سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی تازه از تختی از زبان مرحوم شاه حسینی
روی آن به فروش می رساندند و در شهر توزیع می شد. اینها از بزرگان منطقه خانی آباد تهران بودند و پدران شان از بزرگان تکایا برای برپایی عزاداری سیدالشهدا بودند و ریشه های مذهبی بسیار عمیقی داشتند. مادر مهندس حصیبی و مادر تختی منسوب یکدیگر بودند و پایگاه مذهبی قوی ای داشتند. کلا بچه های خانی آباد مذهبی بودند. اصلا در ورزش باستانی نمی شود مذهبی نبود چون همه حرف با علی و حسین و رضا و جعفر و با ریشه های ...
اخاذی از افغان ها با لباس پلیس
استخوانی و دماغی عقابی. با کسی حرف نمی زند و گاهی مثل بوکسورها این پا وآن پا می کند. به پرسش های مان پاسخی نمی دهد. به افسری که کنار دستش ایستاده است، می گوید: این ها رو رد کن برند، از خبرنگار جماعت خوشم نمیاد. بعد از چند دقیقه، خلقش تنگ می شود و سر خبرنگارها فریاد می کشد که چه می خواهید از جان مان، مگر متهم قحط است که سراغ مان آمده اید؟ بعد از کلی کلنجار رفتن بالاخره به حرف زدن ...
روایت امدادگران هلال احمر از اولین روزهای زلزله بم
...؛ کرمان. مقصد آخر؛ بم... . اغلب امدادگرانی که از تهران عازم بم شدند و بم پیش از 5 دی 1382 را ندیده بودند، فقط یک حکم ماموریت شفاهی داشتند ماموریت ما، نجات جون آدما بود. تلاش کنیم، مرگ، کمتر بشه و امید، بیشتر. و مرگ و دست های خالی که رو به امدادگران دراز شده بود و هر لحظه به تعدادشان افزوده می شد، امدادگرها را زمین زد. فرودگاه بم خراب شده بود. پروازی به سمت بم نبود. جاده بسته بود. هوا ...
چرا داغ دل ما تازه مونده...
بوی یونجه می خزید زیر پره های بینی مون و به خونه که می رسیدیم مسابقه می ذاشتیم که کی یه بغل گنده تر از یونجه های بریده شده میبره به آغل ... بعد همه جانمون بوی زلال شبدر تازه می گرفت... یونجه های تازه برای بره های شیر و بازیگوش... ها پسرعامو ... هیچ قناتی نبود که هرم داغ کویر رو از تن ما بچه های شیطون نگرفته باشه... قنات اکبرآباد... قنات باغدشت... قنات مهداب... قنات پاکم... ما بودیم و جنون و هیجان ...
آیت الله منتظری چگونه پدری بود؟ / روایت فرزند مرحوم منتظری از فضای انقلاب خانه و رابطه پدر و مادرش/ ...
را دارند، اما این صفت راستگویی در همه بچه ها بود. ببینید مثلا در همین مستندی که درباره آیت الله منتظری ساختند، تهیه کننده پیش من آمد و گفت که درباره آقای منتظری افراط و تفریط زیاد شده است و ما می خواهیم واقعیت قضیه را به نسل جوان بگوییم. من هم هرچه بود -مثبت و منفی- همه را گفتم و آنها گزینش کردند و آن تکه ای را که گفتم: هر شخصیتی یک نقطه ضعف دارد و به نظر من نقطه ضعف آقای منتظری مهدی هاشمی بود ...
آنچه در اجلاسیه نشست دور ه ای اساتید حوزه گفته و شنیده شد
باید برنامه حوزه بر روی ده سال بسته شود اما باید این مطلب را مدیریت کرد به نظر شما لازم است که مطالب رسائل و مکاسب از ابتدا تا انتها خوانده شود؟ مثلا اگر شیخ اعظم یک بحث مهم و اساسی را مطرح می کنند و پس از آن وارد بحثی جزئی می شوند و کلامی را از میرزای قمی نقل می کنند و می فرمایند که سخن مفتاح الکرامه این است و سخن میرزای قمی این است که بحث را متوجه نشدند و فلان آقا متوجه شده است و قرینه این بحث هم این است و این بحث در سه چهار صفحه از رسائل می آید آیا لازم است این مطلب خوانده شود؟ ...
