سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرم عاشق شده !
مصلحتی ات را گفته باشی. درست است؟ و مرد جوان با تکان دادن سر، این موضوع را تأیید کرد. قاضی سپس رو به زن گفت: راستی شما در این سال ها هرگز ازدواج نکردید؟ مهرناز جواب داد: چرا. ولی همسر اولم معتاد بود و به سختی توانستم از او طلاق بگیرم. بعد از آن به کمک برادرم، فرزند شش ماهه ام را برداشتم و راهی غربت شدم. در همه این سال ها روی تربیت دخترم حساس بودم و حتی او را به مهدکودک هم نسپردم ...
آرایشگر بازمانده ای که در میان چادرهای زلزله زدگان آرایشگاه زنانه برپا کرد: پیرایش غم، آرایش زندگی
خرید وسایل آرایشی هیچ پولی نداریم، درواقع دوست همسرم لطف کرد و این پول را به ما قرض داده تا بتوانیم وسیله بگیریم. همسرت چه کاره است؟ نجار بود، اما بعد از زلزله کارگاه شان خراب شد و فعلا بیکار است. پس در شرایط فعلی تو توانسته ای با حرفه ات یک منبع درآمد برای خانواده ات باشی. منبع درآمد هست، اما بعد از زلزله مردم آن قدرها پول ندارند که بتوانند خرج آرایش شان ...
پسری که در رسیدن به شهادت گوی سبقت را از پدر ربود/تقاضای شهادت فرزندم از امیرالمومنین (ع)
من آن زمان بودم و با دایی می رفتم و شهید می شدم. من که در نبود برادر و شهادتش رنج دیده بودم می گفتم وحید تو را به خدا نگو. می گفت مامان هر کسی لیاقت ندارد به شهادت برسد. مادر برایم دعا کن شهید شوم. این اصرارها اذیت تان نمی کرد، ناراحت نمی شدید؟ من هم وقتی اشتیاقش را به شهادت می دیدم ناراحت نمی شدم. با خود می گفتم خودش انتخاب کرده، من چرا اجازه ندهم و چرا من برایش دعا نکنم ...
روایتی از یک جانباز
.... جانباز نوروزعلی نحوه مجروحیت خود را اینگونه روایت می کند: نحوه درگیری ما به این شکل بود که نزدیک ظهر در سنگر نشسته بودیم، ضد انقلاب 2 یا سه خمپاره به طرف محل استقرار ما پرتاب کرد. من تا بلند شدم که اسلحه ام را بردارم، درگیری شدید شد و درست در حالی که داشتم خیز برمی داشتم، خمپاره ای در کنارم منفجر شد و دست راستم در همان جا قطع شد و دست چپم جراحات شدید برداشت. ساعتی بعد که درگیری ...
فریادهای خود زنان
رفتارها بعد از 30 سال جواب داده و خودش را نشان بدهد. من 17ساله بودم که دکتر قرایی مقدم و دکتر محمودگلزاری می گفتند، مراقب این رفتارهای خود ویرانگرانه نسل های بعد از ما باشید. ببینید که چه اتفاقی در حال افتادن است. (قرایی مقدم) آمارخودکشی در هنگام جنگ پایین می آید. این یک تئوری علمی است.پس از جنگ و به هنگام بحران اقتصادی آمار خودکشی بالا می رود. در مساله در سال های 1929-1933 تحقیقات گسترده ...
تازه مسلمان ژاپنی: از تولید ملی حمایت و اجناس ایرانی خریداری کنید
مسلمانان دنیا مطلع نبودم اما در ژاپن و در توکیو یک مرکز اسلامی بود که سفارتخانه عربستان آن را حمایت می کرد و کارهای تبلیغی هم می کردند و ازآنجا ابتدا 6 ماه سنی شدم تلفنی شهادتین گفتم و مسلمان شدم. آن موقع خیلی خوشحال شدم از اینکه من برادران و خواهران دینی خود را یافتم ولی علتش را نمی دانستم. خیلی تنها بودم و پدر و مادرم را هم نداشتم در دین جدید. به همین خاطر به خودم گفتم که از این به بعد حضرت محمد ...
