سایر منابع:
سایر خبرها
مرتضی آقاتهرانی؛ مرد شماره یک پایداری ها
با ایشان قراری در زیدانس گذاشتم؛ محلی که به اصطلاح نماینده ایران زندگی می کرد. آقا زمان آقای خرازی، آقا کمال، نماینده ایران در سازمان ملل بودند. وقت گرفته بودیم که خدمت آیت الله جوادی آملی برسیم، وقتی رفتم، دیدم که ایشان رفته اند. ولی شما که وقت قبلی گرفته بودید! باران شدیدی می آمد و چون ایشان نماینده حضرت آقا بودند، امنیت حفاظت ایشان مثل امنیت رییس جمهور آنجا بود و تیم حفاظت هم ...
خوش آن زمانه که تو صبح صادقش بودی
ماه و مهر بوده است خاک در تو ، سپهر بوده است گفته است خرد، بس آفرینت صد ها چو هشام ، خوشه چینت گردش، ز فلک، اشاره از تو استاد خرد، زراره از تو چون مومن طاق از تو آموخت لب بر لب هر چه مدعی دوخت اندیشه هر آنچه بود مجمل بشنید مفصل از مفضل گر طالع بختری خجسته است در حلقه ی درس تو ...
خوش آن زمانه که تو صبح صادقش بودی
... خاک در تو ، سپهر بوده است گفته است خرد، بس آفرینت صد ها چو هشام ، خوشه چینت گردش، ز فلک، اشاره از تو استاد خرد، زراره از تو چون مومن طاق از تو آموخت لب بر لب هر چه مدعی دوخت اندیشه هر آنچه بود مجمل بشنید مفصل از مفضل گر طالع بختری خجسته است در حلقه ی درس تو نشسته ا ست کی ...
متن کوتاه برای شهادت امام جعفر صادق (ع)
... تو از زلالی آینه، هر آینه فراتری. در تو کرامت باران موج می زند. با تلاوت قرآن هم آغوشی و دست هایت، مونس آسمان مدینه اند... شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد. ******* شهادت جانسوز رئیس مذهب تشیع و ششمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام صادق بر عموم مسلمانان جهان تشیع تعزیت و تسلیت باد. ******* امشب غریب آباد دل سیه ...
اشعار سیمین بهبهانی در ستایش قلب زن روسپی+ علت رازآمیز این امر
: "ای مرغ نفرین! گوش من آزرده شد از وای تو . . . در هر تپیدن از دلم، آید صدای پای تو" سخن شاعر با پرنده به روشنی همدلانه است و آهنگ اش خواننده ی شعر را فرامی خواند تا درو به چشم همزبانی غمخوار برای پرنده بنگرد. در بافتار شعر، پرنده و شاعر درهم می آمیزند چنانکه دیگر جدا کردن هریک از دیگری ممکن نیست. گوئی هردو با یک زبان سخن می گویند: "ای ساقه ی برف آشنا! امید گل ...
حواست شش دانگ به من باشد
شما برنخورد. مادربزرگ با من رابطه ای خوب و صمیمی دارد. در این صمیمیت خیلی نیاز نمی بیند عیب های زمان جوانی خودش را بگوید که به من بَرنخورد. تا می تواند از کارهای خوب و درخشان خودش تعریف می کند. می گوید تو جنبه اش را داری و زود به گوشه قبایت برنمی خورد. من هم چون از این تعریفش خوشم می آید، سعی می کنم واقعاً نشان بدهم که به گوشه قبایم برنمی خورد. الان دو روز تمام است که به حواس ...
این جانباز را شناسایی کنید!
.... بعد که رفتیم خوزستان ما را قبول نکردند. گفتند شما خیلی سنتان کم است. ما گفتیم که ما سه ماه مدرک داریم. تفنگ دستمان بوده و جنگیدیم، آموزش دیدیم. باز هم قبول نکردند چون ما رفته بودیم لشگر 31 عاشورا. شهید باکری آنجا بود. مسئول پرسنلی آنجا قبول نمی کرد. می گفت شما سنتان خیلی کم است و ما اگر شما را قبول کنیم، می گذاریمتان دژبانی. یعنی همان نگهبانی در پادگان ها. یا در آشپزخانه یا کارهای ...
پایان بی قراری ها پس از 31 سال
سفارش کرد که به کسی نگویم او را در حال مناجات و گریه دیده ام . رفته بودم چالوس خانه علی اکبر، دیدم با ماشینی آمد که از بس خاکی هست، اصلاً معلوم نیست؛ تو ماشین کلی از لباس های کثیف رزمندگان را آورد، لباس ها را بردم حمام و شستم. گفتم: ماشینت چقدر خاکیه؟ گفت: خواهر جان! این خاکها آغشته به خون شهداست، خم می شد و خاک ها را می بوسید . لباس های پاسداری همسرم را می بوسید یک ...
