سایر خبرها
خاطره صالحی از گروهی که قصد ترورش را داشتند
.... ناراحت شدم. امام یک رهبر و یک شخصیت صاحب ایده بود، ولی قذافی یک کودتایچی بی هویت بود که به شکل تصادفی قدرت را به دست گرفته بود. جدال صالحی با مردانی که برای قتلش آمده بودند در بخش چهارم کتاب صالحی که ریاست دانشگاه صنعتی شریف را پذیرفته است به موضوعاتی همچون عدم استفاده از ماشین بنز اشرافی دانشگاه که در زمان سید حسین نصرخریداری شده بود، فعالیت های گروه های سیاسی در دانشگاه ...
محاکمه عامل جنجالی ترین جنایت پایتخت
...> تجسس های پلیسی ادامه داشت تا این که چند روز بعد خانواده ای با حضور در اداره پلیس از ناپدید شدن دختر 35 ساله شان به نام آزاده خبر دادند. کارآگاهان در این مرحله طرح ناخن دست جسد مثله شده را پیش روی خانواده دختر گمشده قرار دادند و در این شاخه از تحقیقات مشخص شد که نیمه تنه جسد دختر جوان متعلق به آزاده گمشده است. ردیابی های پلیسی برای دستگیری عامل این جنایت ادامه داشت تا این که ماموران به رفتارهای مرد ...
مردان پرنده
. بچه ها افت تحصیلی دارند. آخر همه می روند دنبال جوشکاری و بنده خداها چند جوانشان تا به حال از دست رفته. کریمیان مهر امسال با خاطرات بچه های قلعه رستم بازنشسته شد. صفر سالاروند یکی از دانش آموزان بازمانده از درس همین مدرسه های فرسوده است که 20سال روستا را ترک کرد. اگرچه سنت شاهنامه خوانی از شب های قلعه رستم برچیده شده اما زنان و مردان بذله گو و صاحب قریحه هستند هنوز. سال ها پیش من ز روی ...
ناگفته های - عماد خاتمی - از زندگی شخصی و سیاسی
...، با این همه کاندیدا شدم و رای هم آوردم. وارد شورای مرکزی شدم و بالاخره فعالیتم ادامه پیدا کرد. در کنگره دوم من به شوخی و جدی به همه می گفتم این بار هر چه تعداد آرایم نسبت به قبل بیشتر شود، دیگر رای خالص خودم است. بچه ها می گفتند اگر کمتر شود چطور؟ گفتم آن هم باز به خاطر خودم خواهد بود اما خدا را شکر چند رتبه رایم بالاتر آمد. حالا احساس می کنید از زیر آن نام درآمده اید؟ ...
اصلی ترین مشکل تئاتر اصفهان،باند بازی است
سوم می دانند در این باره توضیح دهید. من در سال 1361 به دنیا آمدم، با این سن و سال در تئاتر اصفهان حکم یک زیپ را داشتم که باید نسل دوم را به سوم مرتبط می کرد. کار امثال من به نوعی از کار حسن اکلیلی و نسل دومی ها سخت تر بود چرا که آن زمان به اصطلاح دست زیاد نبود، اما الان در تئاتر دست زیاد شده. با این همه من در اصفهان خیلی کار کردم سالی 7، 8 تئاتر و در کنار آن بازی در فیلم و ... به نظرم ...
گفت و گوی صریح با فرزاد فرزین؛ هم خواننده هستم، هم بازیگر
این بار آن فعالیت یا به قولی بمب فرزاد، بازی اش در سریال عاشقانه بود. او البته پیش از این و از سال ها قبل در سه فیلم دیگر هم بازی کرده بود اما این بار هم چند پله در بازیگری پرش داشت و هم جسارت به خرج داده و نقشی را بازی کرد که در صورت خطا می توانست تاثیر کاملا برعکسی داشته باشد. فرزین در این سریال چیزی از بازیگران حرفه ای همبازی اش کم نداشت و اتفاقا در دو نقش هم بازی کرد: هم در نقش ...
