سایر منابع:
سایر خبرها
رفتارهای کثیف با پدر و مادری که پسر 10 ساله شان را در مشهد گم کردند / این کودک را دیده اید؟ + عکس
ابوالفضل جهانشیری، پسربچۀ 10سالۀ بازی گوش مشهدی، 18 اسفند سال گذشته، در یک روز بارانی منتهی به نوروز، نزدیک غروب در محله شان غیبش می زند به طوری که انگار آب شده و رفته است توی زمین. پدر و مادرش ابوالفضل ابوالفضل گویان تمام محله و منطقه را می گردند، به هرکجا که فکرشان می رسد سر می زنند، خانۀ همکلاسی ها، همسایه ها، آشنایان و اقوام، اما هیچ کس ابوالفضل را ندیده است و تا همین امروز دیگر هیچ خبری از ...
روزگار قرتی!
...، به اسم پویا، پوریا اسم مستعار می زدم، رغبت نمی کردم. فقط به بهانه این که دستم مشغول باشد، کار می کردم. من آن فضای توفیق را با آن حال وهوا، با آن عشق، با آن مشت های گره کرده، با آن جوانی طی کرده و حالا افتاده بودیم جایی که درواقع از زور بی چادری در خانه مانده بودیم! به همین دلیل وقتی آقای فرجیان زنگ زد به همان دفتر کذایی و گفت: احمد! صابری می خواد گل آقا رو مجله دربیاره! تو هم باید بیای! ... ...
هنرمندی که در سربازی نی نوازی یاد گرفت
جشنواره های مختلفی شرکت کرده است، می گوید: از همکاری با گروه لیوا لذت می برم . تنها منبع درآمد خالو صادق ساختن و نواختن ساز است و بعد از آنکه یکی از چشم هایش ضعیف و دیگری نابینا شد، نمی تواند کار دیگری انجام دهد. البته همسر او نیز با فروش نوعی چاشنی سنتی خاص منطقه جنوب در مخارج خانه کمک می کند. این هنرمند بیان می کند: فروش ساز قبلا خوب بود اما حالا طرفداری ندارد. صفر تا صد ...
قتل بر سر سوار شدن در وانت
به گزارش خبرنگار ما، ساعت 22:30 شامگاه سه شنبه، 23 آبان ماه به مأموران کلانتری 169 مشیریه خبر رسید که دعوای خونینی بین دو خانواده از اتباع افغان در خیابان انیسی در جریان است. وقتی مأموران پلیس در محل حاضر شدند معلوم شد که پنج نفر در جریان درگیری مجروح و به بیمارستان منتقل شده اند. صبح روز بعد بود که به مأموران پلیس خبر رسید که یکی از مجروحان حادثه که مرد 21 ساله ای به نام سلطان بود به علت شدت ...
با 50 هزارتومان شروع کردم
تکیه بر آموخته های کوتاه مدتم مسیر را ادامه دادم تا جایی که الگوهایی نیز از خودم ابداع می کردم و براساس آنها کارهای دستی ای را ارایه می دادم. فوت وفن کار را یاد گرفته بودم، اما به نظرم کافی نبود. در همان برهه و حس وحال بود که به فکر کارگاهی برای خودم افتادم، البته در آن دوره تنها 50 هزار تومان نقدینگی داشتم، اما نترسیدم و آستین ها را بالا زدم برای داشتن کارگاه؛ کارگاهی به اندازه یک اتاق در مجتمع ...
بابک در اوج خوشی های دنیوی شهدا را فراموش نمی کرد
... امروز مرور آخرین روز رفتن بابک بی تابم می کند. روز آخر اعزام با عجله از بیرون به داخل خانه آمد و رفت طبقه بالا سمت اتاق خودش؛ اتاقی که پر بود از عکس شهدا . چند لحظه ای نگذشت که با عجله از اتاق خارج شد و سریع بیرون رفت. من در خانه بودم که از مادرش پرسیدم : بابک در دستانش چه داشت؟مادرش گفت : یک کوله پشتی. تا این را گفت : متوجه شدم که کارهای اعزامش ردیف شده است. به برادر و عموهایش زنگ زدم و آنها ...
