سایر منابع:
سایر خبرها
آخرین التماس دعای امام از مردم چه بود؟! / روایتی از ساعات پایانی زندگی پیر جماران
نصحیت بفرمایید. حضرت امام یک لبخندی زدند و فرمودند همه ماه مبارک رمضان نصیحت است. عرض کردم نصیحت در خور حال بفرمایید. امام فرمودند ادعیه ماه مبارک را زیاد بخوانید. همان سال توفیق زیادی داشتم دعای سحر و دیگر ادعیه ایام ماه مبارک را بخوانم. ماه رمضان سال بعد بود که باز هم در روز سوم یا چهارم به حضور ایشان شرف یاب شدم و به امام عرض داشتم که به رسم پارسال ما را نصیحتی کنند. ایشان ...
آخرین ساعات زندگی امام (ره) چگونه گذشت؟
.... من از رختخواب بلند شدم و به اتفاق به بیمارستان رفتیم. در هال بیمارستان، احمد جان و آقای هاشمی رفسنجانی نشسته بودند. ما هم نشستیم... چند دقیقه بعد، آقای هاشمی گفت: خوب است خانم ها تشریف ببرند، آقایانی در حیاط هستند که میل دارند داخل بیایند و عمل هم تمام شده است. من از جا بلند شدم و به منزل آمدم. بالاخره خبر آوردند که آقا به هوش آمده اند. عصر به دیدن آقا رفتم. پرسیدم: حالتان چطور است؟ نگاهی ...
فرزند خسرو به تماشای برادرم خسرو نشست
ساخت برادرم خسرو و صحبت هایی که با احسان عزیز داشتم، این نکته را گفتم که این فیلم نشانه و مشی از پدرم دارد و متاسفانه بعد ازساخته شدن این فیلم درجشنواره فجر موفق نشدم فیلم را ببنیم و بعد از مدت ها امشب فیلم را می بینم و هیجان عجیب و غریبی برای دیدن فیلم دارم. تمجیدهای زیادی از ابتدای اکران این فیلم از منتقدان و صاحب نظران و هنرمندان شنیدم وباید بگویم با حداقل تبلیغات هم توانسته مخطبانش را همراه کند و قطعا همیشه اثار درخشانی مثل برادرم خسرو به مرور جایشان را در بین مخاطبان پیدا می کنند و نظرات مثبت مردم نسبت به این فیلم،مهم ترین اتفاق است. ...
نطق حماسی امام پس از آزادی از زندان که به چندین زبان دنیا ترجمه شد
چه می گویند به ما؟ ما مرتجعیم که می گوییم به قانون اساسی عمل کنید؟ قانون اساسی را بگذارید زمین، همه مان عمل کنیم؛ این را که قبول دارید. ما می گوییم به دین عمل بکنید، شما می گویید که پیغمبر اکرم مرتجع است، نَعوذُ بِاللَّه. در لفظ نمی گویید، معنایش این است. قانون اساسی را که قبول دارید و لو در آن وقتها زمزمه می کردند که مال پنجاه سال پیش از این است و فلان؛ قانون اساسی که دیگر قضیه پنجاه سال پیش از ...
پاسخ امام در پی درخواست ائمه جمعه مبنی بر افزایش شهریه/ امام کدام عمل را حاضر بود با ثواب اعمالش عوض کند
واعظی گفت: پیرمردی است شوشتری، پیش از این قاری قرآن بوده و بسیار متدین است، 5 - 6 تا بچه کوچک دارد، دو سه سال است که با مرض فلج گرفتار است و از دست و پا فلج است. به من گفته اند که خدمت آقا یادآوری کنم که به این فرد کمکی بشود، من هم گفتم بسیار خوب، او جریان را به امام گفت. حضرت امام فرمودند: باشد، به آقای فرقانی تذکر بدهید که فردا به من یادآوری کند او از ما جدا شد و رفت وقتی وارد صحن حضرت ...
