گریه می کردم. برای پلاسکو هم در خود سالن تشریح گریه می کردم. همکارها خودشان را کنترل می کردند ولی من همین طور کار می کردم و حین کار گریه می کردم. موقع در سالن تشریح کارکردن، وقتی بدانی که آن ماجرا یک اتفاق بولد است، خب برایت خیلی تأثیرگذار است. در آن چند روز عکس هایشان را دیده بودیم و وقتی آنها را برای شناسایی آوردند، خیلی سخت بود، واقعا سخت بود. وقتی جسد به سالن تشریح می آید، نباید وارد حواشی آن بشوی، این که بستگانش چه کسانی بوده و چه اتفاقی افتاده است، وگرنه خیلی اذیت می شوی. روز تشییع آتش نشان ها این حس را داشتم که اینهایی که با آن شکوه روی دست مردم تشییع می شدند، ما بالای سرشان بودیم و تشخیص شان دادیم. خیلی حس عجیبی بود. اما مرگ، چطور خودش را به آنها نشان می دهد، وقتی که هر روز. . . گرداگرد آنها را مردگانی زیبا فراگرفته اند آنها 9 نفرند؛ با حدود 20 نفر دستیار که مسئول اصلی شکافتن بدن مرده هایند؛ با گله ای همیشگی که چرا همه فکر می کنند ما بدن های اجساد را تکه و پاره می کنیم؟ آنها 9 نفرند با ماهی حدود سه تا چهار میلیون حقوق و یک دنیا سختی؛ 9 نفر و دستیارانی که در طول سال، 10 تا 11 هزار جسد، ماهانه بین 900 تا 1000 و روزانه بین 30 تا 35 جسد را در سالن تشریح پزشکی قانونی تهران بررسی می کنند. هیچ کدام از پزشکان پزشکی قانونی را سرنوشت به سالن تشریح نکشاند؛ همه شان انتخاب کردند. مثل دکتر ساداتی که هر چند عجیب ولی انتخابش درنهایت کارکردن با مرده ها شد: این را شنیده اید که می گویند هر کس از چیزی بدش بیاید، ناخودآگاه به سمتش می رود؟ من بچه که بودم و حتی بزرگتر که شدم، مدرسه ام را یک بار به این دلیل که کنار بیمارستان بود، عوض کردم؛ یک بار به این دلیل که کنار قبرستان بود و جالب است که اگر یک بار در خیابانی بودم که تابوت و جنازه ای را از آن می بردند، من دیگر از آن خیابان رد نمی شدم. اما زندگی هر روز، مرحله ای را جلوی پای آدم ها می گذارد که خودشان فکرش را هم نمی کنند. در زمان پزشکی عمومی، با وجود همه اینها باز هم وقتی یک جسد را در بیمارستان می دیدم، خیلی کمتر تحت تأثیر قرار می گرفتم تا مثلا وقتی در قبرستان می دیدم که تابوتی را می بردند، حسش کاملا متفاوت بود ولی وقتی وارد پزشکی قانونی شدم، همان ماه اول وارد تالار تشریح شدم. جسد هم انواع و اقسام داشت؛ یک وقت هایی جسد تر و تمیز است، ولی جسد فاسد، جسدی که زیر خاک بوده آن را درآورده اند و برخورد خانواده ها و مسائل احساسی هم مطرح بود؛ اینها مسائلی بود که اوایلش روبه رو شدن با آنها سخت بود و کم کم به آن خو گرفتم. او یادش می آید آن اول که در تالار تشریح پارک شهر کار می کرد، همکار آذری زبانش همیشه حرف شیرینی به او می زد: او به من می گفت دکتر ساداتی از مرده ها نترس، از زنده ها بترس؛ می گفت امروز داشتم می آمدم در اتوبوس مردم داشتند من را له می کردند، این مرده ها که کاری به کار ما ندارند. این جمله او برای من قشنگ بود، دیدم واقعا راست می گوید و مرده هایی که ما با آنها کار می کنیم، بی ضررترین و بی خطرترین آدم ها هستند ولی به هر حال این کار سخت است، آلودگی و بیماری دارد ولی باز هم بیماری هایی که از طرف آدم های زنده ما را تهدید می کند، خطرشان خیلی بیشتر از این مرده های بی آزار است. منظور از بیماری ها، اچ آی وی و هپاتیت و سل ریوی است، کافی