رسم امانت
طرف من گرفت و گفت: امانته ها. گفتم: خیلی خب نترس بابا مگه میخوام چکارش کنم. امشب میریزم فردا واست میارم. مغازه دار فلش بهروز و موبایلم را گرفت و به شاگردش که پشت کامپیوتر نشسته بود داد و گفت: جدیدترین برنامه های اندروید برای این گوشی رو بریز تو این فلش. شب در خانه فلش بهروز را به کامپیوتر زدم و همانطور که مشغول انتقال برنامه های موبایل به کامپیوترم شدم، حس کنجکاوی ام باعث شد تا بقیه محتویات ...
فضای مجازی و کودکان؛ بچه باید آپدیت بار بیاد!
جا سرچ کنیم و برایش خیلی جالب بود. من تا امروز از استفاده ضحی، دخترم، از فضای مجازی راضی بوده ام؛ البته هیچ وقت بدون حضور من یا همسرم نمی تواند از فضایی که به اینترنت دسترسی دارد استفاده کند. خودم نت تبلت را وصل می کنم تا از کانال های تلگرام مناسب سنش که در آن ها عضو شده استفاده کند. بازی های آنلاین و دردسرهایش برای خیلی از خانواده ها این سؤال مطرح است در شرایطی که نمی توان بچه ها ...
11 ساله بودم که خانه رویی کردم - پاتوقم خانه مجردی بود و..!
مواد دست بکشد. سعی نکردی ترک کنی؟ کسی را نداشتم که ترک کنم. ترک کردن، کمک می خواهد. من نه مادر داشتم و نه پدر، هیچ دلسوزی هم نداشتم. خودم بودم و کارتن خواب هایی که روزهایشان را به دله دزدی و شب هایشان را به خیابان خوابی می گذرانند. خرج موادت را از کجا می آوردی؟ سرقت، کلا تخصص من در خانه رویی است و خلاف دیگری ندارم. خانه رویی؟ بله با ...
گفتگو با زنی که صیغه (همسر موقت) شده است
.... من قبول نکردم. چرا قبول نکردید؟ ترسی بود... چه ترسی؟ من تازه جدا شده بودم و می ترسیدم که باز در رابطه ای بیفتم که رابطه مریضی باشد و از نظر روحی درگیرم کند. یکی هم نگاه خانواده. به این فکر نکردید که می شود به خانواده نگفت؟ چرا خب؛ ولی این احساس بد که می خواهم کاری را بی اطلاع خانواده انجام دهم، همیشه بود و مرا درگیر می کرد. بعدتر هم پیش آمد که این پنهان ...
ماجرای ازدواج دو امیرکبیری با توسل به شهید خلیلی
باز می گردد به هنگامی که یک مادر و دختر ارمنی سراغ مادر شهید را می گیرند. از مادر و دختر ارمنی که چادری گردیدند تا ازدواج دو امیرکبیری با توسل به شهید شب هفت شهید خلیلی خانواده ارمنی وارد مجلس می شوند و از اطرافیان سراغ مادر شهید را می گیرند. عنوان کرده بودند من و دخترم با شهید شما پیمان بستیم. مادرش به من زنگ زد و تشریح کرد دخترش در راهیان نور از پسر شهید شما مساعدت ...
16 آذر 1332 در دانشگاه تهران چه گذشت؟+تصاویر
200 هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم؛ بعد می خواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند. تا این که خودم پیش سرتیپ بختیار فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد خودم مسئول باشم. دکتر سیاسی رئیس وقت دانشگاه تهران علی اکبر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه تهران بعدها در کتاب گزارش یک زندگی حادثه روز 16 آذر دانشگاه تهران را اینگونه نقل می کند: "روز 16 آذر هنگامی که ...
