سایر منابع:
سایر خبرها
همیشه خدا اول و آخر صحبت هایش بود
، جسته و گریخته چیزهایی تعریف می کردند. اولا شهید لشگری اصلاً خواب نداشتند و خواب مفیدشان در شبانه روز دو سه ساعت بود؛ شبها دیر وقت می خوابیدن اکثر شب ها، برای نماز بیدار می شدند، دعا می خواندند، نماز می خواندند و در فکر فرو می رفتند، اما چیزی که خیلی ایشان را عذاب می داد در تمام طول این ده سال نیمه شب از خواب می پریدند؛ مثل اینکه مسئله ای خیلی اذیتشان می کرد من هم ناراحت می شدم این بود که یک دفعه با ...
کمپین سازی مخالفان عصبانی آیت الله هاشمی برای چیست؟
. من از هیچ چیز دریغ نمی کنم. (روزنامه شرق، http://sharghdaily.ir/?News_Id=2618 ) رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در هر سفری که به زادگاهش، روستای بهرمان در جلگه نوق رفسنجان می رود ، در دیدار با همولایتی ها از عشق خویش به روستا و خوشحالی اش به خاطر تجدید دیدار با آنها می گوید که : خدا را شاکرم که در میان بستگان و دوستانم هستم، من به این منطقه دل بسته ام، زیرا دوران جوانی ام را در این منطقه ...
فردا برای احمدآقا نان می پزم/ دخترانم خواب آمدن احمد را دیده بودند
...، ادامه می دهد: دیروز مسئولان آمدند و خبر شناسایی "احمدآقا" را به ما دادند، بعد از 31 سال دوباره داغ دل ما را تازه کردند. با لهجه شیرین "وُرِزگی" توضیح می دهد: تا وقتی در خونه و روستا بود به همه کمک می کرد، کمک کرد تا این خانه (منزل فعلی پدر و مادر شهید در روستای وُرِزگ شهرستان قاین) را بسازیم، ولی خودش فقط یک شب در این خانه خوابید! دوست داشتم بماند و داماد بشود، هر دفعه که از جبهه ...
الناز شاکردوست در یک نگاه
فیلم اسب سفید پادشاه روحیه ام خراب بود تا ظهر می خوابیدم اما معمولا در زندگی ام بین ساعت 8 تا 9 صبح بیدار می شوم؛ حتی زمان فیلمبرداری فیلم هایم شب ها زود می خوابم تا صبح زود با انرژی بیشتر بیدار شده و سر کار بروم. یک روز از زندگی الناز الناز شاکر دوسنت: زندگی روتین من به این شکل آغاز می شود که ساعت 9 از خواب بیدار می شوم، با یک صبحانه طبیعی و سلامت روز را آغاز می کنم، ورزش ...
بهترین طلبه ای که طلبه نیست
خواب می رفت، رنج می بردم از نماز های مادرم که با گریه ختم می شد، رنج می بردم از گریه های خواهر بزرگترم که بیست روز بود شوهرش را در دوران عقد به خاطر نبودن پدرم به خانه دعوت نکرده بود، رنج می بردم از وضعیت تحصیلم که به خاطر غیبت زیاد معلق شده بودم، رنج می بردم از برخورد ها و گوشه کنایه های اهل بازار و بدهکاران. حسن در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ادامه داد: من شغل پدرم را ادامه ...
مجوز دولت برای واگذاری زمین 140 هزار متری در تهران/ ردپای سلطان شکر در پرونده بنیاد شهید
فردی سیاسی بود گفت کمونیست ها این کارها را می کنند و شاه هم برای عقب نماندن از آنها، این افراد را تحریک کرده است. در همان حال من به بیرون پنجره نگاه می کردم و دیدم تجمع کنندگان پوتین به پا دارند، در حالی که روستایی ها پوتین به پا نمی کنند! چند وقت بعد به قم رفتم. اوایل ذیقعده که میلاد حضرت معصومه(س) است در آنجا بودم. منزل عمه من مقابل منزل امام خمینی (س) بود. آنجا دیدم پسر عمه ام آیت ا... مرعشی می ...
روایت یک آزاده جانباز از 10 سال اسارت در زندان الرشید و ابوغریب
.... اول مرداد 1324 در شهر هویزه به دنیا آمدم. پدرم از مال دنیا چیزی نداشت. فقیر بود. کسی هم نداشتیم که کمک حالمان باشد. سال آخر دبیرستان بودم که تصمیم گرفتم درس و مدرسه را رها کنم و بروم ارتش تا کمک حال خانواده باشم. چون شرایط سختی داشتیم. سال 1345 به استخدام ارتش درآمدم. در امتحان دانشکده افسری شرکت کردم و قبول شدم. دوره مقدماتی را در شیراز گذراندم و بعد با درجه ستوان سومی از دانشکده ...
