سایر منابع:
سایر خبرها
بیشتر به دوبلور لوک خوش شانس معروفم تا تام کروز
بود و ته انبار حیاط کوچکی با دو اتاق وجود داشت که ما در آن زندگی می کردیم. من تا سال دوم دبستان به مدرسه ادیب می رفتم اما از کلاس دوم به دبستان برزویه در محله عرب های خیابان ناصرخسرو رفتم و تا کلاس ششم در آنجا تحصیل کردم. یکی از افتخارات من در آن دوره این بود که شاگرد مرحوم آقای نیرزاده نوری بودم؛ او اولین کسی بود که اوایل انقلاب در تلویزیون حروف الفبا را با ریتم به بچه ها آموزش می داد. ...
این کتاب های دفاع مقدس را باید خواند
نشان می دهد. می توان گفت که دختر شینا روایت زندگی یکی از هزاران زن صبوری است که حالا نسل شان درحال انقراض است. باید روایت زندگی دختر شینا را برای دختران امروز گفت تا ریشه درخت کهنسال و مهربان مادری نخشکیده است. دختر شینا روایت پایان خوش زنی است که چون خیالش از عهد و پیمان مردم با ولایت فقیه و ادامه حیات انقلاب اسلامی راحت شد، فردای نهم دی سرش را بر بستر گذاشت و 7روز بعد پر کشید. ...
روند پویا و بالنده ایران شناسی در اسکاتلند
کنم که در واقع ورود به مدرسه است که نقطه عطف تجربه و شکل گیری شخصیت اجتماعی ماست و من در این دهه بود که سال های دبستان و دوره راهنمایی را گذراندم. اگر مدرسه را به عنوان محیطی مهم و تأثیر گذار مورد بررسی قرار دهیم می بینیم که درگیری ها و مسائلی که در سنین بین شش تا هجده سالگی در مدرسه داشته ایم در شکل گیری اهداف و آرزوهایمان حتی بیشتر از محیط خانه تأثیر گذار بوده اند. دهه پنجاه، هر چند رابطه تنگاتنگی ...
زنانی که نامشان در تاریخ جامعه پزشکی ایران ماند
این مردم شریف و مهربان اند. مرتب حال مرا می پرسند و مرا به جمع خود دعوت می کنند. درحالی که فامیل یادی از من نمی کنند. آن روزبه علت بیماری به من دستور دادند به آن مجلس بزرگداشت بروم و به نمایندگی از ایشان صحبت کنم. در آنجا بود که به ارزش خدمت خانم دکتر کاشانچی به این مردم شریف پی بردم. بانو نصرت الملوک کاشانچی در اردیبهشت سال 1369درگذشت و از خود خاطرات زیبا و خدمات نیک بسیار بر جای ...
با علیرضا جاویدنیا، مرد دوست داشتنیِ رادیو
علاقه مند بودم و کار تقلید صدا می کردم. شاید اگر این کار را از سنین جوانی و یا میان سالی آغاز می کردم، علاقه مندی و جوشش هنر در من خیلی کوتاه مدت از بین می رفت؛ اما این کار را از کودکی شروع کردم و به همین خاطر است که هنوز هم به هنر گرایش دارم. در همان سن و سال کودکی، تقلید صدای شخصیت های مختلف را خیلی انجام می دادم و این کار در خانواده من یک شور و شعف خاصی به وجود می آورد. البته من کار تقلید صدا را ...
ای کاش همه به جوهرۀ خودشان واقف بودند/ فردوسی یعنی حمیت ایرانی
کشاورزان زحمتکش، جوانان و هنرمندان و کارمندان و ورزشکاران و فرهنگیان خاصه معلمان که ستون جامعه بر دوش آنهاست و خانواده ام؛ پدرم که یک کتاب امثال و حکم در سینه داشت و خدای معرفت بود و مادرم که دنیایی از احساس بود بنام ایران مقصودی. مینو بهشت زندگی ام و من آدم این بهشت. طلوع، آغاز زندگی ام. شهاب، روشنی آسمان زندگی ام. نسیم، خنکای زندگی ام. مهتاب، روشنی شبهای زندگی ام. طوفان، پایان زندگی و باز آغاز ...