است زمان خونگیری سوزن به دست ما فرو برود، این موضوع ما را خیلی تهدید می کند. همه اش اما این انواع و اقسام بیماری ها نیست؛ ساداتی از تجربه هایی می گوید که در این سال ها، زندگی او را پر و پرتر کرده است؛ تجربه هایی خاص از مرگ: فقط این حوادث جمعی نیستند که ما را ناراحت می کنند؛ مثلا من معمولا شب های سال تحویل این جا کشیک هستم. آن لحظه ای که عید می شود و مثلا پدری می آید که نیم ساعت پیش بچه هایش تصادف کرده اند و دو سه تایی با هم مرده اند، نمی توانید تصورش را کنید که چقدر برای ما سخت است. همین الان هم که دارم درباره اش صحبت می کنم، بغض کرده ام یا مثلا نیم ساعت مانده به سال تحویل، جسد یک پیک موتوری را می آورند که چیزی را جایی می برده تا خرج زن و بچه اش را دربیاورد و حالا با مغز ترکیده در تصادف، او را برای شناسایی می آورند؛ خب اینها ما را خیلی اذیت می کند. و راست می گوید، بغض مانعی می شود برای ادامه دادن. یا مثلا صبح های زود می آییم و می بینیم که یک کارگر شهرداری یا سوپوری را که در خیابان ها کار می کنند با همان لباس کارشان آورده اند، چون در خیابان ماشین به آنها زده و کشته شده اند. کلا سوپورها به دلیل این که لباس شبرنگ تنشان است، کمتر دقت می کنند و فکر می کنند راننده ها آنها را می بینند ولی راننده ها خیلی راحت آنها را می زنند. خیلی وقت ها صبح ها در راه سازمان، ما آنها را می بینیم که خیابان ها را تمیز می کنند و بعد دو ساعت می بینیم که جسدشان را با همان لباس کارشان آورده اند. خب اینها ما را ناراحت می کند. کاش به آنها آموزشی داده شود، چون خیلی بی محابا در خیابان کار می کنند. این حرف همه کسانی است که در سالن تشریح پزشکی قانونی کار می کنند؛ نگاه مردم به آنها، ترسشان، کلیشه های معمولی که سال هاست با آنها دست به گریبانند و احتیاط های افراطی که سبک زندگی شان شده؛ محبوبه عسگری ، یکی از سه پزشک زن سالن تشریح هم سال هاست درگیر این حرف هاست. مردم از ما می پرسند از مرده ها نمی ترسید؟ نام پزشکی قانونی که می آید، همه فکر می کنند یک جسد روی دست ماست. اما واقعیت این نیست، من کمیسیون پزشکی برای قصور پزشکی می روم، فوت هایی که در بیمارستان ها رخ می دهد یا درصد ارش و دیه که انجام می شود، آن جا دیگر مرده ای وجود ندارد. به عنوان پزشک جنایی و قتل اگر باشد، سر صحنه فوت می رویم، این جا موارد خاصی می آورند، گلوله خوردگی و چاقوخوردگی یا در مراکز نگهداری می شوند یا از سالمندان و... علت فوت آنها را هم تعیین می کنیم. 5 درصد کار پزشکی قانونی تشریح است. اگر بروید در معاینات، آنها اصلا تشریح نمی بینند، ارش و دیه می بینند، کسی که در کمیسیون کار می کنند، اصلا جسد نمی بیند. شما این جا فقط روی زنان کار می کنید؟ نه؛ در سالن تشریح من فقط روی زن ها کار نمی کنم. مردها هم خانم ها را می بینند ولی اگر خانم جوان باشد، ممکن است خانم ها ببینند، باید نمونه برداری از واژن انجام شود. تعداد زنانی که این جا می آورند نسبت به مردان کمتر است؟ مردان بیشتر هستند چون حادثه کار بیشتر برای مردان است. اوردوز بیشتر مربوط به آقایان است یا سکته های قلبی. خودکشی های اگرسیو، بیشتر برای مردهاست و.... خیلی ها ممکن است تا متوجه شوند شغل تان این است، فکر کنند که تأثیر این کار روی زندگی شما چه می تواند باشد؟ من بابت هر یک موردی که می بینم ناراحت می شوم مثلا جوانها را که می بینم، قتل و گلوله ای. نگرانی در من ایجاد می شود، اما این که هیچ حقی ضایع نشود، قتلی صورت گرفته، وضعیتی ایجاد شده، این که این قتل بوده یا خودکشی و... برای من مهم است که حقش ضایع نشود. وقتی استراحت می کنم یا در خواب، می فهمم که این کار رویم تأثیر می گذارد، در خانه که به این مسأله فکر می کنم، احساس می کنم چه تصادف سختی بود یا مثلا در برنامه های تلگرام می بینم، کسی که خودکشی کرده، همه ابراز تأسف می کنند، من آن روز آن جسد را دیده ام اما نمی توانم حرف بزنم، چون اینها اسرار پزشکی به شمار می رود. در خانه هم کسی از من سوالی نمی پرسد، عادتشان دادم. امروز چند تا جسد دیده اید؟ من دیشب کشیک بودم، امروز از ساعت 6:30 تا 8، 10 تا جسد دیدم. دیروز هم سر یک صحنه احتمال قتل رفتم، هم بیمارستان رفتم و هم خانه رفتم صحنه دیدم، نمونه های بیمارستان را هم دیدم، یک سری موارد در خیابان آمده بودند، مجهول الهویه آورده بودند، آن را هم دیدم. بررسی هر جسد حدودا چقدر طول می کشد تا کار تمام شود؟ بستگی به کیس دارد، اگر مورد جراحی باشد، ممکن است یک ساعت هم طول بکشد، اگر گلوله خورده باشد باید سر تا پایش را عکس بگیرم که ببینم آثار گلوله وجود دارد یا ندارد. و در میان همه این تجربه های معمول، دیدن کدام مرده برای آنها خاص تر از همیشه بوده است؟ چرا که... مرگ، مسخی است دردناک در کوچه های شایعه برای من دیدن جسد یک بچه بسیار سخت است. بارها شده که حتی گریه کرده ام و هیچ وقت برایم عادی نمی شود. مرگ هیچ وقت برای ما عادی نمی شود، درست است که کارمان است ولی نه، آن ترومایی که باید در روح و روان و جسم ما بگذارد، می گذارد. آن حالت محتاط بودن و... را در ما ایجاد می کند؛ مثلا من همیشه نگرانم که برای اطرافیانم و فرزندانم نگرانم. اینها حرف های نیکو دهقانی زاده است؛ دیگر پزشکی که می نشیند به گفتن خاطره های جور و واجورش در این سال های گشایندگی کالبد. مثلا یک پرونده داشتم، موقعی که یزد کار می کردم. از طبس پزشکمان زنگ زد گفت جسدی در خیابان افتاده بوده، تصادفی و له و لورده، گفت خانم دکتر جوازش را بدهم؟ من همیشه در ذهنم این بود که باید به این نوع جسدها خیلی حواست جمع باشد چون ممکن است او را به قتل رسانده و برای اختفای موضوع، او را به حالت تصادف در خیابان رها کرده باشند. خلاصه به دکتر گفتم ببین اگر علایم زمان حیات دارد و واقعا تصادفی است، جوازش را بده، اگرنه به هیچ وجه. گفت دادستان خیلی اصرار دارد که جوازش را صادر کنیم، خلاصه فردایش جسد را فرستادند مرکز و رفتم بررسی کردم، هیچی از جسد نمانده بود یعنی نمی شد فهمید سرش کجاست و تنش کجا، به همکارها هم گفتم و آنها گفتند تصادفی است. بعدش به پروسکتورمان که جسد را باز می کند، گفتم پشتش سه تا سوراخ کوچک است، گفتم پشتش را باز کن، سوآپ زدیم دیدیم رفت تا قفسه سینه، گفتم وای خاک عالم، یک وقت این گلوله نباشد؟ بعدش فرستادیمش رادیولوژی، دیدیم گلوله است. بعدش همکارم گفت واقعا که تو شوالیه ای، چطوری فهمیدی؟ اینها ولی همه خاطره های خاص نیستند؛ جالب ترین خاطره ها را شاید دکتر ساداتی، معاون سالن تشریح می گوید با آن شوقی که برای گفتن و گفتن دارد: اجساد هنرمندان و ورزشکاران بارها شده که به این جا منتقل شده؛ مثلا اولادی و خدابیامرز هادی نوروزی را که بازیکنان پرسپولس بودند، برای کالبدشکافی این جا آوردند. من پرسپولیس دوآتشه ام، خودم بالای سر اولادی بودم موقع کالبدشکافی. روزی هم که هادی نوروزی فوت کرد، من شیفت بودم، زنگ زدم به بچه ها گفتم برای هادی خیلی مواظب باشند. مثلا همین اولادی را خودم کالبدگشایی کردم. بچه مازندران بود و من هم بچه مازندرانم و وقتی دیدم پدرش در برنامه 90 صحبت و گریه می کرد، یک ساعت گریه کردم. ما خیلی از این هنرمندان را می شناسیم و اجسادشان را می آورند و ما بررسی شان می کنیم. و حالا نوبت گفتن از تلخ ترین خاطره است: ما این جا همکاری داشتیم که پنجشنبه ها می آمد و به ما کمک می کرد. یک روز صبح که آمدم سر کار، دیدم یک پرونده ای آمده و اسم همین آقا که همکارمان بود روی آن است، به خودم گفتم حتما اشتباه است یا اسمش شبیه همکارمان است ولی بعد یکی از همکارها گفت که همان است و دستور قضائی بر کالبدگشایی بود. هیچ کس حاضر نبود که کار را انجام دهد، خلاصه همه کنار کشیدند و رئیس تالار گفت دکتر ساداتی شما سابقه ات از همه بیشتر است، شما زحمت را بکش. دلیل مرگش عارضه قلبی بود و خب آن روز خیلی به من سخت گذشت. این روز و شب های سخت اما کم نیستند: شب هایی که این جا کشیک هستیم، صبح ساعت 6 که از خواب بیدار می شویم، وارد سالنی می شویم که حدود 30 جسد را کنار هم خوابانده اند؛ شما حساب کن بیشتر صبح های ما این طوری شروع می شود. این اجساد هم انواع و اقسام دارند؛ مثلا یکی را می بینی با کت و شلوار و کراوات روی تخت است، بعد می بینیم که مثلا با کیف سامسونت در فرودگاه بوده و داشته می رفته خارج کشور اما سکته کرده و مرده است. این جا به ما آموخته است که زندگی واقعا همین است؛ طرف با کت و شلوار و آمال و آرزو دارد می رود مثلا سواحل بارسلونا، یک دفعه سر از پزشکی قانونی درمی آورد یا مثلا یک بار استاد دانشگاه خودمان را که 70سالش بود در سالن تشریح دیدیم و یکی، دو نفر از پزشکانمان تا ظهر در شوک بودند. و آخرین حرف ها از زبان محمدجواد هدایت شده ، رئیس تالار تشریح است. او از اجساد مجهول الهویه می گوید و مومیایی کردن بعضی از آنها. تعداد اجساد مجهول الهویه زیاد است؟ تعدادشان خیلی زیاد نیست. شاید در روز، متوسط دو تا سه نفر باشند که ممکن است فردی در اماکن عمومی فوت کرده باشد و کارت هویت همراهش نباشد. این جا کاری که انجام می شود عکس و فیلم گرفته می شود. با هماهنگی با پلیس آگاهی داریم این عکس ها را در اختیار آنها قرار می دهیم. کسی که گمشده ای دارد، اول به پلیس مراجعه می کند. پزشکی قانونی روالش این است که اگر بخواهد عکس های ما را ببیند باید از مراجع انتظامی و قضائی نامه ای داشته باشند. به همین دلیل افراد ابتدا به کلانتری و آگاهی مراجعه کنند و آن جا عکس ها را به خانواده نشان می دهند و بعد ما در جریان قرار می گیریم. با این روند، 90 درصد افراد مجهول الهویه هویت دار می شوند. آنهایی که نمی شوند، با هماهنگی قوه قضائیه دفن می شوند، البته اینها طی یکی، دو ماه شناسایی می شوند. در ماه مشخص است که چه تعداد اصلا شناسایی نمی شوند؟ شاید زیر 10 نفر باشند. جای خاصی این اجساد را دفن می کنند؟ احتمالا؛ ما در تهران این اجساد را به بهشت زهرا منتقل می کنیم. چون به هرحال هم سردخانه ما محدودیت دارد و هم این که جسد بعد از مدتی فاسد می شود. سردخانه نقش کُند کردن فساد جسد را دارد نه متوقف کردن آن. جسدی که سه روزه فاسد می شود، در سردخانه دو هفته ای فاسد می شود. ما نمونه برداری و مستندسازی می کنیم. بعد از دستور قضائی جسد دفن می شود، مثلا بعد از 6 ماه اگر خانواده آمدند، ما با نمونه برداری که کردیم، مطابقت می دهیم و به این ترتیب جسد هویت دار می شود. درخواست مومیایی کردن جسد هم می شود؟ معمولا از طرف چه کسانی و چقدر هزینه اش می شود؟ مومیایی کردن اجساد، برای اجسادی است که از کشور خارج می شوند، چون اینها باید در هواپیما قرار گیرند. دلیل این کار هم جلوگیری از فاسد شدن جسد و انتقال بیماری است. این کار را ما با درخواست اولیای دم با مواد تثبیت کننده ای انجام می دهیم که مانع از فساد جسد می شود. چون به هرحال این جسد قرار است در بار مسافر و داخل هواپیما قرار گیرد، هزینه آن هم براساس تعرفه های دولتی که مصوب قوه قضائیه است، تعیین می شود. هزینه آن چقدر است؟ الان فکر می کنم حدود دو میلیون تومان است. درِ بزرگ و سفید پزشکی قانونی نزدیک ظهر بسته می شود؛ با سروصدایی که به صدای خودرو بزرگ حمل اجساد درمی آمیزد، خودرو بزرگی که بدن های امروز را آورده برای پزشک های منتظر تا شناسایی شوند، دلیل مرگشان مشخص شود و... و آنها زبانی بشوند برای بی زبان ها، در برزخ مرده ها. مهمترین نکات حرف های پزشکان تالار تشریح به گفته این پزشکان بیشتر پیکرهای آتش نشانان حادثه پلاسکو به کلی از بین رفته و از آنها تنها قطعاتی باقی مانده بود پزشکان سالن تشریح پزشکی قانونی می گویند همه زیرآوارماندگان حادثه پلاسکو همان روز اول جانشان را از دست داده بودند در طول سال، 10 هزار تا 11 هزار جسد، ماهانه بین 900 تا 1000 و روزانه بین 30 تا 35 جسد برای بررسی به سالن تشریح پزشکی قانونی تهران می آیند در حال حاضر در پزشکی قانونی استان تهران 9 پزشک، مسئول شناسایی و تشخیص علت مرگ اجسادند از این 9 پزشک، 6 نفر مرد و 3 نفر زن هستند پزشکان پزشکی قانونی هرماه بین سه تا چهار میلیون تومان حقوق می گیرند بر اساس عرف پزشکی قانونی، حوادثی که بالای 12 کشته داشته باشند، حوادث بحرانی اند هرماه حدود 10 جسد مجهول الهویه وارد سالن تشریح پزشکی قانونی تهران می شوند معمولا هویت 90 درصد اجساد مجهول الهویه تهرانی مشخص می شود هزینه مومیایی کردن اجساد برای خروج از کشور دو میلیون تومان است منبع:روزنامه ی شهروند ...
من صابون می پزم
داشتم دوره های جواهرسازی را بگذرانم ولی به دلیل اینکه دختر کوچک دارم نتوانستم رشته خودم را ادامه دهم. از طرفی در دوره ای از زندگی ام به این فکر افتادم که از محصولات سالم استفاده کنم. در این دوره با مطالعه متوجه شدم چقدر محصولاتی که روزانه استفاده می کنیم حاوی مواد شیمیایی هستند، سپس با صابون های دست ساز آشنا شدم و چون طرفدار محصولات ارگانیک بودم ابتدا، نه با نیت یک کسب و کار بلکه به خاطر علاقه شخصی ام ...
تجاوز گروهی 8 مرد عرب به یک دختر 28ساله
اتاق خبر 24 : دادگاه بخش وین 8 مرد عراقی را که به طور گروهی به یک دختر آلمانی تجاوز Rape کرده بودند، به زندان های دراز مدت بین 9 تا 13 سال محکوم کرد. کارینا فهرینگر، دادستان وین، برای متجاوزان تقاضای اشد مجازات کرده بود. بنا به گزارش پلیس، چهار تن از مردان یادشده، ابتدا دختر آلمانی 28 ساله را که تحت تاثیر شدید الکل قرار داشت، تعقیب کردند. آنها او را به آپارتمانی که پنج مرد ...
