سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی جنگ مرد می سازد
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، تا به حال در رابطه با آزادگان و اتفاقاتی که بر آنها در دوران اسارت گذشته، کتاب های زیادی منتشر شده ولی در میان این کتاب ها بزرگمرد کوچک متفاوت تر از بقیه است. این کتاب روایتگر روزهای سخت اسارت یک رزمنده یا نیروی نظامی نیست، بلکه به سرگذشت نوجوانی 11 ساله می پردازد که به همراه پدر و برادرش در سال های نخستین جنگ اسیر شد. کتاب هرچند با توصیفی کوتاه و گذرا ...
پاسدار مدافع حرم آران و بیدگلی در سوریه به شهادت رسید+زندگی نامه
عملیات بدر حضور پیدا کرد . در سال 1363 در لشکر 19 فجر شیراز، مسلم بن عقیل کرمانشاه شرکت کرد .همزمان برادرش ماشاالله به شهادت رسید. بعد از آن در عملیات والفجر 8، نصر 5 و کربلای 4حضور یافت و در عملیات کربلای 4 اولین مجروح این عملیات بود و از ناحیه ی چشم مجروح شده و یکی از چشمانش به طور کامل بینایی خود را از دست داد. همچنین در این عملیات برادرش محمود به شهادت رسید. با وجود ...
شهید کاظم یوسف صنعتی: در مسائل سیاسی موضع هوشیارانه داشته باشید
دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت... برگ سبزی، تحفه درویش ، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید . *تبرک لحظاتمان با شهید یوسف صنعتی: شهید کاظم یوسف صنعتی در تاریخ 10 شهریور 21 در شهر همدان چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در رشته تجربی به اتمام رساند و از طرف بسیج به جبهه اعزام و به عنوان رزمنده به ایفای مسئولیت پرداخت. یوسف صنعتی در تاریخ 26 دی ...
شهدای 30 بهمن سال 52 سند افتخار و غیرت نهاوند و برافروزی شعله های انقلاب مردم
بود و حکایت درب آتشین، پشت در و پهلوی شکسته که خبری غربت و مظلومیت دوردانه نبی اکرم(ص) را برایم بیشتر کرد، ان هم خبر مادری که بعد از 29 سال جدایی از فرزندش، اینبار بر پیکر بی جان اما معطر به یادگار مانده از دوران دفاع مقدس در ایام فاطمیه و در سالگرد شهادت حضرت زهرا(س) بوسه زد و اشک شوق ریخت. مادر شهید جاویدالاثر عبدالرضا حیدری را می گویم، مادری از دیار نهاوند، شیر زن لری مانند مادران ...
نگاهی بر کتاب "از فردو تا فردوس"
مردان جنگ بود و از سارین خورده های بدر که سالیانی از زندگی اش را در لباس پاسداری از انقلاب اسلامی گذرانده بود. شرح حکایت جوانمردی اش دفتر دیگر می طلبد. این سابقه انس و آشنایی نه چندان دراز مرا به نگارش درباره برادر شهیدش، اصغر کربلایی علی فردویی کشاند در آغاز، می پنداشتم نتوان با چشم داشت به بیست سال زندگی طلبه ای جوان، که در عصر خویش شهرتی هم نداشته، صفحاتی چند نوشت. اکنون به اشتباهم پی ...
واکنش مسئولین وخانواده های شهدا به تغییر نام معابر الیگودرز / نفوذ فرهنگی درکوچه های شهر+تصویر
اطلاعات سپاه پاسداران را نیز عهده دار شد که قبل از شهادت استعفا نمود و در سال 62 عازم جبهه شد. روزها در پی هم سپردی می شدند و آتش خشم دشمن بیش از پیش بر سر پیر و جوان و خرد و کلان فرو می ریخت اما در این میان عاشقان راه حق با شنیدن ندای امام به سوی جبهه های نبرد می شتافتند و با قامتی استوار اسلحه ها را بر دوش افکنده و پیش می رفتند ، قلب دشمن را می شکافتند و سپس به دیدار حق نائل می آمدند و ...
خواهر اولین شهیدقیام:حسرت دیدار عمومی رهبر در این روز را به دل دارم/ مبارز انقلابی: تبریز در سال 56 به ...
