سایر منابع:
سایر خبرها
آینه ای برای ایران دوره زندیه مروری بر یک اثر مهم فرهنگی-انتقادی
فروش اگر آرد جو داخل نکند، یک جو به ایمانش نقص نخواهد رسید. حاجی ها را متعارف شود که یک اشرفی زر را می فروشند به یکدیگر در چنان سفری به دو مقابل زر سفید نسیه، و دو نامشروع را در یک سودا اگر نکنند سود آخرت را در سر دنیا نخواهند باخت، می بازند و نمی دانند که چگونه باخته اند. [52] حافظ قرآن اگر غرضش اظهار حسن صوت باشد، گلوگیر خواهد شد. عمله موتی ، اگر مرگی را دوست دارند، البته دشمن رسول الله خواهند ...
مدیریت سبد خرید در چنبره اسراف گرایی/ ترفندهای فروشندگان برای فروش کالای غیرضروری به خریداران!
...! نوعی تبلیغ کردن و تهییج کردن برای فروش بیشتر آن هم در این اوضاع اقتصادی که باید همگی از اسراف و خریدهای غیرضروری جلوگیری کنیم. مثلا در مغازه میوه فروشی از صاحب مغازه خواستم یک کیلو سیب زمینی به من بدهد با دست به کیسه های پلاستیکی بی رنگی اشاره کرد و گفت: کیسه پلاستیک آنجاست! می توانید خودتان بردارید و دست به کار بشوید...! به طرف کیسه های رفتم و یکی از آنها را برداشتم و بلافاصله ...
همسر استاد دانشگاه را به بیابان کشاندم و به گفتم شوهر تو هم با زن من ارتباط داشته و ..
به گزارش جوان ایرانی ، بینی، گونه و لب هایش عمل شده و دندان هایش نیزمیلیون ها تومان خرج برداشته بود تا آن طور مرتب و یکدست شوند. او پسری از اهالی یکی از جنوبی ترین مناطق پایتخت بود که دست هایش با دستبند به دست پسردیگری دوخته شده و هر دو مقابل بازپرس علی وسیله ایرد موسی از شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت نشسته بودند. پسرجوان که کامیارنام داشت، به اتهام آدم ربایی، سرقت به عنف ...
من روشنفکر نیستم!
جهانبخش که یکی از شخصیت های علمی طراز اول کشور است، آشنا شوم. خیلی های شان از بچگی مشتری ام بودند و من اصلا فکرش را نمی کردم روزی آدم های مهمی شوند. حرف های مان به اینجا که می رسد، نفس های روز به شمارش افتاده. کاسه صبر سپاهانی هم لبریز شده. می گوید خسته شدم و دیگر حوصله پاسخ دادن به سوال را ندارم. صدای موسیقی حالا با صدای گنجشگان توی حیاط، گره خورده و گوش را می نوازد. سپاهانی به داخل مغازه اش بر می گردد تا لابه لای قفسه های کتاب، گم شود و پیدا. ...
یادداشت شخصی فرهنگسرا از نگاه یک مبتدی
...؛ بود که رفتم به فرهنگسرا. آدرس را از پسر دایی کتابخوانم گرفتم که یادم هست گفت هر چیزی بخواهی اینجا پیدا خواهی کرد که پیدا هم کردم. باز هم یادم هست که چقدر کتاب دیدم و از دیدن این همه کتاب چقدر هول شدم که آنقدر دانش مکتوب هست و من با 19 سال سن نهایتا چند هری پاترش را خوانده ام. کتاب فروشی، بزرگ و خوش جا بود. راحت می شد در آن بچرخی و برای خودت کتاب ها را ورق بزنی و مزاحم کسی هم نشوی. کسی کاری به ...
ساکت: 3 آلبوم با تاج می بندم، یک قطعه با بعضی ها ای شادی، ای آزادی ؛ قطعه ای که کیوان ساکت، هوشنگ ابتهاج ...