چه چپی چه راستی!
درمانگاهی بود و ما در محله ای در جنب آن ساکن بودیم که به پشت بهداشت معروف بود و الان به سیبویه معروف است که آرامگاه یکی از زبان شناسان زبان و ادبیات عرب و البته ایرانی است. در یک خانواده متوسط و آبرومندی بزرگ شدم که همواره به دلیل کرامت و علو طبع شان به آنها افتخار کرده و می کنم. شاید به لحاظ اقتصادی وضع چندان مرفهی نداشتند اما چشم و دل سیر بودند. پدرم حسابدار بودند. و مادرم تحصیلکرده و ...
هادی مرزبان : من با کارم عشقبازی می کنم
به گزارش نخست نیوز : کارگردانی که درس این حرفه را خوانده و خودش می گوید: از کلاس چهارم دبستان بازیگری تئاتر را با نمایش های مدرسه شروع کردم و تا پایان دبیرستان این فعالیت ها ادامه داشت. مرزبان و هم دوره ای هایش، نسلی هستند که به کارشان عشق می ورزند. مرزبان برای این عشق مثالی می زند: ایرج راد در بنگاه تئاترال بازی می کند، زانویش مشکل داشته و درد زیادی دارد، اما وقتی روی صحنه می رود درد را ...
سپاس صدرنوری در آستانه برگزاری کنسرت چو بیایی
کارهای بهتری بسازم. از کار و فعالیت های آینده ات بگو؟ دو سال آخر که منتهی به کنکور است را فقط می خواهم درس بخونم. تا آخر شهریور ماه امسال قصد دارم 3الی 4 تک آهنگ آماده و منتشر کنیم. سه قطعه تک آهنگ قصد دارم در شبکه های مجازی البته با مجوز منتشر کنم. البته با کمک دوستان. قطعه اول بر روی یکی از ابیات سعدی شیرازی به نام “چوبیایی”، قطعه دوم بر روی شعری از حمید مصدق است به نام ...
این جسم من نیست!
اش نام مریم ثبت شده است، می گوید: 21ساله دانشجوی حسابداری هستم و از 15 سالگی با مراجعه به روانپزشک به ترنس بودن خود پی برده ام . در سال اول دبیرستان به مشاوره مدرسه مراجعه کرده و مشکلم را با وی در میان گذاشتم و بعد به روانپزشک مراجعه کردم و برای اولین بار واژه ی ترنسکشوال را از زبان دکتر شنیدم. پس از آن به پزشکان متعددی برای روان درمانی مراجعه کردم. خانواده ام توسط دکتر باخبر شدند و پس از اطلاع ...
خدا دستم را گرفت/ معلولیتم در زندگی مشترک مانعی برایم ایجاد نکرده است
معنایی برای فاصله طبقاتی، پول و سن و سال پیدا نمی شود. او قدردان همسر و خانواده همسر خود نیز هست و در این باره گفت: پدر همسرم فوت شده است و مادر، خواهر و سه برادرش خیلی خوب مرا پذیرفتند و حتی برای یک بار به دیده یک معلول با من رفتار نکردند. از همسرم خیلی راضی هستم و همدیگر را خیلی دوست داریم و به هیچ عنوان معلولیتم در زندگی مشترک مانعی برایم ایجاد نکرده است. زهرا از خداوند نیز ...
زندگی روزانه و خصوصی آیت الله به روایت دخترش/عکس
با ماشین به سمت مدرسه رفاه می رفتیم. من به دلیل این که در مدرسه رفاه درس خوانده بودم، مسیر را یاد داشتم. متوجه شدم پدرم مسیر دورتری را انتخاب کرد، در حالی که باید از خیابان شریعتی وارد سه راه زندان قصر می شد و از آن جا می رفت تا مدرسه رفاه. گفتم بابا مثل این که این چند سال زندان باعث شده خیابان های تهران را فراموش کنی. چرا راه را دور کردی و از جلوی زندان قصر نرفتی؟ بابا منقلب شد و گفت فاطی من آن ...
