سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای ناگفته هفت سال و نیم شکنجه دانشجوی شیعه آمریکایی در همسایگی دانشگاه هاروارد
در نهایت او به من گفت من تهدیدی برای آمریکا هستم و او در موردِ من به دولت اطلاع خواهد داد و من هم به او گفتم بسم الله این تلفن من لطفاً تماس بگیرید. او خیلی ترسیده بود و تماس نگرفت و از یک زن در آنجا خواست که با اف بی آی تماس بگیرد و به آنها اطلاع بدهد که من یک تروریست هستم، تقریباً تا یکسال بعد که زندانی بودم در این مورد چیزی نمی دانستم از دادگاه درخواست کردم قاضی را ملاقات کنم گفتم می خواهم بدانم ...
ارتباط تلگرامی با دختر جوان با سقوط از ساختمان به مرگ ختم شد
...> شاهین پیش از ظهر امروز به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در اظهاراتش به بازپرس پرونده گفت: حدود یک ماه قبل با سپیده در تلگرام آشنا شدم، سپیده کارمند یک شرکت خصوصی در حوالی میدان رسالت بود و من چند بار در هفته پس از اتمام کار سپیده، دنبالش می رفتم و با هم بیرون می رفتیم، سپیده زیاد گریه می کرد، با خانواده اش مشکل داشت و زیاد دوست نداشت که در منزلشان باشد. وی ادامه داد: بعدازظهر شنبه (13 ...
کارگردان ویلایی ها : قرار نیست از فیلم جنگی نان دربیاورم
برای خودتان می جنگیدید یا برای کسانی که در فیلمتان نشان دادی؟ قیدی: من اگر برای خودم در حال نبرد بودم، همان روز اختتامیه جشنواره فیلم فجر، به برج میلاد می رفتم و جایزه استعداد درخشان جشنواره را می گرفتم. مگر غیر از این است که همه به دنبال گرفتن سیمرغ هستند. به من که سیمرغ دادند و گفتند تو درخشانی!.. پس من برای خودم نجنگیدم، من اگر کمی به فکر خودم بودم هرگز این کار را نمی کردم. شما تصور ...
ناگفته های پزشک معدنچیان یورت
تا بچه داشتن با یک میلیون تومن حقوق. با یک تومن که زندگی نمی چرخید. اینا واقعا زیر خط فقر بودن. به منشی مطب گفته بودم از کارگرای معدن ویزیت نگیره. 24 اردیبهشت، جسد بی سر و دستِ مرادعلی را در گورستان وطن دفن کردند. مرادعلی 37 سالش بود. قربانعلی آن روز تا غروب کنار قبر بچه اش ایستاد و دعا خواند و اوایل شب، برگشت خانه. از مرگ مرادعلی یک ماه گذشته. منبع جام نیوز ...
توصیه امام خمینی به انتخاب آیت الله خامنه ای برای رهبری
آقای طاهری خرم آبادی گرفت و گفت: بله. من و آقای خامنه ای و آقای موسوی اردبیلی و آقای میرحسین موسوی یک روز در محضر امام بودیم و حاج احمد آقا هم حضور داشت. سخن از رهبری می رفت و ما نگرانی خود را در محضر امام مطرح می کردیم، امام فرمود: اگر من از دنیا رفتم. صلاح است آقای خامنه ای رهبر جامعه باشد. (قریب به این مضمون) بعد آقای رفسنجانی اضافه کرد: روزی من تنها در محضر امام بودم، باز هم از ...
گزارشی از اعتیاد در بین دانشجویان تهران
به گزارش ایسنا، شرق در ادامه نوشت: وزن کم کردن ها، بی حالی ها و ضعف کردن هایش به خاطر بی تفاوتی نسبت به زندگی نیست. احسان، دانشجوی خرم آبادی که بچه ها روی ذهن خلاق و ایده های بکرش حساب زیادی باز می کنند، حالا یک سال است که معتاد است. او می گوید: اولش توی دانشگاه از گل شروع می شه. مخصوصا اگر خوابگاهی باشی. چون گل تقریبا حداقل یکی در میون تو هر اتاقی هست. اولش هم می گن مغز رو باز می کنه، یه خرده هم افه روشنفکری ورت می داره. اما مغز رو واقعا می پکونه، من ولی ...