نقشه یک جوان برای مهریه خواهر مطلقه اش / مادر این دو جوان سکته کرد و ..!
به گزارش شما نیوز ، پیرزنی که مبلغی را برای روز مبادا ذخیره کرده بود وقتی دید حسابش خالی شده از غصه سکته کرد. دختر مال باخته مدعی شد حساب خودش هم از سوی برادرش مورد دستبرد قرار گرفته است. وی درباره چگونگی این اتفاق گفت: مادرم بعد از فوت پدرم تنها زندگی می کرد و من بعد از مدتی از شوهرم طلاق گرفتم و چون تنها بودم با گرفتن مهریه ام پیش مادرم رفتم. برادرم بعد از این اتفاق از من و مادرم ...
سلامت جامعه در گرو مدیریت آسیب های اجتماعی
می خواست خودکشی کند. من سعی کردم آرامش کنم تا مشکلاتش را بتواند برطرف کند. یادم می آید که می خواست خودش را تنبیه کند و به خاطر رابطه بی سرانجام با یک پسر، با مردی میانسال که زن و بچه داشت و از او خواستگاری کرده بود ازدواج کند. من منتظر شدم تا این دختر حرف هایش را بزند و بعد به او گفتم کارهایت را تایید نمی کنم اما به تو نمی گویم که باید بقیه زندگی ات را هم نابود کنی. تو باید برای جبران راهی پیدا ...
فریب قیافه و ظاهر مسعود را خوردم و در همان ترم اول به او بله گفتم و..!
همین کلاس درس شکل گرفت اما من که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بودم کاملا رفتار متعارفی داشتم و از ارتباط قبل از ازدواج خودداری می کردم به همین دلیل فقط یک ماه بعد از این آشنایی بود که خانواده مسعود با آداب و رسوم سنتی از من خواستگاری کردند. این درحالی بود که من عاشق تیپ و ظاهر او شده بودم و هیچ گاه به اعتقادات و رفتارهای اجتماعی و خانوادگی او اهمیتی نمی دادم. با آن که آینده شغلی مسعود ...
زنی که متهم است شوهرش را به آتش کشیده و به قتل رسانده است، به قصاص محکوم شد.
بعد از آن، روزگار با آنها سر ناسازگاری گذاشت. او در بازجویی ها گفت: مادرم برای اینکه هزینه های زندگی و خرج تحصیلم را فراهم کند، در خانه های مردم کارگری می کرد. من در این شرایط درس خواندم و در رشته روان شناسی قبول شدم و توانستم لیسانس بگیرم. بعد از آن در اداره ای دولتی مشغول به کار شدم. خواستگاران زیادی داشتم تا اینکه با حمید آشنا و به او علاقه مند شدم. ما با هم ازدواج کردیم و اکنون دو فرزند داریم ...
اعتراف مرد قصاب به کشتن همسرش مقابل چشمان دختر نوجوانش
دلیل یک سیلی به صورتش زدم و او شروع به گریه کرد. با صدای گریه او، همسرم آمد و معترض شد. متهم در خصوص قتل گفت: 13 سال از ازدواج من و همسرم می گذشت و در این سال ها به خاطر خانواده ها با هم اختلاف داشتیم. از طرفی بعد از مدت ها کار در قصابی بیکار شده بودم به همین دلیل هرازگاهی سارا بهانه جویی می کرد و با هم دعوا داشتیم. آن شب بعد از اعتراضش عصبانی شدم و با هم گلاویز شدیم. از ...
خودکشی های دانشجویی ، چاره دارد
تا این دختر حرف هایش را بزند و بعد به او گفتم کارهایت را تایید نمی کنم اما به تو نمی گویم که باید بقیه زندگی ات را هم نابود کنی. تو باید برای جبران راهی پیدا کنی.خلاصه اینکه آن ماجرا تمام شد و الان آن دختر ، همسر و چند فرزند دارد و زندگی اش هم خوب است. اما آن موقع چنین مشکلی برایش تابوی مرگ بود که می خواست هر چه زودتر خودش را از شر آن خلاص کند. دوست جای مشاور را نمی گیرد! ...