خاطره خواندنی یوسفعلی میرشکاک از شب رحلت روح الله
. سلام گفتم و پرسیدم: چه خبرشده؟ راسته ماجرا؟ نصیری نهان روشانه درآمد که: حال امام خوش نیست. عصبانی شدم و گفتم: مدت هاست که حالش خوش نیست. برای همین نصف شب ما رو زابراه کرده ای؟ هنوزهم نفهمیده ام که چرا با اینکه دنبال من فرستاده بود سعی درمخفی نگهداشتن خبر داشت. خشمگین از اتاق شیشه زدم بیرون و با شتاب به راه افتادم که برگردم خانه، که شاپورکاظمی گریان خودش را به من رساند و گفت: ولش کن اینو. خله. ...
بازیگر زن معروف داستان اعتیاد پدرش را در پستی اینستاگرامی کامل کرد+عکس
: " نیومدم که بگم پدرم بد است آمدم بگم که اعتیاد پدرم را از من گرفت. خطِ پدرِ! پارسال وقتِ برنامه ماه عسل مجال نداد همه شو بگم شاید امسال وقتش بود درست بعد از دیدن صحنه ی بخشش پدر توسط خواهران منصوریان، تو کپشن جا نمیشه تو کامنت اولم مابقی رو می نویسم و کانال تلگرامم. سال هفتادو پنج وقتی پدرم رفت نقطه ی زیر صفر فقرو تجربه کردیم وسایل خونه مونو با کلنگ نابود کرده بود ...
روایت رزمندگان و آزادگان از امام خمینی(ره) در رنج غربت داغ حسرت
.... وقتی من متوجه موضوع شدم، مثل انسانی که همه هستی اش را از دست داده باشد بسیار ناراحت و غمگین شدم، اما همین که خواستم روی زمین بیفتم، به خود آمدم و پیش خودم گفتم: در یک اردوگاه 1400 نفری اگر ما اینطور ناراحت و غمگین باشیم، بچه ها روحیه شان را از دست می دهند؛ لذا خیلی خودم را ناراحت نشان ندادم. یک دوری با بیحالی زدم و به طرف آسایشگاه رفتم. گفتیم شاید دروغ باشد. داخل آسایشگاه، غذاها را ...
خبر رحلت امام سخت ترین خبر عمرمان در اردوگاه عنبر کمپ 8 رمادیه بود
انجام دهم با شروع جنگ دوست داشتم به جبهه بروم اما خیلی کوچک بودم و مادرم اجازه نمی داد سال 61 بود که در پایگاه بسیج شهسواری ثبت نام و به اهواز اعزام شدم ودر عملیات خرمشهر به همراه عده ای از بچه های محله شرکت کردم . قدرت الله پاکی ،اکبر حدادی(که مجروح شیمیایی بود و 4 سال پیش به شهادت رسید )،اصغر سلیمانی و ...به شهادت رسیدند و من مجروح شدم. خودم را به مردن زدم ... سید کریم فقط ...
امام خمینی واقعاً به درجه بندگی رسیده بود/ایشان به قم رفت تا حوزه های علمیه را درست کند ولی مجبور شد به ...
تعطیل کند. بنده را فرستاد آنجا، به هوای آنکه من را می فرستد آنجا و بعد این سازمان را هم تعطیل می کند. من رفتم دیدم اینجا یکی از جاهای مفید و مهم و به دردبخور مملکت است. آمدیم خوب حفظ کردیم این سازمان را و امام هم خیلی کمک کرد. بنده شاید حدود 10 سال در سازمان محیط زیست بودم و بعد رئیس نظام پزشکی هم شدم. این جریان طرح ترافیک را ما آن موقع مطرح کردیم. من گفتم پزشکان ...
تصاویر مکتوب از رحلت امام خمینی(ره)
به گزارش نخست نیوز ،رضا امیرخانی نویسنده و داستان نویس خوب کشورمان در کتاب ارمیا با قلم کم نظیر خودش، تصویرهایی مکتوب از رحلت امام را به ثبت رسانده است که بخشی از آن را برای شما انتخاب کرده ایم. امام رفت. سیل انسان ها به سمت بهشت زهرا (س) در حرکت بودند. جمعیت از در و دیوار می جوشید. آنقدر تعداد آدم ها زیاد بود که از هر طیف و گروهی می شد نمونه ای پیدا کرد. زن ها، مرد ها و بچه ها، همه و ...
شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس
نمی توانم تحمل کنم. آن قدر سر تمرین تحقیرم می کرد که یک بار گریه ام گرفت. بچه ها که پیگیر شدند، الکی گفتم حال پدرم بد است. برخلاف تصویری که مردم از تو دارند، شیث رضایی توی نوجوانی نمازش قطع نمی شد و آدم معتقدی بوده. آدم معتقد می گوید اگر خدا نخواهد برگ هم از درخت نمی افتد. چرا فوتبال را رها کردی؟ - چون دیگر به من اجازه بازی ندادند. بعد از داستان پرسپولیس، من یک سال محرومیتم را ...
گفت و گو با گوهر خیراندیش ، بانوی هزار چهره سینمای ایران (1)
، پیشنهاد شد و حتی لباس هایی را متناسب با آن کاراکتر تهیه کردم، اما زمانی که داشتم به ایران بر می گشتم، متوجه شدم قرارداد این نقش را با خانم تیموریان بسته اند. بعد از آن صحبت شد که کاراکتر مهری بیشتر به من می آید. ابتدا این دغدغه را داشتم که بچه هایی که نقش فرزندان من را بازی می کنند، تجربه زیادی ندارند و من هم با آنها کار نکرده بودم، از سوی دیگر آقای زارعی هم سالها از کار دور بوده اند، ولی ایشان ...
بازیگران زنی که موی سرشان را تراشیدند!
... آزاده زارعی؛ آمین خواهیم گفت؛ 1386 ماجرای فیلم: آمین خواهیم گفت سال 94 در گروه هنر و تجربه اکران شد اما فیلم به مذاق مخاطب عام و سخت پسندها خوش نیامد. آمین خواهیم گفت یک داستان خطی بدون اشاره به زمان و مکان خاص را روایت می کند: قادر و حسن در یک قطار سوخته زندگی می کنند. پل رودخانه خراب است و مردم برای عبور از آن از وسیله ای به نام گرگر استفاده می کنند. دلیل تراشیدن مو ...
تاثیرات آی کیو و ای کیو بر روابط میان زوج ها
نشان می دهد که از جمله بازخوردهای بدنی می توان به تنفس شدید، تعریق و تپش قلب اشاره کرد. کسی که ای کیو دارد یا آن را کسب کرده است، پیش از همه متوجه تغییرات بدنی اش می شود و آن را زیرنظر می گیرد و می تواند آن ها را کنترل کند و خودش را آرام بکند. حداقل کار می تواند این باشد که از آن بحث و مسئله کناره گیری بکند که حداقل زمان برای این کار، بیست دقیقه است. در این مدت زمان است که بدن ...
سهیل روز تولدم مرا بیهوش کرد و ...
...، که او هم از پیراهنم بسیار خوشش آمد، آن شب هنگام خوابیدن به این فکر می کردم که عشق با همه خوشبختی هایش، به رویم، آغوش گشوده و پیوسته با خود چنین می گفتم که البته من برای سهیل و سهیل برای من به دنیا آمده است. احساس کردم او در همان اولین دیدار عاشقم شده و وقتی از خود می پرسیدم، می دیدم من هم نسبت به او احساس عجیبی دارم؛ یک هفته شب و روزم را با خیالات شیرین و رویاهای دل انگیز سپری کردم و یک ...
بازخوانی خاطراتی از حجت الاسلام والمسلمین سید اسدالله امامی میبدی از امام خمینی/ توصیه امام خمینی به ...
.... در آن سفر پدرم و اهل علم و امام جمعه میبد را هم با خودم بردم. اوایل انقلاب آقا (علی اکبر) محتشمی رئیس دفتر بود. به او گفتم: می خواهم پهلوی امام بروم. گفت: باید وقت بگیری. گفتم: چه طور وقت بگیرم؟ گفت: الآن آقایان علمای هند نزد آقای خمینی هستند. پس از اتمام جلسه ملاقات آن ها، شما داخل بروید. خلاصه، پس از مدتی وارد شدیم ابتدا آقا من را نشناخت چون در نجف عینک می زدم، بعدها چون ...
