سایر منابع:
سایر خبرها
در این عملیات یا به اهدافی که نظر امام است می رسیم یا اینکه جنازه من...!
دکتری هست ببریدش خوب بشود . اگر هم خوب نشد و ببریدش دفنش کنید . گفتیم در انتظار شما هست . گفت : به پدرم بگوئید در انتظار من نباشد ، جبهه بیشتر به من احتیاج دارد تا پدرم . اگر مرد ببریدش دفنش کنید اگر زنده ماند می آیم می بینمش . من الان نمی توانم بیایم . بعد از چند روزی پدرشان فوت کردند و مراسم کفن و دفن و عزاداری بدون حضور ایشان انجام شد . تا اینکه بعد از چهل روز زنگ زدند که خبر بگیرند . گفتم ...
هر روز باید روز شهدا باشد
دوستانم گفت: شما سهمیه داشتید. من به او گفتم: تو ناخنی از پدرم را به من برگردان سهمیه کنکور من مال تو. این ها یکی از درد و دل هایی که خانواده های شهدا دارند و گاهی از نامهربانی ها و بی مهری های مردم سخن می گویند. آنهایی که ناآگاهانه و از روی نادانی چشم وا کرده اند تا بگویند هر چه به شما می رسد از برکت شهید شدن پدر یا اقوامتان است هر چند نمی دانند که در این وانفسای دنیایی اگر آنها نبودند ما ...
منافقی که شهید لاجوردی برایش حکم "امام" را داشت
؟ کمی قبل از انفجار دفتر نخست وزیری که شهیدان رجایی و باهنر به شهادت رسیدند. ما از آن موقع مسلح شدیم. * در 30 خرداد 60 که آغاز فاز نظامی بود، شما کجا بودید؟ روز 30 خرداد، ابتدا درگیری و راهپیمایی از تقاطع خیابان طالقانی و ولی عصر آغاز شد، یعنی جایی که دفتر مرکزی سازمان هم آنجا قرار داشت. ما هم مسئول پخش پلاکاردها بودیم و در راهپیمایی حضور داشتیم. 3،4 روز بعد ...
گزارش از جلسه استیضاح وزیر جهادکشاورزی / حجتی وزیر جهاد کشاورزی باقی ماند
راغب این مسئولیت نیستید. من بارها به رییس جمهور گفتم من دنبال پست و مقام نیستم ولی اگر دستور دهید تا پای شهادت انجام وظیفه می کنم. تمام افراد مجلس سرمایه هستند. بله قطعا مشکلاتی هست. برنج باید به خودکفایی برسد. اما خودمان در داخل یکدیگر را تحریم نکنیم. جعفرزاده ایمن آبادی در پایان گفت: لطفا شیطنت رسانه ای نکنیم و به جای آن کمک کنیم. آقای لاریجانی با ارشادات شما و رهبری عیدی که آقای مطهری ...
پسرم می گفت من جوان می میرم + عکس
رسیدم ببخشید یادم نبود به شما زنگ بزنم. ظهر دوباره با او تماس گرفتم. بار سوم ساعت پنج و 10 دقیقه غروب زنگ زدم. صداهای عجیبی از اطراف می آمد. گفت مادرجان اینجا خیلی شلوغ است. درگیری شده، بعداً زنگ بزنید. صداها طوری بود که انگار روز عاشوراست و دشمن شمشیر کشیده است. وقتی دیدم شلوغ شده گفتم زود قطع کنم تا مزاحم کار پسرم نشوم. یک ساعت و نیم دیگر هم گذشت و دلم شور افتاد. به همسرم گفتم چرا از محمد خبری نشد ...
لاجوردی برای من امام بود/ بعد از لاجوردی منافقین در زندان جان گرفتند
همین عدم آگاهی، سرمنشأ همه انحرافات شد. * کار شناسایی سوژه برای زدن را هم خودتان انجام می دادید؟ نه. یک اکیپ جدا برای شناسایی می رفت و مشخصات فردی که باید ترور می شد را تهیه می کرد، مثل عکس، کروکی، ساعت عبور و مرور و حتی ماشینی که با آن رفت و آمد می کرد. بعد این مشخصات را به شاخه نظامی می داد و گروه ترور آن را می زدند. * شما خودتان در چند عملیات ترور حضور داشتید؟ ...
