سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات خواندنی درخشانی از شجریان و لطفی
، ساعت شش و نیم، هفت صبح بیا پنجره آشپزخانه را بزن که بقیه بیدار نشوند. بعد بنشینیم و تمرین کنیم. - سالی که انقلاب شد، در خانه ای زندگی می کردم که صاحبخانه می خواست خانه را خالی کنیم. آقای لطفی هم خیلی تیزهوش بودند. یک روز به من گفت: حالت خوب نیست، چه شده؟ من ذهنم مشغول این خانه بود. گفتم: چیزی نیست. ولی استاد در ساز زدن من متوجه موضوع شده بود. گفتند: مشکلت را بگو! من هم موضوع را گفتم ...
مردی که محرم راز همه مردم گناباد است
منزلش با آغوش گرم پذیرایی کرد. وی در گفت وگو با خبرنگار ایسنا، با بیان اینکه در اسفندماه سال 1308 در منزل پدر مادرم در خیابان ادیب الممالک که از خیابان های ری تهران است به دنیا آمدم ، گفت: پدرم در استخدام وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه بوده و در شاهرود خدمت می کرد که بعد از تولد، من را به این شهر بردند و شناسنامه من را نیز در همین شهر گرفتند. این پزشک ادامه داد: پدرم رئیس ...
شوالیه مردم
کنسرت که بیرون آمدم گفتم من این ساز را دوست دارم و پدر همیشه حمایت می کرد و اشاره بخصوصی به ساز خاصی نداشت. وی در ادامه از تأثیر فضای خانه در انتخاب سازهای سنتی می گوید و ادامه می دهد: با اینکه در آمریکا مدت زیادی پیانو می زدم اما در نهایت انتخابم کمانچه بود و آن را دوست داشتم. من حتی علاقه به سینما هم داشتم اما وقتی سراغ عکاسی رفتم، دیگر سینما برایم منتفی شد. صبا علیزاده در پاسخ به سؤالی ...
کودکان زخم خورده ای که در نبود قوانین، تبدیل به زنان و مردان جامعه ستیز می شوند
با یک بچه آواره خیابان شدیم. قرار بود به خانه یکی از دوستان مهدی برویم که او هم خانه نبود، تا ساعت چهار صبح آواره بودیم تا اینکه دوستش به خانه اومد و ما توانستیم باقی روز را آن جا بگذرانیم . بهاره آهی می کشد و می افزاید: دو روز بعد برگشتیم به خانه. یکی از دوستان شوهرم به مادرم گفت که مهدی دو زن را به خانه ما آورد. مادرم فقط می خندید. خیلی هوای مهدی را داشت . از شدت غم به اعتیاد روی ...
مادر استعدادم را زیرنظر داشت/ چون درس می خواندم محفل دعوت نمی شدم/ چفیه دوم آقا را هم گرفتم
در جلسات اساتید دیگر مانند استاد شاه میوه ، عنایتی مقدم، نیکدستی، گلبان، و سلطانی نیز حضور یافتم و استفاده می کردم. البته باید در اینجا نکته ای را متذکر شوم که فراموشم شد، خانه ما از جلسات شهر اصفهان فاصله زیادی داشت و برای بچه ای که در مقطع راهنمایی تحصیل می کرد رفت و آمد سخت بود و پدرم بود که زحمات زیادی را در این زمینه کشیدند. جلسات ما به ویژه با استاد وفایی گاهی تا ساعت 1 بامداد طول ...
از ماجرای ازدواج امام با دختر خلیفه تا پاسخ به شبهات امامت حضرت جواد(ع)
همراه پدر برخاستند و به آنجا که پدر می خواست همراه پدرشان رفتند. از این روایت چنین برمی آید که آن حضرت طی زیارت پدرشان از خانه خدا و وداع ایشان، خطراتی که انتظارشان را می کشید درک کرده بودند و درک چنین امری البته از چنان سنی برنمی آید. اگر آنچه را که در رابطه با به ازدواج درآمدن دختر مأمون (ام الفضل) با ایشان اندک زمانی پس از فوت پدرشان را که در پی گفت وگوی میان مأمون و عباس از یک سو و ...