دهه ی توسعه و عدالت را واقعاً با توسعه و عدالت تمام کنیم
.... یک مسئله ای که اخیراً مطرح نمودند، مسئله ی ازدواج جوانها بود که خب، همه -پسر و دختر- مطمئنّاً علاقه مندند. اشخاصی می باشند -سابقها همیشه مرسوم بود، اکنون هم با کثرت نسل جوان در جامعه ی ما، لازم هست این رواج داشته باشد- پسرهایی را می شناسند، به خانواده ی دختر معرّفی میکنند؛ دخترانی را می شناسند، به خانواده ی پسر معرّفی میکنند؛ ساده سازی میکنند و آماده سازی میکنند ازدواج را ...
محاکمه مرد قصاب به جرم همسرکشی
ازدواج کرده بودیم. قتل از روی عمد نبود. دختر 10 ساله مقتول نیز گفت: در اتاقم خواب بودم که پدرم آمد و وسایل را به هم ریخت و به صورتم سیلی زد. مادرم دخالت کرد و درگیری بالا گرفت. پدرم در اتاق مرا بست و گفت نباید بیرون بیایی. من صدای درخواست های کمک مادرم را می شنیدم. این صداها بعد از چند دقیقه خاموش شد و اورژانس و پلیس به خانه مان آمدند. با ثبت اعترافات متهم و درخواست قصاص اولیای دم، کیفرخواست پرونده صادر شد و برای رسیدگی در اختیار شعبه یازدهم دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت. جلسه محاکمه بزودی برگزار می شود. ...
شهید غلامحسین شهبازی: برادرم، سنگرم را خالی نگذار، اسلحه خونینم را بردار و با لشگر کفر بجنگ
زحمت ها برای من کشیدی و از کودکی تا اینجا مرا رساندی و بزرگم کردی وقت چیدن میوه ای که کاشته بودی شده و این طور بود که نهالی که کاشته بودی میوه ای جز خار نداشت و مادرم می خواهم با اینکه زینب وار در طول عمر خود مشکلات را پشت سر گذاشتی این بار هم طاقت بیاور که خدا با شماست. و تو ای برادرم، سنگرم را خالی نگذار و اسلحه خونینم را بردار و با لشگر کفر یا منافقین بجنگ و راه شهدا را ادامه بده، ای ...
دهه ی پیشرفت و عدالت را واقعاً با پیشرفت و عدالت تمام کنیم
یکی از مسائل مهم این است که رسم خواستگاری رفتن و وساطت کردن برای ازدواج دخترها، متأسّفانه کمرنگ شده؛ این چیز لازمی است. افرادی هستند -سابقها همیشه معمول بود، حالا هم با کثرت نسل جوان در جامعه ی ما، باید این رواج داشته باشد- پسرهایی را می شناسند، به خانواده ی دختر معرّفی میکنند؛ دخترهایی را می شناسند، به خانواده ی پسر معرّفی میکنند؛ تسهیل میکنند و آماده سازی میکنند ازدواج را؛ این کارها را بکنند ...
تجاوز به بازیگر زن ایرانی | حکم ارتباط نامشروع دو هنرپیشه ایرانی صادر شد
همکارم به من علاقه مند شود و این موضوع را به من بگوید. اوایل ارتباط ما فقط تلفنی بود، مدتی بعد به من گفت قصد دارد با من ازدواج کند؛ چون فکر می کند خوب مرا شناخته و می توانیم زوج خوبی باشیم. بعد هم دعوتم کرد با هم به یک مسافرت برویم، من هم قبول کردم. از نظر من، ما نامزد بودیم؛ در مسافرت او به من تعرض کرد و بعد هم به من گفت ناراحت نباش؛ چون قصد دارم با تو ازدواج کنم اما چند روز بعد بی محلی ...
فرزندانم را طوری تربیت کنید که کینه استعمارگران در قلب شان باشد
باید مرا حلال کنی. از دور دست شماها را می بوسم، خدانگه دار. همسرت صادق سخنی با خانواده ام، پدر و مادرم، خواهران و برادرنم امیدوارم که بعد از من مانند زینب صبور باشید و سختی ها و مشکلات را تحمل کنید. گر چه در مدتی که خدمت شما بودم نتوانستم به شما خدمتی کنم. باید مرا ببخشید. پدر و مادر عزیزم! شما در طول عمر برایم درس بودید و در دامن شما بود که صحیح پرورش یافتم ولی در ...