چرا این پسر قاتل پدر خوانده دختر مورد علاقه اش شد؟!
نبود آنرا در خانه می گذاشتم. روز حادثه از بدشانسی چاقو همراهم بود که ناخواسته از روی عصبانیت دستم گرفتم و خودم را گرفتار کردم. باور کنید آن روز از سر دلسوزی دنبال دخترشان رفتم، اما نتوانستم کارم را توجیه کنم. حالا پشیمانم و از اولیای دم طلب بخشش دارم. در پایان هیئت قضایی وارد شور شد تا حکم را صادر کند. رکنا 110 ...
ردپای مواد مخدر در 60 درصد قتل ها
، نظارت نداشتن خانواده و فضای مدرسه تاثیر خود را بر فرد می گذارد. پشت پرده ی کودک 18 ساله که مرتکب سرقت شده است را هم باید نگاه کرد که چه عواملی موجب جرم او شده است. شرایط و محیط برای وقوع جرم بسیار اهمیت دارد وقوع جرم در خیابان های تاریک با خیابان های روشن که بلوار و نگهبان دارد، متفاوت است. پلیس هرچه قدر هم مجهز باشد، باز در بسیاری موارد با محدودیت روبه رو است. نمی توان در تمام کوچه ها و خیابان ها نیرو آماده باشد، همه ی شهروندان باید پلیس اجتماعی باشند . انتهای پیام کلمات کلیدی: بنیتا - سرقت - سرگرد نمک شناس - نسترن فرخه - پلیس آگاهی ...
عروس، پشت پرده اسیدپاشی به مادرشوهر
مقداری مواد مخدر داخل مغازه جاسازی کردم. بعد از آن هم به پلیس زنگ زدم و او را لو دادم. بعد از مدتی ماهرخ از من خواست از مادرشوهرش انتقام بگیرم، چون او را اذیت می کند. این مرد ادامه داد: ابتدا مخالف بودم؛ اما ماهرخ آن قدر خواسته اش را تکرار کرد تا راضی به اسیدپاشی شدم. آدرس خانه مادرشوهر ماهرخ را می دانستم؛ یک بار او و پسرش را به آنجا رسانده بودم. ماهرخ می دانست که مادرشوهرش شب حادثه وقت ...
گفت و گو با - فرزاد مؤتمن - درباره زندگی و عشق دیرینه اش
صدایش می کردیم گفتم بیا شب در بیمارستان بخوابیم این جا دیگر امن نیست. آن زمان ما در خانه های مان سنگر می ساختیم و او گفت من همین جا پشت این سنگرها می خوابم. من روز بعد به خانه برگشتم و از خانه ما فقط یک سیم ظرفشویی باقی مانده بود که سرخ شده بود و سید شهید شد و از زیر خاک، پشت سنگرها پیدایش کردیم. شما که عاشق تخیل بودید چه شد که با مستند شروع کردید؟ من در این دوره 40 فیلم ...
دختران جذاب سیلوستر استالونه را بشناسید
جراحی قلب قرار گرفته و خوشبختانه نتیجه موفقیت آمیز بوده است. وی در مصاحبه ای گفته که به دقت وضعیت سلامتی خود را مدیریت می کند:" هر روز به قلبم فکر می کنم. غذای سالم می خورم و از آن جایی که نسبت به افراد طبیعی بیشتر خسته می شوم باید در هنگام ورزش کردن بسیار مراقب خودم باشم". 7- سیستین عاشق دنیای مد است دختر دوم استالونه، سیستین، دختر خوش استایل خانواده است که مسیر مادر خود را ...
وقتی وارد اتاق شدم شوهرم قادر و دخترم را در وضعیت بدی دیدم و ..!