گفت وگو با مادر شهید حججی
...: روزنامه فرهیختگان در ادامه نوشت: "تمام شهر پر است از بنرها و عکس های شهید حججی. هر شب مسیر مرکز شهر تا خانه پدری اش را پیاده طی می کنم. مسیر خانه را می دانم اما از مغازه داری می پرسم ببخشید خانه شهید حججی کجاست؟ با دست نشان می دهد مستقیم برو. تمام اهالی، کسبه و راننده تاکسی ها عکسش را بر درودیوار مغازه ها و ماشین ها چسبانده اند. راننده تاکسی می گوید: خوشا به سعادت این پدر و مادر. فرزندشان ...
دکتر یحیی یثربی: قرآن را با عنوان ترجمه، تفسیر نکنیم
بی آلایش هستند، ادبیات فارسی و عربیشان هم خوب است و شاعر هم هستند. ابنا: استاد یثربی، یکی از نکات جالب ترجمۀ شما این است که خطاط قرآن شما، استاد محسن عبادی است. آیا هدف خاصی را از این انتخاب داشتید؟ گاهی آدم به بچه اش می گوید چرا زن نمی گیری؟ ناگهان یک دختری پیدا می شود که پدر و مادر هم نمی پسندند اما بعد می گویند تا حالا نمی گرفت حالا که راضی شده بگذار بگیرد! من نگران بودم که ...
امامت جواد الائمه(ع) نقطه عطف امامت و درسی از علی بن جعفر/ مجتبی الهی خراسانی
آن حضرت بپرسم، در آن موقعه مسرم حامله بود با خود گفتم: اگر به پرسش های من پاسخ داد، از او تقاضامی کنم که دعا کند خداوند بچه ای را که همسرم آبستن است، پسر قرار دهد، وقتی که مردم پرسش های خود را مطرح کردند، من نیز نامه را در دست گرفته به پا خواستم تا مسائل را مطرح کنم. امام تا مرا دید، فرمود: ای اسحاق، اسم او را احمد بگذار. به دنبال این قضیه همسرم پسری به دنیا آورد و نام او را احمد گذاشتم.[6] ...
آنچه از زندگی خصوصی و فعالیت های خیرخواهانه خان عمو مجری برنامه کودک نمی دانستیم!
؟ وقتی به تهران آمدم حدود یک یا دو سال را در منزل عمویم به سر بردم و از طریق دست فروشی امرار معاش می کردم, گل و روزنامه در چهار راه جهان کودک می فروختم, کارت پخش می نمودم, بلال می فروختم. ولی از همان موقع عشق به هنر داشتم, تمام پول هایم را جمع می کردم و به تماشای تئاتر می رفتم, از آن جایی که درآمدم بسیار ناچیز بود اکثر اوقات پس از دیدن تئاتر پولی در جیب من برای بازگشت به خانه باقی نمی ماند ...
درد و رنج های پدرکهگیلویه و بویراحمدی پس از مرگ مجید/ فقر و از کارافتادگی پدر رنجی دیگر+ تصاویر
شکایتی نمی کرد و بارها رو به مجید گفت پسرم خوب می شود و مدرسه می رود. پدر مجید از اینکه برای دلداری به خانه شان رفته بودم تشکر کرد از چگونگی فوت مجید گفت اینکه در ماه اخر حالش بسیار بد شده بود به گونه ای که یا در بیمارستان یاسوج و یا در شیراز بستری می شد مدام باید زیر نظر پزشک بود تا اینکه یک روز در بیمارستان فوت کرد نگاه دردناک مادرکه شاهد مرگ دومین فرزندش بود سخت است. از ...
رهبر انقلاب: امام جواد(ع)، پیشاهنگ حرکت ملت ایران و مبتکر بحث آزاد اجتماعی بود/ نمونه هایی از مناظرات و ...
: اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ...
روایتی از آداب تعلیم نورچشمی در ایران قدیم
به گزارش ، روزنامه شهروند در ادامه نوشت: این خاطره میرزا مهدی خان ممتحن الدوله شقاقی، نخستین مهندس معمار نوین در تاریخ معاصر ایران در کتاب خاطرات ممتحن الدوله ، همزمان که نگرشی رایج در تربیت کودکان و نوجوانان را در روزگار قدیم بیان می دارد، دریچه ای برای ورود به قلمروی ذهنی و کنشگرانه ایرانیان در گستره پرورش این بخش از جامعه می تواند به شمار آید. گذر روزگار در یک جامعه، با دگرگونی های بسیار ه ...