مستأجر قدیمی،طلاهای زن را دزدید و او را کشت
اداره 10 پلیس آگاهی تهران وارد عمل شدند و پی بردند در زمان جنایت در ورودی ساختمان شکسته شده بود. کارآگاهان در نخستین اقدام به تحقیق از دختر خانواده پرداختند که در زمان مراجعه به خانه پدری با جسد قربانی روبه رو شده بود. وی گفت: قرار بود تا روز قتل برای انجام خرید همراه مادرم به بازار برویم، به همین خاطر به خانه مادرم واقع در خیابان صمدی رفتم. هرچقدر زنگ خانه را زدم، مادرم جواب نداد ...
سیره سردار شهید "علی اصغر انتظاری" در کلام همسر شهید
.... وقتی سراغ اصغر را از او گرفتم، به من جواب درستی نداد و فقط بچه هایم را نوازش می کرد. بعد هم گفت: برادرم، علی هم برگشته و خانه پدرم هست. برایم عجیب بود که چرا او فرزندان خودش را زیاد تحویل نگرفت؛ اما بچه های مرا اینقدر نوازش کرد؟! شب آن روز خانه پدر شوهرم بودم. ساعت هشت صبح فردایش سه نفر از خانم های سپاه به منزل آن ها آمدند. ابتدا فکر می کردم برای ددیدار پدر و مادر شوهرم به عنوان ...
درحرم امام رضا(ع) هوای بهشت جاری است
. من مدارکم را به رایزنی بردم و در عرض 3 روز همه مراحل سفر من انجام شد و من به ایران آمدم. آنجا حسی در من شکل گرفت که انگار مورد عنایت حضرت رضا(ع) قرار گرفته ام. آخرین امامی که او را شناختم در میانه این گفت وگوی چند ساعته در نیمه شب به حضرت ثامن الحجج(ع) که می رسیم چیزهایی می گوید و احساسی بر کلامش غالب می شود که انسان را متحول می کند. حتی لحن کلامش بی آنکه با من همزبان باشد، منقلبم ...
ادبیات افق زندگی انسان را تغییر می دهد
ولی با این وجود همیشه وقت کم می آورم. حتی در خواب هم دارم فیلم می سازم و یا این که می بینم روی متن نمایش تمرین می کنم و یا نمایش دوستان را تماشا می کنم فکر می کنم اگر همان چهار پنج ساعت خواب شب را هم به کار اختصاص می دادم لااقل فایل چند مقاله ای که همزمان دو سال است در ذهن و لپ تاپم باز شده، بسته می شد و فرصت می کردم همه را به اتمام برسانم. *ادبیات در زندگی شما چه تأثیری گذاشته است ...
داستان بغض 29 ساله مادر یک غواص 17 ساله/مادری که هرگز لب به شکوه نگشود
، من یک کودک بودم و محبت های برادرانه او را به خوبی به یاد دارم. یادم می آید که برادرم بعد از یکی دو بار بازگشت به خانه، راهی عملیات کربلای 4 شد و آنجا بود که دیگر خبری از او نشد تا هفته گذشته که خبر بازگشت او را به ما دادند." حاج عباسعلی صغیرا پدر من 1.5 سال پیش به رحمت خدا رفت و خیلی چشم به راه برادرم بودند. پدرم انتظار داشت که برادر بین اسرا یا دیگر شهدا به اصفهان بازگردد اما خبری نشد ...
شهید "جعفری منش" و "قطعه شهدا" + تصاویر
بدهید بعد غذای من را بیاورید یاد این چیزها که می افتم برای خیلی سخت و زجرآور است. خبر شهادتش را چطور شنیدید؟ رضا جعفری منش(پسر شهید): من و یکی از دوستانش در روزهای آخر عمر پیشش بودیم. وضعیتش اصلا خوب نبود. آن روز که حالش بد شد از صبح رفته بودیم ولی آخر شب بستری شد. چندبار هم تشنج کرد. روز شهادتش ابتدا من خانه بودم. هر روز به ملاقات می رفتیم. اما این روزهای آخر چون در کما بود ...
امیدهای تازه برای بازسازی قلب
...> مایلز که هفته های اول پس از حمله قلبی اش را درتخت خواب به تماشای تلویزیون گذرانده بود، تنها یک هفته بعد از دریافت سلول های بنیادی قلب، می گوید: نیروی ام را بازیافته بودم. اما کن مایلز اکنون بر سر کار تمام وقت خود حاضر می شود، غذای ناسالم مصرف نمی کند، نزدیک به 20 کیلو وزن کم کرده است و همسر و دو فرزند پسر نوجوان او از میزان بهبود سریع او هیجان زده هستند. گزارش سی ان ان با گفته دکتر بولی ...