روایتی از "قهرمان" گردان 502/ شهیدی که برای عملیات لحظه شماری می کرد + تصاویر
شهادتش در منطقه مهران زخمی شده بود و پس از مداوا به او گفتم چند روز مرخصی بگیر و در منزل استراحت کن اما وی قبول نکرد و گفت مادر باید به جبهه برگردم ، حضور در جبهه را بر استراحت در منزل ترجیح داد و به جبهه برگشت و پس از آن به شاخ شمیران اعزام شد و در همان عملیات (والفجر10) شهید شد. پس از شهادت 40روز خبری از جنازه شهید قهرمان نبود و بعد از 40 روز جنازه وی به میهن بازگشت و در گلزار شهای ...
شکست استیضاح وزرای رفاه و راه/ آخوندی و ربیعی وزیر ماندند
مستقل بود و تحت تاثیر امثال تاجگردون ها قرار نمی گرفت و می دانست به پای این انقلاب خون ریخته شده است. برادر عزیز شما دوست ما هستید. امروز چه؟ امروز اتفاق دیگری رخ داد. چه شد در این شش ماه که برگه برگشت؟ ربیعی شهادت دهد. من و جمعی خدمت ربیعی رسیدیم. گفتم جناب آقای ربیعی می دانم از همه طرف به تو هجمه است و این بنگاه و آن بنگاه را از تو می خواهند. شاید دوست نزدیک من هم چنین چیزی بخواهد؛ اما با هیچ کسی ...
چند روایت از شهید کامبیز ملک شامران؛ معلم و نویسنده کودکان
اسلام گروید. بعد از شهادت کامبیز، سیروس خیلی منقلب بود، خیلی گریه می کرد. مادر سیروس هم همین طور. طبیعی بود که شهادتش دل همه را آتش بزند. [6] روز چهلم کامبیز رفتم سر مزارش. بستگان کامبیز خیلی هاشان آنجا بودند و بعضی هاشان هم از امریکا آمده بودند. واقعا آنروز احساس کردم که کامبیز توی این خانواده غریب بوده است. این صحنه یادم نمی رود که وقتی بعضی از خانم هایی که سر مزار آمده بودند ...
10 داستان با مضمون خیانت
کردم که اجازه دهد به خاطرعشق و علاقه ام کار کنم. از طرفی با مهسا صحبت کردم و قرار شد او روزها به خانه ما بیاید و مراقب دخترم باشد. همه شرایط عالی بود. خیالم از بابت دخترم که راحت شد بیشتر درمحل کار می ماندم. بیشتر شب ها بعد از شوهرم به خانه می رسیدم اما چون از او و مهسا مطمئن بودم و مانند چشمانم اعتماد داشتم هرگز تصور هیچ اتفاق بدی برای زندگی ام نداشتم. چند ماهی گذشت تا اینکه یک روز ...
قزوین| شهید "سیاهکالی مرادی" نمونه یک ابر قهرمان ملی است
من در خط مقدم ایستاده ام و منتظر هستم که تو هم به من به پیوندی. وی افزود: در شهریور سال 94 توانست به کمک من یک سنی مذهب را به مذهب شیعه مشرف کند. همسر شهید سیاهکالی مرادی خاطرنشان کرد: حمید، حافظ 5 جز از قرآن مجید، مربی دفاع شخصی، مربی کاراته و داور استانی کاراته بود و این در حالی است که هم زمان مهندسی نرم افزار و لیسانس حسابداری نیز داشت. وی با اشاره به اینکه پدرم ...
22 اسفند؛ مشروح جلسه استیضاح وزیر تعاون، کار و رفاه اجتمای
ربیعی دفاع کردم؛ آن روز ربیعی برای من عباد بود. عبادی که پاک بود و ضد فساد بود و برنامه ریز بود و مستقل بود و تحت تاثیر امثال تاجگردون ها قرار نمی گرفت و می دانست به پای این انقلاب خون ریخته شده است. این نماینده مجلس تاکید کرد: برادر عزیز شما دوست ما هستید. امروز چه؟ امروز اتفاق دیگری رخ داد. چه شد در این شش ماه که برگه برگشت؟ ربیعی شهادت دهد. من و جمعی خدمت ربیعی رسیدیم. گفتم جناب آقای ...