امام جواد(ع) معجزه ای در میان ائمه اطهار(ع)
امام عرض کرد اگر پیشامدی برای شما رخ داد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابوجعفر! در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد(ع) را کم شمرد، امام رضا(ع) فرمود: خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سن ابوجعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت جدید قرار داد. 2 در جای دیگر امام رضا(ع) برای آشنا ساختن اصحاب به امامت امام جواد(ع) بعد از آن که سخنی راجع به امامت امام جواد(ع) به یاد آورد، فرمود ...
راز عروسک های قصه گوی خدیجه
خانه مادر و پدرش و خودش می رفت پیش زن اولش و در هفته یک یا دو بار به دیدنم می آمد. خانه شوهر با خانه پدر و مادرم فرق زیادی نداشت. آنجا هم مدام مشغول کار بودم و روی هم رفته زندگی ام سخت بود. به اینجای داستان که رسید لحن حرف هایش عوض شد، بغض گلویش را فشرد و به سختی از تولد نخستین فرزندش گفت که دختر بود و تنها 5 ماه او را در آغوش گرفت: یک روز بی هوا سر و کله شوهرم پیدا شد و بچه را از بغلم ...
آزادی تلخ و دوری از خدای اسارت
بود که آسمان پر از ستاره را می دیدم، فردای آن روز ما را به کسانی که روز گذشته برده بودن اضافه کردند و حاج مهدی نظری هم دو روز بعد از ما راهی شد. آزاد که شدم، فهمیدم که بدبخت شده ام. رسیدیم لب مرز، صبح شده بود، آن روز، نماز صبح را نیم ساعت بعد از اذان خواندیم و اول وقت نبود. در اسارت، نیم ساعت قبل از اذان صبح بلند می شدیم. به بعضی از بچه ها گفتم که آزاد شدیم اما خدا توفیقاتی را هم از ما ...
قزوینی: علمای شیعه هیچ گاه فتوا به تکفیر اهل سنت نداده اند
شیعه و در میان جوانان شیعه است و لذا این فرهنگ اهل بیت، بچه شیعه ها را در برابر هرگونه هجمه های فکری واکسینه می کند، روی این جهت ما می بینیم در تاریخ اگر جنگی هم صورت گرفته، جنگ شرافتمندانه بوده، نه اینکه بچه را جلوی چشم مادر سر ببرند، کباب کنند و به مادر تحویل بدهند و جلوی پدر و مادر بچه را اعدام کنند یا افرادی را زنده زنده آتش بزنند یا روز عید قربان چند نفر را قربانی کنند و بگویند این قربانی ما ...
جشن هنر شیراز یک نمایش بود
و فروتن و درگاهی؟ نه درگاهی آن موقع فوت شده بود. بعد آقای فروتن آن موقع که ما دیدیمش در سن 90 سالگی بود. ولی ماشاالله خیلی سالم و سر حال و شوخ و خوش بیان بود و روحیه اش خوب بود. یک بار آقای دکتر صفوت آمد و به آقای فروتن گفت که این دختر خانم هم می خواهد در کلاس شما شرکت کند. آقای فروتن گفتند که: “بفرما بشین”. نشست و بعد از این که کار ما تمام شد، آقای فروتن به آن خانوم گفت که: “خانوم شما ...
جریاناتی از قتل آتنا که تا بحال نشنیده اید
، چرا می خواستید برادرتان را با وثیقه آزاد کنید؟ ما که نمی دانستیم، جنازه آتنا را در منزل برادرم مواجه پیدا خواهیم کرد. وقتی برادرمان را گرفتند و بعد از چند روز دیدیم هیچ اتفاقی نیفتاد، کار به آزادی به قید وثیقه کشید. آنرا هم ماموران آگاهی مطرح کردند. ببینید، ماموران آگاهی سه بار آمدند و خانه برادرم را گشتند، ولی چیزی پیدا نکردند. با اینکه پارکینگی که جنازه را ما آنجا پیدا کردیم در همان ...