صاحبان تفکر "ژن خوب" نژاد پرستند
یک لحظه بیایید او را در آغوش گرفتم و بوسیدمش و گفتم من از تو ممنونم که تفاوتی میان من و فرد عادی که البته واقعا فرقی هم نیست نگذاشتی. اگر پدر من شغلی دارد دلیل نمی شود که من بخواهم ضوابط را رعایت نکنم. از او تشکر کردم و هربار مرا می دید برای من دست تکان می داد و یک حالت رفاقتی به وجود آمده بود. * اگر نکته ای به عنوان صحبت پایانی دارید بفرمایید. من یک خاطره هم از رهبر معظم ...
درباره فصل هفتم بازی تاج وتخت Game of Thrones
روایت زندگی و زمانه نادر طالب زاده
ماه رفتم و رانندگی یاد گرفتم و قسمت بود که مجروح شدم. بنابراین مستندی درخصوص اینها ساختم که شد آن جاده 13 کیلومتری روی آب هویزه که جزیره مجنون را به زمین وصل می کرد تا بتواند تانک از آن عبور کند. ابوالفضل حسن بیگی مسئول دامغان بود. بیشتر راننده ها، راننده مایلر بودند و تجربه خاصی بود. بعد از جنگ مستندسازی را با شهید آوینی ادامه دادید. توفیق همکاری در جنگ را با شهید آوینی نداشتم اما ...
سؤال عجیب در خواستگاری شهید مدافع حرم!
پدرشوهرم گفتم او هم مستاجرشان را بلند کرد و گفت ما برویم آنجا که بچه هم به دنیا می آید راحت باشیم. اسباب کشی کردیم خانه پدرشوهرم. *از درد نمازم را شکسته خواندم مادر شوهرم گفته بود وقتی دردت گرفت کسی را خبردار نکن من هم فکر می کردم شب ها بیمارستان تعطیل است و هیچ چیز نگفتم و علی را بیدار نکردم. تا صبح توی خانه راه رفتم زیارت عاشورا خواندم و درد کشیدم. وقت نماز صبح شد نمازم را ...
بدون تفسیر: واکنش های مردمی به آهنگی که خادمی در اینستاگرام گذاشت
نمیکنه لطفا به فکر بد بختیهای مردم باشید تا قانع کردن نمایندگانی که همه توان خودشان را برای شکست روحانی گذاشتند. (fatemehheidari61) دمت گرم با تغییرات جدیدت، چند تا تغییر دیگه هم لازمه که خودتون بهتر میدونین و از مافیایی که منفعت طلبان معزولین دارن تشکیل میدن نترسین و به همین روند ادامه بدین (ebad_garavand) در این استان اگر لرها فقط لر بودن را از شما میخواهند ما لک زبان ها کار ...
داستان آشنایی پلیس با معتادها
ما رو ول می کنن بریم. این بار هم اون معتاده بعد از کلی صحبت و شوخی با خدمت بالایی، همراه ما اومد. چند روز بعد که برای جمع آوری معتادها رفته بودیم باز همون معتاد رو دیدم و اون با خوشحالی گفت: به به آش خور خودمون. حالت چه طوره؟ منم کلی باهاش گرم گرفتم و گفتیم و خندیدیم. دیگه بعد از اون باهم رفیق شدیم. هی ما اون بنده خدا رو می بردیم مراکز نگهداری، هی اون ها ول شون می کردن. دیگه این ...
