سایر منابع:
سایر خبرها
برادرانی که گمنام به دفاع حریم اهل بیت(ع) شتافتند
فرزندانم نگذارم تمام مدت تا شهادتشان با هر دو با نام خاله صحبت می کردم البته برای یک مادر خیلی سخت است که بچه های خود را نتواند با نام مادر صدا بزند اما من این کار را برای خدا و برای بانویم حضرت زینب(س) انجام دادم. مادر شهید مصطفی بختی با بیان اینکه هر دو فرزندم در یک عملیات به شهادت رسیدند، افزود: بالاخره زمان وصل فرا رسید و مجتبی و مصطفی در 22 مرداد 94 در منطقه تدمور سوریه به مقام ...
ماجرای جالب حضور امام خامنه ای در منزل یک خانواده شهید
است اما به هر حال خدا را شکر می کنم که آن ها در مسیر سعادت و شهادت در راه خودش رفتند . نمی خواست غم و ناراحتی در چهره امام (ره) باشد خدیجه سادات حسینی زواره ، مادر سردار شهید محمد جعفری نیا که دو فرزند دیگرش نیز به درجه رفیع شهادت رسیده اند نیز گفت: پسران من با انگیزه قلبی خودشان برای جبهه اعزام شدند و خود را موظف می دانستند که برای سرافرازی اسلام و مسلمین ، از همه چیز خود از ...
برای سلامتی پسرش قرآن خواند و شهید شد
ماموریت بودید محض رضای خدا کنسل اش کنید که ایشان هم همین کار را کردند و به جای ایشان یکی از دوستان مجردش به این ماموریت رفتند... ولی دفعه ی بعدش گفتند که دیگر نمی شود کنسلش کرد. اسم من در آمده و باید بروم. یک روز از روی دل تنگی ناراحتی ام را به او نشان دادم و به ایشان اعتراض کردم ... سید احسان سکوت کرد و بعدش فقط گفت: دارند به حرم حضرت زینب جسارت می کنند. شما روت میشه توی اون دنیا سرتو جلوی امام حسین ...
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
در چهره اش موج می زد. برای رسیدن به این افتخار اجازه نمی داد که دنیا و فرزندان و همسر مانعی باشند و با سپردن همه آنها به خدا راهی جبهه شد. حکمت الله هیچ گاه بزرگ شدن بچه ها را ندید و مظلومانه پرکشید و رفت. او را تا لحظه شهادت سیر ندیدم. با سقوط خرمشهر دیگر تاب و توان ماندن نداشت و به جبهه رفت. لحظه رفتن، بچه ها را در آغوش کشید و همه آنها را به خدا و من سپرد. گفتم ما بچه کوچک داریم و اگر شهید بشوی ...
شهیدی که پای رفاقت جان داد +تصاویر
ما و عبدالرضا فاصله بود هنگامی که سیم خاردارها را کنار می زدم و عبدالرضا از رو به رو می آمد صحنه ی عجیبی دیدم خدا را شاهد می گیرم سر تا پایش را نوری فرا گرفته بود با خودم گفتم عبدالرضا که سبزه رو است چرا اینقدر سفید شده؟ وقتی به هم رسیدیم مقداری پسته که برایش آورده بودم به او دادم. مادر شهید: بار اول چند روز در جبهه ماند و برگشت بار دوم که می خواست اعزام شود، جعبه بیسکویتی برایش خریده ...
پیدا کردن گزینه اصلح برای انتخابات با خواندن نماز جعفرطیار
بخوانید که ما در این نهضت علیه انگلیس ها پیروز شویم؛ و الحمدلله شدند. رضوان الله تعالی علیه... حال بنده می خواهم عرض کنم که ما هم برای انتخابات، برای اینکه همه مان به گزینه اصلح برسیم و دل ها به سوی اصلح برود و ان شاءالله اصلح انتخاب شود و دولت بسیار محکم، قوی و کارآمدی داشته باشیم، امروز در روز وفات حضرت ام البنین (س) مادر حضرت قمربنی هاشم (ع) یک نماز جعفرطیار بخوانیم و از خدا بخواهیم که ان ...
