سایر منابع:
سایر خبرها
مادرانه هایی از 33 سال گمنامی
. به او گفتم مادر، من 33 سال صبر کردم . همه مردهای خانه جبهه بودند مادر شهید غلامی می گوید: همسرم، پسران، داماد و بستگانم همه در سال های جنگ در جبهه بودند و زن و بچه اینها دور من را گرفته بودند. پسر بزرگم یک بچه داشت که وقتی به جبهه می رفت زن و بچه اش پیش من بودند. دامادم شهید منصور غلامی هم دو بچه داشت که در 29سالگی در جبهه شهید شد. زن و بچه او هم همیشه دور من بودند. همسرم هم ...
جای من خوب است برایم ناراحت نباشید!
هستم و چند روز بعد به حج می روم و درست چند روز بعد حمید به شهادت رسید. از معلمی قرآن تا گذراندن دوره های پارتیزانی برای جهاد با دشمن در ادامه برادر شهید در خصوص فعالیت های برادرش، گفت: حمید برادر کوچکتر ما بود از دوران نوجوانی فعالیت های فرهنگی مختلفی داشت مهمترین کار وی آموزش قرآن در مسجد امام رضا(ع) بود. با شروع جنگ احساس وظیفه کرد و به منطقه رفت، آموزش های سخت ...
رسالت و مسئولیتی که یک دانش آموز دوم راهنمائی را به راهی بزرگ می کشاند
به گزارش خبرگزاری شبستان از کرمان، شهید حمید قرائی خضری فرزند حسین در اول مهرماه سال 47 در شهرستان بافت متولد شد؛ تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود که شور و اشتیاق جبهه ها او را به مناطق عملیاتی کشاند؛ وی که از شهدای کادر سپاه و از شهرستان بافت است در 29 شهریور سال 67 در مسیر سربندر-اهواز به درجه شهادت نائل شد؛ خاطراتی به نقل از مادر این شهد در ادامه ذکر می شود: ***جنگ که شروع شد ...
محسن هاشمی: به رهبری گفتم شما پدر ما باشید، ایشان با شوخی فرمودند اینها حرف پدر خود را هم گوش نمی دادند ...
محسن هاشمی رفسنجانی در برنامه دست خط شبکه پنجم سیما در پاسخ به این پزسش که شما نفر اول انتخابات شورای شهر تهران بودید؛ این اعتبار به فعالیت شما در مترو باز می گردد یا به اعتبار آیت الله هاشمی رفسنجانی اظهار کرد: همه اعتبار ما از آیت الله هاشمی است. در پیگیری کارها شبیه مادر هستم او در پاسخ به این سوال که آقا محسن شبیه پدر است یا مادر، گفت: در پیگیری کارها شبیه مادر هستم ...
من بالاخانه ام را اجاره می دهم!
خدا خودش آخر و عاقبت همه مستاجران را ختم به خیرکند؛ بگویید الهی آمین! خیلی عجیب است؛ در این روزگار غریب و کاملا تماشایی، چه چیزها که نمی بینیم و چه حرف ها که نمی شنویم! مثلا همین همسایه های خودمان را عرض می کنم که می گویند: "آقا مراد، بالاخانه اش را اجاره داده است!" من که هرچه فکرمی کنم عقلم به جایی نمی رسد؛ آخر او خانه اش کجا بود که حالا بخواهد بالاخانه اش را اجاره بدهد؟! من سال ها است آقا ...
مسیب زاده آیینه همت و چمران بود
بسیاری از شهدای جنگ، شهدایی که در ایران و سایر کشورها و یا در راه کمک به جبهه جهانی مقاومت جنگیدند و اسمی از آن ها نیست. بچه هایی که در بوسنی و لبنان پرپر شدند. شهدا نخبگان عالم معنویت هستند. نخبه به سرآمد و ترجمه تفسیر می شود. این عزیزان نخبگان مهربانی هستند. انگشتم را پاک کرد! کسانی که کمتر با قشر نظامی سر و کار داشته باشند، تصور می کنند رزمنده ها انسان هایی خشن هستند. اتفاقا مرتضی ...
