سایر منابع:
سایر خبرها
شربت شهادت رمز بین من و ابوالفضل بود
همسر شهید آقا ابوالفضل راه چمنی گذری کوتاه از زندگی همسرش روایت کرده است. مهناز ابویسانی هستم. متولد سال 74 همسر شهید آقا ابوالفضل راه چمنی متولد سال 64 شهرستان پاکدشت. من و آقا ابوالفضل با هم فامیل بودیم. خواهرشان، زن دایی من هستند. چند مرتبه بیشتر آقا ابوالفضل را ندیده بودم ولی در همین چند دیدار خانوادگی، متوجه تفاوت زیادش با دیگر جوان ها شدم. مثلاً می دیدم که موقع حرف زدن با خانم ها ...
بزرگترین شکنجه در جبهه
روز وروزهای دیگر هم سپری شد . خبر رسید که باید خودمان را سریع برای یک عملیات بزرگ دیگر آماده کنیم، ماموریت جدید شلمچه بود ما هم باید توپخانه را در آنجا روبروی خط عراق بصورت مخفیانه مستقر می کردیم واز بالای دکل ها شناسای را تکمیل وقت نبود وخیلی زود باید می رفتیم منطقه .من چون تاب وتوان نرفتن را نداشتم باز رفتم گیر دادم که بروم خط واز این حرفها ودر مقابل توجیهات حاج احمدکه می گفت: شما برای خدا ...
عکس هایی که محرمانه شدند/ سردخانه بندرعباس کیپ تا کیپ پر از جنازه بود/ انگار اجساد از فرق سر تا نوک پا ...
نگذاشته بودم که یکی از بچه های خدمات آمد بالای سرم وگفت هاشمی بدو ...عجله کن،از اتاق خبر زنگ زدند کارت دارند. گفتم خب بگذار یک لقمه غذا بخورم بعد بیایم. تازه از ماموریت برگشتم! گفت نه نمی شود ، عجله کن، بجنب....من ترسیدم با خودم فکر کردم شاید برای خانواده ام، برای مادرم اتفاقی افتاده که اینقدر حضورم ضرورت دارد، قید نهار را زدم و رفتم بالا. هنوز به اتاق خبر نرسیده بودم که گفتند علی دوربین ات را بردار و ...
استاد و مرادم بود...
بود و هرکدام را به موقع و در جای خودش استفاده می کرد. همیشه متعجب بودم که حاجی چطور می تواند این همه روایت و احادیث را حفظ باشد اما او حفظ نمی کرد؛ با یک بار خواندن در جان ودلش می نشست. کارم شده بود در خانه پای منبر حاجی نشستن. او می گفت و من گوش می کردم. کم کم شروع کردم به نوشتن و کتاب قدر عاشقی را که تحلیلی از شخصیت حضرت زهرا(س) بود از سخنان حاجی نوشتم. سال ها بعد که خودم جلسه می گذاشتم همیشه از ...
کارآفرینی که در یک شب بارانی زندگی اش از این رو به آن رو شد
روستایی ها کار ایجاد کنم؛ رفتم در خانه کسی که با زنجیر من را زده بود و به خواهرش که قالیباف بود گفتم می خواهی خارجی ها را بیاورم خانه ات تا قالی بافی ببینند و درآمد داشته باشی؟ سریع گفت ها؛ به مادر آن که با چوب من را زده بود گفتم توریست ها را بیاورم نان پختن را تماشا کنند و خرید کنند؟همین شکلی کلی از روستایی ها را با خودم همراه کردم و همه چیز آرام شد. حالا با گذشت سال ها از آن شب بارانی و ...
عروسی رضا قوچان نژاد و خواهر ساره بیات در هلند
گفتند رضا قوچان نژاد استقلالی است. بعد که برای تماشای دربی به تهران آمدی و پرسپولیس برنده شد همه گفتند قوچان نژاد طرفدار قرمزهاست؛ خودت کدام تیم را بیشتر دوست داری؟ – خب شایعه که زیاد است. همیشه از این صحبت ها می شود اما من هیچ وقت نگفته ام طرفدار کدام تیم هستم و بیشتر سرم در کار خودم است. دوست دارم در هر تیمی که بازی می کنم ، برای تیمم بهترین باشم. درباره دربی هم آن موقع فرصت شد که به ...