.... او برای موضوعات پیش پا افتاده و بی اهمیت دعوا راه می انداخت و به شدت مرا کتک می زد اما من فقط می سوختم و می ساختم و جرئت شکایت هم نداشتم چرا که احتمال داشت کارمان به طلاق بکشد و در حالی که صاحب دو دختر زیبای پنج و سه ساله شده بودم، مجبور شوم به خانه پدرم بازگردم. اگر ذره ای از خودم دفاع می کردم، همسرم مرا به گوشه اتاق می کشید و چنان با انگشتانش گلویم را فشار می داد که مرگ را مقابل ...
راویان زنده تاریخ
روز همین ها را می خورد، گاهی هم شیر محلی تازه جوشیده چاشنی این سفره می شود: خودم فکر می کنم نخوردن غذاهای چرب باعث شد که این قدر عمر کنم و این روزها هیچ بیماری خاصی ندارم. فقط گوش هایم سنگین و چشمم کمی ضعیف تر از قبل شده. به علاوه مثل روزهای جوانی نمی توانم پیاده روی کنم. یادم هست هر روز 30 کیلومتر راه می رفتم تا به محل کارم برسم و شب همین مقدار مسافت را طی می کردم و به خانه ...
دختر نابینایی که دکترای علوم سیاسی می خواند
مرا بیشتر کرد. یک شب از همان روزهایی که درگیر نتیجه کنکور و مخالفت خانواده با سفر و ناراحتی های متعدد بودم، ناگهان فشار چشمم بشدت بالا رفت و باعث نابینایی چشم دیگرم شد. حالا شما یک دختر 18ساله بودید که هیچ کدام از چشم های تان بینایی نداشت؟ بله. وقتی دوران راهنمایی یک چشمم نابینا شد، همیشه با خدا حرف می زدم و می گفتم خدایا اگر آن یکی چشم را هم از من بگیری، چه اتفاقی در زندگی ...
اخبار حوادث
زنگ می زدم در حال مکالمه با تلفن بود و این شک مرا بیشتر کرد. حس می کردم او هم مثل من با افراد غریبه ارتباط دارد. شب حادثه به خانه آمده و بر سر همین موضوع با همسرم درگیر شدم. او شش ماهه باردار بود و تلاش می کرد به جنین آسیبی نرسد. با دست گلویش را گرفتم و محکم فشار دادم. وقتی به خودم آمدم او دیگر نفس نمی کشید. بعد از قتل همسرم، احساس کردم فرزند هفت ساله ام خودش را به خواب زده و شاهد قتل مادرش بوده است ...
سربلندِ سال های سخت
ویلچر زندگی می کردم. نریمان نفس عمیقی می کشد و ادامه می دهد: بیشتر از غصه قطع نخاعی خودم، نگران حال و روز مادر و پدر و شش خواهر و برادرم بودم و تلاش می کردم به آن ها روحیه بدهم و در حرف هایم به آن ها اثبات کنم، پاهایم مثل تمام اعضای بدنم امانت خداوند است و حالا به خواست خودش من زودتر این امانت ها را پس داده ام. تمام تلاشم این بود روحیه ام را حفظ کنم و این جانبازی مانع ادامه دیگر فعالیت هایم ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (468)
ساعت تیپ سفید بزنم لباسام پلنگی میشه! 13. هر ایرانی یک ولی من عروسی نمیگیرم چه کاریه کلی پول خرج کنی یه عده بیان بخورن و برقصن آخرشم کلی حرف در بیارن . 14. یه شب به بابام گفتم می خوام مهندسی رو ول کنمو دکتر شم . خیلی استقبال کرد از اون شب به بعد بجای مهندس میگه دکتر آشغالا رو گذاشتی دم در؟ 15. یه زمانی صداسیما برا نشون دادن پولداری ی خانواده تو سریال ها، سر میز شام ...