که به دهه 80 برمی گردد و در آغاز هم خبرهای خوبی از آن شنیدیم. آیا رهایش کردید؟ کیوان ساکت: نه، من آدمی نیستم که چیزی را رها کنم. سال 1388 بود که حوزه هنری گرگان از من دعوت کرد تا به این شهر بروم و با حضور هنرمندان جوان آن ناحیه ارکستری راه اندازی کنم. بعد از انجام صحبت های اولیه و برگزاری آزمون و انتخاب نوازندگانِ سازهای مختلف به مدت یک سال به گرگان رفتم و با آن ها کار کردم ولی مدیریت ...
بیزینس هست، آب نیست
...> روز بعد از آن که تایاپا مرا سر کار گذاشت، دوباره به ایلبور رفتم تا با او تماس بگیرم. قرار شد روز بعد ملاقات کنیم. من هم که چاره ای جز اطاعت از حرف او نداشتم. او با یک موتور نقره ای رنگ رویال انفیلد سر قرار آمد. قرار همان جایی بود که بین دکه ماهی فروشی و چای فروشی قرار داشت. تایاپا به سمت یکی از دکه های دیگر رفت که نارگیل می فروخت. نارگیل فروش وقتی تایاپا را دید از جایش بلند شد، صندلی اش را ...
تا شهر را آزاد نکردی به خانه برنگرد
اصابت خمپاره قرار گرفت و هرکس که داخل ماشین بود به شهادت رسید. برای اینکه از تیررس دشمن خارج شویم به کناره جاده جایی که قبلا عراقی ها آنجا را گرفته بودند رفتیم. حس کردم منطقه علامت گذاری شده است. به دوستان گفتم کسی به چیزی دست نزند و توصیه کردم با فاصله از هم بایستیم که اگر حمله ای شد تلفات کمتری بدهیم. بعد از 20 دقیقه حس کردیم وضعیت کمی آرام شد. دوباره سوار مینی بوس شدیم. وی بیان کرد ...
وقتی راز دختر 13 ساله را دو پسر جوان فهمیدند او را به قزوین بردند و ...
رها کرد و ناچار شدم با مادرم زندگی کنم. اما مادرم هم زندگی خوبی نداشت. او هر روز به بهانه ای مرا از خانه بیرون می انداخت تا همراه دوستان غریبه اش مواد بکشد. وی ادامه داد: چند روز قبل مادر بار دیگر با من دعوا کرد و مرا از خانه بیرون انداخت. بی هدف در کوچه پس کوچه های محله مان راه می رفتم که دو پسر جوان با موتور راهم را بستند. آنها گفتند از ماجرای زندگی ام باخبر هستند و راز زندگی من و ...
سرقت یک میلیاردی از خانه اعیانی
استفاده ای از آنها صورت نگرفته است؛ کارآگاهان با بهره گیری از مشخصات درج شده روی تجهیزات و انجام تحقیقات میدانی موفق به شناسایی محل فروش تجهیزات مورد استفاده در سرقت در یک مغازه ابزارفروشی در محدوده سیدخندان شدند. با بررسی تصاویر دوربین های مداربسته مغازه ابزارآلات فروشی، کارآگاهان موفق به شناسایی تصویر سرایدار به عنوان خریدار تجهیزات شدند که در ساعت 14 روز سرقت اقدام به خرید آنها کرده ...
محسن در دام دوست دختر قبلی و شوهرش افتاد
کمتر از چند ماه وابسته این مواد زهرماری شد. اعتیاد روح و روانش را تخریب کرد. از کارخانه ای که در آن کار می کرد، اخراج شد. در این لحظه قطرات اشک از چشم های زن جوان جاری شد، فریبا گفت: به جای آنکه به خودش بیاید به شوهر آن زن پناه برد. دیگر شب ها هم خانه نمی آمد. برایم خبر آوردند به اتهام خرده فروشی مواد مخدر دستگیرش کرده اند. اولش خوشحال شدم، فکر می کردم سرش را به سنگ زمانه می کوبد. مدتی ...
با جمشید دوست شدم تا او دوست پسرم را که مرا به نابودی کشانده بود بکشد و ...
...... که همگی از انواع مختلف قرص های روان گردان هستند، نیز پیدا کرده و چشم بسته و بدون هیچگونه شناختی دل به دوستی با آنها داده بودم. پس ازمصرف قرص های روانگردان، به کجا رسیدی!؟ مشتری بی بدلیل مصرف مواد شدم! ابتدا حشیش، بعد تریاک، بعد از آن هرویین و این اواخر شیشه، به راستی که هر روز به سرعت پنجره جدیدی از با تلاق نامتناهی اعتیاد به رویم گشوده شده و درآن بیشتر فرو می رفتم. ...