با شعبان، طعم زندگی عاشقانه را چشیدم+تصاویر
60 ازدواج کردیم. هنوز اوایل جنگ بود. 18 ساله بودم و شعبان 23 ساله. عقدمان 12 فروردین و نیمه شعبان عروسیمان بود. شعبان دوست برادرم بود و رفت وآمد خانوادگی با هم داشتیم. مادرش من را در مسجد دیده و به شعبان گفته بود. از زمانی که امام خمینی(ره) گفته بود ای کاش من یک پاسدار بودم، همه آرزوی دختران همسن و سال من ازدواج با یک پاسدار بود. خواستگاری که آمد، من هم جواب مثبت دادم. روزی که بله را ...
حیف که کار پوکیدا رفت
بشیر اسماعیلی آقا موص تماس گرفت و چند تا از سوژه های روز را پیشنهاد داد که درباره آنها با حجی حرف بزنیم . پیش حجی که رفتم دیدم دلش گرفته است . گفتم غمگین نبینمت حجی ، چی شده ؟ گفت یادی مینا افتادم . گفتم چشمم روشن، مینا کیه ؟ حج خانم رو فرستادی زیارت که یادی از مینا کنی ! گفت بِچیا ، من یه تاری مو سیفیدی حج خانوما به صد تا اِزین حالایا نیمیدم . این قسمتم حتما بزارید تو روزنامه که حج ...
محله قدیمی تهران در تصاحب یک پاساژ!/ واکنش مخاطبان اقتصاد آنلاین به تخلفات پالادیوم
ظرفیتش را فعال کرده است. عکس های هوایی نحوه تبدیل یک باغ به مجتمع تجاری پالادیوم پاسخ این سوال که چند درخت قطع شد تا برج تجاری پالادیوم ساخته شود را قطعا کسی نمی داند اما پیش تر درباره ناامنی و مشکلات محله ای و منطقه ای و فرامنطقه ای که مجتمع های تجاری بزرگ مقیاس در مناطق حساس و مهم تهران داشته اند بارها تذکر داده شده و گزارش های رسانه ای زیادی هم نوشته شده است. عجیب آن است که ...
دام مرد هزارچهره برای زنان
با این ترفندها، زنان را فریب می داد و از آنها کلاهبرداری می کرد. برنامه رادیویی یک پرونده یک روایت رادیو جوان در برنامه سه شنبه خود به گفت وگو با این متهم که معروف به مرد هزارچهره است، پرداخته که در ادامه مشروح این گفت وگو را می خوانید. در دوران کودکی دوست داشتی چه شغلی داشته باشی ؟ خیلی شغل ها را دوست داشتم، اما دوران کودکی ام بد گذشت. مادر و پدرم با هم دعوا می کردند. آنها با هم درگیری داشتند. فضای خانه پر از بی مهری بود . تنش و ناراحتی درخانه ما موج می زد. زندگی ام پر از فراز و نشیب بود ...
خواهرم از من باج می گرفت
وضعیت بدی را برای او درست کرده است. متهم درباره اینکه چرا بعد از این همه سال تصمیم گرفته است خودش را به مأموران تسلیم کند، گفت: عذاب وجدان داشتم و نمی توانستم زندگی آرامی داشته باشم. من مدام خواب مقتول را می دیدم که می آمد بالای سرم و می گفت تو من را کشته ای و من را تهدید می کرد. در این مدت هم دست به هر کاری می زدم، بد می آوردم؛ طوری که حتی یک بار به خاطر 250 هزار تومان بازداشت ...
خلیج فارس مزار برادرم است/ 300 هزار دلار غرامت بعد از 8 سال
گردنش پلاک انداخته، گفتم خلبان های مسافربری که پلاک ندارند، تو چرا پلاک داری؟ گفت چون با سی – 130پرواز می کنیم باید پلاک داشته باشم. زهرا رضائیان: حتی همان موقع پدرش اعتراض کرد که این کار خطرناک است، گفت: اگر من هم نروم چطور به رزمنده ها کمک برسانیم؟ از کی مسئولیت هدایت پرواز بندرعباس – دوبی را بعهده گرفته بود؟ سعید رضائیان: برادرم سه سال آخر قبل از شهادتش را در این مسیر ...