امام روح الله از جام زهر نوشت
و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقادکننده و پرخاشگر گذشتند! آنهایی که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت. و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید. و همه ما ...
گلچینی از زیباترین اشعار فریدون مشیری
چون کبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو در فتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید یادم آید که: دگر از تو جوابی ...
قاب قطع نامه 598 و زبان تفسیر ما
از دولت مردان به من گفتند تو که آتش بس را به دست آوردی، موضوع عقب نشینی را هم یکباره حل می کردی. این نشان می داد که بعضی از همکاران ما در دولت راجع به ماهیت حکومت عراق هم چنان دچار خوش باوری بودند . در هر حال، هرچند هنوز بین عراق و ایران آتش بس و صلح کامل برقرار نشده است، اینک، همان طور که مسئولان کشور عنوان کرده اند، ثابت شده است که تأخیر بیش از اندازه در پذیرش قطع نامه، لطمه های جبران ...
مجموعه اشعار به مناسبت شهادت امام صادق (علیه السلام)
...: امروز، روز ناله و اندوه و ماتم است روز عزای اشرف اولاد آدم است چیزی شبیه روز حسین و محرّم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است ای دل که در حریم تو اندوه کربلاست اندوهبار حضرت صادق، دلِ خداست هفت آسمان برای غمش گریه می کنند دور مزار بی حرمش گریه می کنند در زیر پرچم و علمش گریه می کنند ...
شهر به احترامتان، تمام قد ایستاد
زد گفت نگو رفقا بگو قلب تو برگشته است بگو تمام زندگی تو برگشته است گفتم خوش بحالت ابراهیم نگاهی کرد و گفت نگو خوش بحالت من شرمنده ام خیلی از این ها نیرهای من بوده اند زیر دستان من بودند من به آن ها آموزش و مشق جنگ یاد دادم من به آن ها یاد دادم چه خبر است از مجید ها برایم گفت که چگونه در میدان مین تکه تکه شدند و هیچ اثری از آنها نماند و میگفت این خواسته خود مجید بود چرا که مجید میگفت من ...
گلچینی از زیباترین اشعار صائب تبریزی
...> ************** ما نقش دلپذیر ورق های ساده ایم چون داغ لاله از جگر درد زاده ایم با سینه گشاده در آماجگاه خاک بی اضطراب همچو هدف ایستاده ایم بر دوستان رفته چه افسوس می خوریم؟ با خود اگر قرار اقامت نداده ایم چون غنچه در ریاض جهان، برگ عیش ما اوراق هستیی است که بر باد داده ایم ای زلف یار، این همه گردنکشی چرا ...
نحوه حضور امام زمان (عج) در میان مردم
...: تشکر. نگو: چه پیراهنی، چه زیر پیراهنی، من خیط می شوم. من ماندم گفتم: یا حجه بن الحسن، تو چه کسی هستی؟ خدا هم همینطور است. خدا خیلی ما را دوست دارد. پدر دو شهید روحانی بود، کاروان حج داشت. یک پیرمردی به ایشان بند شد که من هم مکه می آیم. گفت: پدر جان تو مریض هستی. بیمار هستی. چند رقم بیماری داری. نمی توانی خودت را نگه داری. بالاخره باید دکتر اجازه بده. این دست و پا زد، حالا دکتر ...
مبارزانی از ایل شوهان
، هر چه شما بفرمائید. میرحسین کریمی نیاء فردای آن روز، چشمان هر چهار نفر را بستند و پس از طی کردن مسافت 7 الی 8 ساعت راه، آن ها را در یک کوه پیاده کردند و با همان چشمان بسته کمی آن ها را پیاده راه بردند بطوریکه وقتی چشمان آن ها باز شد حتی ماشین حامل خود را ندیدند. در آنجا قریب 200 چادر کرمی رنگ برپا بود. افراد آنجا شخصی و نظامی بودند و همشون به زبان عربی صحبت می کردند. با خوش رفتاری ...
هادی غفاری: شماری روحانیون را خلع لباس کردیم که برای عده ای خوش نیامد
گرفت؟ با توجه به تضادهای عجیب وغریبی که در این مسئله هست، نظر دادن راجع به آن مشکل است. بافت مسئله خیلی پیچیده است. از یک طرف این ها به هر حال پاره ای جاسوس، پاره ای تفنگدار دریایی که حق حضور در ایران را نداشتند، به عنوان نمونه همین امروز (روز مصاحبه) رفته بودم یکی از تعمیرگاه های بزرگ از کمبود لوازم یدکی (که ماشین های بزرگ راه سازی و صنعتی که سخت بدان نیازمند است) می نالیدند و عامل یا ...
