سایر منابع:
سایر خبرها
رتبه اول متعلق به من بود اگر...
سیدمحمدرضا حسینی بای خبرنگار تلویزیون بود که با من تماس گرفت و تبریک گفت و بعد از آن نیز پدر و مادرم. چند خواهر و برادر دارید؟ پنج برادر هستیم و من فرزند آخرم. از لحاظ درسی بقیه نیز مانند شما هستند؟ بله، برادر دومم سال 1381 رتبه 11 منطقه 2 را کسب کرد و بیش از سایرین در رابطه با کنکور و فضای آن توانست به من کمک کند. ساعات زیادی را برای درس خواندن صرف می کردید؟ ...
ماجرای پیت نفت و رفتنم به گردان تخریب/ مادرم تا ماه گرفتگی ام را ندید باور نکرد برگشتم/ شهید خرم جاه ...
و تا چند روز دیگر به خانه باز می گردم! هیچ وقت 7 شهریور 69 را از خاطر نخواهم برد. وقتی وارد سالن استقبال شدم چشمم به جمال پدر و مادر و برادرهایم افتاد. اصلا فکر نمی کردم آن قیافه خمیده همان قامت تنومند پدری باشد که سال ها قبل برای رفتن به جبهه مرا بدرقه می کرد و حالا با چشمانی اشک بار و بهت زده به من خیره شده است! در کنارش مادری را دیدم که او هم در نبود من آب رفته بود، مادرم تحمل نیاورد ...
این خانواده جزو آمارها نیست
با نگاهی که دیگر روح ندارد با سرش به دخترانش اشاره می کند و می گوید: الان همه دلشوره داریم و نگرانیم همین دوتا دختر هستند... . لهجه شیرینی دارد، باید کمی دقت کرد تا متوجه تک تک کلماتی که به کار می برد بشویم. ناز بی بی بیسواد با اینکه شناسنامه دارد، نمی داند چند ساله است. ناز بی بی از اینکه آن سال ها در کوره پزخانه سخت کار کرده ناراحت نیست اما از اخلاق بد همسرش هنوزم بعد از گذشت ...
ماجرای شهادت وشناسایی هویت 2برادر پس از 31سال+عکس
.... نمی دانستیم که غم دیگری در راه است. شش روز بعد از شهادت علیرضا، پیکر عبدالرحمن نیز مفقود شد. هیچ کس از سرنوشت او خبر نداشت. فضای سنگینی در خانه حکم فرما بود. سال های فراق از 2 فرزند خانواده برایمان بسیار سخت گذشت. پیکر مطهر عبدالرحمن در سال 1390 و همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) به عنوان شهید گمنام در موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تهران به خاک سپرده می شود. سرنوشت ...
ناگفته های لیلای 22 ساله که در میان چند مرد در قمارخانه دستگیر شد
رسیدند و مرا هم بازداشت کردند. باور کنید من قمار باز نیستم. به خاطر سگم به آنجا رفته بودم. خانواده ام هنوز خبر ندارند. نمی دانم چه طور باید به مادرم زنگ بزنم و بگویم بازداشت شده ام. خیلی اشتباه کردم و نباید به آن خانه می رفتم که به دردسر بیفتم. تصمیم داری شیشه را ترک کنی؟ واقعا از این شرایط خسته شده ام. من فقط 22 سال دارم. دوست دارم زندگی سالم و بدون دغدغه ای داشته باشم، اما نمی ...
واژه های تنت از رحل دو دستم افتاد...
اگر به من بگویند تشیع را در یک جمله خلاصه کن می گویم :" دین همه دین است". امیرالمومنین و حضرت فاطمه (س) مظهر کامل بودن دین هستند. این قرائت از تشیع مظلوم است و ما امروز در جامعه به یک چنین قرائتی نیاز داریم. انقلاب اسلامی حرکتی بود برای احیای این قرائت از دین. انسان کامل، امام دین کامل است. اگر دین ناقص شد و یؤمن ببعض و یکفر ببعض شد و عمره و عبادت و حج را قبول داشتیم اما جهاد با طواغیت و مستکبران و عدالت و ساده زیستی آن را قبول نداشتیم آن وقت است که دین شقه شقه می شود و دیگر نیازی هم به انسان کامل نیست. امامت برای این است که دین کامل را حفظ کنیم. ...