روناک یونسی در انتظار تولد فرزند دوم!
به گزارش ستاره ها به نقل از پرشین وی؛ روناک یونسی با انتشار تصویری خانوادگی از همسرش خبر از حاملگی اش را داد . در حال حاضر بارداری دومش را تجربه می کند بار اول پسرش مهرسام را به دنیا آورد این بار هم طبق اخبار منتشر شده پسر باردار می باشد . روناک یونسی پست اینستاگرام جنجالی را منتشر کرد و زیر عکس نوشت : از خداوند بزرگ خیلی ممنون هستم به خاطر داشتن عزیزانم . خانواده ما قرار ...
ماجرای عجیب دستگیری بانوی نیکوکار ایرانی +عکس
حدود یازده ساله بودم که همراه خانواده به ایران و به شهر اصفهان آمدیم. بیشتر این سفر برای دیدن اقوام بود. اما شب دوم که تازه به اصفهان آمده بودیم، یکی از برادرهایم دچار دندان درد شد که من و پدرم او را به دندانپزشکی بردیم. اما زمانی که برگشتیم متوجه شدیم که مادرم در خواب سکته کرده است. آن لحظه را هیچ وقت فراموش نمی کنم. با این اتفاق یک خاطره تلخ از سفر به ایران در ذهنم رقم خورد. وی افزود ...
اسیدپاشی به خاطر نظر سوء به همسر
به همسرم نظر دارد. این موضوع را به همسرم گفتم و از او خواستم دیگر سر کار نرود اما او می گفت باید کار کند و اگر هم حرفی زده می شود چون رئیسش گفته بنابراین نمی تواند چیزی بگوید. این مسئله باعث شد درگیری شدیدی بین من و همسرم ایجاد شود و من هم همسرم را طلاق دادم. اما به مرد شاکی گفته بودم این کارش را تلافی می کنم و هرطور شده او را به روز سیاه می نشانم. بعد از اینکه از همسرم جدا شدم یک بطری اسید خریدم ...
میرشکاک: وحشت بزرگ بشر کنونی گرسنگی است
. طالب زاده: سالهاست از زمانی که برای اولین بار خدمت شما رسیدم که در دفتر آقا مرتضی آوینی بودیم تا الان همیشه این تفسیر زمان را از زبان های مختلف از شما شنیدم. هر چه جلوتر می رویم چه می شود؟ شما توضیح دادید یک اشاره ای بکنید. میرشکاک: چند وقتِ پیش این شبکه اخبار خارجی بمب گذاری منچستر را داشتم نگاه می کردم دیدم بیشتر این تلفات ناشی از وحشت کسانی است که رفتند به این کنسرت، یعنی ...
پسرم اجازه نداد اسلحه ام روی زمین بماند
. برای بار سوم سال 1365 باز به دعوت سپاه مأموریت پیدا کردم به لبنان اعزام شوم. من تا سال 1367 در لبنان در خدمت رزمندگان حزب الله انجام وظیفه می کردم. مسئول پادگان بعلبک به عنوان یکی از بزرگ ترین پادگان های نظامی این کشور بودم. مکارم اخلاق از گفته های پدر شهید فهمیدم که خط جهاد در خانواده کمالی دهقان موروثی است. سال ها پیش پدر این خانواده رزمنده جبهه مقاومت اسلامی می شود و برای دفاع از ...
یادی از مشهد قدیم و کتابفروشی های پنجاه سال پیش
و یکی دو روز بیشتر در مشهد نخواهم بود آیا ممکن است آن را یک شب به من امانت دهید؟ گفتم : آری ، با کمال میل . رفتم و دیوان خاکی را از منزل آوردم و به آن مرد سپردم . دو روز بعد در همان حوالیِ زمانی ، در کتابفروشی میرزا نصرالله قرار ملاقات داشتیم . آمد و دیوان خاکی را به من برگرداند. از اول تا آخر، بدون یک کلمه کاستن و افزودن ، از روی کتاب چاپی ، نسخه ای برای خودش کتابت کرده بود. و من از سرعت کار و ...