احمدی نژاد به روحانی گفت مراقب لاریجانی ها باش، بدبختت می کنند
افراد ملاقات کردیم. وقتی از ماجراهایی که در زندان کهریزک بر آنها گذشته بود تعریف می کردند همه ما گریه می کردیم و آقای بروجردی هم بغض کرده و چون رئیس و اداره کننده جلسه بود خودش را کنترل می کرد و گریه نمی کرد. بچه ها خاطرات تلخی را از کهریزک نقل کردند. ما تا ساعت 12 شب در زندان اوین ماندیم. بخش زیادی از افراد آزاد شدند. قبل از رفتن به زندان، شایعه ای به شکل وسیع در رسانه ها شکل گرفته بود که یک سری ...
در حاشیه حوزه/ هدیه ویژه امام خمینی برای مسیحیان/ روایت استاد انصاریان از دیدار با حضرت آیت الله ...
دستم را پر کرده و بدین ترتیب تقریباً نصف پاکت خالی شد. آیت الله با خنده ای شیرین گفت: آ باریکلا.... چند لحظه بعد، آیت الله حائری شیرازی این گونه فرمود: همیشه سعی کن مشتت پر باشه! وقتی هم میخوای چیزی برداری، به اندازه وسعت مشتت بردار.... تو انجام فرائض عبادی مشتتو پر کن! اما تو کارهای زندگیت، سعی کن همیشه به اندازه وسعت مشتت وزنه برداری. اگر قصد انجام کارهای بزرگ رو داری، پله ...
مربی پرسپولیسی: به مربی شان گفتم برو بچه هایت را جمع کن
به گزارش خبرورزرشی، همه چیز از یک تماس تلفنی آغاز می شود. تماسی از سوی یک پرسپولیسی با سرمربی وقت استقلال. سرمربی که در خانه اش در پاسداران مشغول استراحت است، تلفنش را جواب می دهد و حال و احوال می پرسد ولی در ادامه چیزهایی می شنود که برایش عجیب است: من و تو بچه محلیم. دوستت دارم و دوست دارم همیشه موفق باشی. این آدرس را بنویس... سرمربی که شوکه شده، از همسرش می خواهد قلم و کاغذ بیاورد و بعد شروع به ...
بازی کن و پول دربیار!
عاشق این بازی هستم. با این حال خودت می دانی که نوعی واکنش منفی بین پزشکان و روانپزشکان نسبت به گیم وجود دارد. به خصوص چند ساعت که مداوم بازی کنی، احساس می کنی تمام ذهنت را گرفته. آدم مغزش از کار می افتد. در گیم هم سطوح مختلف وجود دارد؛ هم حرفه ای، هم به شکل سرگرمی. ولی اولا بگویم که بازی رایانه ای فوتبال مثل خیلی از بازی های کامپیوتری دیگر نیست. مثلا در بازی های جنگی واقعا ...
مسجد و سینما در اهواز
میان دوستان و در مسجد گفتم ، حاجی یادت هست چقدر جوان ها را در جبهه منحرف می کردی ؟ کمی تعجب کرد. بلافاصله گفتم ، منظورم انحراف به بهشت بود . در جبهه ، حاج نبی ، برای بچه ها از بهشت و حوری ها می گفت. گفتم که حاجی برای شاداب کردن بچه ها ، چگونه بدون سانسور و غیر شطرنجی حوریان را توصف می کرد . کلی خندیدم . شادابی و نشاط و شوخی و دوری از غم و غصه ، از ویژگی های بچه های جبهه و جنگ بود . ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (476)
غذاهای بهتر باشن مثبت فکر کنید خواهشا! 29٫ قدیما مرحوم آقاجونم یبار جای اینکه کتکم بزنه خواست روشن فکر بازی در بیاره گفت برو تو اتاقت و به کارات فکر کن, گفتم من که اتاق ندارم گفت خب پس مجبورم بازم بزنمت! 30٫ دقیقا همون لحظه که فکر میکنی دیگه ازین بدتر نمیشه یه نفر وارد اتاقت میشه و موقع رفتن در رو پشت سرش نمیبنده... الان یه چند روزه اینجوری دوش میگیرم! ...