بازگشت پیکر مطهر شهید محمدعلی قناعتی پس از 35سال به وطن
خانه سپس میهمان بطلب -از اولین لحظه ای که خبر پیدا شدن ایشان را به شما دادند بگوئید و بفرمائید چه احساسی داشتید؟ برگشت شهید انقلاب و تحولی در خانواده ایجاد کرد که قابل وصف نیست.وقتی از سپاه زنگ زدند که براساس نمونه خونی که از شما گرفتند ،پیکر مطهر شهیدی پیدا شده که با نمونه شما همخوانی دارد در حالیکه سرشار از امید و نشاط باطنی بودم اما بیشتر نگران پدر و مادرم بودم که چگونه این ...
راستی! وقتی سر از تن شهید حججی جدا می کردند، حتما تشنه بوده... نه؟ داستان این جوان دهه هفتادی چقدر شبیه ...
یافته اند. رشکم به محسن چند برابر شد. با عجله خودمان را به میدان شهدا رساندیم؛ به سمت میدان امام حسین که حرکت می کردیم صدای یراقبافان مجری واضح تر می شد. می گفت: چه کرده ای محسن که رهبر انقلاب سحرگاهان به دیدارت آمده و بر پیکرت بوسه زده است. حدس می زدم به دلیل ازدحام جمعیت از نزدیکی های میدان جلوتر نتوان رفت؛ بیخیال پیدا کردن حاج خانم و حاج آقا در آن شلوغی شدم. پدر و مادرم را ...
سجاد محمدی:قبل از اینکه شاعر باشم، هیأتی هستم
به آن سبک گفته می شود. خیلی ها معتقدند این سبک را زنگنه در هیات باب کرده است. باید دید که ما چند نفر مخاطب هیات داریم. بسیاری از مردم اصلا نمی دانند تیم هایی وجود دارد که به شکل مفصل در طول سال برای فاطمیه و مخصوصا محرم و صفر کار می کنند. یک وقت این انگ را به شعرا و سبکسازان و آهنگسازان آیینی می چسباندند که کپی می کنید. مداح هم از نقص به دور نیست اتفاقا این یکی از سوالات من بود. البته ...
معجزه؛ شهیدی که به کمک پدرش آمد/ ماجرای ترور علی نفتی در یزد توسط جلادان منافق
می رفتیم از جبهه هم که باز می گشتیم خیلی در خانه نبودیم دائم در بسیج و مساجد و غیره دنبال تدارکات و انجام کارهای فرهنگی و غیره بودیم، عباس زمانی که از جبهه می آمد با چند نفر از پاسداران با پیکان سپاه می رفتند گشت. برادر شهید ادامه داد: حوالی زندان مرکزی فعلی بعد از اذان مغرب بوده که پدرم ناگهان می بیند ماشین گشت آمد و عباس جلو ماشین نشسته و گفته بابا چرا سوار موتور نمی شوی؟ پدرم می گفت ...
دختر 10 ساله شاهد سلاخی مادر و خواهر توسط عمو
گروه گوناگون ت یتریک ، آذین -10 ساله- گفت: چند روز قبل از حادثه، عمویم به خانه ما آمد و گفت که می خواهد خانم جوانی را که از آشنایانش بود به خانه ما بیاورد اما مادرم بشدت مخالفت کرد. بعد از رفتن عمویم، مادرم با زن جوان تماس گرفت و او را نصیحت کرد. عمویم که از این موضوع با خبر شده بود به مادرم گفت: همان طور که آبرویم را بردی آبرویت را می برم و داغت را به دل خانواده ات می گذارم.شب حادثه هم عمویم در ...