آدم های مشهوری که نویسنده هم هستند
...> سلبریتی های کتاب نویس خودش که در همان ابتدای کتاب نوشته: این داستان ها تعدادی از داستان هایی است که طی کار هنری ام نوشته ام؛ به سال های دور و نزدیک باز می گردد و هر یک شیوه نگارش خاصی دارد. همه آنها را دوست دارم و وقتی آدم چیزی را دوست دارد، دلش می خواهد آن را با دیگران تقسیم کند؛ بنابراین تصمیم گرفتم بعد از سالیان سال آنها را چاپ کنم. چه انتظاری از مجموعه داستان ایرج طهماسب که در ...
مارکزِ دروغی و واقعی در بازار کتاب ایران
می گوید واقعیت شگفت انگیز. نمی شود انکار کرد که نویسندگان امریکای لاتین دو میراث فرهنگی مهم دارند. یکی میراث تمدن سرخپوستی و تمام اسطوره ها و افسانه های آن است و دیگری باورهای مسیحی اسپانیایی ها و البته در برزیل پرتغالی ها. مارکز در زنده ام که روایت کنم نوشته است مثلا حالتی را که پدربزرگش در انتظار حقوق بازنشستگی داشت، در صد سال تنهایی روایت کرده است. آن جا که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا بعد ...
گفتگو با کارگردان با سریال زیر پای مادر
آیا قرار است زیر پای مادر یک اتفاق در تلویزیون ما باشد یا مثل سریال های مناسبتی چند سال اخیر بعد از مدتی از یاد همه مان می رود؟ این برای اولین بار است که بهرنگ توفیقی یک سریال مناسبتی آن هم برای ماه مبارک رمضان ساخته است. سریال های مخصوص این ماه معمولا باید چند ویژگی خاص داشته باشند و حال و هوای آن ها به شب های خاص این ماه نزدیک باشد. اتفاقی که البته در چند سال اخیر خیلی مد ...
امام خمینی(ره)، شبه معصومی در تراز انسان کامل
فردای صبح بعد از آمار خسته کننده همیشگی شان گردید که این موضوع خود داستان مفصلی دارد. چاره ای نبود و می بایست به تقدیر الهی تن داده و می دانستیم که برای همیشه امام را از دست داده ایم، اما باورش باز هم برایمان بسبار ناگوار و تلخ بوده است همه به یگدیگر می گفتند دیگر یتیم شده ایم و.... لحظات سختی را در روز 14 خرداد سپری کرده بودیم و بی خبر از همه جا زانوی غم در بغل گرفته بودیم، هر ...
پرستو صالحی پرده ای دیگر از زندگی اش را به تصویر کشید
اتاق خبر 24 : پرستو صالحی نوشت: "پارسال وقتِ برنامه ماه عسل مجال نداد بقیه شو بگم شاید امسال وقتش بود درست بعد از دیدن صحنه ی بخشش پدر توسط خواهران منصوریان... سال 75وقتی پدرم رفت نقطه ی زیر صفر فقرو تجربه کردیم وسایل خونه مونو با کلنگ نابود کرده بود دویست هزار تومن پول پیش خونه رو هم از صاحبخونه گرفته بود، دیگه خونه هم نداشتیم رفتیم خونه مادربزرگم موندیم ولی اونجا کوچیک بود ...
سرنوشت پیامک بازی شبانه یک مرد با زن غریبه
عنوان کرد: مرددیگری برایش پیامک می فرستد. او به من مشکوک بود که شماره تلفنش را در اختیار فرد دیگری گذاشته ام من هم بلافاصله به همسرم مظنون شدم و به او گفتم تو شماره آن زن را به کسی داده ای؟ همسرم نیز بدون تامل گفت: بله! شماره را به برادرم دادم تا به آن زن بگوید دست از سر زندگی من بردارد!! وقتی این جمله را شنیدم به آن زن غریبه پیامک دادم که همسرم این کار را کرده است ولی هنوز در حال پیامک ...
ماجرای اسلحه ای که از زمان جنگ تا به امروز بر زمین نیفتاده!
به گزارش پایگاه خبری ندای ساحل ؛ علی در وصیت نامه اش نوشته بود که پدر و یا برادرم اجازه ندهد که اسلحه من در جبهه بر روی زمین بماند و سنگر جبهه را خالی نگذارید. پس از شهادت علی، برادرم حمید عازم جبهه شد و تا پایان جنگ تحمیلی در عملیات های مختلف شرکت داشت. سرنوشت اینگونه برای حمید رقم خورد که رسالتش را در سال های بعد از جنگ نیز ادامه دهد و برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) عازم سوریه شود. ...
