سایر منابع:
سایر خبرها
اسیدپاشی در جنوب تهران
روزنامه ایران: پسر جوان که چند ماه قبل هدف اسیدپاشی یکی از بچه محل هایش قرارگرفته است با حضوردردادسرای جنایی تهران جزئیات ماجرا را تشریح کرد. رسیدگی به این پرونده از 5 شهریور سال گذشته وبه دنبال تماس مأموران مستقر در بیمارستان سوانح و سوختگی شهید مطهری تهران، با پلیس و بازپرس کشیک دادسرای جنایی آغاز شد. دربررسی های مقدماتی کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت و بازپرس مرادی مشخص ...
دختر 17 ساله گفت رقابت بر سر زیبایی باعث شد بازیچه دست جوانی هوسران قرار بگیرم!
.... اما مادرم آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: پدرت گفته بعد از طلاق، حق نداری اینجا بیایی! وقتی این جملات را شنیدم انگار آب سردی روی سرم ریختند. خشکم زده بود. نه پولی داشتم و نه جایی را می شناختم که شب را آنجا بگذرانم. غرق در افکار پریشانم، در خیابان ها بی هدف راه می رفتم که خودروی مسافرکشی جلوی پایم توقف کرد. بدون اینکه مسیر را بگویم سوار شدم. راننده مرد جوانی بود. چند باری مقصدم را پرسید اما ...
مرا در یک اتاق زندانی ام کرد و چند دقیقه بعد و با دو دوستش وارد اتاق شدند و ...
بودم خودم را به پلیس رساندم و همه ماجرا را به آن ها گفتم. پلیس موفق شد با اطلاعاتی که ارائه دادم بعد از چند روز آن ها را دستگیر کند و آن دو شیطان صفت به زندان افتادند. وقتی پدرم از ماجرای فرار من با خبر شده بود دچار حمله قلبی شده و سکته کرده بود. او مدتی در بیمارستان بستری شده و مادر بزرگم هم از دیدن وضعیت پدرم و همچنین ماجرای من از غصه دق و فوت کرده بود. آن موقع تازه فهمیدم چه بلایی سر خودم آورده ام و هستی و آبروی خودم و خانواده ام را به حراج گذاشته ام. اخبار جدید حوادث امروز را بخوانید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
دردسرهای زن وسواسی/ مرد: 2ماه خانه تکانی عیدمان طول می کشد/ زن: این همه خوبی دارم،این یکی را تحمل کن
.... آنقدر عرصه بر من تنگ شده که دلم می خواهد در مغازه بمانم و شب ها هم به خانه نیایم. چون هر کسی به خانه ما وارد شود باید جوراب هایش را در سبد مخصوص پشت در بیندازد، بعد سه بار دست هایش را بشوید و پاهایش را آب بکشد. تازه نوبت خشک کردن با حوله های مخصوص می رسد. برای غذا خوردن و خوابیدن و بقیه کارها هم آداب مخصوصی را باید مراعات کنیم... رخشان که تا آن لحظه فقط گوش می داد، میان حرف همسرش ...
"شوک، شوخی و شکایت": واکنش های مردم به ثبت نام محمود احمدی نژاد
خیابان آزادی، مرد جوانی، روی سکوی بتونی کنار خیابان نشسته و خیره به تلفن همراهش است: احمدی نژاد شخصیت ثابتی ندارد، رفتارهایش غیرمنتظره است، یک شب می تواند با تصمیم هایش، مملکت را به هم بزند. قطعا رأی نمی آورد. تا آخر هم نمی ماند و در روزهای آخر، به نفع کسی کنار می رود. مهندس عمران است و ساکن کرج اما در تهران کار می کند: شک نکنید رد صلاحیت می شود. او چند دقیقه قبل، در نظرسنجی یکی از کانال های تلگرامی ...
دختران به دنبال کاهش سن/ 3 سال زندان، مجازات تغییر سن غیرقانونی در شناسنامه
کشد و با نگاهی که با التماس همراه است به بازپرس نگاه می کند. بازپرس پس از هر بار که نگاهش به نگاه او برمی خورد از دختر می خواهد که بیرون بایستد تا نوبتش شود و این خواهش با ممارست دختر به صدای بلند و دستور تبدیل می شود. ساعت حدود یک ربع به 12ظهر است و تقریبا پرونده های کمی روی میز بازپرس باقی مانده است. در اتاق که برای آخرین بارها باز می شود، دختر طاقت نمی آورد و به داخل اتاق می آید و می ...
