سایر منابع:
سایر خبرها
شهید مدافع حرم جواد اکبری برادر شهیدان معصومه 10 ساله، سکینه دو ساله و مریم پنج ساله بود که در بمباران 8 ...
گردی؟ گفت می آیم می آیم. من هر روز کارم شده بودگریه. محمدصادقم که خیلی به پدرش وابسته بود گریه و دلتنگی می کرد. این دوری تقریباً سه ماه طول کشید. باز هم به سوریه اعزام شدند؟ بله، من توانستم پنج ماه او را نگه دارم تا اینکه دوباره راهی شد. 24 شهریور سال 1394 بود. در این مدت چند بار عزم رفتن کرد اما من اجازه ندادم. جواد خیلی فرق کرده بود. حالات عرفانی پیدا کرده بود. جواد سابق نبود ...
رزمنده 14 ساله ای که جانباز است ولی درصد ندارد!
....ک - حقیر14ساله بودم، درعملیات بدر، کلاس سوم راهنمایی. برادرم درسپاه بودند و می گفتند تکلیف است، الان که من زخمی هستم تو بروی جبهه. خلاصه حقیر رفتم و در عملیات بدر بودم. وضعیت چنان بود که حتی لشکر "محمد رسول الله" تهران در عملیات شرکت نکرد و ما مجبور شدیم تاشب عید یعنی 29/12/63 بمانیم. منطقه به شدت بمباران شیمیایی و آلوده شده بود. آمپول و ماکس دادند ولی چون کم سن و بی تجربه ...
ایرانی جماعت جنبه ندارد!+عکس
کمک نکنند، اصلا حجت بر مسئولان تمام شده است. الان در تهران 20،30 درصد آپارتمان ها خالی است، بعد این وضع اجاره بها است؛ یک جانباز جنگ باید کامیون پدرش را بفروشد و دارو بخرد. شهید سوداگر در صندلی داغ می گفت من شب ها محکم روی ران هایم مشت می کوبم که درد یادم برود، آن یکی چشمش تخلیه شده بود، می گفت من خودم در خانه نیمرو درست می کنم می خورم. مگر اینها چند نفر هستند؟ با پول یکی از این اختلاس ها ...
بگو آمده ام سنی ها را بکشم!/ روزی که فرار کردم
. بردند جایی که دوباره ابوحسن آمد، از من پرسید عماد اشلونک، یعنی عماد چطوری؟ اذیتت نکردند؟ گفتم مرا اذیت بکنند یا نه برای شما فرقی نمی کند. همه شان از گروه های خودتان هستند. بعد به خنده گفتم همه شان آدم های خوبی بودند. ابوحسن به من گفت: عماد تو را تبادل می کنیم و پیش پدر و مادرت برمی گردی. در راه چند بار ماشین را عوض کردند و باز هرگروهی که پول بیشتری می داد برای چند روزی مرا به او می فروختند. ابوحسن ...
سوسنگرد تا بوکمال/ دفترِ همیشه گشوده رزم تو در کربلاهای زمین و عاشوراهای زمان
به گزارش خبرگزاری شبستان از کرمان، صدیقه انجم شعاع از بانوان انقلابی و فعالان فرهنگی استان و همسر سیدابراهیم یزدی نژاد، جانباز دوران دفاع مقدس که او نیز کارنامه درخشانی در مجاهدت قبل و بعد از انقلاب به ویژه در دوران دفاع مقدس دارد؛ اخیراً مقاله ای با عنوان از سوسنگرد تا بوکمال نوشته که در جشنواره رسانه ای ابوذر، حائز رتبه برتر کشوری شد؛ متن این مقاله به شرح ذیل است: سرداری در مرکز ...
اردوگاه ما، جهنمی بود در دل عراق!
مان تمام شد، ما را به مرخصی فرستادند. آخرین اعزامی که داشتی کی بود و به کجا؟ سال بعد بود که با خودم عهد کردم، این بار که به جبهه اعزام شدم، دیگر برنگردم و آنقدر بمانم تا یا شهید شوم و یا با پیروزی به شهرم برگردم، لذا در طول اعزام بعدی که در جبهه بودم، یک بار به من مرخصی دادند و من قبول نکردم و برنگشتم تا بهانه ای پیدا نشود که از آمدن به جبهه ها منصرف شوم. آن روز ها اواخر خردادماه 65 بود و ما در ...
