سایر منابع:
سایر خبرها
کاراکترهای زن تاثیرگذار سینمای جنگ
روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: در سالیان ابتدایی جنگ، نگاه سینماگران به سمت فیلم های تهییجی بود و لاجرم مردان نقش قهرمان های این فیلم ها را بازی می کردند. تا سال ها آنچه در فیلم های دفاع مقدس می دیدیم خاکریز بود و مردان رزمنده. کم کم فیلمسازان متوجه نقش زن ها در پشت جبهه شدند اما باز هم نتیجه، فیلمی همسنگ موقعیت آنها نبود. برای نخستین بار رهایی سراغ شخصیت زن در دفاع مقدس رفت. البته داستان در پشت ...
معمای یک مرگ - پسرجوان به خاطر شیربهای 12میلیونی خودکشی کرده یا قربانی گنج شده؟
. در آغاز جلسه پدر و مادر حمید که هنوز خودکشی پسر جوانشان را باور نکرده وداغدار بودند از قضات خواستار مجازات قاتل فرزندشان شدند.پدر حمید گفت: پسرم را به خاطر کشف گنج کشته اند وبه هیچ عنوان قبول ندارم که پسرم خودکشی کرده باشد. آنگاه نگهبان باغ پای میز محاکمه ایستاد و گفت من اتهام ام را قبول ندارم اگر فرار کردم به خاطر این بود که ترسیده بودم. اگر من این جنایت را مرتکب شده بودم چرا خودم با بستگان حمید تماس گرفتم. پس از پایان اظهارات متهم وبا توجه به اظهارات تازه اولیای دم، قضات وارد شور شدند تا دراین باره تصمیم گیری کنند. ...
خانواده ای با 5 رزمنده مدافع حرم
و رفت و شهید شد. مدت ها دو پسرم از شهادت مصطفی اطلاع داشتند و ما بی خبر منتظر آمدنش بودیم. وقتی خبر دادند که پیکر تمام شهدای عملیات بصرالحریر را دشمن با خود برده و شاید تا مدتی نتوانیم به برگشتش فکر کنیم غمناک شدم اما این راهی بود که خودش انتخاب کرده بود. کمی بعد که خبری از سید مصطفی نشد، نگرانی های من شروع شد. همزمان با سید مصطفی سید علی اکبر پسر دیگرم در منطقه بود. کمی بعد سید علی اکبر با ...
فردا به وقت آخرین قرار عاشقی/ هوایم را داشته باش مادر
، دقایقی سکوت در بین ما حکم فرما بود که با این سؤال که شما با شهید چه نسبتی دارید به خودم آمدم و با افتخار خود را خواهر علی معرفی کردم. پاسخی ناخودآگاه که لبخند بر لبان نرگس خانم نشاند و آغوش خود را به روی من گشود، با لبخندی بر لب گفت من هم مادر علی هستم؛ یک لحظه خشکم زد و نمی دانستم چه باید کنم؛ با دست پاچگی خودم را جمع کردم و درحالی که از فرط خجالت قرمز شده بودم؛ گفتم منظورم خواهر واقعی نبود ...
فیلم "شیار 143" تمام لحظات زندگی ام را تداعی کرد/ منتظرم پسرم برگردد
شما با فرزند شهیدتون کی بود؟ فرضی:آخرین بار زمانی بود که برای بدرقه اش به معراج شهدا رفتم و بهش گفتم مادر تو زن و بچه داری پس آنها چکار کنند؟ گفت مادرم الان جبهه رفتن واجبتر است و آنجا به من نیاز دارند زن و بچه من هم خدایی دارند و گفتم پس خانه های مردم چه می شود باید تحویل بدهی گفت پدرم درست می کند و خدا بزرگ است یک نفری برایشان درست می کند. صبح قزوین: پدر شهید در قید حیات هستند ...
تیم کارشناسی با پشتوانه علمی از خانواده های شهدای جدید حمایت کند/ تیپ شناسی همسران شهدا
فرزندمان را بزرگ می کنیم تا راه پدرش را ادامه دهد. در ادامه این پنل، فاطمه موسوی اظهار داشت: پدر من پزشک و مسلط به زبان انگلیسی بود و به همین دلیل بعد از انقلاب کاردار سفارت ایران در امارات شده بود اما با آغاز جنگ از سمت خود کناره گیری کرد و به ایران برگشت تا در جبهه حضور پیدا کند. در زمان شهادت او مادرم 19 ساله بود و من یک سال و نیم داشتم. بعد از شهادت پدرم، مادرم معلم شد و بعد از ...