کارهای محمد شک نکنند اما بعد از خواب رفتن پدر و مادر، بلند می شدیم و به کارمان ادامه می دادیم، مثلا سخنرانی هایی را که محمد ضبط کرده بود گوش می کردیم. یکی دیگر از کارهای هر شب محمد این بود که اعلامیه های امام(ره) را دست نوشته می کرد و به دست مردم می رساند. هرچه کتاب داشت هرچه به دستش می رسید، عکس های شاه، ولیعهد، فرح همه را پاره می کرد؛ یک روز دیدم که چند پرده در یک قفس به خود به خانه ...
روستایی در 6 کیلومتری ماهان که دلش به نفس های تنها ساکن آن گرم است/مادر دو شهید و یک جانباز تنها ساکن ...
بخر ، در جوابم گفت مادر مگر حضرت علی (ع) هم لباسهایش را وصله نمی زد ، این شلوار هنوز نو هست و فقط سرزانویش کمی پاره شده است. او چنین فرزندی بود (در حین گفتن این خاطرات اشک از چشمانش جاری شد)، ادامه داد اکبر غواص بود در عملیات والفجر 8 به آرزوی دیرینه خود همان شهادت نائل می شود، چند روز بعد یکی از اقوام به خانه امان می آید و از من می خواهد که آماده شوم از او می پرسم پسرم طوری شده ، او در جواب می ...
گردانی که 300 شهید داشت
.... حمیدرضا امینی گفت: از 13 سالگی با گردان های کربلا و جعفر طیار برای دفاع از دست اندازی دشمن متجاوز بعثی به خاک ایران، به جبهه اعزام شدم. در سال 64 در عملیات والفجر 8 با گردان جعفر طیار بودم و همین طور در کربلای چهار و پنج، هم با همین گردان وارد منطقه عملیاتی شدم. بنابر این حضور در گردهمایی آنقدر برایم اهمیت دارد که از قم آمدم تا در جمع همرزمان شرکت کنم. نعیم دشت بزرگی، دیگر ...
یادی ازشهیدمحلاتی صدای انقلاب
... خاطرم هست ساواکی ها معمولا شبها می ریختند توی خانه ما، کم می شد روز بیایند، ساعت ده یا ده و نیم می آمدند. موقعی که می آمدند، مدام دست می گذاشتند روی زنگ تا در باز شود همین که زنگ پشت هم می زدند، من می فهمیدم ساواک است. چند تا عکس خصوصی حاج آقا با امام داشتند که قایم می کردم. یا اگر یک وقت اعلامیه ای در خانه داشتم، فوری اینها را در لباسم می گذاشتم، مرا که نمی گشتند . صدای انقلاب در ...
گوشه ای از سلوک پیر جماران با مردم
.... تمام جزئیاتی که از سال 52 تاکنون در زندگی و حرفه ام رخ داده، در این یادداشت ها ذکر شده است؛ از عملیات ها گرفته تا دیدارهایی که با مقامات کشور جهت ارائه گزارش از وضعیت جبهه ها داشتم و ... . دارساوین متکی بر یادداشت است به همین دلیل من به عنوان راوی برای روایت خاطرات محدود شده بودم و دستم بسته بود. من از دوران پیش از انقلاب کار یادداشت نویسی را آغاز کرده بودم. وقتی با پدرم به ...
گوشه ای از زندگی نامه شهید ابراهیم ارسلانی
وارثان قرآن می خواند. شهید بعد از اخذ دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد و در دانشگاه (شهید بهشتی) قبول شد. هنوز 6 ماه از دانشگاه رفتن وی نگذشته بود که به جبهه رفت. بعد از 7 ماه که در جبهه ها حضور داشت، دوباره به تحصیل خود ادامه داد. تا اینکه در سال دوم دانشگاه دوباره به جبهه عزیمت نمود و موقعی که می خواست به جبهه برود، خاله شهید می گوید: حالا ماه رمضان است. حالا که به جبهه می روی، روزه هایت چه ...
جامعه شناس میلیاردری که جاسوس بود
آقا محرم می شد. چون زن روشنفکری بود اول عموی مرا (دکتر احمد سید امامی) برای تحصیل به برلین فرستاد. بعد پدرم [صمد سید امامی] به بلژیک رفت و در بروکسل درس خواند. خود نورالسلطنه نیز چند سفر به اروپا رفت برای دیدن پسرانش تا زمانی که فوت کرد. دخترش، اشرف الدوله، خوب تار می زد و خیلی خوب فرانسوی بلد بود. چهار پنج ساله بود که نورالسلطنه دخترش را به مدرسه کاتولیک ها در خیابان امام ...