دست مددکاران اجتماعی ایران بسته است
روزنامه وقایع اتفاقیه در مصاحبه ای با یکی از مددکاران اجتماعی پیشکسوت درباره مددکاری اجتماعی و فضای قانونی کار مددکاران مطالبی نوشتکه خواندنی است. اواسط دهه 50 زمانی که در کانون اصلاح و تربیت مشغول به کار بودم، مشکل خاصی برای یکی از بچه های کانون پیش آمد که در نتیجه آن، دوستانش را تهدید کرد اقدام به خودسوزی می کند. دور بدنش را با لباس هایش پوشانده بود و چون قصدش سوزاندن خودش نبود و فقط ...
شب مسابقات قرآن مالزی و طلب شهادت از درگاه خدا
نیست وقتی قسمت دیگر اتاق را نگریستم، دیدم محسن در حالت سجود می گرید. این قاری قرآن ادامه داد: شتابان به سمتش رفتم و علت ناراحتی اش را جویا شدم و به او گفتم تو امشب باید برای مسابقات فردا استراحت کنی، اما در کمال تحیر شنیدم که به من گفت: من شهادت می خواهم برایم دعا کن. خوابی که تعبیر شد این قاری قرآن در خصوص روزهای تلخ غم از دست دادن برادرش، عنوان کرد: بعد از فوت برادرم به کلیه ...
حسینی: از استقلال نمی روم تا بعدها حسرت نخورم/ بعد از شکست مقابل العین خیال می کردم خواب می بینم
خواهد بود. در این چند روز شایعه شد که قصد جدایی از استقلال را داری، این موضوع صحت دارد؟ خیر، چنین چیزی صحت ندارد. حتی گفته شد که درخواست کسب رضایت نامه کردی؟ من به هیچ عنوان درخواست رضایت نامه نکرده ام و این خبرها صحت ندارد. چند سال دیگر با استقلال قرارداد داری؟ دو سال. تصمیم تو برای فصل بعد چیست؟ همانطور که گفتم قرارداد دارم و ان ...
پرستو صالحی داستان ناتمام اش را تمام کرد
شده بود پر کشید، لعنت به سرطان، ولی اون کارشو انجام داده بود من پرستویی شده بودم که نفرت و کینه و حسادت و نمی فهمیدم مثل اون، همه رو دوست داشتم مثل اون، رفیق بودم برای همه مثل اون، تصمیم گرفتم مژگانِ زندگی بقیه باشم... از پدر خبر نداشتم آخه مژگان جای خالی اونو پر کرده بود ولی گویا قسمت تکیه گاه داشتن نبود، تکیه گاه بودن بود. تمام سختی های اون سال ها گذشت ولی وقتی جنازه ی پدرم رو تو اون شرایط دیدم ...
موحدی کرمانی: هاشمی بعد از رای گیری خبرگان خاطره اش را گفت
امام بیان کنیم. * شب اول ماه رجب وارد کربلا شدم. امام هم به کربلا مشرف شده بودند. با حاج احمد آقا تماس گرفتم و ایشان ملاقات را ترتیب دادند. فکر کنم روز اول ماه رجب خدمت امام شرفیاب شدم، خانه ای محقر بود و موکتی در صحن آن پهن کرده بودند، امام هم نشسته بودند. بنده وارد شدم، نگاهم که به امام افتاد سلام کردم چون بعد از مدت ها امام را دیده بودم، به گریه افتادم و مدام گریه می کردم. امام هم ...
تیم والیبال کاشان را با اعتماد مهندس حجازی به لیگ برتر رساندم/ فوت مهندس حجازی مانع ادامه فعالیت در ...