انتقادات مادر "بنیتا": گفتند بگذارید تعطیلات تمام شود/واکنش مقام ناجا
... مادر بنیتا گفت: چطور ممکن است فردی با بیش از 100 شاکی خصوصی با یک فقره فیش حقوقی آزاد شود. سردار محمدیان در گفت و گو با پدر بنیتا اظهار کرد: سارقان کمتر از یک ساعت بعد بچه را رها کرده بودند. ما تمام تلاشمان را کردیم تا بتوانیم بچه را سالم پیدا کنیم و خبر فوت این بچه همه ما را در شوک فرو برد. پدر بنیتا در گفت وگوی تلفنی با سردار ساجدی نیا گفت: شما به من گفتید 14 هزار ...
عوامل شکل گیری شخصیت انسان چیست؟
کنید و از خدا پروا نمایید، امید است که رستگار شوید. مومن باید تکلیفش را انجام بدهد و توجیه نکند در جنگ تبوک بعضی برای دفاع، همراه پیامبر (ص) نیامدند. گفتند ما زن و بچه و خانواده داریم و جا ماندند. مؤمن نباید جا بماند. باید تکلیفش را انجام بدهد و توجیه نکند. جایی که اسلام میگوید دفاع کن، بگوید چشم؛ بگوید هجرت کن، بگوید چشم. محیط برای خود یا خانواده اش برای دینش برای جانش ضرر ...
سردار جعفرزاده؛ شهیدی که تا دفاع مقدس بود در جبهه بود
شهادتش از مرخصی تحصیلی استفاده کرد. وقتی به او پیشنهاد ازدواج و ادامه تحصیل را می دادند می گفت'من فرزند جبهه ام'. یکی از همرزمانش درباره او می گوید:' هوای دم کرده و شرجی در سال 1359رزمندگان سپاه اسلام را تشنه و کلافه کرده بود؛ وقتی علیرضا تشنگی همرزمان خود را دید به همراه چند نفر از دوستانش در دل تاریکی شب به عقب برگشت و در زیر گلوله باران شدید،با ماشینی پر از یخ به خط بازگشت در حالی که خود ...
این همه پیش مسؤولان رفتیم، قبول نکردند اما خدا کارمان را درست کرد
محمدرضا وارد سپاه شدیم و با آغاز ناامنی ها در کردستان، تعدادی از نیروهای سپاه بعد از گذراندن آموزش های نظامی فشرده به مناطق آنجا اعزام می شدند، شبی در ساختمان رادیو و تلویزیون بودیم، شنیده بودم گروهی از بچه ها قرار است به کردستان اعزام شوند. مثل محمدرضا حالم خیلی گرفته بود کنارش نشستم و گفتم: دیگر خسته شدم از بس پیش آقای پوریانی التماس کردم و به دست و پایش افتادم که اجازه بدهد من هم همراه ...
شهیدی که از پشت بی سیم خبر شهادتش را اعلام کرد
بود و همین شد باب آشنایی برای خواستگاری. هر دختری که به سن ازدواج می رسد، خواستگارهای متفاوتی دارد، اما محسن متفاوت از همه کسانی بود که تا آن روز برای خواستگاری به منزل ما آمده بود. تیرماه سال 87 بود. وقتی قرار شد با هم صحبت کنیم، من گفتم دوست دارم همسرم بال پروازم باشد به سمت خدا و از نظر ایمان خیلی بالاتر از من باشد. گفت: من هم دقیقا همین انتظارات را از همسرم دارم. بعد هم از کارش صحبت کرد و از ...
جوان ها بدانید که خداوند پاداش کار نیکتان را به بهترین شکل می دهد
و سالانش را دور خودش جمع کرده و برایشان روضه امام حسین(ع) می خواند. مادر شهید حسن حجاریان به بیان نحوه شهادت فرزندش پرداخت و گفت: شبی که پسرم شهید شد من خواب عجیبی را دیدم و متوجه شدم که پسرم شهید شده، اما کسی باور نمی کرد تا آن که بعد از شانزده روز خبر شهادتش را برایم آوردند؛ در چزابه حسن و تعدادی از همرزمانش را اسیر کردند و مانند مولایشان امام حسین(ع) سر بریدند و یکجا دفن کردند و ...