پرونده مرد همسرکش در دادگاه کیفری
به گزارش همشهری، صبح روز 28آذر ماه سال 95به مأموران پلیس آگاهی پایتخت خبر رسید که زن جوانی در خانه اش به قتل رسیده است. محل جنایت آپارتمانی در غرب تهران بود. زمانی که مأموران به محل حادثه رسیدند، با پیکر خون آلود زنی 35ساله روبه رو شدند که مقابل در ورودی افتاده بود. کمی آن طرف تر از جسد شوهر مقتول در حالی که چاقو به دست داشت ایستاده بود. شواهد نشان می داد مرد جوان عامل این جنایت است. به این ترتیب ...
آدم هایی بین دو جنسیت
درباره این موضوع نوشت. گزارشی با نام غریبه های عالم خلقت . آن زمان من 12 سال داشتم. این گزارش در آن زمان که تهیه شد امکان چاپ پیدا نکرد و چند سال بعد منتشر شد، اما من بشدت، تحت تأثیر این گزارش و روند تولید آن قرار گرفتم. توضیح بیشتری می دهید؟ ببینید! تهیه این گزارش طوری بود که به فضای خصوصی نیاز داشت و مصاحبه شوندگان امکان حضور در دفتر نشریه را نداشتند، بنابراین امکانی فراهم شده بود که ...
شهادت هفت تن از اعضای خانواده مرحوم بهشتی در نخستین روز جنگ تحمیلی
های مردمی کردم. بسته بندی کالا تا پیش از ظهر به اتمام نرسید. آن روز منزل خانواده همسرم دعوت بودم. پیش از حرکت به منزل آن ها به خانه مادرم رفتم. آن ها منتظر آمدن مادربزرگم از بروجرد بودند. آن روز مادرم لوبیاپلو پخته بود. دو بار برایم غذا کشید و گفت این آخرین بار است که از دست من غذا می خوری. در آن زمان متوجه معنی این جمله مادرم نشدم. خواهرم نیز به همراه همسر و فرزندش در خانه پدری ام بودند ...
سید مصطفی بدرالدین ؛ شهید دفاع از مقدسات اسلامی
.... من و خانواده به خاطر شرایط امنیتی سید، مدام از خانه ای به خانه دیگر منتقل می شدیم. با اینکه چنین وضعی از نظر روحی و روانی مخصوصا برای فرزندان یک خانواده پسندیده نیست، ولی فرزندانم هرگز از این وضع نه تنها شکایت نمی کردند، بلکه حتی دختر کوچک من همیشه می گفت: مهم این است که پدر از وضعیت خوبی برخوردار باشد. به خاطر دارم که سال ها قبل زمانی که دختر کوچکم 5 یا 6 سال بیشتر نداشت ...
دستگیری کلاهبردار 52 میلیارد تومانی با 490 حساب بانکی / 5 دختر تهرانی خود را در اختیار این مرد شیطان صفت ...
...> طعمه هایت می دانستند قبلا ازدواج کردی؟ گفته بودم همسرم فوت کرده است. کسی به حرفهایت شک نکرد؟ آخرین دختری که با او طرح ازدواج را مطرح کردم و قصد داشتم واقعا با او ازدواج کنم به حرفهایم شک کردم که مجبور شدم برگ گواهی فوت همسر سابقم را جعل کنم. شنیدم عکس سنگ قبر هم به دختر جوان نشان دادی؟ بله، تو یکی از آگهی ها عکس سنگ قبر بود که با طراحی آن ...
یادنامه ای برای ناهید...
مادر و وضع مالی خانواده هم داشت. در محله ای که ما زندگی می کردیم بیسواد زیاد بود. من از حمایت پدر و مادرم برای درس خواندن برخوردار بودم، مخصوصاً پدرم علاقه داشتند که من مدرکی داشته باشم و شاغل باشم. خودشان دیپلم بازرگانی داشتند. دایی بزرگ من، جواد دایی جواد که در جوانی درگذشت، وکیل دادگستری بود. دو برادرش پزشک شدند و متخصص. پسران فامیل ما هم تحصیلات عالی داشتند ولی دختران کم بودند ...