پاییز رفت و بهار خبر شهادتش را آوردند
درد و دل های سه مادر را برای خودم مرور می کردم، اینکه آیا اگر فرزندی داشتم جوان، کم سن و سال و یا تک پسر به او اجازه رفتن به میدان جنگ را می دادم و مدام سعی می کردم خودم را در شرایط آن زمان قرار دهم ولی باز هم نمی توانستم خودم را قانع کنم، دل بریدن مادر از فرزند کار ساده ای نیست. همه مادرانی که آنجا بودند دل تنگ فرزندانشان بودند، مادر شهید آخوندی درست می گفت مادرانه های یک مادر را تا ...
روایت خانواده 8نفره ای که تمامی آنها رزمنده دفاع مقدس هستند
اذان شب، 24 ساعته آن جا لباس می شستند یک عده از برادران بودند پوتین ها را درست می کردند یک عده فلاکس ها را درست می کردند همه جور آن جا کار بود. تسنیم: شما در چه سالی آنجا بودید؟ مادر شهیدان موسوی: من همان سالی رفتم که بچه ها هر دو جبهه بودند هم علی محمد جبهه بود هم سیدعلی جبهه بود. اگر پشت جبهه را نگه نمی داشتیم رزمندگان نمی توانستند آنجا بجنگند تسنیم ...
زنانی از جنس مقاومت؛ ایستادن چون سرو در تلاطم زندگی
سال 96 کنار پسرم هستم طربی در پاسخ به این سوال که سال های تحویلتان بی پسر شهیدتان چگونه می گذرد؟ اظهار کرد: متأسفانه در دو سال گذشته، سال تحویل شب و نیمه شب بود و نتوانستم لحظه تحویل سال کنارش باشم، امسال به امید خدا لحظه تحویل سال سر مزار پسرم هستم. همیشه روز مادر مرا غافلگیر می کرد این مادر شهید در خصوص روز مادر و شهید افزود: روز مادر همیشه قصد داشت هدیه گرفتن خودش ...
خانه تکانی
...، شما بمونید پیش مادر بهتره. حاج قاسم که انگاری جوابش را از قبل آماده کرده بود، گفت: اگه بچه ای، پس می خوای بری جبهه چه کار؟ بچه بازی که نیست. محسن سریع جواب داد: لااقل آب که می تونم دست رزمنده ها بدم. تا آخر ماجرا را خواندم. هیچ کدام کوتاه نمی آمدند. در یک لحظه گفتم: برید! هر دو تایی تون برید. رفتند. حاج قاسم با تنی مجروح برگشت. محسن هم با همان 14سالگی اش نمی دانم کجا پیکرش ماند و نیامد. حاج ...
دلم می خواهد فرزندم بازگردد و دوباره شهید شود + عکس
...> خدا جانشین پسرم در منزل من است از مادر شهید می پرسم زمای که دلتنگ فرزند می شوید چگونه دلتان را آرام می کنید صبورانه پاسخ میدهد: در روایت داریم خداوند جانشین شهید در منزل شهید است، امروز هم که از سفر به خانه بازگشتم به عبدالصالح سلام کردم گفتم خوشحالم که در جای شما امروز خداوند در منزل من است با این روایت و با این حضور، دلم آرام می شود. به همه مادران و همسران و دختران شهدا می ...
نام تو عشق است
عکس قاب شده مهدی را گذاشته اند روی شوفاژ، شوفاژ روبه روی راهروی اتاق های خواب. نگاه مهدی رو به راهروست. هر روز، وقت اذان صبح که مادر از اتاق می آید بیرون، چشمش به نگاه مهدی می افتد و یادش می آید که بچه اش، هنوز، بعد از 34 سال جنازه ندارد. یادش می آید که بچه اش، 34 سال است مفقودالاثر است... . به خدا خانوم، بچه ای که مفقود میشه، مادرش اندازه 5 تا شهید رنج میکشه. هر روز که میگن جنازه ...