اس ام اس تبریک کریسمس 2018
پر برکت برای تو کریسمست مبارک عزیزم لذت در قلب کسانی که به معجزه ی کریسمس اعتقاد دارند بازتاب میکند.برای تو تمام صلح ، لذت و عشق این فصل رو آرزو میکنم . تغییر فصل رو بهت تبریک میگم * * * * * * * * اس ام اس تبریک کریسمس 2018 * * * * * * * * بیا به سالی که جدید و تازست خوشامد بگیم، بیا تک تک لحظه هاشو گرامی بداریم،بیا این سال نوی پربرکت رو جشن بگیریم. کریسمس مبارک ...
گفت وگو با زنی که می خواهد بچه اش را بفروشد
فروش بچه اش را دارد. خانه ای در حاشیه نه در متن خانه زن در حاشیه است. حاشیه همان جایی است که می تواند در هر کدام از شهرهای بزرگ این کشور باشد؛ جایی که متن نیست، جایی که اصل نیست. جایی که کمتر دیده شده است و تا دلتان بخواهد در آن مشکلات وجود دارد. پس از عبور از چند کوچه پس کوچه سرانجام به کوچه باریکی می رسیم که ته آن دو خانه است. یکی سمت چپ و یکی سمت راست و ما در ...
ماجرای تنبیه عجیب کارکنان یک مغازه وسط خیابان و تحلیل علت آن
حتی جواب ندادن. فقط یکی شون وقتی گفتم که من رئیس شرکتتو آدمش می کنم، گفت: من زن و بچه دارم... تو رو خدا شر نکن!... جوان رعنای مردم رو بیاری وسط خیابون تحقیر کنی؟ چرا؟ چون پول داری؟ و اما تحلیل روان شناسانه این ماجرا. در اوایل قرن بیستم، مدیریت علمی تیلور هدف افزایش بهره وری را اولویت خود قرار داد. در ادامه و پس از جنگ جهانی اول، جنبش روابط انسانی شکل گرفت که در کنار بهره وری ...
اس ام اس تبریک کریسمس (5)
...> _________________________________________ قبل از اینکه آفتاب امسال غروب کند قبل از اینکه خاطرات کم رنگ شوند قبل از اینکه شبکه ها عید را اعلام کنند برای تو و خانواده ات آرزوی سالی توام با خوشبختی دارم سال 2016 مبارک _________________________________________ باشد که تمام گل های سرخ خوش بو باشند دنیا روشن باشد و از تیرگی ها بدور و بچه ها لبخند بر ...
قلاب بگیر برم بهشت!!!
! به شدت عرق کرده بودم! آره ... مرگ ترس داره ... با خودم گفتم: پس چی شد اونهمه ادعای منم منمت؟؟؟ یه لحظه صورت همه بچه محلا که داشتن به من میخندیدن رو دیدم! به خودم اومدم و پا شدم و دوربین رو زوم کردم به اطراف! نه ! خبری نبود! طرف خیلی حرفه ای عمل کرده بود! به خیالش ناکارم کرد!!! دیدم دیده بانی رو که کشته بودم جابجا شده! یه هفت هشت متری عقب کشیده شده بود! خوب نگاه کردم، دیدم ...
واپسین توصیه احمدی نژاد به روحانی
.... سال 84-85 بود و هنوز به سمت تحریم نرفته بودیم. در آن جلسه مجلس گفتم روندی که ما پیش می رویم نهایتا عراقیزه کردن ایران است. می خواهند همان جریان را درمورد ایران پیاده کنند و به سمتی می رویم که ما را به شورای امنیت و ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد ببرند و بعد هم تحریم مان کنند. این صحبت در جلسه غیرعلنی بود. اتفاقا دکتر توکلی نماینده مجلس با قلم سبز یادداشتی برای من نوشتند که فلانی تو امروز ...