غیر ممکن برای من وجود ندارد
بودم و بسیاری از رزمنده ها با دیدن من روحیه می گرفتند. به جبهه برگشتم تا به خودم ثابت کنم که هنوز مؤثرم. تا سال 67 و عملیات مرصاد در جبهه بودم و با پایان جنگ در دانشگاه به عنوان کارمند مشغول کار شدم. با پایان جنگ احساس می کردم آرام و قرار ندارم. علاوه بر آن، درد دست ها و درد مداوم سرم زندگی را برایم سخت کرده بود. دوست داشتم کاری کنم تا دردهایم تسکین پیدا کنند. ورزش همان گمشده ای بود که می توانست مرا ...
پایان مرگبار 18 سال دوستی با مرد برج ساز
یک نفر آدرس درمانگاه را پرسیدم اما وقتی به آنجا رفتم، بسته بود. در حال خودم نبودم. به خانه ام در یوسف آباد برگشتم. جسد را بالا بردم و با دو چاقو مثله اش کردم. دست و پا را در یک کیسه و نیم تنه بالا را در کیسه دیگری گذاشتم و در سطل زباله ای در 200 متری خانه ام انداختم. من در لحظه مثله کردن، فقط گریه می کردم. خانواده ام رهایم کردند براساس کیفرخواست، سعید اولین نفری بود که با ...
قابلمه نذری عاشورا
دیگر چیزی تَوزیع نمی شود. این بود که دست از پا درازتر بی خانه برگشتم. هِیییی ..... یادش بی خَیر زولَیخا. در وَلایت قوندوز که بودیم، روز عاشورا همَه را یَک شوربای (آبگوشت) چرب مَی دادند و زیاده برکت مَی کرد. نه کسی در صف مَی ایستاد و قابلمه بر فرق سر کسی مَی خورد و نه این همَه نعمت خدا حَیف و مَیل مَی شد. اینها را که گفته کردم، زولَیخا اشک از گوشه چَشمانش سرازیر شد. گمان کردم دلش بی حالَ من سوختَه است؛ اما لچکش را که در آورد، با فرق کله بادکردَه او روبَرو شدم. بی گمانم جایَ قابلمه بود. . نجیب ...
از رد صلاحیت برخی افراد در شورا خیلی ناراحت می شدم اما قانون ملاک است
...، اما تا سال 70 به دلایل حجم بالای کار در داخل، اجازه خروج از کشور را نداشتیم و برای ادامه تحصیل در بین سالل های 70 تا 75 به انگلستان رفتم. در سال های 77 تا 80 هم معلم دانشگاه بودم و به مشاوره هم در کنار کار خبر نداشتم وقتی مرا برای عضویت در شورای نگهبان کاندیدا کرده بودند!/ از آن روزها 16 سال گذشته معلمی می پرداختم. در سال 80 هم اسم ما را در روزنامه زدند و معرفی شدم برای ...
روزهای سخت قاتل تحت تعقیب پس از فرار به افغانستان
بلوچستان شود. آنها 3 ماه مرا در انفرادی نگه داشتند و چون هوا سرد بود با ریختن آب یخ روی من هرروز شکنجه ام می دادند و به من برق وصل می کردند. من ورزشکارم؛ از نوجوانی کشتی می گرفتم و پرورش اندام کار می کنم و مقام استانی دارم. طلا و نقره گرفته ام. 110کیلو بودم اما به خاطر همین شکنجه ها و وضعیت بدی که داشتم وزن زیادی از دست دادم و شدم 75کیلو. چند وقت در آنجا زندانی بودی؟ از آذر ماه تا ...