حضرت زهرا (س) را واسطه پیدا شدن پیکر نوید کردیم
حسین (ع) در صحرای کربلا به شهادت رسید. همه گفتند آن پیکر متعلق به سید حسن است. درحالی که من با موج آرپی جی پرتاب شده بودم و تمام بدنم مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود. در حالت موج زدگی شهید محمود اسکندری را می دیدم که با لبخند مرا صدا می زد و می گفت: سید پاشو بریم . من هم پاسخ دادم: نه. من کار دارم. شما برو . یکی از همرزمان که از یادگاران دوران دفاع مقدس نیز هست به نام شهاب، خطاب به نوید ...
گزارش تصویری مراسم خاکسپاری جانباز شهید محمد قبادی
جبهه های دفاع مقدس، شهید حاج محمد قبادی پس از سال ها تحمل درد و رنج ناشی ازمجروحیت، قطع نخاعی و بیماری، روز جمعه 22 دی ماه به یاران شهیدش پیوست. او سال 1341 در تهران متولد شد و در 20 سالگی برای دفاع از دین و میهن به جبهه های جنگ اعزام شد و در فروردین سال 1362 در حالی که عضو واحد تخریب تیپ سیدالشهدا علیه السلام بود، شامگاه عملیات والفجرِ یک در شمال فکه مجروح و به درجه رفیع جانبازی نایل شد. ...
تشییع پیکر جانباز شهید محمد قبادی
مراسم تشییع پیکر جانباز شهید محمد قبادی صبح یکشنبه 24 دی از روبروی حسینیه شهید آتوت به سمت گلزار شهدای بهشت زهرا(س) برگزار شد. محمد قبادی متولد 1341، در 20 سالگی برای دفاع از دین و میهن به جبهه های دفاع مقدس اعزام شد و در فروردین ماه سال 1362 در حالی که عضو واحد تخریب تیپ سیدالشهدا علیه السلام بود، در شامگاه عملیات والفجر یک، در شمال فکه به درجه جانبازی نائل آمد. جانباز شهید محمد قبادی بعد از مجروحیت مدتی را در آسایشگاه جانبازان ثارالله بستری بود. ...
سیاح ستاره ی ستیز با سیاهی
هم یکی از همین شجاع دل هاست که هر چند بازنشسته شده بود و به خاطر جانبازی، قرار بود استراحت کند، اما برای رفتن به میدان جنگ و نجات انسان ها از سیطره داعش آنچنان بی قرار بود که دل از راحتی کند و به دل خطر رفت. این شهید یکی از الگوهای بارز آتش به اختیار و کار فرهنگی خودجوش و تمیز است. چون پس از هشت سال حضور در جبهه های دفاع مقدس، مقاومت را در عرصه فرهنگ و هنر ادامه داد. برگزاری یادمان ها و نمایشگاه ...
روایت عاشقانه یک مادر از پسر/ ماجرای همکاری مسعود ده نمکی با ابوالفضل سپهر
. برایم تقدس خاصی پیدا کرده بود. به دنبال نشانی از شاعر آن شعر همه جا را گشتم. حتی به سراغ شماره های بعدی مجله نیز رفتم. ولی گویی قسمت چیز دیگری بود. وقتی چهار سال بعد در شهریور 83، برای اولین بار تصویر ابوالفضل سپهر را به مناسبت درگذشت شاعر شعرهای اتل متل، بر روی صفحۀ تلویزیون دیدم، خشکم زد. نمی دانستم باید بخندم یا اشک بریزم. با همان لحن و ظاهری که سال ها در ذهن خود تصورش کرده بودم، به شعرخوانی نشسته ...
ابوالفضل برای عاشق شدن به دنیا آمده بود/ یکی از شعرا گفته بود اشعار سپهر ارزش ادبی ندارد + گزارش تصویری
فرهنگی رایج است، به این معنا که اجازه نمی دهند داشته های تاریخی با معارف انقلابی تلفیق کنیم و سپهر شعر اتل، متل را با ادبیات انقلاب تلفیق می کند . * خروج از شرایط سخت امروز با دفاع مقدس حجت الاسلام پژمانفر عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی در این مراسم گفت: سپهر سعی کرد آن چیزهایی که از جبهه ها باید ببیند را ببیند و در اشعارش نشان دهد . وی افزود: با وجود اینکه دو ...