مجموعه شعر عاشقانه طنز
تو تو حواست پیش بنزه کاش از اول می دونستم توی چشمای تو لنزه تو مال جردنی و من بچه یه جای آبادم آره تو end کلاسی اما من خیلی بی کلاسم زن من نمی شی اما می ری دنبال یه حمال اما چشم به رات می مونم همه سالو با آبسال تو شبای بی ستاره مثل جنگلای دوری تو موهات خیلی قشنگه سرتو با چی ...
کاظم جلالی: احمدی نژاد به روحانی گفت که مراقب برادران لاریجانی باش، بدبختت می کنند
می شد، یک استانداردی داشتند که با آن استاندارد برخورد می کردند؛ مثل اینکه دست شما زیر پرس باشد، دستتان را پرس می کند و برایش با آهن فرقی ندارد. بنابراین آنجا از جهت کتک زدن و نوع رفتارهایی که نسبت به این بچه ها اعمال شده بود، بسیار خلاف شأن و نامناسب بود. آن زمان گفتند به این دلیل این افراد را به کهریزک بردیم که جا نبود و ما به زندان اوین که رفتیم، دیدیم اتفاقا جا هست و اینها دروغ گفتند. همه ...
تشویق کودک به صدقه دادن
تکونش دادم یه عالمه پول توش بود. روی صندوق عکس یه بچه بود که خیلی ناراحت به نظر می رسید. دلم براش سوخت. با خودم گفتم این عکس کیه؟ چرا مامان و بابا تو این صندوق این قدر پول می ریزند. صندوقو برداشتم و رفتم تو آشپزخونه پیش مامان. ازش پرسیدم: مامان این عکس کیه. چرا شما هر روز توی این صندوق پول می ندازید. مامان گفت:این پول ها صدقه هستند. ما باید هر روز صدقه بدیم تا بلاها از ما دور بشه. ما باید ...
با دعوای بچه ها چه کنیم؟
پشت بازی می کرد، پس من گفتم : پنی، تو هنوز داری با لاک پشت بازی می کنی. دوباره 30 ثانیه سکوت حکمفرما شد و سپس پنی شروع کرد لاک پشت رو توی دهانش کردن و لوسی دوباره عصبانی شد و با صدای بلند گفت : پنی، لاک پشت رو نخور! بعد من گفتم: لوسی، تو نمی خوای پنی لاک پشت رو بخوره. او با لحن آرومتری جواب داد : نه. و بعد از مدتی اضافه کرد: فقط داشتم وانمود می کردم. دوباره حدود 30 ثانیه همه ساکت شدند و دوباره لوسی گفت : پنی، لاک پشته رو بده به من دیگه ! من به عقب نگاه کردم و مطمئنا لوسی لاک پشت رو گرفته بود و اوضاع کاملا آرام بود. ...
فلکه اول
سیگاری شدی؟ ارزششو داشت تو خدمت مقاومت کنی؟ گفتم: آقای دکتر یا مهندس عزیز، منم خودم فوق لیسانس دارم به خدا، ولی الان 10ساله بیکارم، هنوزم بعضی وقتا بابام پول می ده، هیچ تفریحی واسه جوون ها تو این مملکت نیست، والا با این گرونی، سیگار ارزون ترین تفریحیه که می تونم داشته باشم. اون آقا دستم را ول کرد و گفت: من مهندسم، ببین عزیزم اینا که نشد دلیل، هیچ آدمی تا حالا از گشنگی نمرده، والا من الان یه کارخونه ...
آشفته بازار درمان
آنفلوآنزای طرف را استنشاق کرده بودم. شب رفتیم پزشک، 4 تا آمپول و کلی دارو گرفتم؛ که اثر هم نکردند. روز بعد، همسر و بچه کوچکم هم از من گرفتند و آن ها هم افتادند و خانه ما شد بیمارستان. در این هنگام، سر و کله زمین لرزه هم پیدا شد و خلاصه یک وضعی شد که در بیان نگنجد! خواستیم ثواب کنیم کباب شدیم. پیش خودم می گفتم بابا خوش انصاف، تو که بیمار بودی چرا این همه حرف زدی؟ خب یک مقدار باید رعایت حال دیگران را هم ...