جزییات حادثه مرگبار باغ پسته سیرجان
برای همیشه خاموش کرد. داغ پسر بعد از سوگ مادر قاسم سالاری پدر رضا، یکی از داغداران این حادثه است. پدر جوانی که هنوز داغ مرگ مادر را فراموش نکرده، خبر این حادثه دلخراش بار دیگر او و خانواده اش را عزادار کرد. او در این حادثه هم پسر خردسالش را از دست داد و هم دخترخواهر 7ساله اش را. در ادامه گفت وگوی شهروند با این پدر داغدار را می خوانید: شما چه زمانی از ...
اینجا بشاگرد،منطقه ای با بالاترین درجه محرومیت در کشور/ روستاهایی که هیچ امکاناتی ندارند، کودکانی که از ...
و توان حرف زدن ندارد و به سختی می تواند صحبت کند و مشکل یرقان دارد. مادر ناصر می گوید: با توجه به اینکه جاده های این روستا صعب العبور است و هنگام زایمان دیر به بیمارستان رسیدم فرزندانم هر دو به علت فشاری که هنگام زایمان کشیدم هر دو معلول شدند. وی افزود: معلولیت دو فرزندم مادرذایی است و در حال حاضر ناصر تحت پوشش بهزیستی است اما می گویند احمد چون 7 سال دارد نمی تواند زیر پوشش ...
این پسر می داند وقت تنگ است
و عصیان در مقابل وضع موجود بود. به شهادت فیلم ها و خاطره هایی که از او و احمد رضا عابدزاده به جا مانده، عابدزاده سنگربان حرفه ای تری به نظر می رسد. سنگربانی که علاوه بر مهارت حرفه ای در درون دروازه، ادا و اطوار دوست داشتنی کم نداشت اما آن چه سبب شد ناصرحجازی بالاتر از هر بلندبالایی در چشم ما جلوه کند خلق و خویی بود که عابدزاده بالکل از آن ها نصیبی نداشت. فردوسی پور البته این شانس را ...
ایمان، مهر و دلتنگی
یا مادر شهیدی که هنوز کت و شلوار روشن پسرش را با آراستگی روی چوب رختی نگه داشته، دید. حتی این حس زیبا که با غمی نهفته عجین شده را در عکس مادر شهیدی که عکس دو فرزندش را روی طاقچه خانه با انبوهی از گل ها و گیاهان زیبا قاب گرفته و خودش چشم انتظار از پنجره ای نورانی به بیرون می نگرد، هم می توان به پر معناترین شکل ممکن دید و حس کرد. منصوره معتمدی عکاس این مجموعه درباره حال وهوای جاری در عکس ...
امیرحسین از پنجره اتوبوس راهی بهشت شد
می کند. بعد از آن می ایستاد و نماز شب می خواند. پسر دیگرم محمدرضا هم از 14 سالگی به جبهه رفت و جانباز شد. محمدرضا متولد 1351 بود که در سن 27 سالگی و حین ماموریت در هلال احمر به شهادت رسید. امیرحسین در کدام عملیات و چگونه به شهادت رسید؟ مادر شهیدان رشیدی: پسرعمویم برایمان تعریف کرد: امیرحسین یک روز پیش از آغاز عملیات بعد از خواندن دعای توسل نزد من آمد و خداحافظی ...
زنگ امید برای زنده بودن فرزند
کرده بود و من آرزو داشتم اگر صاحب فرزند پسر شدم نام پدرم را بر او بگذارم. علی متولد شد. پزشکان از زایمان راضی بودند. حال همسرم و علی هم خوب بود. روز بعد همسرم از بیمارستان مرخص شد، اما علی را به ما ندادند تا به خانه بیاوریم. آنها به ما گفتند که علی باید در بیمارستان باشد. روز بعدش یعنی 31 تیرماه برای آوردن علی به بیمارستان رفتم که به من گفتند پسرم مرده. بعدش چه شد؟ من همراه مادرم به ...
مهریه ای برای ایران اسلامی
خانه اش حوالی منطقه ی نیروگاه قم بود زنی 84 ساله که با لبخند شیرین و صدای گرمش میزبانم بود. نامش ام البنین بود ، برایم از روزهایی گفت که مردان این سرزمین مست عطر شهادت شده بودند و پلاک و چفیه شان آغشته به خونشان بود . میگفت از خدا میخواستم که من هم از این سفره سهمی داشته باشم و بتوانم فرزندانم را در راهش هدیه کنم *ترس از بدرقه پسر کوچک به جبهه* چهار پسر ...
ماجرای پدر شهیدی که همه فرزندانش طلبه هستند
زبان فرانسه بوده است و عربی را هم تا حد احتیاج می داند، همین موضوع باعث شده است تا پدر مشغول ترجمه نهج البلاغه به زبان های فرانسه و انگلیسی شود. 14سال گمنامی سید حسین سید جواد متولد سال 1344 و سید حسین متولد سال 1346 است. سید حسین 18 سالش که بود به جبهه رفت و در عملیات والفجر هشت شهید شد، سید حسین که از برادرش بزرگتر بود سه سال بعد در شلمچه به شهادت رسید و پیکرش بعد از 14 سال ...