چه کنیم از هجمه شیطان در امان باشیم؟
را کنترل کن، تو هنوز نتوانستی آن را کنترل کنی، باز می گویی: چه کنم؟! اگر کنترل کردی، چشم امام زمان بین می شود. اگر بخواهی دائم با آقا جان، با آن عشق حقیقی عالم باشی، با آن کسی که همه چیز در دست اوست و ...، باید چشمت را کنترل کرده باشی. همان که بیان کردند: اگر لذّت ترک لذّت بدانی، دگر لذّت نفس لذّت نخوانی. البته عندالاولیاء، لذّت نفس اصلاً لذّت نیست. اگر فهمیدی می خواهی جای دیگری را ...
توهین علنی "بهزاد نبوی" به شهید آیت الله دکتر بهشتی!
به عنوان یکی از فرماندهان سپاه این مسئولیت را قبول کنم. ایشان گفت اگر آقای هاشمی قبول کند چه؟ بنده نیز گفتم اگر ایشان دستور دهد بحثش فرق می کند. فردای آن روز که اقای هاشمی رئیس جمهور شده بود ولی هنوز به شکل رسمی از ریاست مجلس به محل ریاست جمهوری منتقل نشده بود ایشان بنده را صدا زد و گفت بیا با تو کار دارم همان جا فهمیدم که آقای شوشتری کار خود را کرده است. به محضی که بنده وارد اتاق مرحوم ...
پیشنهاد همکاری با ذوالفنون و مشکاتیان را رد کردم!
، رفتم قاطی بزرگ تر ها (خنده). پدرم تشویقم می کرد و من هم می خواندم. عموی مادربزرگم حبیب خان گرگین پور از بهترین نوازندگانِ سه تار قشقایی بود. منصورخان بهمنی هم در آواز صاحب سبک بود و از اقوامِ ما، استاد محمد قلی خورشیدی هم از اساتید بسیار بزرگ قشقایی بودند، همهٔ این ها دور و برم بودند. صبح ها چشمم را که باز می کردم، یکی داشت می زد و یکی می خواند. وقتی کسی کوراوغلو را می خواند، غرق این داستان ها می ...
عرفان پور: شعرهایِ راه بندان را در راه بندان های تهران سرودم
مجری جلسه شعری دیگر از راه بندان را برای حضار جلسه خواند: فریاد بزن ساعت خاموشی را/ از هوش برو محشرِ بی هوشی را از یاد تو را می برد آخر دنیا/ بسپار به خاطر این فراموشی را و پس از آن با طرح سوالی از حمیدرضا شکارسری بخش دوم جلسه نقد را آغاز کرد: به نظر شما ما در چه شرایطی می توانیم یک مجموعه شعر کوتاه را به عنوان یک قالب ادبی مستقل در نظر بگیریم؟ آقای عرفان ...
یک شهید: مثل پرنده پر کشیدم و رفتم به آسمان
؟ م- نه اتفاقاً اون قدر خوب بود. عین پرنده ای که پر بکشه، اون جوری پریدم و رفتم توی آسمون. خیلی خوب و شاد و راحت. اون قدر خوب بود و با حال. (در اینجا درست مثل آخرین لحظات قبل از شهادت که نظر خود را راجع به شهادت بیان می کرد، دستهایش را رو به آسمان با شتاب باز کرد. همچون پرنده ای که پر می گشاید.) ح- تو هم طیّرالارض هستی؟ م- طیّ الارض. آره. ح- یعنی تو میتونی از اینجا بری ...
بهزاد نبوی علناً به شهید بهشتی توهین می کرد/رفسنجانی گفت با ساواک صوری همکاری کن
برادران رضائی ها و...خبر دار شدم. از چگونگی مبارزات افرادی چون بدیع زادگان، سعید محسن و... خبردار می شدم، خیلی تحسین می کردم و بخاطر دارم که بدور از چشم صاحب خانه در سرمای زمستان شهر هامبورگ آلمان از اطاق بیرون می رفتم و گاهی در برف برای مدتی می نشستم و به خودم نهیب می زدم که تو کجا و اینها کجا؟ چطور می توانی در اطاق گرم و تخت خواب گرم بخوابی! پس از جریان شهادت شریف واقفی ما متوجه انحرافات ...
شهر به احترامتان، تمام قد ایستاد
روز شرمندگی من است گفت آن روز در کربلای 4 وقتی شانه به شانه ی رفقایم جنگیدم خیلی از آن ها در بغل من شهید شدند و پیکرهای مطهرشان ماند، امروز که آن ها را می آورند رویم نمیشود به آن ها نگاه کنم رفیق به جا ماندی ومن برگشتم ومادر تو 30 سال سوخت به خود پیچید و زجه زد و انتظار کشید و من زندگی کردم اما بدون هیچ دغدغه ایی حال از تو خجالت می کشم رفیق. شهر خوانسار را شهدا طی می کردند و مردم به دنبال ...