سایر منابع:
سایر خبرها
پروین: امثال دایی و کریمی باید باشن تا فوتبال دست فوتبالی ها باشه
تا فوتبال دست غیرفوتبالی ها نیفتد. موافق هستید در مورد بازی پرسپولیس – نسف قارشی صحبت کنیم؟ تو که سوالات رو می پرسی... چرا اینجوری می گی؟! به نظر من بازی خوبی بود و پرسپولیس توانست قدم اول رو خیلی محکم برداره و نتیجه خوبی بگیره. ان شاء ا... که بچه ها تا آخر همین مسیر رو برن و بتونن این بار به فینال برسن و قهرمان بشن. بعضی ها منتظر بودند که شما را در استادیوم ببینند. خودم هم ...
چرا مجردها منزوی می شوند؟
اینم همسن توئه. تو چرا ازدواج نمی کنی؟ پسر خاله ا م خندید و گفت ای بابا. این هنوز بچه اس، بزرگ نشده و بعد دوتایی باهم خندیدن. هیچ کس به انتخاب ما احترام نمی ذاره. کسایی که ازدواج کردن فکر می کنن همه چی رو بهتر از ما می دونن. در مورد هر مسأله ای که باهاشون بحث کنی، خودشون رو صاحب نظر می دونن. خصوصاً اگر در مورد ازدواج و مسائل مربوط به اون باشه. خیلی راحت می گن تو که تجربه ازدواج رو ...
ناگفته هایی از رازِ سربه مهرحزب الله + عکس
قواره می توانستم بشناسمش. بسیار آدم گرمی بود. *با شنیدن خبر شهادتش منگ شدم آخرین بار او را چند روز قبل از شهادتش در کفرسوسه دیده بودم. وقتی خبر شهادتش را شنیدم، در ابتدا بسیار تعجب کردم. ضربه خیلی سختی بود. منگ شده بودم، انتظار نداشتم چنین اتفاقی برایش بیفتد. *عکس یادگاری از خرابی های جنگ 33 روزه بعد از جنگ 33 روزه من رفتم خرابی های لبنان را دیدم. خرابه ...
بابا آمد + عکس
اینچنین نبود. مادرم در مصیبت برادرم خیلی عذاب کشید، سی سال است که همه عذاب کشیدیم. یکی از کسانی که همه جا به دنبال گمشده اش گشت من بودم. از همان دوران وقتی بچه ام کوچک بود به معراج الشهدا می رفتم و در بین پیکر شهدا اشک می ریختم و دنبال برادرم بودم، اما پیدایش نمی کردم. همه شهدا را بهرام می دیدم سهیلا بابا روزهایی را به خاطر می آورد که هرکجا نشانی از برادر بود به آنجا سر می زد تا او ...
برادرش را طالبان کُشت، خودش را داعش
دلتنگی و داغ شهادت برادر، در دل نورمحمد ماند. برادرش همراه با 17نفر دیگر از بچه های افغانستانی به علت انفجار بمب با هم به شهادت رسیدند. مردم افغانستان این18شهید را یکجا دفن کردند. همسرم سال ها حسرت شهادتی را خورد که نصیب برادرش شد و قسمت او نشد. یک بار که از این حسرت می گفت گریه کردم و گفتم نورمحمد جان نگو، بعد از تو من و مرضیه چه کنیم؟گفت نگران نباش خدا هست. مرضیه قاسمی دخترشهید ...
چگونه سن واقعی خود را محاسبه کنیم ؟ + عکس ها
و بگوید هر نیم ساعت یک قرص بخور چقدر طول می کشد تا تمام قرص ها خورده شود؟ 3. من ساعت 8 شب به تختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم، چند ساعت خوابیده بودم؟ 4. عدد 30 را به نیم تقسیم کنید و عدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟ 5. مزرعه داری 17 گوسفند زنده داشت. تمام گوسفندهایش به جز 9 تا مردند چند ...
