سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی شادی های کودکانه اسیر بیماری ناشناخته می شود
فراوان سعی دارد، پولی را پس انداز کند تا با آن عصاره جانش را مداوا کند اما شرایط روزگار این اجازه را نمی دهد. شیخ می گوید: 10 سال پیش پدرم به رحمت خدا رفت و جدا از همسر، فرزند، دو برادر و مادر هم تحت تکفل من هستند، اکنون با ماشینی که توسط فامیل ها برایم خریداری شده در آژانس مشغول هستم و درآمدی که دارم روزی خود را به سختی می گذرانم. این بیماری ناراحتی روحی و روانی زیادی به همراه دارد ...
میراث زبان من از شاملوست
رده طبقه متوسط. از امیریه طرفِ گمرک شروع کردیم تا امیریه روبه روی منیریه. کودکی ام مثل همه بچه های امیریه بود جدا از فوتبال توی کوچه و سینما که هیچ وقت از دست نمی دادیم، من عاشق کتاب هم بودم. درمجموع کودکی دوران خوبی بود، به قول اسماعیل خویی غم بود اما کم بود. تا اینکه سال چهل وهفت به خاطر بیماری قلبِی پدرم رفتیم شمیران و در دربند، سر خیابان گلاب دره خانه ای گرفتیم، ساختمانی با آجرهای بهمنی که ...
موسیقی نازل برای فراموشی مشکلات اقتصادی است
. کارهای نازلی که حتی از گفتمان اجتماعی و محاوره روزمره مردم پائین تر بود و با یک پترن و یک گیتار و لحن های اغلب لاتی خوانی، شکل می گرفت و بعدا می بینیم که یک خواننده می گوید، من این بودم و این شدم. حتی از صبغه اش هم نمی گوید که من بیست سال زحمت کشیدم در این کار. نمی آید بگوید من این قدر خاک استودیو خوردم و در محضر فلان استادانی شاگردی کردم یا چه شب و روزهایی که در این استودیوها، شب زنده داری کشیدم و ...
قصاص در انتظار عاملان قتل کارمند مؤسسه مالی اعتباری
گفتم تو سر و زبان بهتری داری بیا تا با هم برویم سراغ کسی که پولم را نمی دهد. حدود ساعت 9 و نیم شب بود که رفتیم به خیابان چهارصد دستگاه و زنگ در خانه اش را زدیم. خودش در را باز کرد و با تعارف خواست وارد خانه شوم. من برای حرف زدن داخل شدم و دوستم میثم بیرون ایستاد. من به او گفتم مثل دفعه قبل فرار نکنی که او عصبانی شد و صدایش را بالا برد و شروع به فحاشی کرد. بعد با هم دست به یقه شدیم که ...
شرحی از چرایی حک مدال افتخار فتح بر سینه شیر بازی دراز
پاورکرافت رسیدیم و اولین گروهان جلودار در تیپ 55 هوابرد بودیم که از رودخانه کارون عبور کردیم. وی در ادامه بیان کرد: علت دریافت مدال فتح بنده، از جایی شروع شد که با عنوان فرماندهی یگان توانستم جاده را صعود بدهم، 6 تانک را زدیم و پس از آن یگان های دیگر وارد خط شدند؛ بزرگترین پاتک هم در 17 اردیبهشت سال 61 را با گروهانم توانستیم دفع کنیم. به گزارش شیرازه ، این جانباز و آزاده دفاع ...
همه موافق بودند
دانشگاه هم درس می خواندم و هم درس می دادم. حتی در سال 53 که پدرم فوت کرد به ایران نیامدم چون می دانستم آمدن مساوی با دستگیر شدن است و در آن صورت دیگر نمی توانستم برگردم و تحصیلات عالی من متوقف و نیمه تمام می ماند، به همین دلیل تصمیم گرفتم بعد از اتمام دکترا به کشور بازگردم که اگر دستگیر شدم درسم نیمه کاره رها نشده باشد. سال 1355 از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و بلافاصله به ایران آمدم. پس از بازگشت در ...
علت مهاجرت بازیگر مشهور ایرانی به دوبی؟
سراغ شما را گرفتم، اما اطلاعات درستی به من ندادند. بعد از فوتبالیست ها، آخرین کاری که من در ایران حضور داشتم و انجام دادم، سریال فرار بزرگ از آقای محمد حسین لطفی بود. بعد از آن حدود هفت سال و نیم به خاطر دلتنگی که داشتم در دُبی که نزدیک ترین مکان به ایران است و می توانستم به فرزندانم نزدیک باشم، زندگی کردم. قبل از آن هم سالی یک یا دو بار به دوبی سفر می کردم و همسر و دخترم از دبی بدشان ...