نیازی که می دیدم و لزوم حضور در کنار خانواده به کاشان آمدم؛ آقای مهندس حجازی یک شب با من تماس گرفت و با صحبت هایی من را مجاب کردند تا در شرکت باریج اسانس، همکار ایشان شوم. می دانید که در آن سال ها خود آقای مهندس حجازی، رئیس هیئت والیبال کاشان بودند. من برنامه پنج ساله را دادم و سر پنج سال هم لیگ برتر بودیم. در حال تدوین برنامه پنج ساله دوم برای تیم باریج اسانس بوده و چکنویس آن هم آماده ...
انسانیت ساده یا پیچیده
کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده ,, همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت ,, داداش او جریان یه دروغ بود , یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم,,دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم ,, همینطور که داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته ...
4 وصیت حضرت خدیجه(س) هنگام رحلت
(س) در آن لحظات آخر در مورد حضرت زهرا (س) ابراز نگرانی کرد، اسماء بنت عمیس تعهد نمود که در شب زفاف او به جای خدیجه نقش مادری ایفا کند. خوف خدیجه (س) از مرگ حضرت خدیجه سلام الله علیها بیست و چهار سال با پیامبر اکرم(ص) زندگی کرد و سرانجام در بستر بیماری قرار گرفت. با اینکه حضرت خدیجه(س) نهایت فداکاری را برای اسلام نمود، و به طور مکرر از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به او مژده ی بهشت ...
سرقت برای هیجان
همدستانت چطور آشنا شدی؟ با یاسر از بچگی بزرگ شده بودم و بچه محل بودیم. با بقیه دزدی کرده بودم علاوه بر آن با یا سر مواد هم مصرف می کردیم. طراح سرقت تو بودی؟ بله. به طور اتفاقی به این مغازه می رفتم و می دانستم دوربین و تجهیزات ایمنی ندارد. راحت می شد از آنجا سرقت کرد. موضوع را به دوستانم گفتم و قبول کردند. قبل از سرقت طلافروشی خودرو دزدیدید؟ بله ...
اعتراف مرد آتش افروز به 2 جنایت
که گشت پلیس آمد، ماجرا را گفتم و بعد همراه همان مامور برای دستگیری محمد مقابل خانه شان رفتیم. هرچه در زدیم کسی آنجا نبود. زمانی که در را هل دادیم و باز شد فقط موتور محمد در آنجا پارک شده بود. حتی از همسایه ها نیز سراغ او را گرفتیم که کسی خبری از وی نداشت. بعد در را بستیم و سراغ دوستانم رفتم. قرار بود روز بعد بروم کلانتری و از محمد شکایت کنم که آتش سوزی رخ داد. چطور شد تصمیم گرفتی خانه را ...
عملیاتی با فرماندهی چهار فرشته کوچولو
ایستاده بودند با احترام نظامی رژه رفتند و یکی از زیباترین صحنه های ممکن را به ثبت رساندند. این فرشته های کوچک در پایان روز عملیات در حالی که لبخند عمیق رضایت بر لب داشتند، با همان لباس های نظامی به بیمارستان بازگشتند تا محکم تر از گذشته به جنگ با بیماری سرطان بروند. عملیات فرشته ها هدی رشیدی مدیرعامل انجمن پنجمین فصل قشنگ که سال هاست در زمینه برآورده کردن آرزوهای کودکان مبتلا به سرطان ...
مادر او را نذر امام حسین (ع) کرده بود/ قلب، دست، پهلو، پا و چشم شهید با اصابت گلوله ها آسمانی شدند
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از صاحب نیوز ؛ شهید عبدالحسین یوسفیان، پانزدهم تیر ماه سال 1365 متولد شد. پدر شهید در لشکر امام حسین (ع) مشغول دفاع در دوره ی جنگ تحمیلی بود.در سال،تنها 18 روز را برای دیدن خانواده اش می آمد. وقتی خبر دار شد که صاحب فرزند پسری شده است تنها پنج روز را مرخصی گرفت و به دیدار خانواده آمد. روزهای سخت جنگ که به امید برگشت پدر سپری می شد. نام پدر ...