چرا نخبه های ایرانی تمایل به بازگشت ندارند؟
برگشتم با زن و بچه، سربار خانه پدر، مادر یا اقوام نباشم. پس شرایط برگشت انقدرها هم سخت نیست و خیلی از کسانی که دلشان می خواهد برگردند با کمی فرهنگسازی و تسهیلات می توانند برگردند. بله. خیلی ها دلشان به برگشتن هست ولی یک نکته مهمی که برنمی گردند فرزندان شان است. همه به من می گفتند: اگر به ایران برگردی در حق پسرت ظلم کرده ای، پسرت در جامعه توسعه یافته آینده بهتری دارد. این یک ...
خواهرم غیبش می زد و بعد با شوهری جدید می آمد تا اینکه!
اما انگار آب شده بود و رفته بود توی زمین تا اینکه بعداً فهمیدیم با فردی به نام بهزاد ازدواج کرده است. آن ها دو سال در عقد بودند که باز گلایه های خواهرم شروع شد و فهمیدیم که بهزاد هم معتاد است و دوباره مهر طلاق توی شناسنامۀ خواهرم خورد. یعنی او دوباره به خانه برگشت؟ بله، این بار هم او به خانه برگشت. پسردایی پدرم، بهرام، این اواخر خیلی به خانۀ ما می آمد. رابطۀ من با او خیلی ...
تحلیل یک جامعه شناس از سفر به ترکیه
بودند و از اروپای شرقی هم بودند. چند نفری هم ایرانی بودند. در آنجا سه خانواده ایرانی بودند. از کشورهای خاورمیانه، تا جایی که من نگاه کردم چند نفر دیدم. برای مثال یک خانواده از کشورهای عربی بودند. رفتارهای آنها هم نشان می داد که بالاخره جهان سومی است چه نحوه صحبت کردن و چه نحوه برخورد پدر با فرزندان. اما نحوه رفتار روس ها که در تلگرام هم منتشر کردم به شکل دیگری بود. می ...
شهید مهدیشهری که با نثار خونش در ماه محرم، امتداد جوشش خون حسینی شد
تقی در جبهه آرپیچی زن بود که در حین عملیات، خمپاره ای به جمجمه سر ایشان اصابت کرد و آسمانی شد. وقتی برادرم شهید شد، ابتدا به پدر و مادرم گفتند که محمد تقی زخمی شده ولی پدرم علیجان ساقیان که خود نیز رزمنده بود، به این باور رسیده بود که فرزندش دیگر بر نمی گردد و گفت فرزندم زخمی نشده بلکه شهید شده است. خواهر شهید ساقیان از ارادت خاص و ویژه ای که برادرش به امام حسین(ع) داشت، گفت و افزود ...
جان امام فدای حفظ حرمت خانه کعبه شد
خود آورد و او را بسیار نوازش کرد. دختر مسلم عرض کرد: یا بن رسول اللّه! بر سر من دست نوازش بی پدران و یتیمان می کشی مگر پدرم مسلم را شهید کرده اند؟ حضرت گریست و فرمود: اندوهگین مباش اگر مسلم نباشد من پدر تو باشم و خواهرم مادر تو و دخترانم خواهران تو و پسرانم برادران تو باشند. دختر مسلم فریاد کشید و زارزار بگریست و پسرهای مسلم سرها از عمامه عریان کردند و ...
اشعار ویژه شب هشتم ماه محرم+اشعار زیبای خود را ارسال کنید
مانده چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم هزار شکر که از تو کمی نشان مانده حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست دوباره میشِمرم چند استخوان مانده تو را به روی عبا تکه تکه می چینم بقیه ی تو ولی دست این و آن مانده چقدر روی دو چشمت هلال ابرو هست برای بدر شدن ماه من زمان مانده چقدر تیغه لب پر ،میان دنده ی توست ...
نامجو به روایت نامجو
سیدناصر با پدر خاطره دارد، هرچند اندک و گاه گنگ، ولی سیدمهدی که چند ماه پس از شهادت پدر به دنیا آمد بی خاطره است؛ خاطرات او خلاصه می شود در چند عکس، فیلم، نامه، دستنوشته و پوشه ای قطور که با احتیاط ورقش می زند. این دو به بابا می نازند، اما نه فقط به خاطر ریاستش بر دانشگاه افسری یا نماینده امام(ره) بودن در شورای عالی دفاع یا نه حتی به وزیر دفاع بودنش در اوایل جنگ. آنها به شهید نامجو می نازند به ...