کشتن بدون سرنخ
نزد او می ماندم. یکی از شب هایی که در خانه فرهاد بودم، از واقعیتی با خبر شدم که باعث شد مرد میانسال به قتل برسد. آن شب فرهاد تصور می کرد که من خواب هستم و با این تصور سراغ پول هایش رفت. او به بانک اعتماد نداشت و پول هایش را داخل تنور قدیمی قرار می داد و روی آن خاک می ریخت. آن شب من از آن ماجرا باخبر شدم و تصمیم گرفتم که پول ها را سرقت کنم. او ادامه داد: فردای آن شب، از دیوار مغازه وارد ...
قتل برای عتیقه
.... هنوز چند قدمی از مغازه فاصله نگرفته بود که دو موتور سوار کنار پیاده رو توقف کردند و ترک نشین گلوله ای شلیک کرد و سریع کیف را برداشت و فرار کردند. این ماجرا آن قدر سریع اتفاق افتاد که من نتوانستم واکنشی از خودم نشان دهم. سروان میری بعد از بازجویی از مهرداد به بررسی دوباره صحنه تیراندازی پرداخت و متوجه شد ، قتل توسط شاگرد مغازه و همدستانش انجام شده است که دستور بازداشت او را صادر کرد ...
زوج سرایدار به دوربین مداربسته فکر نکرده بودند
فروش آن را شناسایی کنند. کارآگاهان با بررسی دوربین مداربسته فروشگاه ابزار فروشی حوالی سیدخندان تصویر مرد سرایدار را هنگام خرید ابزار به دست آوردند. بررسی ها حکایت از این داشت که حمید چند ساعت قبل از وقوع سرقت ابزار را از فروشگاه خریده است. بعد از به دست آمدن این مدارک بود که حمید و همسرش به اتهام سرقت بازداشت شدند. آنها که چاره ای جز اعتراف نداشتند به جرمشان اقرار کردند. ...
پرداخت یک شیلینگ برای سرعت 13 کیلومتر بر ساعت
شدن است باشند. اکنون با والتر آرنولد، کسی که به جرئت می توان او را آغازگر یک انقلاب دانست، آشنا شوید. او نه تنها به طور مستقیم با تاریخچه دایلمر مرتبط است، بلکه اولین نفریست که جواز فروش محصولات بنز را دریافت کرد و در تخطی از محدوده سرعت مجاز نیز پیشگام شد. والتر که سوار بر بنزش، در منطقه Paddock در Kent بدون هرگونه اسکورتی با سرعت دیوانه وار 13 کیلومتر در ساعت در مسیری با ...
رحیم شهریاری: می گفتند رحیم شهریاری موسیقی آذربایجانی را به فنا می دهد!
پیانوی شادروان استاد بیژن داداشی منتشر کردم. * قبل از دوران سربازی فعالیت موسیقی نداشتید؟ قبل از آن در تبریز آکاردئون می زدم؛ ولی از بچگی می خواندم و در مسابقات قرائت قرآن و سرود فعال بودم، البته نه به صورت رسمی. فقط در یک دوره مدرسه ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان در استان اول و در کشور دوم شدم و از دست آقای هاشمی رفسنجانی جایزه گرفتم. از دست شادروان ملکوتی (امام جمعه وقت ...
گفت وگو با مسعود دشتبان، گرافیست ایرانی +تصاویر
هم به سمت گرافیک کشاندم؛ یعنی اطلاعات طراحی صنعتی را در دکور صحنه آوردم، که به آن گرافیک سینما می گویم. اولین فعالیت حرفه ای گرافیک شما چه بود؟ من به آژانس اینت پاپ، که یک آژانس تبلیغاتی بود، رفتم. کارهایی مثل یک و یک (البته، گرافیک اولیه اش کار ما نبود)، جوراب استار لایت، موتور یاماها و چندین بانک و ساعت و رستوران و مجله بودند. آرام آرام مدیر آتلیه آنجا شدم و از بچه های دانشکده مثل ...