دستگیری آدمکش حرفه ای پس از 30 سال زندگی مخفیانه
مردی که از 29 سال قبل به اتهام همدستی در چهار جنایت تحت تعقیب پلیس بود، پس از دستگیری به جنایت خود اعتراف کرد. همدست متهم 26 سال قبل اعدام شده بود. به گزارش جام جم، بیست و هشتم اردیبهشت سال 1365 یکی از روستاییان بخش بندر ریگ شهرستان گناوه با حضور در پاسگاه شهربانی، از کشته شدن زوج میانسال همسایه شان خبر داد. ماموران با اعزام به محل مشاهده کردند هیچ وسایلی از این خانه سرقت نشده و ...
ماجرای واردات تریاک هندی و راه اندازی جزیره معتادان
نتیجه رسید. - آیا واقعاً شدت عمل های معروف و نقل شده از آقای خلخالی در این برهه از زمان لازم بود؟ در یکی از روزهای سال 42 شایع شد که ماموران حکومت می خواهند آن شب به خانه امام حمله کنند؛ لذا هرچه دوستان به امام گفتند که ایشان در خانه را ببندند، امام خمینی قبول نکردند و طبق روال عادی که طلاب و جوانان به خانه امام رفت و آمد داشتند، این رفت و آمد ادامه یافت؛ در همان شب دو نفر در مقابل در ...
خدایا شهادت در کنار برادران افغانی را نصیبم کن
و برگرد . مظفری زنده کردن اعیاد وظیفه ما در شرایط کنونی جامعه سال 77 شب عید نوروز بود که ما به خانه آقای ناصری رفتیم. آقای ناصری در آن موقع افغانستان بودند. خواهرم (همسرآقای ناصری) به فرزندم مبلغی به عنوان عیدی داد. حدود یک هفته بعد که آقای ناصری به ایران برگشته بود به منزل ما آمدند و ایشان هم مبلغی را به عنوان عیدی به فرزندم دادند. چند روز بعد هم یک عید دیگری بود ...
زن در دادگاه: بدرفتاری های شوهرم باعث شد او را با چاقو بکشم
...، توضیح داد: فرهاد عصرها سر کار می رفت. امروز -روز حادثه- خواهرم در خانه نبود چندبار با شوهرش تماس گرفت و او جواب نداد در حالی که نگران شده بود از من خواست به خانه اش بروم و به فرهاد سر بزنم. وقتی رسیدم چندبار زنگ زدم اما کسی در را باز نکرد. خودم هم نگران شده بودم به همین دلیل با استفاده از پیچ گوشتی قفل را شکستم و وقتی وارد شدم ناگهان جسد را در حالی که کف اتاق افتاده و غرق در خون بود، مشاهده ...
اعتراف مردان شکاک به همسرکشی
به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور دو مستشار پای میز محاکمه ایستاد. در این جلسه پدر و مادر نفیسه برای دامادشان حکم قصاص خواستند. نوبت دفاع به متهم که رسید، گفت: چند سال بود که شیشه مصرف می کردم. از چند ماه پیش دچار توهم و بدبینی شده بودم و خیال می کردم نفیسه به من خیانت می کند. آن روز در حالی که خاله همسرم به خانه مان آمده بود از نفیسه خواستم گوشی موبایلش را به من بدهد، اما قبول نکرد ...
انتخاب با بچه ها نظارت با شما
که ما اسمشون رو هم بلد نیستیم! خدایا!نسل ماچقدر حنا دختری در مزرعه می دید! سال ها پیش وقتی دوران درس و مدرسه را سپری می کردیم، تمام هوش و حواس مان به تابستان و تعطیلات بود اما تابستان که می آمد، پدر و مادر به ما اخطار می دادند که قرار نیست این سه ماه را عاطل و باطل بگذرانیم و آخرش ناچار در کلاس های تقویتی و متفرقه ثبت نام می کردیم. اما این روزها والدین، حتی بیش از گذشته، نگران اوقات فراغت فرزندان ...
بخشش به شرط کمک به ایتام
خانه همسایه رفت که این اتفاق افتاد. با ادامه تحقیقات، عامل جنایت چند ساعت بعد دستگیر شد و در بازجویی ها گفت: من داخل خانه خواب بودم که با صدای گریه همسر و پسرم بیدار شدم. وقتی علت گریه آنها را پرسیدم همسرم گفت که پسرهمسایه او و پسرم را کتک زده است. من چاقویی برداشتم و به خانه همسایه رفتم. قصدم این بود که مقتول را بترسانم اما در درگیری ضربه چاقو درست به قلب او اصابت کرد. مرد جنایتکار بعد از ...