دوبار ممنوع القلم شدم
...> برمی گردد به سال های 1330. داستان فیلم این بود که در بحرین جنگ شده است و یک افسر ارتش که این نقش را پدرم بازی می کرد، می رود به بحرین تا دفاع کند و درنهایت شهید می شود. البته این فیلم با دوربین 16میلی متری فیلمبرداری می شد و هنوز 35 میلی متری باب نشده بود. این فیلم قرار شد که پخش عمومی در مدارس و اینجور جاها شود، زیرا حس وطن دوستی را القا می کرد. پدر در خیلی از این سفرها من را هم با خودش می برد ...
محمدرضا تک فرزند خانواده بود
و مادرت چکار می کنند؟ - پدرم کارمند و مادرم خانه دار است. - درس و مشقت چطور بود؟ - نمره هایم خوب بود. - محمدرضا چطور به جبهه آمدی؟ - به سختی. -چرا به سختی؟ - پدر و مادرم موافق اعزام من به جبهه نبودند... (اینجا بود که بغض محمدرضا ترکید و با گریه ادامه داد) من تک فرزند هستم. خانواده می ترسیدند اتفاقی برایم بیفتد. بدون اجازه پدر و مادرم به مسجد محله رفتم و ...
می زنی لبخند پیدا می شود سرهای تیر..
...> آخرین باری که بستم بند این قنداق را بر دلم افتاده دیگر بر نمی گردی علی بیشتر شرمنده میسازی پدر را گریه کن بس کن این لبخند اشکم را در آوردی علی زانویت را جمع کردی بس مه پیچیدی به تیر دست را جمع کردی بس که پر دردی علی باز کن از ساقه ی این تیر انگشتان خود نیست هم بازی تو بی چاره ام کردی علی بی تعادل هستی و ماندم ...
تحلیل یک جامعه شناس از یک سفر به ترکیه
روسی بودند. از کشورهای اروپایی از جمله شهروندان فنلاند بودند و از اروپای شرقی هم بودند. چند نفری هم ایرانی بودند. در آنجا سه خانواده ایرانی بودند. از کشورهای خاورمیانه، تا جایی که من نگاه کردم چند نفر دیدم. برای مثال یک خانواده از کشورهای عربی بودند. رفتارهای آنها هم نشان می داد که بالاخره جهان سومی است چه نحوه صحبت کردن و چه نحوه برخورد پدر با فرزندان. اما نحوه ...
مروری بر فعالیت های دینی و تقریبی "سفیر گمنام" مرحوم آیت الله شیخ عزیزالله خسروی
پدر و مادرم نان بخرم، تنها بین الطلوعین (یعنی بعد از اذان صبح و قبل از طلوع آفتاب) فرصت دارم. مرحوم پدرم گفته بود درب خانۀ من باز است شما هر وقت می توانی بیا و ایشان می گفت که من در همان ساعت، مدت مدیدی را به منزل ایشان می رفتم و ایشان قبل از نماز صبح درب خانه را نیمه باز می گذاشت و وقتی که من می رفتم یا ایشان مشغول نماز صبح بود یا مشغول تعقیبات بود. از من پرسید کتاب داری؟ گفتم نه، که به من کتاب ...
اولین گفتگو با قاتل ستایش قریشی در زندان
در کلاس دوم راهنمایی درس می خوانم اما اینجا هم به درس علاقه ای ندارم. در کانون با چند نفر دوست هستی؟ در اینجا دوستان خوب و زیادی دارم. بیشتر آنها هم به خاطر قتل دستگیر شده اند. گاهی می نشینیم و برای هم درد دل می کنیم. چند وقت یک بار با خانواده ات تماس می گیری؟ روزی 20مرتبه به خانه مان زنگ می زنم. حالا که اینجا هستم بیشتر قدر پدر و مادرم را می دانم. دلم ...