پایان لالایی مادر برای بنیتا کوچولو
پیدا شد. امام حسین(ع) را قسم دادم که بچه ام را برگرداند تا از چشم به راهی دربیایم. او هم جواب مرا داد و بچه ام را برگرداند. اما شما را به خدا اجازه ندهید خون بچه من پایمال بشود. عاملان قتل باید اعدام شوند چند دقیقه بعد خودروی حامل متهمان به محل حادثه رسید. دو مرد جوان درحالی که دستبند و پابند داشتند از ون سفید پیاده شدند. هیاهوی جمعیت با دیدن متهمان بلند شد و همه یکصدا فریاد زدند ...
بردباری و صبر شما بیشتر باعث شکست دشمن می شود(حدیث دشت عشق)
...> قسمتی از وصیت نامه شهید شریفی؛ پدر و مادر عزیز در عزای من گریه نکنید زیرا بردباری و صبر شما، بیشتر باعث شکست دشمن می شود. برادرانم را به دین و اسلام دعوت کنید و بگویید که راهم را دنبال کنند. مادر عزیز که بعد از خدا مهربانترین و عزیزترین موجودها نزد من هستی و من به وجود تو مادر افتخار می کنم که چنین فرزندی را تربیت کردی که افتخار اسلام باشد، سلام به پدر گرامی و برادران عزیزم میرسانم, مادر به من درس ...
قاتل بنیتا؛ سارقی با 130 شاکی
14 هزار صلوات نذر کن؛ نذر کردم و پس از اتمام صلوات ها بچه ام پیدا شد. امام حسین(ع) را قسم دادم که بچه ام را برگرداند تا از چشم به راهی دربیایم. او هم جواب مرا داد و بچه ام را برگرداند. اما شما را به خدا اجازه ندهید خون بچه من پایمال بشود. عاملان قتل باید اعدام شوند چند دقیقه بعد خودروی حامل متهمان به محل حادثه رسید. دو مرد جوان درحالی که دستبند و پابند داشتند از ون سفید پیاده ...
شهیدی که هیچ چیز کم نداشت جز نوش شهد وصال
گروه مقاومت: فاش نیوز - مصاحبه با خانواده شهید مدافع حرم حسین معز غلامی : بسیار از مقام مادر گفتیم و خواندیم و نوشتیم. از صبوری و مهربانی اش، از نجابت دستان آسمانی اش، از همه محبت های بی منتش اما نگفتیم آن که عزیزکرده سال های جوانی اش را به مسلخ عشق می فرستد در دلش چه غوغایی است. مگر می شود جوان رعنا قامتت را، پاره جگرت را به میان آتش بفرستی، بی خیال روزگار را سپری کنی . مادر که باشی انگار تکه ای از وجودت را از دست می دهی، جوانت لحظه هایش را پیشت ...
انگشتر سید حسن نصرالله، هدیه ساختن اولین مستندم بود
.... همیشه این گونه بود که از ایرانی ها دوری می کردیم و می دانستیم خط قرمزها چیست. تسنیم: احتمالا به بغداد رفتید. اتفاقات اولین سفر به عراق؛ از ممنوعیت ساخت مستند تا علاقه زیاد به حضور در جبهه جنگ فراهانی: بله. به بغداد رفتیم. برای اولین کار یعنی بدون مرز عشق 1 و در همان ابتدای کار با یکی از این بچه ها ارتباطی گرفتیم. نام او شعلان بود. جوان عراقی بود که در بخشی از ...
شجاع باش و با دشمنان که به تو و ناموست تجاوز را روا می دارند، مبارزه کن
خواهر عزیزم! من برای شما برادر خوبی نبودم؛ آن چه برای شما در دوران زندگی خود داشتم همه آن ها غم و اندوه بود و اگر با شما تند سخن گفتم، امید به بخشش شما دارم؛ چون داغ پدر مرا بسیار رنج داد. در این چند سال زندگی در دنیای فانی، چیزی را باید با شما در میان بگذارم. من بعد از جنگ چه شب ها که تا صبح ناله کردم، ولی همه شما را بسیار دوست داشتم. خواهرم! دلم می خواهد که شما برایم و بر مزارم ...
جدیدترین اظهارات متهم قتل بنیتا که با 27 سال سن، زن 50 سال را صیغه کرد!