شهیدی که در کربلای 5 ناجی لشکر 25 کربلا شد/ طلبه شهیدی که همه را مجذوب خود می کرد
شهرستان کردکوی آرام گرفت. *شهید رجایی تمام بار لشکر را به دوش می کشید دوست و همرزم طلبه شهید احمدرضا رجایی به نقش پررنگ طلاب و روحانیون در دوران دفاع مقدس اشاره می کند و می گوید، تنها لشکری که گردان روحانی مستقل داشت لشکر 25 کربلا بود و طلبه هایی که در جبهه حضور داشتند در یکی از سه گروه رزمی، تبلیغی و یا تبلیغی رزمی بودند. حجت الاسلام علی جعفری می افزاید، شهید رجایی ...
نویسندگان و شاعران دفاع مقدس از سپهر گفتند
سراغ شماره های بعدی مجله نیز رفتم. ولی گویی قسمت چیز دیگری بود. وقتی چهار سال بعد در شهریور 83، برای اولین بار تصویر ابوالفضل سپهر را به مناسبت درگذشت شاعر شعرهای اتل متل، بر روی صفحۀ تلویزیون دیدم، خشکم زد. نمی دانستم باید بخندم یا اشک بریزم. با همان لحن و ظاهری که سال ها در ذهن خود تصورش کرده بودم، به شعرخوانی نشسته بود و با لبخندی دردآور، روایت گر دردهایی بود که دیگر حالا قسمتی از وجودش شده بود ...
ده نمکی:شلمچه سکوی پروازی برای سپهر شد/ شاعری که رسالت انقلابی را پیش برد
این شاعر آشنا شدند. خودم یکی از آنها بودم که در سال 93 با ابوالفضل دوست شدم. در ادامه این مراسم، رحیم چهره خند شاعر، درباره ارتباط ابوالفضل سپهر با جانبازان گفت: او با آنها زندگی می کرد؛ ساعت 2 نصف شب می آمد و می گفت: ماشین را بردار تا به خانه جانبازی در کرج برویم . تا چهار، پنج صبح درد دل های آن جانباز را ضبط می کرد. با اینکه مادرش در بیمارستان بستری بود و اولویت داشت اما پولی را صرف ...
اولویت تامین نیرو در آموزش و پرورش
نوآوران آنلاین - محمدرضا رزاقی مدیر کل دفتر امور شاهد و امور ایثارگران وزارت آموزش و پرورش در نشست خبری که امروز برگزار شد با اشاره به ماموریت های این اداره کل اظهار کرد: اداره کل شاهد و ایثارگران اوایل انقلاب و بعد از شروع جنگ در قالب پشتیبانی از فعالیت های جنگی آغاز شد و در سال 61 در قالب فعالیت برای ایثارگران کار خود را دنبال کرد و به تدریج روند خدمات رسانی به رزمندگان هم به مجموعه فعالیت های ...
مقاومتش در چشمانم عظمت داشت/در برابر رضایتمندی اش حقیر بودم
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، جانباز شهید محمد قبادی، پس از سی و پنج سال تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت، به شهادت رسید. سردار شهید حاج محمد قبادی درعملیات والفجر یک در سن نوزده سالگی وبر اثر انفجارمین، قطع نخاع شد و باقی عمر با عزتِ خود را روی ویلچر گذراند. این شهید در دوران جانبازی با وجود محدودیت های جسمانی، شخصیتی فعال و اجتماعی داشت و با راه اندازی شبکه های ...
خط سرخ شهادت بر روی برف های سرد!
افتاد جنگ که تمام شد به فکر ازدواج افتادم، اما از آنجایی که قد کوتاهی داشتم؛ اصلا فکر نمی کردم که به من زن بدهند، راستش در همین فکرها بودم که یکی از دوستان رزمنده ام که سال ها در جبهه ها با هم بودیم گفت: بیا من خواهر کوچکم را به تو بدهم. من اول فکر کردم شوخی می کند؛ اما وقتی حرف هایش را تکرار کرد، فهمیدم موضوع جدی است، بنابراین پیشنهاد دوستم را قبول کردم، آن روزها اصلا رویم نمی شد موضوع را به پدرم ...
