سایر منابع:
سایر خبرها
، اجازه رفتن از سوی مادر نمی گیرد و در پاسخ به مادر می گوید اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز قیامت جلوی شما را گرفت؛ پاسخی دارید برای حضرت؟ که مادرم با شنیدن این جمله خود محمدرضا را راهی جبهه ها می کند. خداحافظی ما دقیقا در نیمه شعبان انجام شد و محمدرضا در اولین اعزام خود به جبهه ها برای همیشه رفت و یک ماه بعد (نیمه ماه مبارک رمضان) خبر شهادتش را برای ما آوردند. شب قبل از شهادت ...
بندِ به قول خودش آبکی را هم از دست بدهد؛ شاید هم ترسش چندان پُربیراه نباشد؛ اوضاعی که در آن به سر می برد، تعریف چندانی ندارد؛ وقتی از اوضاع و احوال کارش می گوید، بی پناهیِ زنان شاغل در این دست مشاغل، خودش را بیشتر نشان می دهد: سال آخرِ دانشگاه که بودم، از بیکاری و بی پولی به ستوه آمدم؛ پدرم که چندسالی می شد بازنشست شده بود، درآمد چندانی نداشت؛ او در یک کارخانه چینی سازی کار می کرد و نمی ...
رفتم و بعد دو سال خدمت سربازی را طی کردم. چرا و چگونه امریکا را انتخاب کردید؟ برای رفتن به امریکا آماده شدم که خودش داستان مفصلی دارد. در آن زمان بلیت هواپیما گران و بهای آن حدود پنج هزار تومان بود که برای تامین آن با مشکل روبه رو بودم. لاجرم با یک هواپیمای ارتشی که ملزومات نظامی حمل می کرد و مجوز پرواز با آن را یکی از دوستان پدرم فراهم کرد و پنج شش روز با توقف در نقاط مختلف درراه ...
هر دو بعد ازا ازدواج درس خواندند. مادرم لیسانس ریاضی محض از دانشگاه شهید بهشتی گرفتند و دبیر ریاضی شدند پدرم نیز کارمند ارتش بود. * چند خواهر و برادر دارید؟ 1 برادر و 1 خواهر کوچک دارم که با من 18 سال اختلاف سنی دارد من که دیپلم می گرفتم خواهرم به دنیا آمد. * دوران تحصیل چگونه گذشت؟ بعد از ازدواج ادامه تحصیل دادم. با وجود علاقه به رشته پزشکی به دلیل فضای ...
... . * ایرنا: در فاصله 1357 تا تشکیل ارکستر هم نوازان و دعوت استاد ملک از شما که فرمودید در سال 1371 اتفاق افتاد، شما همکاری دیگری با مرحوم استاد ملک داشتید؟ * استاد توکل : قبل از انقلاب من شاید شش یا هفت نوار با اسدالله داشتم. بعد از انقلاب که اسدالله ارکستر هم نوازان را راه اندازی کرد، با اصرار از من دعوت کرد و چون من نمی رفتم، به من گفت اگر تو نیایی، من هم نمی روم. من به دلیل ...
ناپدید شده است. اما چیزی که در حد یک معجزه بود اینکه مادرم را دیدم. البته او هم به سختی مجروح شده بود زیرا به هنگام انفجار در آشپزخانه بود. از قرار معلوم ظروف و دیگ های موجود در آشپزخانه به هنگام انفجار به این سو و آن سو پرتاب شده بودند. برادر کوچکم که به مدرسه ابتدایی که در کنار خانه ما قرار داشت می رفت، یک روز بعد و بر اثر شدت سوختگی جان خود را از دست داد. اما پدرم جراحت های سطحی برداشته بود. در ...
کارشناسی ارشد در دانشگاه شهید بهشتی ادامه می داد، ازدواج کرد. صارمی پس از چهار سال به سمت دبیر سرویس فارسی ایرنا برگزیده و در روز 26 دی ماه سال 1357 به عنوان مسئول دفتر خبرگزاری ایرنا در افغانستان راهی مزار شریف شد و حدود دو سال بعد یعنی در 17 مردادماه سال 1377 در نهایت مظلومیت، به دست گروه طالبان به شهادت رسید. آمنه صادرمی خواهر شهید صارمی در گفت وگو با خبرنگار ایسنا -منطقه ...
انگشت شصتش کنده شده بود. بدون اینکه حرفی بزند تکه انگشت خود را برداشته بود و خیلی آرام پدرم را بیرون صدا زد و گفت: من برای موتور به وسیله ای نیاز دارم شما مرا می رسانید. وقتی در مسیر راه می رفتند قضیه را برای پدرم گفته بود و از پدر خواسته بود ایشان را به بیمارستان برساند. آرامش عجیب معمولا دو روز در هفته، بعد از نماز صبح در محل حوزه علمیه کرمان حاضر می شد و ...
لایه می انداخت. بعد همه چروک ها را با فشار انگشت می گرفت. البته این کارها را همه بچه های محل بلد بودند اما فقط توپ های اصغر بود که بدون نقص از کار در می آمد. تا قبل از این که برود مدرسه، سرگرمی عجیبی داشت. دستش مدام به زیپش بود و هروقت استرسی می شد، زیپش را باز و بسته می کرد. زود دستپاچه می شد و همیشه در هول و ولا بود. برای همین هم همیشه زیپ هایش خراب بودند. بس که زیپ ها را باز و بسته می کرد ...