چهره + خوان
.... بعضی مسائل را می توان بیان کرد، ولی احتیاط می کنند؛ چون به برخی افراد برمی خورد. من سال اول ابتدایی مردود شدم، چون مدرسه را دوست نداشتم. پدر بزرگ من وقتی من را برای ثبت نام می برد، من را می کشید. من فراری بودم. خانه ما در نزدیکی یک بازاری در کاظمین بود. من همیشه می دیدم بچه های همسن من در مغازه ها کار می کردند و انعام می گرفتند. من می گفتم دلم می خواهد انعام بگیرم. زمانی به پدرم می گفتم من می خواهم کار کنم. گفتم می خواهم سیگار بفروشم. این را در خاطراتم هم نوشته ام. به من گفتند در کتاب سیگار را ننویس، در کتاب نوشتند جنس فروختم. آن موقع سیگار چیز بدی نبود، برخی علما و مراجع سیگار می کشیدند. ...
روایت دانش آموز پایتخت از نجات پیکر ابومحمد از دست نیروهای داعش
از مسئولان آموزش و پرورش داری؟ که سری تکان می دهد و ابراز می دارد: از مسئولان آموزش و پرورش درخواست دارم به من کمک کنند تا یک بازیگر حرفه ای شوم. *** حسن مهام 68 ساله، پدر موسی با من هم کلام می شود و برای دقایقی از خود و زندگیش صحبت می کند. او می گوید: 20 ساله بودم که همراه پدرم که در اصل ایرانی بودیم و چند سالی به عراق مهاجرت کرده بودیم، با بیرون رانده شدن توسط ...
دانشگاه آزاد اسلامی مجموعه ای کم نظیر در عرصه ورزش کشور است
. *از چه سالی ورزش حرفه ای را آغاز کردید؟ -از 8 سالگی ورزش را شروع کردم و در سن 12 سالگی بطورجدی و حرفه ای وارد عرصه ورزش شدم. *به چه صورت وارد فعالیت حرفه ای شدید؟ -در سن 18 سالگی مدرک مربی گری و داوری را گرفتم و مسابقات کشوری کیک بوکسینگ هم شرکت می کردم و در همین سال با او-اسپورت آشنا شدم و در بخش مبارزه فعالیت اصلی خودم را شروع کردم. *گفتید در ...
کیف قاپ ناشی کار دست خودش داد
پس از ازدواج خواهرم به خانه خاله ام رفتم. خب بعد چه شد؟ پنجم را خواندم و دیگر نخواستم مدرسه بروم؛ حتی اصرارهای خواهرم هم نتوانست مرا منصرف کند. حتی به زور هم که مرا می فرستادند مدرسه از آنجا فرار می کردم و در نهایت ترک تحصیل کردم . چند سالی در مکانیکی مشغول به کار شدم ولی روزگار بر وفق مرادم نبود و نگاه های شوهرخاله ام را نمی توانستم تحمل کنم. چرا؟ او ...
اعترافات تکان دهنده جوان 27ساله ای که به پسران تجاوز می کرد
کردم اما دوباره دوستانم سر راهم قرار گرفتند و این بار شیشه مصرف کردم. به چه اتهامی بازداشت شدی ؟ آزار و اذیت پسران ده تا 14 ساله . چرا؟ یک اشتباه که می دانم تاوان سختی دارد . شاید به خاطر این که خودم در نوجوانی قربانی آزارو اذیت جنسی شدم و نتوانستم ماجرا را برای کسی تعریف کنم و از عذابی که بابت این اتفاق می کشیدم راحت شوم. شاید همین باعث شد من به خاطر اتفاقی که ...
امیرعلی نبویان: بمب ساعتی هستم
می کردیم که اتاق های بسیاری داشت. من آن موقع تنها فرزند خانواده بودم، ولی حدود 15نفر آدم های دیگر هم با ما زندگی می کردند که ما اصلا آنها را نمی شناختیم. آنها کردهای رانده شده از عراق بودند. زمانی که صدام حسین به شیعیان عراق سخت می گرفت، آنها به ایران مهاجرت می کردند. برخی در کرج ساکن می شوند و برخی هم به شمال می آیند که یکی از آن خانواده ها با ما هم خانه شدند و تا بیش از 20 سال با هم ...