سرنوشت تکان دهنده مردی که پس از اعدام زنده شد
بار هم در زاهدان به علت قاچاق دستگیر شدم. چه موادی داشتی؟ گرد. چرا کار بنایی رو رها کردی، رفتی سراغ مواد؟ مشکلی مالی داشتم، مستأجر بودم. سه تا بچه داشتم. چطوری وارد فروش مواد مخدر شدی؟ توسط یکی از دوستام به نام نقطه وارد فروش موادمخدر شدم. نقطه؟! اسم مستعار بود؟ نه اسم اصلیش بود. با پول فروش موادمخدر ...
روایت فاتح فاطمیون و جنگ با اسرائیل
؛ کافیست دیگر. برویم پایین. روز دوشنبه که خبر شهادتش را آوردند، دقیقا من شب قبل از شهادتش یعنی شب جمعه خوابش را دیدم. وقتی خبر شهادتش را آورده بودند، گفته بودند که روی تل شهید شده است. به یاد خوابم افتادم که بی دلیل خوابش را ندیده بودم... قبل از رفتنش گفتم: رضا، نمی شود نروی؟ گفت: الان بچه ها رو در روی اسرائیل دارند می جنگند ما دوسال جنگیدیم که به اینجا برسیم که بتوانیم با اسرائیل رو در ...
دادستانی انقلاب اسلامی چگونه تشکیل شد؟
عمومی به شورای انقلاب فشار وارد می کردند و مردم می خواستند زودتر تکلیف بعضی افراد روشن شود. من هم به ناچار پذیرفتم و همان شب با چند نفر از دوستان صحبت کردم و سرانجام مطلب را تهیه کردیم. روز بعد آن را برای تحویل بردم... پس از تحویل متن آیین نامه به آقای یزدی، قصد رفتن داشتم که ایشان گفتند بنشین تا آقای بازرگان ابلاغ حکم تو را به عنوان قاضی بزند. گفتم مگر ممکن است؟ قاضی باید مجتهد باشد. ...
در انتخابات 96 شعور مردم به بازی گرفته شد
کامل وقت می گذارند تا مردم خواسته ای خودشان را با ایشان در میان بگذارند بله. من گاهی شهر ری که می رفتم جمعیت بیشتر بود، گاهی می گفتم مردم الان دارند می روند برنامه ها و مهمانی عصرشان و ما هنوز در مصلی هستیم. مصلی می گوید دیگر بلند شوید. یا جا های دیگری که می رفتیم همین طور بود. یک کیسه نامه می آوردیم و به همه آن ها رسیدگی می کردیم. بعدا تشکر می کردند حتی بعد از انتخابات و یا حتی زمانی ...
حاج محمد رضا طاهری/متن روضه ایام فاطمیه+شعر و دانلود
امروز بلند شده داره خونه رو جارو میزنه . الهی قربون این مادر مهربون برم ... با این بهونه همه رو از خونه بیرون کرد ... کسی نباشه جون دادنش رو ببینه ... علی جان برو مسجد قربونت برم، میخوام نان درست کنم برا بچه هام ... حسنم،حسینم شما هم برید مسجد ... فقط وقتی تنها شد با اسماء ،خیالش راحت شد همه رفتند ... فرمود : اسماء! ساعتی بعد وقتی آمدی تو حجره م اول وارد نشو . اگر دیدی روبه قبله خوابیدم ، پارچه ای ...
خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید را نگرفت
همه هم زنگ می زد. مثلاً با پسردایی پدرم و فامیل های دورمان هم تماس می گرفت. هرکسی ما را می دید می گفت راستی مجید دیروز تماس گرفت و فلان سفارش را کرد. تا لحظه آخر هم پای تلفن شوخی می کرد. آخر هر تماس هم با مادرم دعوایش می شد؛ اما دوباره چند ساعت بعد زنگ می زد. شنیده ایم همان جا را هم با شوخی هایش روی سرش گذاشته است. مجید به خاطر خالکوبی هایش طوری در سوریه وضو می گرفته که معلوم نباشد. اما شب آخر بی ...