گم شدن دو مهندس راه در جاده زندگی
.... کارت معافیت خدمت داشتم و دنبال کار بودم. خواهر و مادرم چند دختر را پیشنهاد کردند که در میان آنها هستی را پسندیدم. او هم رشته ام بود و تصور کردم شرایط کاری ام را درک می کند. دختر با حیا و متینی به نظر می آمد و از همه مهم تر مشکلی با ادامه تحصیلم نداشت. البته ما فقط در حضور خانواده ها همدیگر را می دیدیم وتا اینکه همه شرایطم را به او گفتم و با مهریه 333 سکه ای عقد کردیم. با نظر خانواده ها قرار ...
روایت هایی خواندنی از زندگی و مرگ سهراب سپهری
دور شد. پدرم وقتی مرد، پاسبان ها همه شاعر بودند... مهدی قراچه داغی، نوه بزرگ خانواده و پسر همایون دخت است که با سهراب رابطه بسیار نزدیکی داشته و رابطه اش با دایی اش که او را سهراب خان می نامد، بیشتر دوستانه بوده: نخستین تصویری که از او یادم می آید زمانی بود که 11 ساله بودم و پدربزرگم (پدر سهراب) فوت کرده بود. رفته بودم روی پله های خانه آقا جان نشسته بودم و گریه می کردم و سهراب ...
زیباترین اشعار عارفانه پارسی
دیدارت ایوانم چو شمع آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع اشعار عارفانه مولانا تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم نه نهانم نه ...
آخرین زنی که در خرمشهر ماند
، چرا که در زمان خودش طعم زندگی مادی را هم چشیده بودم،هر چند دوست داشتم درس حوزه بخوانم اما مسیر زندگی ام به سمت دیگری رفت و همیشه در زندگی ام خودم را آدم موفقی می دانم وقتی به بچه ها، نوه ها، شوهر و زندگی ای که انتخاب کرده ام نگاه می کنم راضی هستم و این همان ثروتی است که آن شب در تنهایی سر سفره عقد از خدا خواستم. ماندانا بعد از دفاع مقدس روزهای بسیار سخت تری را گذرانده. سید سال ها ...
ماجرای سیلی هایی که کمیل برای یک نهی از منکر خورده بود/ همسر شهید: الان می فهمم شهید قبل از رفتن از این ...
به گزارش دیار آفتاب ؛به نقل از رجانیوز - کبری خدابخش: مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقواماعاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلواتَبدیلًا 23 - احزاب / برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند . برگ سبز ز ...
تئاتر هنوز جایگاه واقعی ندارد/دوری هنرمندان از تحولات اجتماعی
، هزینه اش را بپردازم و... این دغدغه ها و مشکلات دست و بال هنرمند را می بندد و ذهن او را درگیر می کند که اگر اینها نباشد هنرمند راحت تر می تواند به فکر تولید آثار بعدی با کیفیتی بهتر باشد. مهر: از تجربه تان در مورد کار کردن با یک کارگردان زن بگویید. اکبری: از آنجا که خیلی ها معتقدند زنها با هم نمی سازند، از لحظه ای که متن را خواندم و وارد این کار شدم همه می گفتن چطور می توانی ...
کدخدایی: با قوانین فعلی من هم احتمالاً ردصلاحیت می شوم
ادامه تحصیل بود، اما تا سال 70 به دلایل حجم بالای کار در داخل، اجازه خروج از کشور را نداشتیم و برای ادامه تحصیل در بین سالل های 70 تا 75 به انگلستان رفتم. در سال های 77 تا 80 هم معلم دانشگاه بودم و به مشاوره هم در کنار کار خبر نداشتم وقتی مرا برای عضویت در شورای نگهبان کاندیدا کرده بودند!/ از آن روزها 16 سال گذشته معلمی می پرداختم. در سال 80 هم اسم ما را در روزنامه زدند و معرفی شدم ...
تصاویر:سفرنامه غرب اروپا(19)گز اصفهان در قلب پاریس!
