سایر خبرها
داغ سه جلد بر ریشه های مادری!
حالا از یک سالمند نگهداری می کند، وقت زیادی برای حرف زدن ندارد با این حال از او درباره تصویب طرح اعطای تابعیت به فرزندان مادران ایرانی می پرسم و پوزخند می زند: چند سال است می گویند ما هم دل خوش می کنیم ولی دست آخر در همان خانه اول ایستادیم. حالا اگر این دفعه فرجی بشود و بچه های ما ایرانی محسوب شوند و کارت هویت بگیرند، اولین کاری که می کنم به هر دری می زنم تا یارانه شان وصل شود و بالاخره پول تو ...
ارباب و رعیتی در تهران ، همین امروز هم هست!
بغل اتاق شان است: بچه ها همه ایران پیدا شدند(به دنیا آمدند) اول بم بودیم بعد اومدیم اینجا. موتور آب خرابه. از بس با آب شور دست شستیم بدنمون سیاه شده. - می پرسم ارباب کیه؟ - چند تا ارباب داریم... ارباب ماست. ما 400 -300 گوسفندش رو نگه می داریم. ارباب و رعیتی در این محل پابرجاست؛ در قنبرآباد که چندان از تهران دور نیست. همین جا، همین نزدیکی هاست. ...
16 شهریور کودکان را در برابر آسیب های اجتماعی بیمه کنید
ایرانیان بچه ها سراسر کلاس را با بادکنک تزیین کرده اند و دورتادور اتاق را نوارهای کشی و برچسب و زرورق چسبانده اند. میز پر است از پفک و ذرت و کادوهای کوچک و بزرگ. امروز تولد امیرعباس است؛ از روز به دنیا آمدن امیرعباس 8 سال می گذرد اما این نخستین تولدی است که برایش گرفته اند. امیرعباس از بچه های بدسرپرست خیریه موعود ایرانیان است و نزدیک به یک سال می شود که تحت پوشش قرار ...
کبوترهای قاچاقچی
که به سمتش بروند. هر دو سر تکان می دهند و جوابش می کنند. او می رود کمی جلوتر و از مردی که چند خانه آن طرف تر جلوی در نشسته است، چیزی می پرسد. کمی می ایستد و بعد از چند دقیقه پسر جوانی از خانه پیرمرد بیرون می آید و چیزی کف دست مرد می گذارد و دوباره می رود داخل و مرد نیز به سرعت دور می شود. اهالی کولی آباد کم کم از خانه ها بیرون می آیند و کوچه شلوغ می شود. مرد و زن و بچه و پیر همه رو به ...
شاید روزی فقر و اعتیاد را ضربه فنی کردیم
تا 14 ساله هستند اما از حالا می خواهند پهلوان شوند. حسینی دست یکی از بچه ها را می گیرد و به سمتم می آید. موهای بچه را کنار می زند و با بغض می گوید: این بچه ها اینجا یک دوش درست و حسابی ندارند که بعد از تمرین این بلا سرشان نیاید. لای موها و گوش پسر بچه هفت ساله قارچی شده، اتفاقی که سر بیشتر بچه ها آمده اما همه آنها وسع مالی برای درمان ندارند. حسینی می گوید: سالن ما در منطقه ای است که اکثر ...
در دادگاه های خانواده چه می گذرد؟
نابود کرد . من دوستش داشتم . از روز اول بهش گفته بودم که نمی خوام بچه دار بشیم، اول قبول کرد و بعد گفت نه من بچه می خوام . من هم در نهایت قبول کردم . از وقتی بچه دار شدیم مشکلاتمون شروع شد . همه دارایی مالیم به نامش بود . بچه ما شش ساله بود که گفت طلاق میخوام . هر چی گفتم زندگی کنیم گفت، نمی شه تو داری اذیتم می کنی . بالاخره دادخواست داده بود و داشت کارهای طلاق رو پیگیری می کرد . همه حقوق ...
تکه های زندگی تکه دوز شهر، از کت آرمسترانگ تا قرآن بشار اسد
حدود 3 سال است که در سعدالسلطنه نمایشگاه ثابت برگزار کردم و دیگر به مدارس نمی روم اینجا توریست های فراوانی برای بازدید از نمایشگاه می آیند . کلاهدوز می گوید هنر را انتخاب کرده که به راحتی برسم، چون سختی کار خیاطی زیاد است، وقتی از او می پرسم که حالا بعد از گذشت این همه سال به راحتی رسیدی در جوابم شعری می گوید با این مضمون: خواستم از خدا که یاریم بنماید در این زمان/ تا با زبان ...
ناگفته های یک مامور اطلاعاتی سپاه
امنیتی و فرهنگی لازم برای جامعه وجود نداشت. بنابراین صبر می کردند تا یک اتفاق دیگر از جانب آن افراد بیفتد و بعد با همان استناد به فرمایش امام که ملاک حال فعلی افراد است، می آمدند سابقه شان را هم می گفتند. تسنیم: پس با این فرمایش شما در 8 شهریور پذیرش دست داشتن عناصر داخلی خیلی سخت بود و به همین خاطر امام گفتند پرونده فعلاً مختومه باشد. احسنت. خیلی سخت بود. بعد مسئولین مختلف می ...
گزارشی از بیماری خاص با ظاهری متفاوت
باز هم علی رغم همه مراقبت ها، کودک شان به آلوپسی مبتلا شد. حالا برادرزاده اش هم از این بیماری رنج می برد و همیشه به پدر و مادرش می گوید؛ برایم مو بخرید. حتی سمیه هم که ازدواجش فامیلی نبوده، استرس زیادی برای سالم به دنیا آوردن انسان دیگری داشته است. او در این باره می گوید:" به خاطر استرسی که از بیماری داشتم، همیشه نگران بودم که بچه ام هم مبتلا شود، همین استرس باعث شد که چندین بار بچه درون شکم سقط شود ...