زن 24ساله، جان خود و دختر 3ساله اش را در خیانت به همسرش گذاشت/ شوهر او هم با یک زن سرگرم بود
توضیح داد: من و مقتول به صورت پیامکی با هم آشنا شدیم و این آشنایی روز به روز بیشتر شد تا اینکه چند ماهی بود با هم ارتباط داشتیم. روز حادثه پریوش با من تماس گرفت و گفت شوهرش به سفر رفته است و در خانه تنهاست. وقتی به آنجا رفتم سمیرا دختر مقتول در اتاق خوابیده بود و من و پریوش با هم صحبت می کردیم تا اینکه چند پیامک برایش آمد. وقتی سؤال کردم او از جواب طفره رفت و اجازه نداد گوشی اش را ببینم. متهم در مورد ...
ادعای عجیب مرد شیشه ای برای سرقت کیف دوستش
به گزارش جام جم ، رسیدگی به این پرونده همزمان با شکایت مالباخته در پلیس آگاهی آغاز شد. وی به افسر تحقیق گفت: شب سرقت دوستم از تهران به خانه ام در لواسان آمده بود. او معتاد بود و شیشه مصرف می کرد. آن شب نیز دور از چشم من شیشه مصرف کرد. شام را در خانه مان خورد و بعد رفت. بعد از رفتن او زمانی که به سمت خودروی پارک شده ام در ویلا رفتم، دیدم در خودرو باز است و کیفم سرقت شده است. محتویات آن ...
برادر شوهرم به من فهماند که دنبال ارتباط با من است و من در غیاب شوهرم او را به خانه دعوت کردم!
هیچ عنوان حاضر نبود که تن به کشتن برادرش بدهد اما امان از هوای نفس امارّه که او را نیز به زانو درآورد، تا جایی که من توانستم سرانجام با ترفندهای مختلف، او را به کشتن برادرش راضی کنم. شبی دخترم فاطیما را بر داشته و به خانه پدرم رفتم و با سهیل نیز از قبل هماهنگ کردم که در نبود من از فرصت نهایت استفاده را کرده و کار را تمام کند، سهیل بیچاره نیز که در برابر عشق هوس آلود من، مدت ها بود که سخت به ...
نماز اول وقت مهمتر است یا فیلمبرداری؟!/ با شنیدن نام مولا علی(ع) سرمست می شد
هستند و چندین بار سکته کرده اند با محبت رفتار می کرد. خودش تنهایی مادرم را روی ویلچر می گذاشت و به دکتر می برد. مادرم می گفت: آقا مرتضی بیشتر از بچه های خودم، در حقم پسری کرده است. برگی از خاطرات خاطره ی اول: چند شب قبل از عروسی مان خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین(ع)هستیم. جشن عروسی برپاست. یک دفعه به ما گفتند که شما همسایه ما بودید و ...
ارتباط پنهانی و شیطانی سهیلا با جوان 27 ساله به طور هولناکی لو رفت / شوهر او هم با یک زن دیگر ارتباط ...
با همسرش گلایه و به من ابراز علاقه کرد. تازه ارتباط ما شروع شده بود که سهیلا به شوهرش مشکوک شد. به همین خاطر من به درخواست مصطفی به خانه اش رفتم تا رابطه ام را با همسر او نزدیک تر کنم. وی ادامه داد: بعد از چند ماه من و سهیلا دوست های صمیمی شده بودیم به همین خاطر عذاب وجدان داشتم . از مصطفی خواستم تا به رابطه پنهانی مان پایان دهیم اما او قبول نکرد. مصطفی می گفت به همسرش علاقه ای ندارد اما ...
نقشه شوم و وحشتناک برای زن جوان در اتوبان نزدیک فرودگاه کرمانشاه
اما واقعیت این بود که وقتی من کیف را دیده بودم خالی از پول بود. زن جوان که دلشکسته و ناامید شده بود تنها خاطرهای مبهم از آن روز شوم در ذهن داشت. بعد از گرفتن پول و خروج از بانک با دیدن همسر سابق و معتادش، بسرعت سوار یک خودروی عبوری شده و دیگر هیچ چیزی یادش نبود. اشک هایش روی گونه هایش می لغزید و هق هق سوزناک گریه اش همچون تیری قلبم را به درد آورده بود؛ دردی که هنوز پس از سال ها فراموشش نکرده ام... اخبار جدید حوادث امروز را بخوانید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
دور از چشم خانواده ام نزد اصغر رفتم و باردار شدم / روی بازگشت ندارم و...