فاطمیون؛ غربت یا غفلت؟
صرفا با زبان گزارشگر جنگی با مردم سخن گفته اند. حالا باز یک عکس و یا چند جمله ساده، به یاد مردم می آورد که صدها شهید فاطمیون چگونه بی ادعا رفتند و خانواده هایشان چگونه مظلومانه جای خالی مردشان را نظاره گر هستند و در مقابل مشکلات سر خم نمی کنند. و این یادآوری همان اتفاق خوب است. در این میان، ملت ایران بارها نشان داده اند که کیلومترها از رسانه ها جلوترند و خوب بلدند که چگونه از شرایط خاص برای حافظه تاریخی خود فرصت های طلائی بسازند. انتهای پیام/ ...
3 ماه مراوده جلال با یک زن را وقتی فهمیدم که سر زده به خانه ام رفتم و !
خشم سراسر وجودم را فراگرفته بود دستانم از شدت اضطراب می لرزید، همه عقده هایم را در گلویم جمع کردم و خطاب به آن زن بی حیا گفتم تو که می دانی درد خیانت Cheat چقدر سنگین است! تو که خیانت را با همه وجودت حس کرده ای! پس چرا با من و خانواده ام چنین کردی؟ فریاد زدم مدعی هستی که به علت خیانت های همسرت از او جدا شده ای حالا چگونه راضی شدی تا با خیانت به دیگران این گونه یک زندگی را متلاشی کنی؟ ...
12 ساله بودم که شوهر کردم اما چند سال بعد وقتی با دایی دوستم آشنا شدم تازه معنای عشق را فهمیدم و !
قبول نکردم و این کار را نهایت نامردی می دانستم. هرچقدر به بهنام گفتم، می خواهم برگردم پیش همسر و بچه هایم او مانع می شد و مرا در منزلش حبس کرده و نهایت سوء استفاده را از من می کرد. تا اینکه یک شب به بهانه گذاشتن آشغال ها دم در با لباس خانه موفق شدم فرار کنم. پدرم و همسرم مرا به جرم Crime رابطه نامشروع تحویل پلیس Police دادند و از بهنام شکایت کردند. پدرم به قدری مرا کتک زد که ...
زمهریر زیر چتر ستارگان با صبح می آید/ سهم شاهرود از بی خانمانی
افغانستانی ها می فروشد علی هم می گوید من معتاد هستم کسی به خاطر قیافه ام به من خانه نمی دهد در ضمن من چهار سال است که از خانه فراری ام و نمی خواهم جا و مکان درست وحسابی داشته باشم از او می پرسم یعنی بی مکانی تو می ارزد به شب بیرون خوابیدن؟ می گوید با پدر و مادری که من داشتم قطعاً می ارزد. علی زیاد حرف نمی زند می ترسد همین که پایم ازاینجا خارج شود یا پلیس را برایش خبر کنم یا خانواده اش را ...
سروش رفیعی: سر قولم برای بازگشت به پرسپولیس هستم
زیادی به رشد و پیشرفت ما در این فوتبال می کند. اینجاست که متوجه می شوی فوتبال زندگی و کارت هست و دیگر نمی خواهد به این فکر کنی که ای وای من چند روز دیگر چک دارم و خانواده ام این را کم دارد. خانه خریدم نمی توانم پولش را بدهم و تا آخر فصل پولم را می گیرم که بدهم و اگر بخواهم سالن وزنه بروم باز است یا نه. بازی های نیمه نهایی پرسپولیس را دیدی و آن موقع این حس را داشتی که اگر در این تیم بودی و به ...
ورودکودکان اوتیسم ممنوع!
و شاهد سوختن کودکش باشد؟ روز معلولان بهانه ای به دست برخی خانواده های دانش آموزان ( students )با نیازهای ویژه داد تا با حضور در اداره آموزش و پرورش استثنایی نسبت به رفتار برخی از مدیران مدارس با فرزندانشان انتقاد و گلایه کنند. خانواده این دانش آموزان گلایه های خود را به گوش مسئولان استثنایی شهر تهران نیز رسانده اند اما راهی به جایی نبرده اند. در همین ارتباط؛ پدر یکی از دانش ...