خون روی شکوفه های گیلاس
جلوی باغ. رفتم دم باغ و تا رسیدم جلوی در، پسر بچه ای در باغ را باز کرد و توی چارچوب در با دیدن من خشکش زد. آب گلویش را به سختی قورت داد. به گمانم برادر همین مرتضی بود. نگاهی کردم و گفتم تو که ماشاءا... از برادرت بزرگ تری، از این برادرت یاد بگیر... . خلاصه کمی نصیحت شان کردم و بعد هم گفتم حالا نمی خواهد انقدر بترسید. این دفعه را به خاطر ادب و اخلاق رفیقتان می بخشم، یاعلی... . فرمانده ...
در خانه سه مصیبت زده هرمزگانی چه می گذرد؟
گیرد و به داخل خانه می برد. دو اتاق کوچک که با پول کارگری به تازگی پدر برای بچه هایش ساخته است وسط اتاق را با یک چادر رنگی دو قسمت کرده اند مردها آنطرف نشسته اند و زن ها این طرف چادر. چند موکت پاره و یک آشپزخانه محقر همه دارایی پدر و مادر شیوا است.پدرش می گوید که پول ندارد دیوار بزند. کارگر است و ماهی کمتر از 500 هزار تومان درآمد دارد. با همین پول کارگری شیوا را بزرگ کرده. می خواست دخترها درس ...
روزنامه های دوشنبه
پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می کنه. در این روستا تا نام خانوادگی شب راه را از بومی ها می پرسم سری تکان می دهند و آهی می کشند: نرسیده به بن بست خاکی خونه محدثه است. به خانه سیمانی که پیرمردی سن و سال دار جلو درش نشسته است، با دست اشاره می کند که داخل شوم. همین که وارد می شوم چند زن سن و سال دار دور و برم را می گیرند و می گویند: شما از کجا آمدید: شما دکترین؟ شما از محدثه خبر دارین. معلمین؟ عمه های محدثه ...
پایتخت برای اوباش ناامن شد
60 ضربه چاقو و قمه روی تنش نقش بسته و همه سوابقش شرارت است. می گوید همسر و فرزندی چهارساله دارد و آخرین بار با تماس یکی از دوستانش وارد دعوا شده بود: آن شب با زن و بچه سوار موتور در حال عبور بودم که رفیقم زنگ زد و گفت یکی از بچه محل ها بدمستی می کند. من هم به هواخواهی او رفتم و حسابش را گذاشتم کف دستش. دعوا در حال تمام شدن بود که مأموران از راه رسیدند و بازداشتم کردند. علی می گوید که کارمند است ...
دعای دریا ی خالد حسینی برای آیلان
ناپیدایی که برای بزرگ کردن یک کودک انجام شده، فکر کردم. تمام نگرانی های شخصی، اضطراب های شخصی، مطمئن شدن درباره این که بچه ها فلان چیز را دارند یا به خوبی غذا خورده اند، این که واکسن شان را زده اند، لباس های شان اندازه است، آیا ناراحت نیستند، آیا خوب خوابیده اند، قرص های ویتامین شان را خورده اند... ما همیشه نگرانیم و برای فراهم کردن رفاه بچه های مان تلاش می کنیم. این که همه این کارها را انجام دهی ...
تجربه تلخ دارا و سارا؛ سرآغاز افقی جدید در صنعت نوشت افزار
نیست اما ایرادهایی هم دارد، یکی فضای نمایشگاه است که مرتب و شیک نیست، مسئول غرفه ها کنار غرفه خودش حضور ندارد تا پاسخگوی مردم باشد، من نظم را در این نمایشگاه خوب ندیدم، اما یک بخشی از نمایشگاه را خیلی دوست داشتم آن هم غرفه دفاع مقدس بود، که سبب آشنایی دانش آموزان با ادوات جنگ می شود. محمد فرزند او نیز گفت: تقریبا همه چیز در این نمایشگاه موجود است و می توان آن ها را خرید اما برای یک پسر ...
مبارزه ای بی امان در رینگ نقاشی
توان شان را گرفته اما هنوز پاهای شان می رقصد. بوی تند خون و عرق همه جا را گرفته. مشت ها بر بدن ها فرود می آیند. زخم های کهنه تر سر باز می کنند. خون فواره می زند. بار دیگر غرید و مشتش را بلند کرد و کشمکشی وحشتناک درگرفت. درگیری شان چنان بود که در وصف نگنجد؛ از هر طرف ضربه ای، چپ راست، چپ راست، چپ راست... و در یک آن ضربه نهایی............. سکوتی محض همه جا را فرا می گیرد. بازنده با حرکتی ...
احساس گناه از نقاشی
مسجد شیخ لطف الله به دنیا آمد، هشت ساله بود که برای کار نزد اکبر پاکنهاد رفت و 12ساله بود که مینیاتورسازی را همان جا آغاز کرد با وجود کودکی می دانستم در نقاشی چیزی هست ورای تکرار مکررات مینیاتورکش ها . وقتی سال 54 به هنرستان وارد می شود، شور نقاشی او را وامی دارد تا نمایشی از آثار خیالی خود در انستیتو ایران - آمریکای شهر اصفهان برگزار کند؛ نقاشی های خیالی و سیاه این مجموعه سبب بازداشت او به دست ...