نزدیکی خانه زدم. دراین کتابفروشی هم می توانستی کتاب بخری وهم این که بنشینی وبا خیال راحت کتاب وروزنامه بخوانی. کتاب های دست دوم هم زیاد بود. کتاب به امانت هم می دادند. مسیرمونپارنس را ازروی نقشه درآورده بودم. چرا که این برج چنان بلند است که نمی شود کشفش کرد. درراه رفتن به آن جا، چنان بارانی گرفت که انگارآب آسمان را آبکش کرده اند. بیشتراز10 دقیقه طول کشید وبعد آرام شد. ازروزی که آمده ام هوا ...
نه داد می زنم و نه شعار می دهم!
.... با او حرف هم زدم و پذیرفت که با هم کار کنیم اما در مسیر نگارش، مغز مالیخولیایی غلامعلی و نگاه خاصی که شاید در مسیر نوشتن متن، نه در طرح، از قلم من تراوش کرد، مرا از کامبیز دیرباز دور کرد. هرچه بیش تر می نوشتم،کم تر حس می کردم انتخاب خوبی داشته ام.گرچه آقای دیرباز جدا از این که به لحاظ زمان بندی به مشکلاتی برخوردیم، چون مشغول بازی در فیلمی خارج از تهران بود و من داشتم به تمرین ها نزدیک می شدم ...
درخشش نهال هایی که در سایه قد کشیدند
برگزار شد، بزرگانی حضور داشتند که می شد از آنها فراوان آموخت. مراسم تجلیل از دانش آموزان معلول تهرانی که رتبه برتر در مسابقات کشوری مدارس استثنایی را به دست آورده بودند چند روز قبل از مهر برگزار شد. شهناز کریمی رئیس آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران در این مراسم توضیح داد تابستان امسال در سراسر کشور دانش آموزان مدارس استثنایی با هم رقابت کردند. او گفت امسال 135دانش آموز با نیازهای ویژه ...
امامزاده ای که مقام معظم رهبری به زیارتش رفت
، خود را در کنار خواجه ملک شاه دیدند و فرمودند: ای دوست موافق! وصیتی چند دارم، باید به وصایای من عمل کنی: 1. برادرم و نور دیده ام (سلطان محمود) از ترس دشمنان در خانة عبدالکریم بارکرسی پنهان شده است. کوشش کن او را به مردم چهل حصاران و فین رسانی که به وی آسیب نرسد. 2. نامه ای به برادرم حضرت امام جعفر صادق(ع) عرضه کن و تمام وقایع و شرح غربت و مظلومی مرا بده و ذکر کن که مردم با من ...
یکی دیگر از خواهران شهید با همان شور و شادی خاص شروع می کند از برادر شهیدش روایت کردن. قبل از آغاز هر ...
، اما توانست با رزق حلالی که به خانه می آورد 12 فرزند مؤمن و متعهد به انقلاب و اسلام تربیت کند. همین تربیت دینی و مکتبی باعث شد که برادر ها یکی بعد از دیگری دعوت امام زمان(عج) را لبیک گویند و راهی شوند. به نظر ما سید مصطفی ندای عمه اش حضرت زینب(س) را شنید و راهی شد. 5 برادر مدافع حرم خواهر کوچک شهید میان صحبت هایمان شروع می کند از برادرش تعریف و تمجید کردن: امروز به لطف ...
قدرت چطور از فاجعه سود می برد؟
های موجود مثل بوز آلن همیلتون هم به قلمروهای نو پا گذاشتند. دنیل گراس در یادداشتی در مجلۀ اسلیت در سال 2005، حال و هوای وضعی را ثبت و ضبط کرد که بسیاری رشد حبابی صنایع امنیتی نامیده بودند: امنیت میهنی شاید به همان نقطه ای رسیده باشد که سرمایه گذاری در اینترنت در سال 1997 داشت. در آن زمان کافی بود یک e (الکترونیک) اول اسم شرکت تان بگذارید تا ارزش سهام تان سر به فلک بکشد. الآن نیز همین کار از دست واژۀ ...