مراسم اربعین جانباز شهید قبادی برگزار می شود
.... از جانبازان و ایثارگران دعوت شده است با حضور خود در این مراسم نام و یاد شهید قبادی و دیگر شهدای جانباز را ارج نهند. گفتنی است جانباز محمد قبادی متولد 1341، در 20 سالگی برای دفاع از دین و میهن به جبهه های دفاع مقدس اعزام شد و در فروردین ماه سال 1362 در حالی که عضو واحد تخریب تیپ سیدالشهدا علیه السلام بود، در شامگاه عملیات والفجر یک، در شمال فکه به درجه جانبازی نایل آمد. از ...
آخرین تیر آرش برای اولین بار به تلویزیون می آید
عکاسی به جبهه های جنگ رفت و آنجا بود که به یکباره به خودش می آید که می بیند هم عکاس و خبرنگار است و هم رزمنده و هم بی سیم چی فرمانده ای که امروز شهردار پایتخت است. تا اینکه در عملیات خیبر از ناحیه فک مجروح می شود. از آن پس، هم زمان با رزم، دوربین به دست گرفت و چند فیلم کوتاه تبلیغی برای سپاه ساخت؛ فیلم هایی که با دوربین هندی کم ویدیویی یا هشت میلی متری فیلم برداری شده بودند. کمی بعد از پایان ...
قبل از انقلاب مردم روستاها شام و صبحانه نداشتند بخورند!
بزرگ است. کمی از قبل از انقلاب برای ما بگویید؟ یادم می آید من در سال 49 هنوز 7 سالم نشده بودم، در محل ما یک سپاه دانش بود که آنها صبح ها می آمدند در خانه ها را می زدند و می گفتند بچه هایتان را بفرستید مدرسه، اون موقع ما پنج بچه بودیم که هیچکدام هم مدرسه نرفته بودیم، خلاصه من و یکی از برادرانم رفتیم مدرسه، من شش سال بیشتر نداشتم و گفتند شما را نباید ثبت نام کنیم اما چون قد و ...
روی سربرگ تمام صفحات دفترش می نوشت او می بیند
پدر برای همه ما نام های اصیل ایرانی انتخاب کرده بود، نام اصلی او هم در شناسنامه میتراست؛ ولی سال 59 خودش یک روز با چند نفر از دوستانش اسم هایشان را تغییر داده و با خون خود انگشت زده بودند. او نام زینب را برای خود انتخاب کرده بود و در خانه هم اعلام کرد که دیگر او را زینب صدا کنیم، اگر گاهی هم فراموش می کردیم و او را میترا صدا می زدیم، جواب ما را نمی داد. زینب همچون شهدای دیگر از لحاظ مذهبی، رفتاری ...
خاطرات جنگ؛ ثروت زوال ناپذیر یک ملت مقاوم
جنگ پدیده ای است که قومیت نمی شناسد و زمانی که در کشوری آغاز می شود، تمام قومیت ها و گروه ها فارغ از تفاوت های جزیی و کلی احساس وظیفه می کنند و برای پاسداری از مرزهای کشور در جبهه های جنگ حاضر می شوند. کتاب سربازهای نیار هم ماجرای شخصیتی است از اهالی یکی از روستاهای اردبیل؛ فردی به ظاهر ساده اما شجاع و حماسه آفرین که در جبهه های جنگ حضور یافت و خاطرات حضور خود در جبهه های جنگ را در کتابی قطور با قلم ساسان ناطق ثبت و ضبط کرده است. ...
بازی کثیف زن برای شوهرش لو رفت
نیز به خاطر رفاقت با دوستان ناباب ترک تحصیل کرده ومعتاد Addicted شده بودند. هر دوی آن ها شیشه مصرف می کردند و به هنگام خماری همه زندگی ما را به هم می ریختند. وقتی پول تهیه مواد نداشتند، از نگاه کردن به چهره آن ها وحشت داشتم. برادرانم برای ترساندن پدر و مادرم و گرفتن پول وسایل منزل را می شکستند. آن ها حتی به جهیزیه خواهرم نیز که پس از طلاق به منزل پدرم آورده بود، رحم نمی کردند. من در ...