فرهاد کاری با من کرد که از گفتنش خجالت می کشم! - او مرا به خیابان خلوتی کشاند و ..
مجازی به من توهین کرده بود تا اینکه آخرین بار با موتور برادرش مقابل مدرسه آمد و به بهانه صحبت کردن درباره اختلاف هایمان مرا سوار موتورش کرد. من همراه او به یکی از خیابان های خلوت در غرب تهران رفتم اما او به رویم چاقو کشید و مرا آزار داد و از من فیلم تهیه کرد. از ترس آبرویم نمی خواستم علیه او شکایت کنم اما چون ترسیدم فیلم سیاه را در فضای مجازی پخش کند ماجرا را به پدرم گفتم. به دنبال ...
هنرمند یا هنربند
آنجا بود که داوران جشنواره ها و مسابقات، هیچ نظری درباره آثار ارسالی و دلایل پذیرش یا عدم پذیرش آنها نمی دادند! اگر اینطور بود دست کم به نقاط ضعف و قوّتم پی می بردم و رفع ایراد می کردم. خلاصه اینکه با همان یک بغل امید و انگیزه ای که برایم مانده بود از فضای مایوس کننده مسابقات گریختم و به پیشنهاد برخی دوستان صاحب نظر تصمیم گرفتم که آثارم را به صورت کتاب به چاپ برسانم و با فروش آنها، هم نام وزین و ...
اعتراف پرتقال فروش به سرقت خودروهای نیسان
هم خوردیم. دقایقی بعد هر دو از خودرو پیاده شدیم که ناگهان احساس سرگیجه کردم و چشمانم تار شد. در همین لحظه متوجه شدم که مرد میانسال خودروی مرا به حرکت در آورد و من هم از هوش رفتم تا اینکه داخل بیمارستان به هوش آمدم و فهمیدم او مرا با نوشابه مسموم بی هوش و خودرویم را همراه 400 هزار تومان پول نقد و تلفن همراهم سرقت کرده است. پس از طرح این شکایت، پرونده به دستور قاضی علی وسیله ایرد موسی ...
رویارویی بدل های مسی و رونالدو در ایران!
سوار شد و بلند شدم و جای خودم را به او دادم و رفتم کنار در ایستادم و به شیشه تکیه دادم. آن جا متوجه شدم که دارند از من عکس می گیرند اما باز هم زیاد توجه نکردم. چند روز بعد من با برخی از دوستانم داشتم به سمت سالن می رفتم تا دور هم فوتبال بازی کنیم که یکی از دوستان نزدیکم به من زنگ زد و گفت؛ درمترو ازخودت عکس گرفته ای و منتشر کرده ای؟ شب که به خانه رسیدم، دیدم مطالب زیادی منتظر شده و همه دوستانم در ...
خونخواهی برادر با استخدام اسیدپاش!
بدی بودم و نیاز به پول داشتم این کار را قبول کردم. ولی پولی دریافت نکردی و شرایطت بدتر شد ... متهم جوان سرش را پایین می اندازد و سکوت می کند. بعد چه اتفاقی افتاد؟ با موتورسوار ناشناس به مقابل مغازه میوه فروشی رفتیم. او چند قدم آن طرف تر نگه داشت و من از موتور پیاده شدم و در یک چشم برهم زدن اسید را روی اردلان ریختم و فرار کردم. بعد از فرار چه ...
جنایت برای ازدواج شوم +عکس
زندانی اش کردم. چند بار به خانه مقتول رفتم. آنجا بوی تعفن گرفته بود. اسپند دود کردم تا بو برود و همسایه ها متوجه جسد نشوند. یک روز که به خانه بازگشتم زن مورد علاقه ام فرار کرده بود. می ترسیدم دیر یا زود مرا لو دهد و بازداشت شوم. وسایلم را جمع کرده و می خواستم فرار کنم که پلیس آمد و بازداشت شدم. متهمان با صدور قرار قانونی از سوی قاضی ابراهیم مرادی، بازپرس شعبه 22 دادسرای جنایی کرج، روانه زندان شدند. ...