تاجگردون: آدمِ لاریجانی نیستم
. چه شد در این شش ماه که برگه برگشت؟ ربیعی شهادت دهد. من و جمعی خدمت ربیعی رسیدیم. گفتم جناب آقای ربیعی می دانم از همه طرف به تو هجمه است و این بنگاه و آن بنگاه را از تو می خواهند. شاید دوست نزدیک من هم چنین چیزی بخواهد؛ اما با هیچ کسی معامله نباید کرد. باید مستقل بایستی. ربیعی عزیز چهار سال با تو همراه بودیم که خوب کار کنی و برنامه هایت را اجرا کنی ولی عنان را رها کردی. بسیاری از بخش های مهم کشور ...
امان از روزهای بی تو بودن!
...، هدیه ای را که مادر برایم تهیه کرده بود به مدرسه بردم و به بچه ها گفتم که پدرم برای روز تولدم فرستاده است. یکی از بچه ها به من گفت: دروغ نگو. تو که پدر نداری! از این حرف به قدری ناراحت شدم که گریه کردم. مدیر و ناظم مدرسه که از ماجرا باخبر بودند سعی در آرام کردن من داشتند ولی من فقط مادرم را می خواستم. دوان دوان به خانه آمدم و خود را درآغوش مادر انداختم. مادر مرا آرام کرد و با زبانی کودکانه به ...
شکست استیضاح وزرای رفاه و راه/ آخوندی و ربیعی وزیر ماندند
مستقل بود و تحت تاثیر امثال تاجگردون ها قرار نمی گرفت و می دانست به پای این انقلاب خون ریخته شده است. برادر عزیز شما دوست ما هستید. امروز چه؟ امروز اتفاق دیگری رخ داد. چه شد در این شش ماه که برگه برگشت؟ ربیعی شهادت دهد. من و جمعی خدمت ربیعی رسیدیم. گفتم جناب آقای ربیعی می دانم از همه طرف به تو هجمه است و این بنگاه و آن بنگاه را از تو می خواهند. شاید دوست نزدیک من هم چنین چیزی بخواهد؛ اما با هیچ کسی ...
ترسیم نقشه راه آینده با الگوگیری از شهیدان
راه خدا جهاد نمی کنید در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما در چنگال ظلم کافرانند. هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و من می خواهم که با این قطره خون به عشقم برسم که خداست. شهید کسی است که حقیقت و هدف الهی را درک کرد و برای حقیقت پایداری کرد و جان داد. شهادت در اسلام نه مرگی است که دشمن به مجاهد تحمیل می کند بلکه انتخابی است که وی با تمام ...
آقا مهدی دشمن را در خواب هم غافلگیر می کرد
از حدود شش ساعت پیاده رویی، راه را گم کردیم. من با چند نیرو به جلو رفتم که راه را پیدا کنیم. از مقابل یک نفر به سمت ما می آمد، با خودم گفتم حتما دشمن است. بلند گفتم: تو کی هستی؟ گفت: من باکری هستم. فورا نیرو ها را بیاور! او از ما جلوتر رفته و دشمن را دور زده بود. حالا آمده بود تا ما را ببرد. آقا مهدی به ما گفت: نترسید همه نیرو های دشمن خواب هستند. گفتم: شما که با ما آمدید، چطور دشمن را ...
شکست استیضاح وزرای رفاه و راه/ آخوندی و ربیعی وزیر ماندند
مستقل بود و تحت تاثیر امثال تاجگردون ها قرار نمی گرفت و می دانست به پای این انقلاب خون ریخته شده است. برادر عزیز شما دوست ما هستید. امروز چه؟ امروز اتفاق دیگری رخ داد. چه شد در این شش ماه که برگه برگشت؟ ربیعی شهادت دهد. من و جمعی خدمت ربیعی رسیدیم. گفتم جناب آقای ربیعی می دانم از همه طرف به تو هجمه است و این بنگاه و آن بنگاه را از تو می خواهند. شاید دوست نزدیک من هم چنین چیزی بخواهد؛ اما با هیچ کسی ...
عادت های نوشتن جعفر ابراهیمی/دوست داشتم لحاف دوز شوم!
