سایر منابع:
سایر خبرها
از مرد 60ساله تا لیسانسه، بیکار
.... نیاز به پول اولین علت مراجعه افراد به ماست. مرد 60ساله هم نیاز به کار دارد و ما نمی توانیم او را ناامید کنیم. این جا حتی لیسانسه بیکار هم داشته ایم. برای این که شب عید پولی داشته باشد و دست جلوی خانواده اش دراز نکند به این جا آمده است. این ها همه حرف های احمد امیری است. کسی که از بیرون ماجرا را می بیند. برای او زنگ های تلفنی که از آخرین روزهای بهمن ماه شروع می شود نشان دهنده پول ...
گزارشی از وضعیت زلزله زدگان در روزهای بارانی ؛ خانه های پارچه ای خیس خورده
سروین هشت ساله برایمان تعریف می کند: من چون آسم دارم آخرین نفر و جلوی ورودی چادر می خوابم و مادرم گوشه چادر رو باز می ذاره برای نفس کشیدنم. من اولین کسی بودم که خیس شدن پتوم رو احساس کردم، جیغ زدم و همه رو بیدار کردم و گفتم سیل آمده. ساعت چهار صبح بود که دیدیم آب چه کار کرده و حتی یک پتوی خشک هم باقی نمانده، چادر تا کمر و تمام پتوهایی که مردم آورده بودن خیس شده بود و هیچ چیز برای ما نماند ...
سم اسب ها بر روی شانه های اقتصاد/ یک لقمه واقعه تلخ
فعلا دارم نگاه می کنم. قیمت؟ "گفت: مفت مفت این 40 هزارتا ترکیه ای اصل".. کمی گذشت و با ادب تمام خودم و شغلم را به آنها معرفی کردم.. هنوز حرفم تمام نشده بود که همه خانم ها مشتاق خواهان صحبت شدند اما بدون این که نامشان و تصویرشان درج شود. من نیز خیال شان راحت کردم و گفتم نگران نباشید از نام های مستعار استفاده می کنم. در این گیرودار بودیم که مامور زن مترو وارد بحث شد و به آنها پرخاش کرد که ...
سفرنامه ناصر خسرو (ساده و روان نویسی شده )
بودم که او همان شعر بعینه(همانند آن) آغاز کرد .آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد . پس از آن جا به جوزجانان شدم وقرب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که قولوا الحق و لو علی انفسکم . ************ تغییر و تحول درونی و آغاز سفر************* شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی ...
نجات کودکان پشت چهارراه کار
بودم که دنیای در پیله کار بسته شده کودکان کار به فروش گل، فال و ... در خیابان ختم شود، اما در همین فکر غوطه ور بودم که به کارگاه های کار اجباری کودکان رسیدم. با دیدن کودکان کم سن و سالی که در خیابان کار می کنند، در بسیاری از موارد احتمال می دهیم که این کودکان اجیر شده اند یا اینکه به تکدی گری عادت کرده اند. وقتی که می خواهند شیشه ماشینمان را تمیز کنند، اولین و بهترین کلماتی که ممکن است ...
دروغ گفتن به کودکان، چه تاثیری بر آن ها دارد؟
خودتان هم متوجه این مسئله نشده باشید. در این مقاله چند نمونه از دروغ هایی را می خوانید که والدین اغلب به فرزندان شان می گویند، البته راه حل های بهتری به جای دروغ گفتن را هم خواهید خواند. باید تأکید کنم که اینها فقط مثال هایی هستند تا بیشتر متوجه دروغ های کوچکی شوید که همیشه به فرزندتان می گویید؛ شاید هم راه حل های مخصوص به خودتان را پیدا کنید. برخی از دروغ هایی که والدین هر روز می ...
زمان از پوشک گرفتن کودک، وقتش رسیده
اتفاق رخ بدهد. روز اول بی نهایت تاسف بار و ناامید کننده بود. دخترم حتی متوجه نمی شد که دریاچه زیر پایش کاردستی خودش است! حتی تلاشی هم برای رسیدن به لگن نمی کرد. وقتی روز اول به شب رسید، مطمئن بودم که اشتباه کرده ام و زود اقدام کرده ام. تعداد شورت های شسته شده روی بند 12 تا بود و آن قدر خانه را آب کشیده بودیم که دیگر هیچ حوله و دستمال خشکی نداشتیم. من دچار کمردرد شده بودم و همسرم تمام روز داشت حوله ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (492)
دانلود می کنی آخه؟ گفت حتما اون طرفی که فرستاده دوست داشته من نگاش کنم تا حالا اینجوری قانع نشده بودم/: 14. بین زبونای خارجی که نمیفهمم، فرانسوی رو بهتر از بقیه نمیفهمم! 15. خواستم برم موهامو کوتاه کنم، بابام گفت بیا خودم کوتاه میکنم الان گیر داده چرا همش تو خونه ای، چرا بیرون نمیری اصن؟ خب پدر من، این مدل مویی که زدی من ده قدم راه برم بهزیستی دستگیرم میکنه، کجا برم؟! ...
داستان زندگی زن کارتن خوابی که همبازی نوید محمدزاده شد
پول درمی آوردم؛ جوری که هیچ وقت مواد همراه خودم نباشه و دوباره حبس نکشم. همیشه 6-5نفر دوروبرم بودن و به اونا هم جنس می رسوندم. دلم برای خماری کشیدنشون می سوخت و می گفتم: امشب مهمون من ! سرقفلی پارک شده بودم. همه می دونستن که جایی ندارم، از بقیه هم بزرگ تر بودم؛ حتی کلانتری که چند وقت یه بار می اومد معتادا رو جمع کنه، می گفت با لادن کاری نداشته باشین؛ جز اینجا جایی نداره! سال93 ...
قصه مریم و ریاضت بیکاری
ساکنان منطقه خاک سفید: یک سال و نیم هر روز دوازده ساعت توی اون تولیدی کار کردم. تنها چرخکار اونجا بودم. اوایل 400 هزار تومن بهم دستمزد می دادن. بعد از چند ماه محصولات کارگاه مرتب فروش می رفت و همه هم راضی بودیم. حقوق من هم رسیده بود به دو میلیون البته همه اش درحال چرخکاری بودم. دیری نپایید که صاحبان کارگاه قواعد بازار و نیروی ارزان قیمت و سود بیشتر را بهتر درک کردند، پس به مریم گفتند که ...