...> ماشین را کجا رها کردی؟ سمت مامازن، در کنار بلواری که ماشین ها با سرعت از آن عبور می کنند. پس چطور انتظار داشتی ماشین و بچه را کسی پیدا کند؟ آنجا دو خانه کوچک و یک مغازه بود. از شانس بد من مغازه تعطیل بود. زمانی که ماشین را رها کردی، بچه زنده بود؟ن می دانم، اما صدایی از بچه در نمی آمد. ازدواج کردی؟ چند ماه قبل با زن 50 ساله ای عقد موقت کردم. چرا زمانی که ...
روایت شهید مفقودالاثر خانواده احمدی روشن/ درد خانواده شهدای گمنام را می فهمیم
مادر خود بازگشته است. پدر شهید با دیدن پیکر فرزندش گویی داغش تازه شده و شرایط برایش به موازات روزهایی است که خبر شهادت این فرزند را برایش آوردند. ما شرایط این خانواده های شهدا را درک می کنیم. ما هم داغ دو شهید دیده ایم. به غیر از پسرم مصطفی احمدی روشن که به شهادت رسید، برادرم هم سال 60 به جبهه رفت و شهید شد و هنوز پیکر پاکش بازنگشته است. این پدر شهید هم دردش را به کسی می گفت که این درد برایش آشنا ...
بیزارم از اینکه افراد ضد رهبر سر جنازه ام حاضر شوند
زیان کار شوید) و خدا فاسقین و بدکاران را (به راه بهشت و سعادت) هدایت نخواهد کرد.(سوره توبه آیه 24) با درود و سلام به پیشگاه حق تعالی و حضرت ولی عصر (ع) و نایب برحقش خمینی کبیر و با سلام به خانواده معظم شهدا و سلام به شهیدان به خون تپیده انقلاب اسلامی در جبهه های حق علیه ظلمت وصیت خود را شروع می کنم. خدایا تو را شکر می کنم برای تمام نعمتهایی که به من عطا کردی و من را لایق نعمتهای خود ...
پدر شهیدان کریمی مریم آبادی به فرزندان شهیدش پیوست
ابراهیمی خاطر نشان کرد: یقینا این فقید سعید که در راه اعتلای اسلام ناب محمدی 2 فرزند برومندش را در عنفوان جوانی تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی کرد در بهشت برین بر خان کرم حضرت اباعبدالله الحسین(ع) میهمان خواهد بود. شایان ذکر است شهید عباس کریمی در 19 تیرماه 1365 در سن 19 سالگی در منطقه عملیاتی فاو به فیض شهادت نائل آمد و هنوز 7 ماه از شهادتش نگذشته بود که برادرش رمضان لباس رزم پوشید و به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت تا اینکه در 10 بهمن سال 1365 در عملیات کربلای 5 و منطقه شلمچه در سن 17 سالگی او نیز شربت شهادت نوشید و با قافله شهیدان همراه شد. انتهای پیام/ ...
می گفت با شنیدن صدای تو احساس نمی کنم وسط میدان جنگم
نفیسه نبی زاده صدایش به سختی از حنجره بیرون می آید؛ از هر چهار کلمه ای که می گوید به زور می شود یک کلمه آن را فهمید. رفتن همسرش شاید او را بیشتر از بچه ها شکسته باشد. نگاه هایش مضطرب است و بین صحبت هایش نفس کم می آورد. با اینکه مثل روز شهادت علی برایش روشن شده است، در حرف هایش هنوز از چشم انتظاری می گوید؛ از لحظه شماری برای برگشتن او...! او 38 سال بیشتر ندارد و 17 ساله بوده که شریک و همسفر زندگی ...
نگاه به صورت مادر کار روزانه شهید بود
اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) بود و آن ها را پخش می کرد. در تظاهرات علیه شاه شرکت می کرد و حتی در راهپیمایی روز عاشورا به من گفت: مادر چرا راهپیمایی نمی آیی؟ من گفتم پدرت اجازه نمی دهد، حاج اکبر گفت: اگر پدر بگوید نماز نخوان شما نمی خوانی؟ آماده شوید تا برویم. زمانی که به سوریه و مرقد حضرت رقیه(س) رفته بودیم با زبان بسیار سوزناک و دلنشین دعا می کرد و می گفت: ای ناز دانه ای که بدون کفش 40 منزل ...