سرانجام دانشجویان بعداز پوشیدن لباس فارغ التحصیلی
از شغلش پرسیدم با افتخار گفت: مدیر حسابداری یک شرکت خصوصی هستم و چون در هنگام قبولی در دانشگاه به مشاوره تحصیلی مراجعه کرده بودم و با چند سوال مرا تشویق به دانشجو شدن در رشته محیط زیست کردند این رشته را انتخاب کردم. به خاطر تربیت فرزندانم به ایران بازگشتم آخرین مشتری های من هر دو تحصیلکرده آمریکا بودند ولی بعد از ازدواج به ایران بازگشته بودند. فرزندان شان دانشگاه ...
یک معامله خوب، از جنس خشونت پنهان / ما به این سوی آب ها پرت شده ایم
هم وطنان هزاره ام که از دور هویتشان هویداست، بسیار کمتر بود. عادت کرده بودم که از 15 سالگی شب را در صف اداره اتباع برای تمدید مدارک اقامتی خانواده به صبح برسانم تا در وقت اداری پدرم بیاید و مدارک را تحویل بگیرد، اما این اواخر به یکباره دریافتم از لحاظ حقوقی و حق شهروندی دقیقاً جایی هستم که 37 سال قبل ناخواسته پای در این سرزمین نهاده بودم. من خود مشکلی با این رویه نداشتم اما با خود فکر ...
ابعاد تکان دهنده از پرونده سارق مسلح بانک های شیراز واصفهان
.... پسرداییام هر دو خودرو را به شیراز برد و در آنجا با قولنامههای جعلی که درست کرده بودیم فروخت. بعد ازچندماه وقتی پای پلیس به ماجرا باز شد و گزارش سرقت این دو خودرو در اختیارشان قرار گرفت، آنها تحقیقات زیادی انجام دادند و در نهایت پسرداییام را دستگیر کردند. او هم من را لو داد و دستگیر شدم. چون فروش خودروها در شیراز اتفاق افتاده بود به همین خاطر در دادگاه شیراز به سه سال زندان محکوم شدم و به ...
زیر بار اخراج نیروهای رادیو نرفتم/در حق جوانان ظلم می کنند
.... من از ابتدای انقلاب در رسانه کار کردم و درس و دانشگاه را رها کردم چون مدیرم گفت بدون تو کار بر زمین می ماند. در دوره اصلاحات با وجود افت مخاطبان رادیو و تلویزیون، شبکه رادیویی جوان بالاترین مخاطب را داشت. آقایی که هنوز در سازمان کار می کند و متاسفانه بدون شایستگی پست بالایی را اشغال کرده به بهانه جوانگرایی مرا کنار گذاشت و ای کاش جوان ها می آمدند زیرا ما که ندیدیم کسی ...
عکاسی یعنی هنر ادراک زندگی/ امیرکبیر و مصدق بزرگ ترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران
اصغر آدمی پیشکسوت عکاسی به گفتگو نشستم. استاد از چه زمانی به عکاسی علاقمند شدید؟ من سال 1321 در شهر اصفهان متولد شدم. یادم هست که10 یا 12 ساله بودم و پدرم دوربین عکاسی خریده بود و هر روز عید با این دوربین از خانواده و یا مهمان هایی که می آمد عکس می گرفت یا دوربین را با خود به مهمانی ها می برد و عکاسی می کرد. پدرم موقع عکس گرفتن خیلی ژست خوبی می گرفت و خنده های ملیحی در عکس ...
وکیل، قربانی کینه قدیمی
19 فروردین امسال مرد جوانی که وکیل بود از دفتر کارش در یکی از محله های کرج خارج و بعد از آن ناپدید شد. همزمان با این ماجرا خانواده اش با حضور در شعبه 22 بازپرسی دادسرای جنایی کرج شکایتی را مطرح کردند. با دستور بازپرس ابراهیم مرادی، تحقیقات پلیس آگاهی استان البرز برای یافتن وی آغاز شد تا این که دو روز بعد پدر یکی از دوستان مقتول با پلیس تماس گرفت و مدعی شد پسرش مرتکب قتل شده است. با ...