سم اسب ها بر روی شانه های اقتصاد/ یک لقمه واقعه تلخ
زیر انداخت و گفت" نه" و سکوتی مبهم میان من و او قرار گرفت دردآور و خسته! رومینا دیگر فروشنده ای که توی فضای مجازی با "اورهان" ترکیه آشنا شده و یک بار هم برای دیدنش وان رفته بود گفت:" بهم قول داده بود برم ترکیه باهام ازدواج میکنه منم رفتم به هوای خرید چون بهش گفته بودم فروشنده ام و گاهی میام ترکیه خرید .اما نامرد نیومد" بعد زد زیر خنده آنهم از نوع تلخش و ادامه داد:"خانم خبرنگار درد همه ما ...
چادر خاکی مادر/ گریزی به تاریخ مظلومیت شیعه
...... من هیچی ازت نمی خوام... فقط دوست دارم امسال رو پای خودم تو هیئت محمدی سقایی کنم ...یا قاضی الحاجات... یا کافی المهمات... یا غیاث المستغیثین... خودت در خیری باز کن... شدم عین حربن یزید ریاحی... نه راه پیش دارم نه راه پس...یه طرف آبروی چندین ساله و یه طرف... یه بچه علیل که ثمره زندگیمه... به خواسته ترقی و دولت نابکار رضاخانی تن در بدم ... چه کنم با دلم... دلی که یه عمر روضه فاطمه زهرا خونده ...
مداحی کسی تو خونه که از محرمش رو نمی گیره با نوای سید مجید بنی فاطمه
دریغ کنه نگاهشو علی یه چند وقته درست ندیده روی ماهشو لعنت کنید کسی رو که تو کوچه بسته راهشو علی یه چند وقته درست ندیده روی ماهشو کجا بیام زار بزنم سرمو به دیوار بزنم کجا برم داد بزنم بغضمو فریاد بزنم مداحی کسی تو خونه که از محرمش رو نمی گیره دانلود انتهای پیام/ ...
قهرمانی در آسیا همیشه شیرین است/ آقای گلی جهان را می خواهم
داشت در نهایت و در حالی که دو بر دو مساوی بودیم گل خوردیم تا از فینال اروپا باز بمانیم. *در این تیم راحت هستی؟ خیلی، با همه بازیکنان مربیان رابطه خوبی دارم و آن ها از همان روز اول مرا به گرمی در جمعشان پذیرفتند، بعد از قهرمانی آسیا همبازیانم که متوجه شده بودند برایم پیام های تبریک فرستادند. *شنیدیم حضور تو در فوتسال یک اتفاق بود درست است؟ بله؛ من بازیکن ...
روایت سال ها مبارزه؛ از پژاک تا داعش: تکاوری که در 22 بهمن به شهادت رسید
. جیغ زدم و گفتم: این احسان است، اکبر نیست. بعد بچه ای را که نمی شناختم و کمک برادر همسرم برای کندن قبر بود، گفت: حاج خانم این اکبر است، احسان دارد راهش را پر می کند. از خواب که بیدار شدم، فکر کردم که احسان با اراذل و اوباش محل درگیر شده و او را با چاقو زده اند، به طبقه بالا رفتم که دیدم خوابیده است. خیالم راحت شد. بعد از سه روز این خواب را برایش تعریف کردم و گفتم: احسان من سه شب پیش خواب دیدم که ...
بغض در گلو مانده مادر شهید یک مدافع حرم
، سنگین بود، قیافت درهم شد، نگرانت شدم که با این درد کتف مجروحت، چطوری می خوای اسلحه دست بگیری؟ دوباره گفتم عین دفعه های قبل از پسش برمیای. بغض همه وجودمو گرفته بود؛ اما گفته بودی گریه نکنم! گریه نکردم سست نشه پات. گریه نکردم با خیال راحت بری! از راه پله که پیچیدی درو بستم و رفتم تو اطاقت، از پشت پنجره دیدم که رفتی، ترک موتور دوستت نشستی و رفتی. من خود به چشم خویشتن ...