تکرار اندوهگین مشت های یک پدر
بالا می گیرند و جلوی پدر و مادر و اقوامشان با بدترین و زجر آورترین روش که خدا گفته مجازات می شوند. خانواده بنیتا به ویژه پدرش خواستار مجازات عاملان این حادثه در کمترین زمان و در محل حادثه اند. سردار عباسعلی محمدیان رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ در مورد روند رسیدگی به پرونده به خانواده دختر 8 ماهه گفت: تلاش پلیس و دستگاه قضایی این است که پرونده در یک هفته آینده تکمیل و برای رسیدگی به دادگاه ارسال شود ...
قالیباف عمل گرا است/احمدی نژاد گفت حاضرم به نفع هاشمی کنار بروم!
گذشته خیر، ولی بعد از اتفاقاتی که رخ داد و در یک ماه اخیر نظرسنجی ها چنین چیزی را نشان می داد. در مقدمه هم گفتم که بخشی از اعتبار شما متعلق به حاج آقا است. بخشی هم خدمات شماست. فکر می کنید نسبت این دو چطور است؟ هاشمی: شما گفتید بخشی از اعتبار و من می گویم همه اعتبار من از تلاش ایشان است. آقای محسن هاشمی بیشتر شبیه پدر هستند یا مادر؟ در عصبانیت و پیگیری کارها ...
سفیران امام رضا(ع) سالمندان تنها را خوشحال کردند
و فقط نگاهش می کردم، گفت: من 4پسر و 2 دختر دارم، هر کدام که بدنیا آمدند همه حسودی می کردند که فلانی باز پسر زایید، کاش امروز می توانستم به آنها بگویم که 6 فرزند من سال هاست مادر خود را اینجا زنده به گور کرده اند. به دوربین همکارم اشاره کرد و گفت: بگو از من عکس نگیرد که خدای ناکرده پسرهایم می بینند و ناراحت می شوند که مادرشان هنوز زنده است. دست هایش محکم فشردم و گفتم: از ...
تبلورژن خوب خانواده افغان در4 دهه جانبازی برای اسلام
مداوایش کنیم. آن روز خدا علی اصغر را دوباره به ما بخشید. بعد از این اتفاق بلافاصله دوباره همسرم به جبهه رفت و مرا با بچه ها راهی مشهد کرد. افسوس می خورد از اینکه نتوانسته است به خرمشهر برود و در کنار زنان رزمنده دوشادوش مردان در جبهه باشد. برای لحظه ای او را فارغ از مرزهایی که او را مهاجر این سرزمین خوانده یک هموطن تمام عیار می بینم که سال ها برای حفظ اسلام هرچه داشته است را تقدیم کرده ...
دو ساعت حضور و مشاهده در بیمارستان لقمان حکیم
خواهرزاده اش تمام شود. دختر نوجوان عینک طبی گردی بر چشم دارد و لباس مخصوص صورتی این بخش را بر تن دارد. روسری اش هم پارچه ای سه گوش صورتی رنگ است که دور گردنش افتاده و گره اش سفت است. دختر صورتی پوش با لبخند مدام سرش را به نشانه تایید رو به دایی اش تکان می دهد. چند دقیقه بعد بدون خداحافظی با همان لبخند از پشت میله ها دور می شود و به سمت راهروی بزرگ می رود، ولی صحبت های دایی هنوز تمام نشده ...
لحظاتی با یک کبوتر گلگون گفن/ معرفی شهید "قاسم سلاجقه"
لرزید و با خودم می گفتم: با دست خودم بچه ها را فرستادم درون لانه دشمن. چه بر سرشان بیاید، خدا می داند. شب سختی گذراندیم تا فردا که سرکرده اشرار آمد. خیالمان راحت شد. راوی: سعادت فر، دوست و همرزم شهید شجاعتی که مثال زدنی بود منطقه ای به نام اورتین در جنوب قلعه گنج کرمان، سال ها در دست اشرار و خوانین بود و از سوی فرمانده لشکر، دستور بر پاکسازی این منطقه صادر شد. عملیات ...