مجله را به او نشان دادم او هم نگاهی به شعر من انداخت و گفت آیا بابت این شعر یک نان بربری به تو می دهند؟ گفتم نه بعد گفت پس به هیچ دردی نمی خورد! و این اولین برخورد پدرم بود. بعد که بزرگتر شدم شعری گفتم به نام زندگی شیرین است و آن را به پدرم تقدیم کردم. وقتی این شعر را برایش خواندم خیلی لذت برد و از آن به بعد مرا تشویق می کرد. البته خواهری داشتم که از من کوچکتر بود، وقتی چیزی می نوشتم برایش می ...
سرقت های پسر کارخانه دار و زوج جوان
شناسایی شدیم. شغلت چیست؟ مرد جوان می گوید: بیکارم. قبلاً به خاطر سرقت خودرو به زندان افتاده بودم و بعد از آزادی، چون سابقه دار بودم هیچ کس به من کار نمی داد. همسرم هم خیاط است اما چون حساسیت به پارچه دارد نمی تواند زیاد کار کند. با همسرت چطور آشنا شدی؟ ماجرای آشنایی ما خیلی طولانی است. چند سال قبل عاشقش شدم اما نتوانستیم با هم ازدواج کنیم و هر کدام از ما به دنبال زندگی مان رفتیم. تا اینکه هر کدام با داشتن دو فرزند از همسران مان جدا شدیم. برادرزنم دوست صمیمی ام بود و وقتی فهمیدم خواهرش از شوهرش جدا شده در سودای رسیدن به عشق دوران جوانی با او ازدواج کردم. ...
گزارش از جلسه استیضاح وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی / ربیعی وزیر ماند
عباد بود. عبادی که پاک بود و ضد فساد بود و برنامه ریز بود و مستقل بود و تحت تاثیر امثال تاجگردون ها قرار نمی گرفت و می دانست به پای این انقلاب خون ریخته شده است. این نماینده مجلس تاکید کرد: برادر عزیز شما دوست ما هستید. امروز چه؟ امروز اتفاق دیگری رخ داد. چه شد در این شش ماه که برگه برگشت؟ ربیعی شهادت دهد. من و جمعی خدمت ربیعی رسیدیم. گفتم جناب آقای ربیعی می دانم از همه طرف به تو هجمه است ...
ربیعی با اختلاف 2 رای وزیر ماند
برگشت؟ ربیعی شهادت دهد. من و جمعی خدمت ربیعی رسیدیم. گفتم جناب آقای ربیعی می دانم از همه طرف به تو هجمه است و این بنگاه و آن بنگاه را از تو می خواهند. شاید دوست نزدیک من هم چنین چیزی بخواهد؛ اما با هیچ کسی معامله نباید کرد. باید مستقل بایستی. ربیعی عزیز چهار سال با تو همراه بودیم که خوب کار کنی و برنامه هایت را اجرا کنی ولی عنان را رها کردی. بسیاری از بخش های مهم کشور را معطل تصمیمات خود کردی؛ هیچ ...
رنج هایی که هنوز هم باقی است و به شیوه ای دیگر
خواستگاری رفتم، اکثر خانم ها می گفتند اگر دست یا پایش قطع بود می پذیرفتیم اما صورت نازیبا را نمی توان قبول کرد بنابراین کلا بیخیال ازدواج شدم تا اینکه با پروین خانم از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم و او با روی باز پذیرفت که همسرم شود . توصیف همسر نخستین هدیه ای که به همسرم دادم تابلوی دست نوشته ای حاوی جمله بعد از خدا تو سزاوار ستایشی، پروین بود . حماسه هفت ارتشی ...
شکست استیضاح وزرای رفاه و راه/ آخوندی و ربیعی وزیر ماندند
مستقل بود و تحت تاثیر امثال تاجگردون ها قرار نمی گرفت و می دانست به پای این انقلاب خون ریخته شده است. برادر عزیز شما دوست ما هستید. امروز چه؟ امروز اتفاق دیگری رخ داد. چه شد در این شش ماه که برگه برگشت؟ ربیعی شهادت دهد. من و جمعی خدمت ربیعی رسیدیم. گفتم جناب آقای ربیعی می دانم از همه طرف به تو هجمه است و این بنگاه و آن بنگاه را از تو می خواهند. شاید دوست نزدیک من هم چنین چیزی بخواهد؛ اما با هیچ کسی ...