بچه خورک
؟ پسرم خیس شد، الان سرما می خورد. اگر بچه خودت بود، هم همین کار را می کردی؟ خب رفت وآمد نکنید با ما اگر خوشتان نمی آید از بچه ها! غرغرهایش که تمام شد، چهار دست و پا رفتم کنار مبل پارک کردم تا بچه پیاده شود. پیاده شد و قبل از این که بلند شوم دوباره پرید روی کمرم. بعد از آن روز یک هفته اسیر فیزیوتراپی بودم. تنها کاری که توانستم به عنوان انتقام بکنم، این بود که توی میهمانی بعدی یک گوشه ای گیرش بیاورم و ...
مهدی طارمی: برگشتم، قهرمان شدیم، می خواهم بروم
...> بله. ما با هم صحبت کرده بودیم و بعد از پایان بازی ها هم با هم صحبت کردیم و گفتم که تصمیم من برای رفتن به خاج از کشور است. خوشبختانه مهاجم خوبی هم جذب شده. قرار شد هیات مدیره مبلغ ترانسفر را مشخص کند. یعنی می خواهم بگویم بحث تازه ای نبوده . *و اینکه باید از سه شنبه سر تمرین حاضر می شدی و نشدی. من هنوز پیگیرم که بتوانم خواسته مالی باشگاه را انجام بدهم و بتوانم بروم. دوست دارم سال ...
نکیسا: طارمی مراقب یونانی ها باشد
دهد بازی کردم. حدود یک سال در این تیم بودم و 19 بازی انجام دادم که آمارم هم خوب بود و فقط 6 گل خوردم. تیم مان هم از پانزدهم جدول آمد ششم. شما اولین بازیکنی بودید که به این کشور ترانسفر شد؟ بله من اولین بودم. بعد از من محمد مومنی و فراز فاطمی هم رفتند که آنها هم موفق نبودند. شما همیشه می گویید این تجربه برایتان خوب نبود. چرا؟ مقصرش خودم بودم. هم تیمی که ...
"طارمی" سکوتش را شکست: می خواهم بروم/بود و نبودم تاثیری بر "پرسپولیس" ندارد
کردیم و گفتم که تصمیم من برای رفتن به خاج از کشور است. خوشبختانه مهاجم خوبی هم جذب شده. قرار شد هیات مدیره مبلغ ترانسفر را مشخص کند. یعنی می خواهم بگویم بحث تازه ای نبوده . *و اینکه باید از سه شنبه سر تمرین حاضر می شدی و نشدی. من هنوز پیگیرم که بتوانم خواسته مالی باشگاه را انجام بدهم و بتوانم بروم. دوست دارم سال قبل از جام جهانی طبق برنامه ای که دارم در اروپا باشم. سال گذشته ...
چهره های نفاق
دیدم بله! خانم آقای دامغانی ضبط صوتی را کنار دستگاه آی فون گذاشته و حرف های ما را گوش می دهد و ضبط می کند. آن خانم با دیدن من حسابی جا خورد و گفت: سلام! ببخشید! شما این جایید! بفرمایید تو!! دست و پایش را گم کرده بود و نمی دانست که چه بگوید. گفتم: ای خائن! گفت: هیچ معلوم است که چه می گویید!؟ گفتم: تو هیچ معلوم است که چه غلطی می کنی!؟ گفت: حواست باشد تو داری به همسر امام جمعه توهین می کنی! گفتم: این ...
دردسرهای رابطه مرد میانسال با دختر جوان
پژوی خودم به رباط کریم رفته بودم که طلا بخرم. در راه برگشت، پشت چراغ قرمز بودم که ناگهان حجت سوار ماشینم شد. بعد هم چاقویی را زیرگلویم گذاشت و از من خواست به طرف بزرگراه آزادگان حرکت کنم. من هم از ترس و وحشت چاره ای جز انجام خواسته اش نداشتم. اما داخل بزرگراه و در محلی خلوت پنچر کردم و به ناچار مجبور به توقف شدم. اما همان موقع حجت با تهدید چاقو مرا وحشیانه مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد هم بشدت مرا ...