سرقت از راننده وانت ها با داروی بیهوشی
از دست دادم و از حال رفتم. وقتی چشمانم را بازکردم در بیمارستان بودم. آنجا بود که متوجه شدم اکبر پس از بیهوش کردن من ماشینم را دزدیده است. أخاذی با این شکایت تحقیقات برای دستگیری سارق میانسال شروع شد تا اینکه 2روز بعد شاکی مجددا راهی دادسرا شد و گفت: ساعتی قبل اکبر با من تماس گرفت و مدعی شد ماشینم را در پارکینگی در جنوب تهران گذاشته است. او خواست 150هزارتومان پول به حسابش واریز کنم تا ...
امیر مهدی ژوله: استاندارد نیستم اما بازی می کنم
شده بود، که بعدا منتفی شد اما دورادور خبر کار را داشتم که قرار است سامان مقدم آن را بسازد و چه بازیگرانی قرار است در آن حضور داشته باشند. اصلا فکر نمی کردم برای بازی با من تماس بگیرند اما وقتی گفتند، بسیار خوشحال شدم و به دفتر سامان مقدم رفتم. آن زمان دوتا نقش خالی بود، یکی نقش بهرام و دیگری زامیاد. خانم آسایش برای نقش خاور انتخاب شده بود و آقای مقدم به من گفتند به دلیل شباهت های ظاهری، بهتر است ...
بیژن فرهنگ دره شوری از اسکندر فیروز و علاقه او به ایران می گوید / آوازی برای درناها
یا سه سؤال بلافاصله استخدام شد: فیروز از من پرسید: از ایل قشقایی هستید؟ گفتم: بله. گفت: از کدام طایفه؟ گفتم: دره شوری. گفت: پسر که هستید؟ گفتم و احساس کردم او خوانین، کلانترها و طوایف قشقایی را به خوبی می شناسد. جمشید بعد از دیدار من و فیروز گفت: استخدام شدی و فردای آن روز با هریمتون به گرگان رفتم. من کوه های گرگان را ندیده بودم. فقط رد شده بودم. در روایت دره شوری از روزهای آغاز حیات ...
اعترافات یک فرمانده عراقی به کابوس های بعد از خرمشهر
، اولین ضرب شستش را نشانم داد و پس از گذشت یک سال، پسر عزیزم را از دست دادم، قسمتی از اموالم از بین رفت و مادرم مُرد. به همسرم، نهاد، گفتم: فکر نمی کنی این مصائب در این مدت کوتاه، به خاطر دزدی های ناجوانمردانه من باشد؟ پس از چند روز یقین حاصل کردم که علت همه بدبختی هایم همین است. بلافاصله به نجف اشرف رفتم و با یکی از مراجع ملاقات کردم و موضوع را با او در میان گذاشتم. ایشان گفت: هرچه ...
اجیر کردن مرد زندانی برای اسیدپاشی
10 میلیون تومان را می پردازد، اما از من خواست بطری آب روی میوه فروش بپاشم. وی افزود: من تا 15 دقیقه قبل از اجرای نقشه نمی دانستم داخل بطری اسید است، گمان کردم آب است. یک مرد و دوستش مرا اسکورت کردند که کار را درست انجام دهم. آن شب سر و صورت خود را پوشاندم و با ورود به مغازه، اسید را پاشیده و فرار کردم اما حسن پولم را نداد و متواری شد. با اعتراف متهم، در حالی او برای ادامه تحقیقات به اداره 16 پلیس آگاهی تهران منتقل شد که حسن نیز به اجیر کردن وی اعتراف کرده است. همچنین یکی از همدستان حسن که در اجرای این نقشه همراهی داشت نیز بازداشت شده است. ...
اسیدپاشی به صورت مرد میوه فروش
روی صورت مرد میوه فروش بریزیم؛ به همین خاطر شب حادثه به پارک منطقه یافت آباد رفتم و عباس بطری آب را تحویل من داد و در ادامه مرد موتورسواری که چهره اش را پوشانده بود به سراغم آمد و من نیز کلاه کشی روی صورتم کشیدم و همراه مرد ناشناس به جلوی مغازه میوه فروشی رفتم. وقتی وارد مغازه شدم، بطری آب را به سمت مرد میوه فروش پاشیدم که از ناحیه بالای سر هدف قرار گرفت و پس از این ماجرا امیر نه پولی داد و نه رضایت ...