از مسابقات پرس سینه تا جنگ با داعش همراه با هفت سامورایی و سه تفنگدار (بخش دوم)
سایر فنون رسید و در نهایت هم اعلام کردم که هر کس هر موقعیت دشواری را که به نظرش می رسد مطرح کند تا من راهِ رفع مشکل در آن موقعیت را برایش بیان کنم... اجرای این برنامه ی دفاع شخصی بر روی پشت بام و در حضور حدود 30-40 نفر رزمنده، باعث شد که نگاه رزمندگان عراقی نسبت به روحانی ها عوض شده و بهبود یابد و ساعتی بعد، تمامی چند صد رزمنده ای که در موقعیت پالایشگاه حضور داشتند روحانیِ ایرانیِ رزمی ...
بازخوانی وصیت نامه شهید محمدرضا فطرس
شهید محمدرضا فطرس به گزارش ایثار لرستان" به نقل از خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از لرستان، شهید محمدرضا فطرس در سال 1343 در شهر خرم آباد در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدر وی کارمند ساده اداره بهداری و یکی از خادمین دربار حسین بن علی(ع) است که عمری رادر راه خدمت به اسلام و مدیحه سرایی ائمه اطهار(ع) صرف کرده است. شهید محمدرضا فطرس فرزند اول خانواده خود بود که بقیه اعضای ...
شهید محمود رنجبران: خیالتان راحت؛ آمریکا نمی تواند هیچ غلطی بکند
رسید و من زنده بودم و لیاقت شهادت را نداشتم، خوشحالم که پیروزی به کامم نشسته و دشمنان را شکست داده ایم و بازگشته ایم. مادرم اگر من به فیض شهادت رسیدم و این افتخار بزرگ نصیب من شد که جانم را فدای اسلام کنم و از بین شما رفتم چند وصیت دارم که امیدوارم به آنها عمل کنید. وصیت من به تک تک خانواده ام این است که هر چه می توانید در پشت جبهه انجام دهید از دوختن لباس تا کمک مالی، حالا که آنها برای ...
بگریید بگریید که آن خنده گشا رفت! (حدیث دشت عشق)
جانباز شهید محمد قبادی در سال 1341 در تهران به دنیا آمد. او در 20 سالگی برای دفاع از دین و میهن به جبهه های دفاع مقدس عازم شد و در فروردین ماه سال 1362 در حالی که عضو واحد تخریب یکی از گردان های تیپ سیدالشهدا علیه السلام بود، در شامگاه عملیات والفجر یک، در شمال فکه به درجه جانبازی نایل شد. شهید قبادی لیسانس حقوق را از دانشگاه تهران اخذ کرد و مدتی هم به تحصیلات حوزوی پرداخت. از ویژگی های بارز او ...
مادرم از شهید شدن فرزند خود ناراحت نباش
از صدر اسلام هم بوده اند و امروز هم هستند، نسبت به آن ها هیچ رحمی نباید کرد و با قاطعیت تمام با آن ها برخورد کنید من همیشه منتظر کاروانی بودم که به سوی الله می رود، تا این کاروان مرا هم با خود ببرد. پدرم، هر چند می دانم که بزرگ کردن یک فرزند مشکل است و از بزرگ کردن یک فرزند امید داری تا بهره ای ببری، ولی چه بهره ای بهتر از این که فرزندی را بزرگ کنی و در راه خدا ببخشی، که این باعث افتخار ...
روایت حماسه 35 سال جانبازی شهید محمد قبادی +تصویر
حواسم را جمعِ خنثی نمودن مین کرده بودم که یک دفعه: بمب...! ! برای یک لحظه احساس کردم آتش به تمام وجودم چنگ می زند. یک لحظه چشمانم را باز کردم نگاه کردم در بین مجروحان بسیاری پشت آمبولانسم. دو مرتبه بی هوش گردیدم. این مطلبو از دست ندید! منفجر شدن تی ان ای در آلبانی 8 زخمی برجا گذاشت محمد قبادی متولد 1341، در 20 سالگی برای دفاع از دین و وطن به جبهه های دفاع مقدس اعزام گردید و در ...