واقعیت هایی در مورد دستمزد بازیگران
می خواهد؟ گفت: آره، مگه شما خودتون حقوق نمی گیرید؛ گفتم: بله، ماهی چهار صد، پونصد هزار تومان می گیرم؛ گفت شما بعد این همه سال، ماهی این قدر می گیرید؟ گفتم: بله، پسر شما هم اگر خواست بازیگر شود باید ده سال بیاید؛ اگر آن ها دیدند این کاره است برایش حقوق در نظر می گیرند؛ گفت: هی آقا، حقوق نباشه که فایده ندارد؛ این شازده همین الآن اندازه حقوق شما پول تو جیبی از من می گیره... تا به حال ...
ترس بازیگر زن ایرانی با دیدن یک داعشی! + عکس
روزی جهانی شویم و همه مردم دنیا فیلم های ما را ببیند. خانم هاشمی خانواده تان چه نقشی در موفقیت کاریتان داشتند؟ حتما خانواده مهم هستند من از آن دوران که شروع کردم شناختی نداشتم خانواده ام مرا به این راه بردند خیلی وقت ها مدرسه نتوانستم بروم سر فیلمبرداری بودم خانواده ام همیشه کنارم بود مخصوصا مادرم همیشه در هر روز دوازده ساعت کاری سرصحنه کنار من بود وقتش را می گذاشت و مراقبم بود همین الان هم دوست داشت اینجا باشد اما این اولین سفری بود که اجازه گرفتم تنها بیایم و روی پای خودم بایستم. منبع:فارس انتهای متن/ ...
سفارش امام بعد از خواندن خطبه عقد به شهید دستواره و همسرش چه بود؟
تربیتی شهرری مشغول به کار بودم که به واسطه یکی از دوستان با حاج رضا آشنا شدم. در واقع دی ماه 61 وی به همراه شهید رضا چراغی به منزل ما آمدند و صحبت هایی صورت گرفت. حاج رضا در ابتدا گفت که دائماً در جبهه است و کمی هم درباره مجروحیت شدیدی که در پای چپ داشت، صحبت کرد. بعد از این صحبت ها خودش را معرفی کرد که من سیدمحمدرضا دستواره هستم. تازه آن موقع فهمیدم که او سادات است و از این موضوع بسیار ...
از توصیه براتی پور به قرآن خوانی تا پرهیز از منفعت طلبی های شخصی اهالی قلم
های بعد اهمیت آن بیش از پیش مشخص می شود. چرا که مفهوم جدیدی از ادبیات انتظار در شعر انقلاب به وجود آورد که سهم وی در ترویج این ادبیات در میان نسل جوان ستودنی است. در ادامه عباس براتی پور درباره زندگینامه و فعالیت های ادبی خود گفت: با توجه به اینکه در 75 سالگی هستم، دوست دارم از جوانی و سال های دور تعریف کنم. من در دوران دبیرستان جزء نخبگان بودم و قرائت خوبی داشتم، در کلاس فقه نهج البلاغه می ...
حواس مان به کودکان باشد
. علاقه به بازیگری را از همان دوران کودکی در وجود خودم دیدم و همراه با دو دوستم به نام های امیر جرموز و بهروز خوش فطرت در مدرسه مان یک گروه تئاتر را ه اندازی کردیم. بعد به خانه جوانان رفتم و آنجا در کنار مرحوم شکوهی مشغول به فعالیت شدم. مدتی را هم عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خرمشهر بودم. از همان کودکی به بازیگر شدن علاقه داشتم؛ چون خودم پدر نداشتم و می دیدم که بچه های دیگر چقدر در کنار ...
مصائب یک تازه مسلمان در ولایت یانکی ها
چندین نفر با چشم های گرد و دهان باز ازم پرسیدند در ایام دَسکِتاب فروشی: واژۀ برساختۀ خودم برای دست فروشی کتاب. روزهایی که کتابم را می گذاشتم توی کوله پشتی و می رفتم برای این دست فروشی فرهنگی در جای های گوناگون شهر مشهد. پاسخی که غالباً به آن مشتریان ناخریدار می دادم این بود: وقتی شما سال به سال گذارتان به کتاب فروشی نمی افتد، کتاب فروشی مجبور است بیاید به میان شما دیگر! خب، ایستادن در ...