پنهانی به استعمال موادمخدر صنعتی روی آورد. او دیگر نمی توانست هزینه ها و مخارج زندگی را تأمین کند تا این که برای تأمین هزینه های اعتیادش، دست به زد و توسط دستگیر شد. دیگر کاری از دست من ساخته نبود و از شدت شرم نمی توانستم به چهره پدر و مادرم نگاه کنم. همسرم به یک سال حبس محکوم شد و پدرم مرا به منزل خودش در شهرستان برد. وقتی همه فامیل در جریان خلافکاری های شوهرم قرار گرفتند، دیگر سرزنش ها و نیش و ...
نقشه نوعروس 16 ساله برای ملاقات های پنهانی با دوست پسر سابقش/پلیس مشهد راز پیام ها وحشتناک این دختر را ...
طریق خواهرم خانواده ام را مجبور کند که پولی به من بدهند!! سرهنگ رزمخواه با بیان این که این گونه پرونده ها پلیس و دستگاه قضایی را چند روز درگیر می کند، خاطرنشان کرد: باید با افرادی که با نقشه های ساختگی موجب ایجاد رعب و وحشت می شوند، برخورد قاطعی صورت گیرد تا درس عبرتی برای دیگران شود. سیدخلیل سجادپور اخبار جدید حوادث امروز را بخوانید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
رفتارهای شرم آور فرشاد مرا از خودش متنفر کرد و حالا فقط قلبم برای پارسا می تپد!
.... دیگر کلافه شده بودم. هر روز یک داستان جدید و یک اتفاق بدتر در زندگی ام می افتاد. با این حال فقط به خاطر پسرم ماندم و برای زندگی ام جنگیدم. اما دیگر تحمل کارهای شرم آور فرشاد را ندارم. از چند وقت قبل تصمیم به طلاق گرفتم و حتی موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم. پدرم وقتی موضوع را فهمید خیلی تعجب نکرد و حتی تصمیم ام را تأیید کرد اما گفت مشکلی نیست از شوهرت جدا شوی اما بدون بچه برگرد. پارسا ...
عفت مرعشی نسبت به آینده انقلاب نگران است
دیدار همسر حضرت آیت ا... هاشمی رفتم. بعد از عید نوروز نتوانسته بودم و دیروز رفتم. اتاق مهمان خانه برای من دلگیر بود. سال ها در همین اتاق خدمت آقای هاشمی می رسیدم و چه بسیار از این اتاق خاطره دارم. از وقتی یادم می آید این اتاق به همین شکل است و چیزی در آن تغییر نکرده است. سعی کردم غم پنهان خود را بپوشانم و آداب عید را رعایت کنم. همسر آقای هاشمی که امروزه همه ایشان را به نام شخصی خود می شناسند، خوش ...
خاطرات پدر شهید زیر سایه خستگی ها گم شده است
کمی کارم سبک تر شد، خوار و بار فروشی راه انداختم. در آوردن خرج یک خانواده 7 نفره کار ساده ای نبود. صبح تا شب می دویدم دنبال یک لقمه نان حلال. شب وقتی رسیدم خانه یا بچه ها خواب بودند یا من از فرط خستگی خوابم می برد. حاجی صدایش پر از افسوس می شد: ربابه خانم همین که خبر شهادت غلامحسن آمد هر روز بدنش آب می شد، برای اینکه فکرم مشغول نشود به من نگفت سرطان گرفته است. جای بوسه های مادر گلگون ...
سینما ایستادن را یادم داد
... گفت: هاکس، گفتم: خیلی خب! ...بعد چند تا اسم دیگر بر زبان آورد و آخرش هم گفت که می خواهم عکاسی کنم. قبول کردم، گفت که دوربین ندارد، من ماهی 900 تومان از مولن روژ حقوق می گرفتم، رفتم پیش اخوان و حقوق یک ماه را جلوجلو دادم به امیر و رفت یک دوربین عکاسی خرید و آمد سر صحنه فیلم آنها هم با علیرضا زرین دست که دستیار فیلمبردار [مصطفی عالمیان] بود رفیق شدند و شروع کردند به پچ پچ و نقشه هایی برای سینمای ...