علی بهرامی نیا: نسل امروز راحت تر می تواند پیشرفت کند/ بهار بهرامی نیا: پدرم یک دوست صمیمی است
مربیگری را دارم، مدرس رسمی فدراسیون والیبال در امور مربیگری، مربی سطح 2 بین المللی و نیز دبیر ناحیه 3 آموزش و پرورش استان اصفهان هستم. وی با بیان اینکه فوق لیسانس روانشناسی ورزش را دارد، افزود: در یک خانواده والیبالی رشد کردم و بزرگ شده ام به طوری که برادران بزرگترم همگی والیبالیست بودند و من هم همانند آن ها به این ورزش علاقه مند شدم. این مربی عنوان کرد: محله ای که ما در آن ...
روایت ها تا دو ساعت مانده به بهشت
از این روحیه پسرم خوشحال شدم و از خدا خواسته ام که آنها را با این روحیه حفظ کند و غل و غش ها و سختی های زندگی آنها را از این مسیر دور نسازد. آن زمان دختر و پسر شما چند سالشان بود؟ فاطمه دختر بزرگم 11 ساله، حامد 9 ساله و طوبی 3 ساله بودند. شرایط حساسی بود، فاطمه می گفت که پدرم الان جایی است که لازم است باشد و بیشتر مفید است خوشحال بود که پدرش در میدان نبرد است. از اینکه پدر بر سر ...
روایت ناهید دایی جواد از غروب کوهستانش
... قبول کردم و این آهنگ را با همکاری گروه ارکستر رادیو اصفهان خواندم و ضبط شد، اما از جانب مادر و بزرگان خانواده ی ما اجازه ی پخش در رادیو را نداشت. این که آوازخوانی در خانواده ما خوبیت ندارد، دختر اصیل و خانواده دار آواز نمی خواند، برای خانواده ی سرشناس دایی جواد قبح دارد که دخترشان آوازخوان باشد و ازاین دست صحبت ها، بگو مگو های خانواده ما شده بود و در این میان تنها مرحوم پدرم پشتیبان من بود ...
خاطرات احمد عربانی از روزهای کار در مجله توفیق، فکاهیون و گل آقا
. واقعیتی که همیشه دور بود، ولی تو رویا بهش فکر می کردم، چون در محرومیت بودم. دیدم این جا هی تشویق می شوم، تازه به من پول هم می دهند! آخر رسم توفیق این طور بود که هنرآموزانی که می رفتند آن جا، یکی دوسال کارآموزی می کردند، ولی من از همان روز نخست حقوق بگیر شدم و این خودش باعث حسادت دیگران شده بود که بعدها خود حسن آقا برایم تعریف کرد. حسن آقا خیلی حمایتم کرد و من خیلی سریع رفتم پشت جلد. به قدری مرا ...
همزمانی مراسم ازدواج و عمامه گذاری در مکه به دست آیت الله علم الهدی
بنده و اینکه طی کردن این مسیر به همراه همسر با موفقیت های بیشتری همراه است، رضایت به قدم در راه خیر داد. یکی از اقوام دختری را به ما معرفی کرد، پس از اینکه همه موارد از نظر من مورد تایید قرار گرفت، از میرزا محمود خواستم که برای آشنایی با همسر آینده و خانواده او، مرا همراهی کند؛ پسرم 10 جلسه با فرد مورد نظر پیش از ازدواج صحبت کرد بدون آنکه صورت آن دختر را ببینند. من به فرزندم اعتراض کردم ...
کلماتی که معجزه می کنند!
خانه خودت بروی به خانه پدر زن من؟! )) و امثال این کلمات و اگر شوهر عصبانی شود و بگوید: (( من از دست تو خانم می خوام سرم را به دیوار بزنم و یقه ام را پاره کنم )) خانم جواب دهد اما سرت را به سر سخت من بزن که شوهرم را عصبانی می کنم و اما یقه ، اول برو یک پیراهن کهنه و دور افتاده بپوش تا زحمت دوختنش به گردن من نیفتد )) خلاصه طرف مقابل باید با حوصله و متین باشد تا بتواند همسر عصبانی خود را که بر خر ...