عشق من و آقاتقی خدایی بود
مرحوم هاشمی رفسنجانی به کسانی که شغل حساسی در قرارگاه داشتند، یک عدد کلت دادند. شهید آن کلت دسته قهوه ای را در خانه گذاشت و اصلا با خودش همراه نکرد. پرسیدم چرا کلت را حمل نمی کنید؟ پاسخ دادند: اگر خدا بخواهد شهید شوم، خواهم شد و لازمش ندارم. بعد از شهادتشان کلت همان طور دست نخورده به سپاه پس داده شد. موقع شهادتشان چه احساسی پیدا کردید؟ به عنوان کسی که سال ها در شهری دیگر به خاطر همسرتان ...
شهیدعلی شیروانیان؛ شهیدی که حضور در جبهه را به ادامه تحصیل ترجیح داد
اجازه والدین کاری نمی کرد به جبهه اعزام نشد ولی با پافشاری در نهایت توانست در سال 64 رضایت آنها را بگیرد و به چنگوله اعزام شویم و مدتی در آنجا باشیم. مرحله بعدی اعزام ما در سال 66 بود که با توجه به هجوم دشمن درغرب کشور قریب 90 درصد بچه ها برای اعزام به جبهه ثبت نام کردند ولی مسئولین مرکز تربیت معلم قبول نکردند و برای اعزام قرعه کشی کردند. شهید شیروانی به من گفتند اگر قرعه کشی به نام ...
در اختلافات اغلب همسرم کوتاه می آید
دلچسب و متفاوت شد *به عنوان اولین سؤال بفرمایید که چه سالی و در چه خانواده ای متولد شدید؟ سال 1344 در آبادان و در یک خانوادۀ مذهبی به دنیا آمدم. آن زمان پدر من در گمرک کار می کردند و کار در پلیس و نیروی انتظامی به این شکل بود که دورۀ گرمسیر و سردسیر داشتند و باید 4 سال به استان های گرمسیر و 4 سال به استان های سردسیر می رفتند لذا تولد ما بچه ها در شهرهای مختلف صورت گرفته است ...
همسنگرانی که شهادت را با هم تقسیم کردند
) در محله پل سیمان شهرری، مدتی می شد که در یکی از اتاق هایش خانواده مرادی را جا داده بود. حالا شغل مش باقر سرایداری مسجد بود. البته هنوز هم دستفروشی می کرد و هر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد تا یک قرانش را دوزار کند و خرج عیال و بچه ها را دربیاورد. خدا بعد از محمدرضا سه دختر به آنها داده بود و خرج ومخارجش هم بالاتر رفته بود. محمدرضا در محیط مسجد رشد کرد و همه وجودش بوی مسجد می داد. حتی رفقایش ...
دایی: ترامپ دیوانه است/شغل شوهر دخترم مهم نیست/سلفی، فقط با نورا
... بیشتر عیدی می دهید یا می گیرید؟ من الان دیگر فقط از مادر عزیزم عیدی می گیرم و به بقیه باید عیدی بدهم. عید امسال هم احتمالا درگیر فوتبال خواهید بود؟ هنوز برنامه ریزی نکرده ام ولی شاید یک مسافرت کوتاه بروم و برگردم. عید سال گذشته کجا بودید؟ ایران نبودم و سفری کوتاه به آمریکا داشتم. سال 95 برای شما در مجموع چطور گذشت؟ ...
دشمن برای انتخاب اشتباه مردم ایران در انتخابات برنامه ریزی کرده است/ اگر تحریم هستیم چرا ماشین خارجی ...
بودیم که در حساس ترین موقعیت ها فرماندهان امیدشان به بچه های گردان سلمان شما بود. وی اظهار داشت:شهدا در انتخاب مسیر و مدیریتی که بعد از شهادتشان دارند دارای ویژگی خاصی هستند.شهدا در محاسباتشان دچار اشتباه نشدند و نکته مهم بحث مدیریت شهدا بر جامعه در ابعاد مختلف است. وی افزود:شهدا براساس شرح صدری که دارند اشتباهات ما را تحمل می کنند اما در بزنگاه های حساس با اقدام شان اشتباهات ...