90 درصد پست های مددکاری در اختیار غیرمددکاران!
، ما یک هفته ای دوبرابر آن را به تو می دهیم. ارشد می گوید: چند بازدید منزل دیگر رفتم، دیدم داستانشان یکسان است. حالا شما می آیید یک جاده بکشید از تهران به مازندران اما هیچ فکر کرده اید خانه هایی که می گیرید، چه اتفاقی برای ساکنان آنها می افتد. وی می افزاید: ساخت اتوبان خیلی عالی است اما تبعات آن برای آدم هایی که آنجا زندگی می کنند چیست، این ویلایی که ساخته می شود، چه بلایی سر ساکنان قبلی این زمین می آید. زنان و دختران تن فروشی می کردند و پدر معتاد گوشه خانه افتاده است، یکی، دو تا، 10 مورد، می خواهم بگویم در سیاست گذاری های کلانشهری و استانی، اصلا تبعات اجتماعی دیده نمی شود. ...
یاد بگیریم اشتباه نکنیم
...، کسانی بودند که رعایت ایمنی را نکرده بودند و به جای دورشدن از محل حادثه به مرکز آن رفته بودند. انجام ندادن کارهای امدادی بدون آموزش قبلی بسیار مهم است. مثلا فردی که صدمه نخاعی دارد ممکن است با این اشتباه قطع نخاع شود. بعضی مواقع دست نزدن به فرد آسیب دیده بسیار بهتر از دست زدن به وی است. عدم آشنایی با نکات اولیه امدادونجات نیز بسیار مهم است. ما در طوفان باید به زیرزمین خانه برویم اما ...
شکنجه شیطانی دختر 13 ساله توسط دو جوان
کرد و ناچار شدم با مادرم زندگی کنم. اما مادرم هم زندگی خوبی نداشت. او هر روز به بهانه ای مرا از خانه بیرون می انداخت تا همراه دوستان غریبه اش مواد بکشد. وی ادامه داد: چند روز قبل مادر بار دیگر با من دعوا کرد و مرا از خانه بیرون انداخت. بی هدف در کوچه پس کوچه های محله مان راه می رفتم که دو پسر جوان با موتور راهم را بستند. آنها گفتند از ماجرای زندگی ام باخبر هستند و راز زندگی من و مادرم را می ...
سومین ربوده شده به تلویزیون می رود
سفر کند و پریانی را که در دام دنیای مدرن گرفتار شده اند، رهاسازد... فیلم سینمایی من شگفت انگیز2 به کارگردانی پیر کافین و کریس رنوارد، جمعه 25 فروردین ماه ساعت 20 از شبکه امید پخش خواهد شد. در این فیلم خواهید دید: آقای گورو که سرپرستی چند بچه را به عهده دارد از طرف شخصی مأمور می شود تا یک مسئلۀ سری را پی گیری کند. او در این مأموریت با خانمی به نام لوسی آشنا می شود که .... شبکه ...
شعری از"فروغ"که آوینی دوست داشت
چطور؟باز هم رابطه داشتید؟ -در فاصله 10 سال، آوینی را ندیدم. چون من به فرانسه رفتم و نیز ما همه فارغ التحصیل شده بودیم. در این دوره من از فعالیت های شهید آوینی اطلاعی ندارم که چگونه بوده و چه می کرده است. بعد هم که از فرانسه برگشتم، سال 58 بود که یک روز با شوهرم به دفتر یکی از دوستان قدیمی رفته بودیم که اتفاقی آوینی را آنجا دیدیم . یادم می آید که آوینی گفت: می مانی تا من خانم و بچه ها را ...
عشق اینترنتی ام تو زرد از آب در آمد
که به خانه دوستم رفتم و طلاهای مادرش را برداشتم. مهرداد پول ها و طلاها را گرفت و دیگر جوابم را نداد. هر روز با او تماس می گرفتم، اما تلفن همراهش خاموش بود. این موضوع خیلی آزارم می داد. علاوه بر شکست عشقی به یک دزدتبدیل شده بودم. سکوت کرده بودم و خودم را لعن و نفرین می کردم؛ اما با شکایت مادر دوستم موضوع خیلی زود لو رفت و دستم رو شد. ما طلاها را از مهرداد پس گرفتیم. خانواده دوستم آبروداری ...