پشتم خالی شد
...> می گوید: خیلی از دوستانم ترک تحصیل می کردند چون مدرسه راهنمایی و دبیرستان در روستا نداشتیم و آنها هم این امکان را نداشتند که مسیری طولانی را بیایند و ماه ها از خانواده دور باشند و درس بخوانند. من و بچه هایی که می توانستند درس بخوانند یک شبانه روز در راه بودیم تا به سردشت برسیم و وارد خوابگاه شویم. گاهی پاهایمان از مسیر سنگلاخی تاول می زد، برای همین 3-2ماهی در خوابگاه می ماندیم تا مجبور ...
درخانه ای که هنوز عطر ابراهیم دارد
بار هم دقیقا همین را گفت و خداحافظی کرد، ولی چند باری رفت و برگشت و نگاهم کرد و توی چشم هایم زل زد. انگار دلش نمی آمد برود. وقتی خبر شهادتش را آوردند! مادر از سخت ترین لحظه زندگی اش می گوید: داشتم شیشه های خانه را برای عید پاک می کردم که دامادم وارد خانه شد و گفت حال ابراهیم خوب نیست و در یکی از بیمارستان های اهواز بستری شده است. خیلی نگران شدم و بی تاب این بودم که یک نفر مرا ...
زندگینامه و مبارزات محمدتقی بهار + دانلود کتاب گزیده دیوان اشعار
را تنها برای خدمت به افکار عامه و ضبط وقایع کشور نوشته ام و ذره ای قصد انتقام یا انتقاد در نوشته های مزبور نداشته ام. آنچه در مقالات مهر ایران نگارش یافت، به قدری مورد علاقه و ستایش عامه مردم قرار گرفت که مرا به تدوین جداگانه آن تاریخچه ترغیب نمود. از این روی، با خود اندیشیدم اکنون که باید کتابی مدون شود، همان بهتر که فصولی نیز در مقدمه کار کودتا و بیرون آمدن سردار سپه که پهلوان این داستان ...
کشف جسد دانشجوی دانشگاه مازندران در بابلسر
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، عباس فتحعلی پور، فرمانده انتظامی بابلسر این خبر را تایید کرد و افزود: هنوز علت مرگ این دانشجو مشخص نیست. فرمانده انتظامی بابلسر با اشاره به اینکه جسد این دانشجو در خارج از محیط دانشگاه کشف شده است، بر ادامه روند بررسی این پرونده خبر داد. دانشجوی پسر رشته عمران ورودی سال 1392 دانشگاه مازندران بود که بامداد امروز در ساعت 2، جسد حلق آویز شده اش ...
به منزل عمویم رفته بودم که در زیر پتو صحنه ای باورنکردنی را دیدم!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، ظهر دوشنبه 9 اسفند ماه سال جاری پسر جوانی در تماس با پلیس Police از مرگ عمویش در خیابان وحید مشهد خبر داد. بدین ترتیب تیمی از ماموران کلانتری طبرسی جنوبی و نیروهای امدادی در محل حاضر شدند و با جسد مرد 57 ساله در خانه روبرو شدند. پسر جوان که 22 سال دارد در همان ابتدا هدف تحقیق قرار گرفت و گفت: 7 ماه از عمویم بی اطلاع بودم تا اینکه امروز برای ...
21 روز دلهره در کویر اسیر بودم / نیما دانشجوی 25 ساله اشتباهی دزدیده شده بود+عکس
نداریم و نمی توانیم آن را فراهم کنیم، اما او قبول نکرد و اقرار کرد که نیما را اشتباه به جای کس دیگری گرفته اند. این گفته ها را به اطلاع پلیس آگاهی رساندیم، هر چند آنها تمامی مکالمات ما را ضبط می کردند. خلاصه بعد از 21 روز با ما تماس گرفتند و گفتتند امروز ساعت 5 بعد از ظهر قرار است اتفاقات خوبی بیفتد و منتظر باشید، ساعت 15/5 عصر شماره ای که متعلق به یکی از نیروهای پلیس بود، به من دادند و ...
نادر مشایخی: به خاطر یک نامه عاشقانه من نزدیک بود 50 نفر از بچه های مدرسه اخراج شوند!