مادری برای همه بچه های محل / آخرین روز مادری که خواهر دباغ در قید حیات بود
مورد رضای خداوند باشد و یک مادر مسئولیت پذیر که تربیت خداپسندانه را درکنار دیگر فعالیت های مبارزاتی داشته باشد ، انجام دهد. وی در تابستان به گونه ای برنامه ریزی می کرد که روخوانی قرآن را به بچه ها آموزش دهد. مادرم برای همه بچه های محل مادری میکرد دختر مرضیه دباغ از خاطرات مادرش می گوید: ما هشت فرزند بودیم که تفاوت سنی یک سال و دو سال را باهم داشتیم همه بچه ها کنار دیگر می ...
آن مرد در باران آمد
آمده اند. قربان صدقه این اسم آشنا، یعنی ، علی آقا رفت وگفت : خوش آمدی ، یادگار علی اصغرم ،بفرمایید بالا، خانه خودتان است و اجازه لازم نیست ، همه تان اصغر من هستید.با سلام و اجازه از پله های سنگی و پراز برف بالا رفتیم وکفش های خود را دم در کندیم علی آقا، حاج مهدی را جلوتر فرستاد داخل و ما پشت سرش . مادر داشت از خوشحالی همراه با ریختن اشک نوحه سرائی می کرد ومیگفت : فرمانده اصغر بی جسدم خوش ...
بازیگری که با بزرگ کردن بره بیکار نبود! +عکس
تا غروب کار می کردم علف می چیدم، به گوسفندها غذا می دادم و... این طور نبود که حالا چون تابستان است برای خودمان بیکار بگردیم. می شود گفت مهران رجبی جزو آدم های تلخ این روزگار نیست. شما آدم بانشاط و با انرژی ای هستید. این ویژگی از کجا می آید؟ این انرژی و نشاط را از خداوند دارم. خداوند به یکی ثروت و به یکی چهره خوب و به دیگری فرزند یا پدر و مادر خوب می دهد. البته من همه آنها را ...
زینبی که باشیم همه ما مدافع حرم می شویم
شما در خانه بمان و مراقب پدر مریضمان باش. به همین خاطر آرزوی جهاد در دل همسر مانده بود و بعدها هر وقت تلویزیون تصاویر جنگ، جبهه و شهدا را نشان می داد دلش هوایی می شد و می گفت من از قافله شهدا عقب ماندم. اگر مقدمات رزمندگی فراهم شود حتماً می روم. با چنین روحیه ای هم به سپاه پیوست. محمد علی 14 سال در سپاه مشغول به خدمت بود تا اینکه بحث دفاع از حرم اهل بیت پیش آمد و راهی سوریه شد. با اعزام ...
پیمان فخری: کارها و اتفاقات بزرگی برای شمشیربازی باقی مانده است
. خوشبختانه روز به روز انگیزه بچه ها بیشتر می شود. بعد از کاندیداتوری مجتبی عابدینی در برنامه سه ستاره، شما در اینستاگرام از او حمایت کردید. فکر می کنید عنوان ورزشکار برتر را بگیرد؟ این اتفاق خیلی هم مهم نیست. ما در رشته های دیگر 50 سال است مدال داریم اما ما در رشته خاصی این اتفاقات را رقم زدیم که جایزه آنچنانی نداشتیم. ضمن احترامی که برای همه ورزشکاران قائل هستم، مجتبی در المپیک کاری ...
تعبیر شهید مطهری از آیت الله کاشانی
خوش اخلاق بودند. ایشان در عین حال که همیشه جان خودشان کف دستشان بود، در مورد جان، مال و آبروی دیگران فوق العاده محتاط بودند و ابداً دوست نداشتند کسی آسیب ببیند. همیشه وقتی منبر می رفتند، آخر کار می گفتند: خدایا! ما را از شر نفس اماره حفظ کن! سال ها گذشت و من تازه متوجه شدم بهترین دعا همین است. پدر با آن همه قدرت و شهرت، هرگز آلوده دنیا نشدند. وقتی هم از دنیا رفتند، از مال دنیا هیچ چیزی به ...