همراه با فیلم های سینمایی و تلویزیونی در اولین هفته شهریور ماه
شبکه های مختلف سیما فیلم و انمیشن های متنوعی را برای اولین هفته شهریور ماه خانواده های ایرانی آماده کرده اند. به گزارش تحریرنو از روابط سیما ؛ فیلم های سینمایی و تلویزیونی و انیمیشن کوایدان ، ساعت به وقت صفر ، تیر باران ، پاییز در ایوان خانه نشسته است ، ای دوست مرا به خاطر آور ، سرانجام حقیقت ، استخراج ، هوای ناپایدار ، نجات آقای وو ، نبراسکا ، قطار شب به لیسبون ، صدای پای من ، جورج ...
شوهر خواهرم از من درخواستی کرد که خودم را در خیابان رها کردم
به گزارش جام نیوز ، بچه که بودم، مادرم، به خاطر اختلاف با خانوادۀ پدربزرگم و دعوا با پدرم، دست به خودکشی زد. من از مدرسه برگشتم و با جسد بی جان او روبه رو شدم. پدرم احساس گناه می کرد و نمی توانست با خودش کنار بیاید.او گوشه گیر و منزوی شده بود و با خانوادۀ پدربزرگم نیز رابطۀ چندانی نداشت. من و خواهرم خیلی نگران او بودیم. سه سال از این ماجرا گذشت و خواهرم ازدواج کرد. تازه ...
14 اعتراف شوکه کننده درباره زندگی آنجلینا جولی
را بر روی زندگی او داشت. وی در ابن باره چنین گفته است:" او در رشته بازیگری درس خوانده بود اما با پدرم ازدواج کرد و در سن 28 سالگی با دو بچه از پدرم جدا شد. او از رویاهایش دست برداشت. من دختر آن مادر هستم. عشق من به فرزندانم، ارزش هایم، اهمیت دادن به اتفاقاتی که در سراسر جهان رخ می دهد، همه ی این ها را از مادرم دارم. هر روز به شدت برای او دلتنگ می شوم. من سعی می کنم همانطور که مادرم مرا ...
گزارش فیلم های آخر هفته تلویزیون
9606030000 کد خبر فیلم های کوایدان ، ساعت به وقت صفر ، تیر باران ، پاییز در ایوان خانه نشسته است ، ای دوست مرا به خاطر آور ، سرانجام حقیقت ، استخراج ، هوای ناپایدار ، نجات آقای وو ، نبراسکا ، قطار شب به لیسبون ، صدای پای من ، جورج کنجکاو ، کار نشد نداره ، یک تیر و دو نشان ، میمون های فضایی 1 ، داستان اسباب بازی ها 2 ، داستان اسباب بازی ها 3 ، سقوط ، توهم ، آشیانه ای بر باد ، قاتلین ...
تازه عروس بودم وقتی سرکار می رفتم، کامیار دختر همسایه را به خانه می برد و ... + عکس
درس می خواندم، اما با جدایی پدر و مادرم به ایران برگشتم و با پدرم زندگی ام را ادامه دادم. با این شرایط گاهی نزد مادرم در امریکا می رفتم و برمی گشتم. تا اینکه دیپلم گرفتم و تصمیم داشتم برای ادامه تحصیل در رشته بیزینس به امریکا برگردم اما یکی از همسایه هایمان، پسرجوانی به نام کامیار را به من و پدرم معرفی کرد که وضع مالی خوبی داشت. او که 10 سال از من بزرگتر بود، پس از مدتی توانست خودش را توی دل من و ...
وقتی زن بیوه از شوهر صیغه ای کم سن باردار شد و
بر سر هر موضوع بی ارزشی با خانواده ام درگیر می شدم و به مشاجره می پرداختم این بود که چند سال بعد تصمیم گرفتم خانواده ام را رها کنم و به طور مستقل به زندگی ام ادامه بدهم به همین خاطر از شهرستان عازم مشهد شدم و در یک شرکت خصوصی کاری برای خودم پیدا کردم از همه کس و همه چیز بریده بودم تا این که با پسر جوانی در محیط کارم ارتباط برقرار کردم. شهریار 12 سال از من کوچک تر بود اما من که زنی تنها بودم احساس ...