روایت یک نجات معجزه آسا
قبل به سراغش رفتم و گفتم می خواهم بروم و بچه ها را جمع کردم. برنامه سفر 45 روزه بود. آن زمان حبیب(یکی از ملوانان) را نمی شناختم. اما او هم خواست که با ما بیاید. من به او گفتم که مال دریا نیستی و نیا.اما حبیب گفت برای ازدواج نیازمند پول است. ناخدا ادامه داد: من هر کسی را ببینم از چهره اش می شناسم که این مال دریا نیست یا هست. صورت و پا و دست ها نشان می دهد. تور وقتی پاره می شود ملوان باید ...
پیام صالحی: موضع گیری اعضای گروه آریان در مورد اجرای من و محمدرضا گلزار را منطقی نمی دانم
همه فکر می کنند من می خواهم آریان را برای خودم بردارم و بچه های گروه را حذف کنم؟ تلاش کردم که فعالیت ها دوباره از سر گرفته شود اما میسر نشد و دوستان هم تمایلی به ادامه فعالیت گروه آریان نداشتند. به همین دلیل اصلاً نمی توانستم به تنهایی در موسیقی بجنگم و آن زمان در این حوزه فعالیتی داشته باشم. طی سه سال اخیر تمام وقت خودم را معطوف طراحی داخلی کردم و موفقیت های بزرگی به دست آوردم. درگیر کارهای شرکت ...
قضیه سوریه رفتنش از دوره عقد صحبتش پیش آمده بود. تا اینکه یک بار تماس گرفت و گفت : میخواهم به جایی بروم. ...
گفتم : " آدم نباید همسفرش را جا بگذارد که اگر این کار را بکند، بی معرفتی است." از امام علی (ع) جملهای شنیدم که فرموده اند: شهادت نه اجل مقدم است نه اجل مؤخر این خیلی به من کمک کرد. این جمله برایم خیلی آرامکننده بود. میگفتم: اگر ایشان عمرشان تمام شود در هر حالتی که باشد مرگ فرا میرسد و چه بهتر که مرگشان با شهادت رقم بخورد. بعد به خودم میگفتم : اگر 100 سال با هم زندگی کنیم بعد از آن همسرم ...
گپ و گفتی با مدیر عامل شرکت صنایع غذایی کلثوم کاملیا میناب/ما در هرمزگان محروم نیستیم محروممان کردند
با تاسیس این کارخانه تبدیلی در کنار بازار تولید می توانیم خدمت بزرگی به کشاورزان زحمت کش اینجا بوجود آورم..... امروز بعد از 15 سال توانستم محصول تولیدی این کارخانه را جهانی کنم ،ترشی انبه کلثوم و کاملیا امروز به عنوان سوغات هرمزگان در ایران و خارج از ایران مشهور است و مشتریان خاص خودش در کشورهای حاشیه خلیج فارس و هنئوستان و سریلانکا دارد مکران: آیا از تسهیلات بانکی هم برای توسعه کارتان ...
راننده تاکسی شدن سخت تر از ...!
هولاکویی رو این جا به چالش کشیدم. راننده تاکسی شدن که بچه بازی نیست. اینو گفت و به منشی اش گفت: نفر بعد. ناامید سوار تاکسی شدم که برگردم خونه. راننده تاکسی می گفت: بد دور و زمونه ای شده. اصلا دلیل اصلی شکست کمونیست ها هم ... اخبار زیر را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید:
ماجرای پیکر بی سر یک رزمنده در آغوش پدر
گفتم که ایام عملیات نیاز شدید به پوتین داریم. آقا مهدی پیش من با تدارکات لشکر صحبت کرد و آمار موجودی پوتین را از تدارکات جویا شد. اندکی بعد خبر دادند که حتی یک جفت پوتین هم در انبار تدارکات نمانده است. آقا مهدی رو کرد به من و فرمود: شاهد بودی که هیچ پوتینی در لشکر نداریم. بروید نیروها را جمع کنید و اوضاع را برایشان شرح دهید و بگوید که پوتین نداریم. به دستور شهید باکری نیروها ...