من از وزارت آشپزخانه آمده ام
: ما در سال 83 که برای این موضوع به مجلس رفتیم از من سوال شد که شما از کجا آمده اید، من پاسخ دادم از وزارت آشپزخانه و در این چند روز متوجه شدم که چه جمله ی به جایی گفته بودم! وی ادامه داد: شما اگر به مسافرت بروید و به بهترین سفرها بروید، باز هم منتظر هستید به خانه خود برگردید چون خانه محل آسایش و آرامش است، مادر در خانه با عشق برای اعضای خانواده غذا درست می کند و از طرف دیگر در خانه ...
احمدایراندوست: محافظ ماریا کری و جنیفر لوپز بودم اما همانجا هم می رفتم نمازجمعه
شما بادیگارد برخی چهره های هنری بوده اید، واقعا صحت دارد یا شایعه است؟ بله، ماریا کری، جنیفر لوپز و نیکلاس کیج از جمله چهره هایی بودند که من محافظ شان بودم. ولی همان موقع و در همانجا هم می رفتم نماز جمعه، ما وطن فروش نبودیم، بچه های آبادان وطن فروش نیستند، امروز خیلی ها خودشان را می چسبانند به انقلاب و رهبری، اما در عمل جور دیگری هستند، الان هم عمر و عاص داریم، معاویه داریم، فقط اسمش عوض ...
جنگ که زیبایی نداشت!
...، مصیبت بود. مرور آن خاطرات خودش درد داشت، هرچند دردی که تو را با سوختن به خدا می رساند. و بعد از تفحص به روایتگری جنگ رسیدید؟! بله؛ سال 74 بود که برای اولین بار به عنوان راوی در اردوهای راهیان نور میکروفن به دست گرفتم. چه انگیزه ای از روایتگری جنگ داشتید آنهم در راهیان نور؟ نمی دانم قصه کانال کمیل را شنیده اید یا نه. زمان جنگ تعدادی از بچه رزمنده ها ...
خدا بکشد کسانی را که خانواده شهدا را پشت در نگه می دارند/ هیچ کس عقربه اجل را نمی تواند جلو یا عقب ببرد
شوند جزو اموات هستند، بلکه زنده هستند و نزد من روزی می خورند. شهید سایه خداست وی تاکید کرد: زندگی شهدا دنیایی نیست بلکه آنها پیش خدا هستند و همه جا حضور دارند. شما مادران شهدا گمان نکنید که تنها هستید، بلکه فرزندان شما زنده هستند و در کنار شمایند هرچند شما آنها را نمی بینید، اما آنها شما را می بینند و هر وقت دلتنگ شدید می توانید با آنها حرف بزنید، درد دل کنید و سفره دل خود را ...
آخ که اگر من چه ها می کردم !/نوشتاری از جمال درویش
را همانجا نزدیک در حیاط به میخ بزرگی که به دیوار بود آویزان کردند و ناصر و منصور فوری رفتند و بعد از چند دقیقه با 4 سبد پر از ماهی شوریده برگشتند سبد ها را توی حوض سیمانی کنار نخل گوشه حیاط خالی کردند . ننه کریم گفت "خدا قوت" الهی قربونتون برم . بچه ها شنل های پلاستیکی که به تن داشتند درآوردند و کنار پدرو مادر روی قالی نشستند ننه کریم فوری سه استکان چای تازه دم را جلو بچه ها گذاشت ، چای منقلی توی ...
شهیدی که تنها راه ارتباطی خانواده بود!
پدر و مادر و خواهر و برادران بهنام همه ناشنوایند و قدرت تکلم ندارند. آره عزیزان ! او به من گفت: بهنام فقط تو خانواده اش سالم بود. اینا صدای تو را نمی شنوند و حتی نمی توانند درباره بهنام برای تو صحبت کنند. بهنام تنها بچه ای بود که می توانست ارتباط این خانواده را با مردم بیرون و دیگران برقرار کند و از حق آنها دفاع نماید. اما پدر و مادرش او را به جبهه فرستاده بودند. ولی بهنام یک بار درباره این موضوع با ما صحبت نکرد! راوی : رزمنده گردان کربلا، سید باقر احمدی ثنا ...