آن 3 تفنگدار ره صد ساله را یک شبه طی کردند
های دیده بانی در خصوص دقت آتش، سرعت عمل و انهدام کامل هدف خبر داد و از همه تشکر کرد. ساعت نزدیک 11 شب بود که رفتم برای استراحت. داخل سنگر جا نبود، همان جلوی ورودی سنگر که با گونی به حالت L ساخته شده بود تا ترکش وارد سنگر نشود دراز کشیدم و خیلی زود خوابم برد. تازه داشت چشم هایم گرم می شد که با شنیدن صدای انفجاری مهیب زمین زیر پایم به شدت لرزید، همه جا را خاک گرفته بود. چشم چشم را نمی دید، انگار چند ...
زندگینامه: فیروز زنوزی جلالی (1329-)
رزمی 421، که اتاق جنگ نیروی دریایی بود، به پایگاه دریایی بوشهر مامور شد. پس از مدتی به تهران منتقل شد. و پس از آن بود که بعد سالیان سال، داستان" لک لک ها" را برای گاهنامه داستان حوزه هنری فرستاد. خواندن و چاپ داستان مصادف شد با دعوت چند نویسنده به حوزه هنری و گفته زنوزی جلالی همان دیدار شد باب آشنایی با برو بچه های داستان نویس بعد انقلاب و تداوم شرکت در جلسات داستان نویسی دوشنبه های حوزه هنری. و ...
درخواست قصاص برای اسیدپاش کینه جو
این اسیدپاشی نیمه شب پنجم شهریور ماه سال گذشته در منطقه خزانه رخ داد. بررسی مأموران نشان می داد که 2پسرجوان ازناحیه صورت و بدن مورد اسیدپاشی قرار گرفته و برای مداوا به بیمارستان منتقل شده اند. یکی از آنها به نام بهرام که از ناحیه چشم آسیب دیده بود زیر تیغ جراحان بود. دیگری که دچار 8درصد سوختگی شده بود ماجرا را اینطور توضیح داد: به همراه دوستانم در پارک نشسته بودیم که متوجه شدیم یکی از ...
آن دنیا منتظرت هستم...
همشهری دو – امیر اسماعیلی: دبیرستان می رفتم. با همان شور و هیجان تمام دخترهای دبیرستانی، شاید کمی بیشتر. در آن حال و هوا بر حسب اتفاق، بیشتر با زندگی شهید سیدمجتبی علمدار آشنا شدم. البته آشنایی واژه کمی است، در واقع جذب منش و روایت های زندگی این شهید شدم. این جذبه آنقدر قوی بود که از خدا خواستم همسری مثل او نصیبم کند. آن شب خسته بودم و خیلی زود خوابم برد. خواب دیدم شهید علمدار با ...
کاشفان آدم های گمشده
روزنامه شهروند در گزارشی به قلم فروغ فکری می نویسد: می دانید بی خبری یعنی چه؟ فکر می کردم مرده. من بیست سال برادرم را ندیدم. می دانید گم کردن عزیزتان و ندیدنش چه حالی دارد؟ می دانید انتظار یعنی چه؟ صدای هما از پشت تلفن روشن است. در ادامه این گزارش می خوانیم: مثل کسی که از تاریکی برگشته با دسته ای نور. برادرش اواخر سال 60 به اسپانیا رفت، اما بعد از چند سالی ارتباط شان قطع شد. هم او خانه ...
تحولاتی که در روحیه و زندگی او رخ داد، کم نظیر بود
؟ بارها در عالم خیال این سؤال را از او پرسیده ام. به نظرم می گفت: خانه ام را می فروشم و به قم می روم و 10 سال فقه آل محمد می خوانم و حکمت فقه را می گویم تا بدانند عمل به آن چقدر شیرین است. خبر شهادت سید مرتضی را چگونه شنیدید؟ آخرین بار که ایشان را دیدم گفت: به بهشت می روم و شنبه برمی گردم تا بقیه کار مجله را انجام بدهیم. صبح شنبه به محل کارم رفتم. رادیو روشن بود و در اخبار ساعت 8 گوینده اعلام کرد: سید مرتضی آوینی روز جمعه 19 فروردین شهید شده است! مات و مبهوت مانده بودم و باور نمی کردم آن جوانمرد ما را گذاشته و رفته باشد. این رسم جوانمردی نبود. ...