سرداران شهید علوی از کودکی تا شهادت
هایش را بالا انداخت وگفت: نمی دانم گفت شما بروید من درس دارم. پدر رو به مش رحیم خیاط کرد وگفت کمی بزرگتراز اندازه مهدی برایش بدوز. چند روزی نگذشته بود که پدر با یک دست کت شلواروارد خانه شد بچه ها شادمان به استقبال پدر رفتند تا لباس هایشان را تحویل بگیرند .ولی پدر آب پاکی را رو دست بچه ها ریخت وگفت:این کت وشلوار برای سید داود است. داود جان برگرد لباس تازه ات را بپوش ...
روایت بانوی امدادگر اسفراینی، از کفن کردن شهید 14 ساله با دستان پدر
داربودم وضعیت خوبی نداشتم به هر طور بود پارچه سفید آوردم و حالا باید تنهایی شهید را به قول معروف شکلات پیچ کنم خیلی سختم بود از خدا می خواستم کمکی بیاد، پیر مردی نفس زنان رسید گفت خواهر کمک می خواهید؟ گفتم بله پدر جان سخت نیاز دارم! پیر مرد با عشق به صورت جوان نگاه می کرد و کمک می کرد، ازقبل تابوت آماده بود در داخل تابوت گذاشتی م وقتی صورتش رو می خواستم بپوشانم گفت دختر جان ...
گفت وگو با معلمی که فرمانده شد/ سردار صنیع خانی: مای امروز با مای زمان جنگ متفاوت شده ایم/ امتیازات جبهه ...
...، همه چیز امکانپذیر است که اتفاق بیفتد. * فضای آن زمان مملو از اخلاق، ایثار، شهادت و گذشت بود، چرا این مفاهیم کمرنگ شدند؟ صنیع خانی: ویژگی دنیاست. ما دنیازده شدیم و امکانات دنیا برای ما شیرین شد. آن زمان این طور نبودیم. من قبل از انقلاب در دوران دانشجویی (دانشجوی دانشکده فنی تهران بودم)، همزمان که درس می خواندم در شهرری و نازی آباد دبیر ریاضیات جدید بودم. دو نفر از دانش ...
ماجرای توقیف و پس دادن کتاب زردهای سرخ
، بنیانگذار انتشارات عطایی و مادرم اکرم رضوی، خانه دار بود. پدرم محافل ادبی زیادی داشت و گرداندن این محافل با مادرم بود که خود نیز دارای طبع شعری بود و به فردوسی علاقه فراوان داشت و همیشه اشعارش را زمزمه می کرد. او ادامه داد: دبستان را در خیابان نیروی هوایی و مدرسه فلاح پشت سر گذاشتم. در ادامه تحصیل در دبیرستان مروی با کتاب بیشتر آشنا شدم. در این دوران پس از مدرسه پیش پدر می رفتم و در آنجا با ...
بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده ام؛آه ای غزل!چگونه ببینم قصیده ات
چنین به تصویر کشیده است: آهنگ واژه ها دل از او برد ناگهان برگشت چند صفحه به ماقبل داستان یادش به خیر، دست کریمانه ای که داشت سر می گذاشتیم به آن شانه ای که داشت یک شهر بود در صف پیمانه ای که داشت همواره باز بود درِ خانه ای که داشت هرچند خانه بود برایش صف مصاف جز او کدام امام زره بسته در طواف اینک دلم به یاد برادر گرفته است ...
روز ششم محرم، شهادت حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام)/ وقایع روز ششم محرم سال 61+ مداحی
که زود به پیری نشست و موهایش در جوانی سفید شد. آخر دستان او در دستان مادرمان فاطمه بود که نانجیب سیلی به صورتش زد. و اگر پدرم نبود سیّده ی زنان عالم راه به خانه گم کرده بود. اینک این منم قاسم بن الحسن(ع)، فرزند پیامبر برگزیده خدا که نفسش از برای رفتن و شهادت در را ه امام زمانش بی تابی می کند. و این حسین(علیه السلام) است که همچون اسیر، گروگان میان مردمی است که هرگز مباد از آب ...