آقا رضا وصله کارِ مهیار رشیدیان منتشر شد
... یه کوچه دراز پیچ تو پیچ... هرچند متر که می رفتی، دهنه یه دالون دیه باز می شد جلوت... تو هر دالون دو یا سه در باز می شد... دالون ها سرپوشیده بودن... تاریک ظلمات... همه هم بن بست... یعنی فقط یه راه واسه داخل و خارج شدن داشت... بچه های شهر شرط بندی می کردن که ببینن کی جرأت داره بره تا ته کوچه با زغال یه چیزی رو دیوار آخرین خونه بنویسه و برگرده... مرد می خواست ها... دالون اول نه دالون دوم، از ترس ...
خدمات نظافت منزل؛ از لیسانسه تا مرد 60 ساله!
.... گفت: یک راه دارم. بروم توی خونه ها کار کنم. گفتم: چه کاری؟ معلم خصوصی بشی؟ پوزخند زد. از زیر سایبانِ چشمش به من نگاه کرد. گفت: معلم بشم؟ معلم چی؟ معلم خصوصی شدن مگه الکیه؟ باید بشناسنت. من می تونم ادبیات درس بدم، اما تا حالا معلمی نکردم که کسی منو بشناسه. پرسیدم: پس چی؟ پوزخندش روی لبش بود هنوز: راه پله ها رو بشورم. نوبت من بود که پوزخند بزنم. توی سرم چرخید: تو صاحب چند تا کتاب ...
پرونده دادستان انقلاب / استعفا نمی دهم؛ برکنارم کنید
...> لاجوردی البته سمت های پیشنهادی را هم که بیشتر جنبه صوری داشت قبول نکرد و به بازار برگشت. اسدالله بادامچیان در این باره می گوید: از او پرسیدم مگر چه پستی به تو پیشنهاد داده اند؟ گفت: طولانی ترین عنوان و پست بعد از پیروزی انقلاب. اینها به من می گویند بیا و بشو معاون دادستان کل انقلاب اسلامی ایران در امر نظارت بر حسن اجرای احکام صادره از دادگاه های جمهوری اسلامی... ...
شاه علیدوست: جلوی کریمی حواسم بود لایی نخورم!
سایپا انجام دادم، با تراکتور 3-3 بوده و با پرسپولیس که تونستم گل بزنم. از کسی دلگیر هستی؟ نه من سعی کردم تو همون مقطع زمانی مشکلم رو حل کنم و با خودم به آینده نیارم. اگه هم مشکلی بوده، آدمی نیستم که مشکلات رو با خودم بیارم و سعی می کنم تو حال حل کنم. کی بدتر از همه زدتت؟ کسی که بدتر از همه من رو زد و تا حد مرگ رفتم، زکی پور استقلال بود. من داشتم توپ رو نگاه ...
این مرد زنده دل...
آن برای من فرقی نمی کند، چون نمی بینم اما من از اینها لذت نمی بَرَم، اینها همیشه هست و دست ساز انسان است، من اگر گردنم درد نمی گرفت با اینکه نمی بینم اما 24 ساعت به آسمان خیره می شدم، چون رنگ آمیزی آسمان به گونه ای است که از دسترس بشر خارج است و این نشان دهندۀ هستی است و هستی یعنی خدا. البته من طرح های زیادی هم دارم که برای مردم شادی و رفاه و تنوع ایجاد کنم اما مسئولان توجه نمی کنند، مثلاً برگزاری ...
گلچین مداحی فاطمیه/ هیزم رسید و آتشی از در بلند شد+ دانلود
...> دانلود حرف دلم از قدیمه (شور) 00:00 04:31 دانلود اگه راه خونه تو بلد نبودم (شور) 00:00 04:09 دانلود گلچین مداحی فاطمیه96 با نوای محمد حسین پویانفر ( بسم الله النور النور (زمینه 00:00 04:01 دانلود ( داره دنیای علی می سوزه (شور 00:00 05:26 دانلود ...