آیا هدف از عملیات بیت المقدس آزادی خرمشهر بود؟
، تعدادی از دوستانم شهید شدند و من از ناحیه پا تیر خوردم. زمانی که می خواستند من را از بیمارستان فیروزآبادی به بیمارستان تجریش منتقل کنند، گفتم که دوستان شهید شدند ابتدا به آن ها سرمی زنم، سپس به بیمارستان می آیم. با دو عصا از بیمارستان خارج شده و مستقیم به جبهه رفتم. افتخار نداشتم که در این عملیات غرورآفرین شرکت کنم اما در شادی رزمندگان شریک بودم. امروز ماهیت جنگ، در جبهه های نظامی و خط ...
استاد انصاریان: هر کس به منازل معنوی رسیده بوسیله"شنیدن" بوده است+گزارش تصویری
نگاه کردم دیدم دلش از محبت تو پر هست. گفتم می ارزد که اینگونه تشییع کنم . دوش بر دامن معشوق زدم دست به خواب دست من بر دل من بود چو بیدار شدم به خاطر قرآن مرا دار زدند! من خودم آیت الله شهید حاج شیخ فضل الله نوری که 13 رجب تو همین توپخانه دارزدند، را در خواب دیدم، رفتم روبرویش نشستم، گفتم: آقا می دونم که شما را در غوغای مشروطه انگلیس دار زدند، چون ایشان میگفتند: مشروطه ...
زکی پور: از بس به آن 6 گل فکر کردم شب ها خوابم نمی برد/ تیم شان کار خاصی نمی کرد ما بازیکن کم داشتیم
روزنامه خبرورزشی نوشت: زکی پور که بعد از بازگشت به کشور راهی زادگاهش شده از سواحل دریای خزر با ما صحبت کرد. رو به راه شده ای؟ ای بابا! هنوز میخواهم از خانه بیرون بروم یک حس بدی دارم. از امارات مستقیم به شمال برگشتی؟ نه! یک روز تهران بودم و یکسری کار داشتم و بعد به شمال آمدم. چه حس و حالی داشتی؟ شاید باور نکنید ولی 3، 4 شب نتوانستم بخوابم. نه ...
امام در هیچ تصمیمی، تحت تأثیر کسی قرار نمی گرفت
...، به قم آمدم و خدمت ایشان رسیدم و چون با مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی هم دوست بودم، چند روزی مهمان او بودم. در سال43 به ایران آمدم که ازدواج کنم که امام قضیه کاپیتولاسیون را مطرح کردند که منجر به تبعید ایشان به ترکیه شد. من به نجف برگشتم و در سال44 فهمیدم که امام از ترکیه به عراق آمده و در کاظمین اقامت کرده اند، لذا خود را به کاظمین رساندم و همراه امام به سامرا و کربلا و سپس نجف رفتم. در نجف ...
بازگشت به سوریه و مدافع حرم شدن شرط ضمن عقدش بود/سایر فرزندانم را با افتخار به سوریه می فرستم
شهید هریری: خودش دوست داشت که به این مسیر برود و افتخار می کنم که پسرم در این راه به شهادت رسیده است. پدر شهید هریری: خیلی وقت بود که پیگیر رفتن بود تا اینکه پارسال قسمتش شد و منطقه مقاومت در سوریه رفت من هم ثبت نام کرده بودم تا باهم برویم اما دو نفر از یک خانواده را نمی برند و در نهایت قسمت ایشان شد. زبان انگلیسی و عربی ایشان خوب بود؛ تعریف می کرد که قبل از عملیات برای شناسایی با لباس مبدل به ...
امام فرمود: اگر خطا کنید خودم بیرونتان می کنم
را نیمه شب از منزلشان بردند، لذا جز خانواده و چند تن از همسایه ها از قضیه با خبر نشدند. من تا ساعت 10 شب در خدمتشان بودم و به نامه ها و استفتائات پاسخ می دادم و آخر شب خسته و کوفته به خانه ام می رفتم، بنابراین از اتفاق با خبر نشدم. صبح فردا که طبق معمول پس از صرف صبحانه به طرف منزل امام به راه افتادم، در نزدیکی مسجد امام حسن عسگری(ع)، یکی از کسبه که مرا می شناخت پرسید: کجا داری می روی؟ گفتم: سر ...