موسیقی ما - سما بابایی: شما کسی را می شناسید که از ترافیک دیوانه کننده تهران کلافه که نشود هیچ، فکر کند که این فرصت خوبی است برای اینکه خوب به آدم های شهرش دقیق شود، خوب نگاه شان کند و از نظر جامعه شناختی و روان شناختی تحلیل شان کند و در این میان، تنها دلگیری اش این باشد که چه بد که تعداد کتاب های صوتی کم است و در این فاصله نمی تواند به یک شاهکار ادبی گوش کند؟ یا ای کاش دست اندازهای خیابان ها ...
روایت شبانه یک زورگیری در 6 پرده
پرده اول به گزارش ستاره ها، روزنامه جهان صنعت در ادامه می نویسد: ترافیک سنگین بود، ساعت 9 شب آن هم در خیابان امامزاده حسن تهران که همیشه خدا شلوغ است و خرید شب عید ترافیکش را دوچندان کرده بود همه چیز و هر اتفاقی ممکن است الا زورگیری. فرید لا به لای همین ترافیک قرار بود قربانی توطئه جوانک هایی شود که چهارچشمی او را می پاییدند تا در فرصت مناسب نقشه شان را عملی کنند. دقایقی بعد فرصت مهیا ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (417)
... این سلفی کمند امیرسلیمانی و پسرش ایلیا در دسته خودشیفترینگ قرار نمیگیرد و در فراتر از آن یعنی در دسته رَد دادگان عالم هنر - که پیش تر بار ها به آن پرداخته شده - قرار میگیرد. متاسفانه روز به روز شاهد تعداد بیشتری از چهره هایی هستیم که به این دسته اضافه میشوند. شاید باورتان نشود ولی فرمان فتحعلیان پسری 18 ساله دارد که دیروز تولدش بوده است. ضمن عرض تبریک به فرمان و پسرش ایلیا باید ...
ملاک آموزه های اسلام، آیات و روایات است نه رفتار مسلمانان/ جذب جوانان با انکار شریعت و اخلاق، بر پایه ...
گاهی او را تشویق و گاهی هم به ناچار تنبیه می کند تا راه درست را به او بیاموزد، در مورد پزشکی که شکم بیمار را برای معالجه پاره می کند هم محبت واقعی وجود دارد، چرا که خیرخواه مریض است، هر چند در ظاهر عمل محبت آمیزی انجام نمی دهد. حجت الاسلام رستمیان گفت: امروز برخی مبلغان مسیحیت بین جوان ها تبلیغ می کنند که مسیحیت دین محبت است و اگر دختر و پسر گناهی هم مرتکب شدند آن ها را بازخواست نمی کند و ...
از گوشه و کنار
بطری مشروبات الکلی کشف و ضبط شده است. به گزارش میزان، وی در تشریح جزئیات این خبر گفت: پیرو دریافت خبری از سوی ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر مبنی بر برگزاری پارتی مختلط در روزهای پایانی هفته گذشته توسط فردی که از طریق صفحه ای در اینستاگرام به انتشار عکس و فیلم های پارتی مختلط اقدام کرده بود، صحت خبر مورد بررسی قرار گرفت. با ورود به محل 14 دختر و 20 پسر به صورت نیمه عریان و پوشش ...
ناخن مصنوعی دختر دایی ام راز معشوقه شوهرم را لو داد
.... از آن چه می دیدم، حیرت زده شدم. پیامک های عاشقانه و گاهی زشت و زننده بین او و یک زن غریبه رد و بدل شده بود. آخرین پیام آن ها یک قرار حضوری در منزل یکی از دوستان آن زن بود. به ساعت نگاه کردم و بلافاصله خودم را به آدرس محل قرار آن ها رساندم. ولی چشمانم از تعجب گرد شد چرا که آن زن، همان دختردایی ام بود و ... .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید./ رکنا ...
ایجاد جامعه ای پویاتر با آموزش های تربیتی کودکان و نوجوانان
احمد خدا یاری، مسئول برگزاری دوره تربیتی کودکان و نوجوان در گفت وگو با خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از قزوین اظهار کرد: دوره تربیتی نوجوانان از پایه هفتم تا دوازدهم از 6 سال گذشته آغازشده و هم اکنون در تلاش هستیم تا این طرح را برای کودکان پایه اول تا هفتم نیز برگزار کنیم. وی بابیان اینکه این طرح به صورت مجزا برای کودکان و نوجوانان دختر و پسر برگزار می شود، افزود: آموزش هایی که در این طرح ...