آزمایش خون، راز چهل ساله فرزندخوانده را فاش کرد
.... گروه خونی او (o) بود. بی ربط ترین خون به گروه AB. همین شک را به جانش انداخت. از آن روز به بعد فقط به تفاوت ها فکر می کرد. تازه متوجه شد که هیچ شباهتی به خانواده اش ندارد. از مو گرفته تا چشم و ابرو هیچ کدامشان نه به دو خواهرش شبیه و نه حتی کمی به پدر یا مادرش رفته بود. دیگر به همه چیز شک کرده بود. یک سوال مثل خوره به جانش افتاده بود: اینها خانواده واقعی من هستند؟ هر کاری کرد تا جواب ...
روایتی منتشرنشده از آخرین ساعات زندگی شهید باکری
موسی(ع) محل خود را ترک و عقب نشینی کرد و 30 دقیقه بعد به فرمانده لشکر [31 عاشورا] خبر شهادت فرمانده گردان امام حسین(ع) (برادر اصغر قصاب ) را اعلام می کنند . ساعت 00:9 صبح اعلام کردند که تیپ قمر بنی هاشم(ع) نیز عقب آمده است. در سمت جنوب خطوط عملیاتی، نیروهای لشکر8 نجف تا ظهر در کنار پل ابوعران ماندند و نیروهای گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر 31 عاشورا نیز به درگیری خود با دشمن ادامه دادند ...
مسئولان خود دیندار باشند بعد مردم را به دین دعوت کنند/ باید گوش به فرمان رهبری باشیم تا از گردنه ها عبور ...
، قانون دیگری ندارد! فرض حرب من الله، قانون دیگری می خواهد؟ فرمودند نه. گفتم پس شما بفرمایید چرا دادگستری اصلا به امر ربا دخالت نمی کند، میگوید فعلا کاری نداشته باشید تا بعد. دو سه بار امام نهیب زد، خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتی را دو سه هفته دادگستری را بستند. در بین این همه کشته و شهید، یک شهید را پیدا کنید برای خاطر رفاه خودش رفته باشد شهید شده باشد. اینها همه برای دین رفتند و شهید شدند ...
شیمیایی بود و با رفتنش به سوریه موافقت نشد + عکس
نمی خورد. به خواهرهایم گفته بود بعد از شهادتم قدر و منزلتم به خوبی مشخص می شود و مردم می فهمند من چه کسی بوده ام. واقعاً هم همین طور است و من خیلی چیزها را نمی دانستم و تازه بعد از شهادت متوجه کارهایش شدیم. مثلاً یک روز فرزند شهیدی سر مزارش آمد و خیلی بی تابی می کرد. دلیل بی تابی اش را که پرسیدم گفت شما نمی دانید ایشان 11 خانه برای روستائیان نیازمندان ساخته بود. گروهی داشتند و با افرادی که تمکن ...
شهید مرادخانی به آرزویش رسید/ادامه راه شهدا ارج نهادن به حضرت زینب (س) است
شهادت را کی داد هر چه امروز می گویم تو فیلم دیدم همه خبر شهادت را داشتند جز من و دخترام، شب شهادت همسرم یکی از همسایه ها تا دم در می آید اما جرات نمی کند خبر را بدهد،روز سه شنبه خبر شهادت همسرم را دادند من از جمعه احساس خفگی می کردم، آخرین تماسش ساعت 12 ظهر پنج شنبه بود، زنگ زد گفت" عیدی ها رو دادی، گفتم نه ایام فاطمیه است،گفت یه جوری بده، زهرا نوعروس بود به رسم زنجانی ها باید عمل می کردم. ...
ضعیف بودن پشتیبانی در عملیات خیبر/ با اخلاص ترین افراد در واحد تخریب حضور داشتند
رفتم و نذری را که در جبهه کرده بودم را توضیح دادم، ایشان گفتند: اگر پدرت راضی نباشد نذرت درست نیست، خدمت پدر برو و ببین ایشان راضی هستند یا نه؟ ، به خانه برگشتم و برای پدرم قضیه را توضیح دادم و ایشان گفتند که من از نذر تو راضی نیستم. صالحی شریفی با بیان اینکه در دوم اردیبهشت 66 ازدواج کرده است، اظهار کرد: در زمان جنگ به یکی از دوستانم گفتم: اگر حتی یک روز از جنگ باقی بماند من در آن روز ...