محبعلی بعد از شهادت هم سراغ خانواده را می گیرد + تصاویر
هنوز هم ادامه دارد، همه را فقط می شنوم و دم نمیزنم. پدرم را حتی در خواب هم ندیده و از این بابت نگران بودم، تا اینکه روز عقدم که نیاز شدید یک دختر به حامی مستحکم و استواری چون پدر کاملاً حس می شود، فرا رسید و من همچنان در غم بی پدری خودم به سر می بردم. شب هنگام، پدرم را برای اولین بار در عالم خواب دیدم که در مورد زندگی مشترک من و همسرم، به من سفارشاتی کرد و حتی پدرم اسم همسرم ...
چه شده که امروز روستایی بودن را عار و قابل جمع با انقلابی شدن نمی دانید؟
توانند داشته باشند! در حالی که اتفاقا بار اصلی انقلاب بر دوش همین توده های مردم ساکن در روستاها و شهرها بود. هاشمی خودش از یاد برده که او هم یک روستایی بوده وقتی در مصاحبه ای دیگر می گوید: سال 1313 اوایل قدرت رضاخان بود. روستای ما (نوق رفسنجان) در آن موقع، روستایی عقب افتاده و منزوی بود... روستای ما مردم متدینی دارد. خانواده ما فرهنگی بودند و پدرم تحصیلات دینی داشت... در آغاز جوانی (14 ...
ما هم روستایی هستیم
کمپین #من یک روستایی هستم، پیوستن همولایتی های آقای هاشمی به این کمپین بود. هاشمی متعلق به منطقه بهرمان، از توابع نوق وابسته به شهرستان رفسنجان در استان کرمان است. پس از اظهارات توهین آمیز او به روستاییان، برخی خبرنگاران در این منطقه حاضر شدند تا نظر مردم را درباره او جویا شوند. یکی از اهالی بهرمان در این باره می گوید: در قدیم این منطقه هیچ امکاناتی نداشت، مردم باید 60 کیلومتر می رفتند تا بنزین تهیه ...
2 سارق حرفه ای؛ سرکردگان شبکه های بزرگ دزدی
پیگیری شکایات خود به اداره هجدهم پلیس آگاهی واقع در خیابان وحدت اسلامی مراجعه کنند . برای ازدواج مجبور به دزدی شدم امیر می گوید فعالیت های مجرمانه خود را از سال 91 آغاز کرد. او در گفت وگویی کوتاه درباره جرائمش توضیحاتی داده است. ادعای این متهم با یافته های پلیس متفاوت است. چطور دستگیر شدی؟ با دوستانم برای تفریح به شمال رفته بودیم که مأموران ریختند داخل خانه و همه ...
واکنش هم ولایتی های هاشمی به اهانت وی به روستاییان
، دو طرفه و پرتردد، طی مسیرروستاهای زیادی بود که در کنار نام هر روستا جمله شهیدپرور وجود داشت، گویا منطقه نوق شهیدان زیادی داده است. از روستاهای زیادی عبور کردم تا بالاخره به بهرمان رسیدم، همان روستایی که هاشمی رفسنجانی در آن به دنیا آمده و امروز شهر بهرمان نام گرفته است. هاشمی اصیل ترینروستایی بهرمان خانه ای قدیمیو خشت و گلی بود، گویا هاشمی از اصیل ترین روستاییان این ...
بخش های خواندنی کتاب نگهبان تاریکی
بود کنار بی سیم. گفت: خیال تان راحت باشد، پای شان به ایران نمی رسد. سرما دخل شان را می آورد. یکی از مردهای توی مقر گفت: نشد ندارد عمو. عمویم با خنده گفت: مگر اینکه کسی نجات شان دهد. پرسدم: مثلا کی؟ همان مرد گفت: جن و پری. شب نشده، برگشتم ده پیش زن و بچه هام. شب خوابیده بودم که از صدای پارس سگ ها بیدار شدم. اول توجه نکردم، وقتی دیدم پارس سگ ها قطع نمی ...
فرمانده گردان لوطی ها چه کسی بود؟
...> مرتضی بعدها برایم تعریف کرد: یک ماه و نیم برای شناسایی رفته بودم وقتی به پادگان برگشتم با سرعت خود را به من رساند و گفت: آقا مرتضی پاک پاکم! . از آن پس راننده مرتضی شد. با خود تصور می کردم بعد از شهادت مرتضی او به اوضاع قبلش باز می گردد، ولی این اتفاق نیفتاد. او تا 40 روز بعد از شهادت مرتضی به خانه شان می رفت و به مادر مرتضی می گفت: هر کمکی لازم دارید به من بگویید. سرانجام شش ماه بعد از ...