از تظاهر به عزاداری تا سرکوب عزاداران
چند نفر نشسته اند ولی خبری از برگزاری نماز جماعت نیست. احتمال دادم که امام جماعت را هم از برگزاری نماز جماعت در شب عاشورا و تاسوعا منع کرده اند. به ناچار همان جا نشستم. وقتی هنگام غروب فرا رسید، برخاستم و اذان و اقامه گفتم و مشغول نماز مغرب شدم. جمعیت تک تک وارد مسجد می شدند. شاید از ورود برخی از آنها هم به مسجد جلوگیری می شد. مردم هم به خواندن نماز مغرب و عشا به صورت انفرادی مشغول شدند. بعد از ...
برسد به دست پدرهای مسافر!
لبخند تو مرا سمت قاب عکسی می کشد که دستان نوازش تو را با خودش همراه ندارد. این بار دست های نوازش من است که به سمت تو می آید؛ چقدر این قاب عکس به تو می آید و تو جا خوش کرده ای میان این قاب، چقدر لبخند به دلت می نشیند. باورم نمی شود کنارم نباشی. تو در تمام لحظه هایم حس می شوی. نگاهت را هر روز همراه خودم حس می کنم، کنار سفره ای که مادرم کنار اتاق می چیند کنار خواهر کوچکم که منتظر است تو در آغوشش بگیری ...
یک دورهمی متفاوت با آرزوهای متفاوت
...: خب بابات رفته که ما بتونیم با خیال راحت بریم مدرسه، امنیت داشته باشیم پس دیگه نباید غصه بخوری چون بابات یه قهرمانه. زهرا ناراحتی اش را قورت می دهد، دستش را به نشانه اجازه بالا می برد، مرا با معلمش اشتباه می گیرد: تازه خانم اجازه؟ همه خنده شان می گیرد، خودش هم در حالی که می خندد حرفش را ادامه می دهد: مامانم گفته هر وقت امام زمان(عج) ظهور کنه بابامم برمی گرده، منم هرروز سر نماز دعا می کنم آقا ...
متکی در مقابل اعراب با تسامح برخورد کرد
آن پسر ارباب را که مجتهدزاده هم بود، بشدت تحریک کرد و تصمیم گرفتم درس بخوانم. درحالی که هم شاگردی های سابقم همه در کنکور سراسری به دانشکده حقوق و علوم سیاسی راه می یافتند، درس خواندن های من فقط توانست مرا به رشته های موجود در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برساند. من که از همان اوان مثل جوان های امروزی علاقه مند به بحث های سیاسی بودم، ناچار شدم نزدیک ترین رشته ها به علوم سیاسی را انتخاب کنم. ...
مقام مختار به مقام هیچ یک از شهدای کربلا نمی رسد/2 بال پرواز برای بندگی
، بدون امام، ولو صادقانه هم حرکت کند، هلاک است. امام؛ باران شستشو دهنده بدی ها و حیات بخش لذا بیان کردیم: ما می خواهیم بحثی را بیان کنیم و بگوییم: وجود مقدّس امام، حالش، حالی است که بدون امام حرکت کردن، ضلالت و گمراهی است. دوم این که قرآن، عنوان صاحب امر دارد. روایت داریم که در زمان های مختلف، دو بزرگوار آمدند و به حضرت اباعبدالله بیان کردند: شما صاحب امر هستید و حضرت فرمودند ...
مجموعه شعر درباره خواهر
شعر درباره خواهر از احساسات پاک در پیوند خانوادگی و محبتی بی بدیل برآمده است که از شدت دوست داشتن گاهی به عشق نزدیک می شود. شاعرانی که این احساس عشق به خواهر را تجربه کرده اند، برای خواهرشان و درباره دوست داشتن خواهر شعرهایی زیبا سروده اند. گلچین زیباترین اشعار در مورد خواهر را در مطلب پیش رو بخوانید. شعر درباره خواهر در قالب غزل و مثنوی از مَلَک ها و پریان سَرتری ...