حامد از دامن همسرش به معراج رفت
خواهر و برادر این چنین می گوید: حامد هر بار که به مشهد می آمد سه شب خانه ملیحه، خواهرش می ماند؛ رابطه ملیحه و حامد از رابطه مادر و فرزند خیلی صمیمی تر بود از این رو همه خانواده بر این عقیده اند که آن قدر که شهادت حامد به ملیحه سخت می گذرد به باقی خانواده سخت نمی گذرد. او ادامه می دهد: حامد هر شب که در سوریه بود با ملیحه خواهرش گفت وگو می کرد، یک شب حامد عکسی از خود را برای ملیحه فرستاد در ...
قاتل 2 زن و یک کودک تجریشی در لیست اعدام
بود من را شناخت و مجبور شدم برای اینکه شناسایی نشوم او را با هجده ضربه چاقو از پای در بیاورم و طلاهای زن میانسال هم به سرقت ببرم. وی در ادامه گفت: نمی دانم آن روز چه مرگم بود در حال خارج شدن از مهلکه بودم که پسر بچه دوستم از مدرسه تعطیل و به خانه آمد که با چاقو شاهرگ او را زدم و بچه دوستم را هم به قتل رساندم، بعد این ماجرا شیر گاز را بریدم و منتظر منفجر شدن خانه شدم، وقتی که خانه منفجر ...
لباس مشکی برای امام حسین(ع)، علم شیعیان است
می کنند و می گویند: شما خرج کردید. مانند پدری می ماند که یک مغازه برای پسرش بخرد، در آن هم بار و جنس بریزد و آن را در اختیار فرزندش بگذارد. بعد یک مرتبه به او بگوید: فلانی که آمد، برایش قسطی حساب کن، چند نفر هم بعداً معرّفی کند، بعد این پسر به خانه برود و به مادرش غر بزند که این طور نمی شود، بابا مدام می گوید به این نسیه بده، با آن قسطی حساب کن و ... . این پسر باید خیلی احمق باشد که نفهمد این ...
زن محکوم به جرم دفاع از ناموس آزاد شد
ملوک نیز در گفت و گوی کوتاهی با خبرنگار ما گفت: سال های نبود همسرم در خانه برای من و فرزندانم بسیار سخت بود؛ هم باید امور اقتصادی زندگی را اداره می کردم و هم از سر و سامان دادن فرزندانم غافل نمی شدم. نبود مادر در یک خانه جبران پذیر نیست. وی اظهار کرد: باور این لحظه و بازگشت همسرم به جمع ما برای من و چهار پسرم دشوار است، واقعا هنوز هم شوکه هستیم که مردم این طور به ما کمک کردند. این که هنوز معرفت و ...
متن خطبه مشهور امام سجاد (ع) در مجلس یزید
آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند. من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان ...
این خانواده چند "قهرمان" دارد
دیوار خانه تنها عکس پدر را ندارد، هر گوشه ای این خانه که چشم می رود، عکسی از پدر و پسر دیده می شود. این مادر اما، با وجود سال های همراهی با همسر جانبازش، با وجود شهادت او و با وجود شهادت پسرش، هنوز استوار است و زندگی را زیبا می بیند. تا جایی که اگر به عقب برگردد و قرار باشد بین این زندگی و یک زندگی مادی خوب انتخابی انجام دهد، باز هم همین زندگی را انتخاب می کند. چون: "زندگی که در آن خدا را ...
فرزندم با شناسنامه جعلی شهید شد
رفته بود که خمپاره کنارشان اصابت کرده و هر دو شهید می شوند. پیکر اسماعیل سوخته بود. بعد از شهادت اسماعیل، دو خانم به درب خانه ما آمدند و گفتند که پسر شما یوسف علمدار شهید شده است. گفتم ما چنین اسمی را نداریم. سوال کردند: مگر شما فرزندی ندارید که در جبهه است؟ پاسخ مثبت دادم. درخواست کردند که وارد خانه شوند و من پذیرفتم. هر چه گفتند که فرزند شما به شهادت رسیده است، من قبول نکردم و رفتند ...
نام تمام فرزندانم را نام ائمه(ع) گذاشته ام
تحصیل درس طلبگی بود، به علت حمله صدام به ایران، درس را رها کرد و وارد جبهه های نبرد شد. محمد از من می خواست برای شهادتش دعا کنم وی، با بیان این که فرزندم همیشه از من می خواست دعا کنم شهید شود، ابرازداشت : محمد پس از 40 روز حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل، به آرزویش رسید و به شهادت رسید. مادر شهید رمضانی با بیان این که محمد خیلی با خدا بود، نماز اول وقت و روزه اش ...