ول کام تو ایران
...! چینو لبخندی زد و تشکر کرد. همه ش تقصیر خودم بود. داشتم می رفتم سوپری تنباکو بگیرم که دیدم پیرمرد فروشنده 5 تا انگشتش را گرفته توی صورت مرد کچل جوانی و مدام می گوید: 5 هزار تومن باید بدی... هزار... فهمید؟ مرد خارجی یک اسکناس 500 تومانی توی دستش بود و تکرار می کرد؛ فایو هَزار رفتم جلو و فرق ریال و تومن را برایش توضیح دادم. بعد هم از دهانم در رفت و با انگلیسی دست و پا شکسته تعارف کردم بیاید ...
مادر و دو فرزند محاکمه شدند
پیشنهاد طلاق دادم اما حاضر نبود از هم جدا شویم. تا اینکه با کمک پسرم و دخترم نقشه کشیدیم وی را به قتل برسانیم. صبح روز واقعه وقتی ابراهیم از خواب بیدار شد پسرم مرا که در خواب بودم بیدار کرد و گفت این بهترین فرصت است، که پدر را بکشیم.به همین خاطرودرفرصتی مناسب پسرم از پشت سر به پدرش حمله کرد و من هم به کمکش رفتم و با چاقویی که در دست داشتم دو یا سه ضربه به شوهرم زدم. بعد چاقو را به محسن دادم، پسرم هم چند ...
سینما داران کم لطف و شهردار مهربان
مقداری تقویت شده و فیلم ها به سلیقه کودک امروز توجه داشته اند و به نظرم در اکران نیز می توانند موفق باشند.برومند با اظهار تاسف نسبت به خشکی زاینده رود خاطرنشان کرد: تنها یک سال جشنواره به صورت تفکیک شده برگزار شد و آن هم به دلیل مسائل عدیده ای بود که اتفاق افتاد. یکی از دلایل این بود که اصفهانی ها لطفشان را برای برگزاری جشنواره دریغ کردند و نسبت به برگزاری جشنواره در اصفهان پاسخ صریح ندادند؛ به هر ...
کاش روزی نقالی در دانشکده هنر به عنوان یک رشته تدریس بشود
بود؟ دوازده اسفند سال 94 روز برازجان که شد بهار نخل ها و اولین اجرای من در دژ . خودم که خیلی راضی بودم، نمی دانم مردم چه نظری داشته باشند البته یک جای کار میکروفنم زیر روسری ام رفت و صدا قطع شد ولی به غیر از آن خوب بود روزی شش ساعت تمرین داشتم *با توجه به جنس صدای شما، چقدر تمرین می کنید که لحنتان محکم و استوار و حماسی باشد؟ برای اجرای روز برازجان در دژ ، 12 اسفند ...
گفتگو با رضا رشیدپور از جزییات بیهوشی در برنامه حالا خورشید تا مصاحبه با بیل گیتس و اردوغان
. آن چند ثانیه آخر خنده ام گرفته بود چون شنیده بودم کسی که فوت می کند در لحظات آخر همه زندگی اش برایش مرور می شود و برای من هم همین اتفاق رخ داد و کل زندگی ام مثل یک فیلم جلوی چشمانم آمد حتی تصویر پدرم که سال 76 درگذشت و بسیاری از صحنه های دیگر را دیدم. خودم بارها فیلم را دیدم و یادم می آید آن چند ثانیه آخر نمی دانستم چه می گویم. می دانستم که روی فشار آنتن هستم و بعد خنده ام گرفت که چقدر جالب که ...
قرار است اتفاقی بیفتد!/ وسایلش که آمد قطع امید کردیم
دیدار دارند، واقعا با نفس شان مبارزه می کنند. خوش به حالشان. *ما خوشبختیم دختر شهید: خوشبختی را این می دانم که حضرت علی(ع) یک نگاهی به ما داشته و روی ما یک حسابی کرده، خدا را شکر می کنم. همیشه با خودم فکر می کنم اگر ما زمان امام حسین(ع) بودیم کنار ایشان می ماندیم یا مانند کوفیان پشت حضرت را خالی می کردیم. اولین بار که رفتم حرم امام حسین(ع) بعد از شهادت بابا گفتم می ...