ترجمه خطبه فدکیه حضرت صدیقه(س)
...> او رسالت را همراه با انذارگری به جای آورد و از پرتگاه مشرکان دوری گزید و بر فرق سرشان شمشیر زد و گلوهایشان را گرفت و مردم را با حکمت و اندرز نیکو به سوی خداوندگارش فراخواند و بت ها را نابود نمود و سر سرکشان را در هم کوبید تا جمع کافران پراکنده شد و آنان رو به گریز نهادند. آن گاه شب از پرده بیرون آمد و حق به گونه خالص نمودار شد و زمامدار دین به سخن درآمد و فریاد شیطان ها خاموش گشت و پیروان نفاق از ...
هجوم فیلمی که باید بارها دید!
فرم کار کنید؟ راستش من هنوز ضرورت اینکه چرا باید چنین کاری کنم را برای خودم کشف نکرده ام. اگر این ضرورت را پیدا کنم ممکن است بتوانم راه ها رو طرح هایی برایش بسازم و روی آن کار کنم. بعد از ماهی و گربه ، آن فیلم را نسبت به فیلم های کوتاهم می سنجیدند و حالا هجوم هم به آن اضافه شده است. یعنی احتمالا نسبت هجوم به ماهی و گربه و نسبت همه اینها به فیلم های کوتاهم بررسی خواهدشد. بحثی ...
یک خواهرانه ناآرام!
شود و درست چند سال بعد سر از تیم ملی تیراندازی با کمان درمی آورد و قهرمان جهان و پارالمپیک می شود. پرچمدار کاروان ایران در المپیک، الان چندین سال است که رکوردها را با خودش از خانه تا باشگاه می برد و بامراقبت بسیار برمی گرداند. اولین بار که با تلفنش تماس گرفتم، جواب نداد. با خودم گفتم تو چه می دانی که الان در چه حالی است و با چه دردی مصایب ویلچر و زندگی اش را از سر می گذراند و توان پاسخ ...
سفرنامه ناصر خسرو (ساده و روان نویسی شده )
نماز قبول افتد ، خدای عزوجل همه بندگان خود را توفیق دریافت آن روزی کناد . گفتم که بام ها و پشت گنبد به ارزیر اندوده اند و به چهار جانب خانه درهای بزرگ برنهاده است ، د و مصراع از چوب ساج ، و آن درها پیوسته باشد . و بعد از این خانه قبه ای است که آن را قبه سلسله گویند ، و آن آن است که داود علیه السلام آن جا آویخته است که غیر از خداوند حق را دست بدان نرسیدی و ظالم و غاصب را دست بدان نرسیدی و این معنی ...
بفرمایید آرامبخش!
؟ بلند شو بیا فرودگاه من رو بردار ببر خونه. گفتم: دایی جان من خیلی با فرودگاه فاصله دارما؛ تا برسم خسته می شید. گفت: مشکلی نیست، منتظر می مونم تا بیای. بلند شدم و راه افتادم. وقتی دیدمش نه از روی عشق و علاقه، فقط به خاطر این که رسم هست، پریدم تا بوسش کنم که گفت: اَه اَه، شما هنوز این عادت تاپاله چسبوندن به سر و صورت همدیگه رو کنار نذاشتید؟ برو اون ور چندشم شد با اون ته ریش هات که مثل سیم خاردار می ...
اصرار نکنید حتما مشکلی هست
دید اصرار دارم، تو دلش گفته خب هر طور میل شماس! و من رو از اون بوی جهنمی بی بهره نگذاشت. از اون تاریخ به بعد یاد گرفتم دیگه در مورد هیچ چیزی زیاد اصرار نکنم. حالا اینا رو گفتم که بگم، یه سامانه داریم تو کشور به نام سامانه دسترسی آزاد به اطلاعات که مردم می تونن از دستگاه های مختلف درخواست ارایه اطلاعات بکنن. اما چند موردی پیش اومده که همکارا به طرح پرسش توی این سامانه پرداختن ...