سایر منابع:
سایر خبرها
شکنجه کودک 5 ماهه توسط والدین/ بعد از طلاق مادرم، فهمیدم پدرم درباره خیانت او درست می گفت/ قاتل: کشتن ...
خیانت می کنی؟!" دلم برای مادرهمیشه مظلومم می سوخت. بنده خدا در حال کتک خوردن و گریه کنان می گفت:"اشتباه می کنی مرد! خیانت کدومه؟ تو خیالاتی شده ای. من همواره عاشق تو و دخترمون بوده و بسیار زندگی مشترک مون رو دوست دارم!" پدرم با شنیدن این سخن مادرم کمی آرامتر شده و چند روزی زندگی مان رنگ مهر و محبّت به خود می گرفت تا این که بار دیگرهمه چیز از نو آغاز می شد. چون پدرم چند باری مادرم ...
فرار زن هفده ساله ای که دو هفته از زایمانش می گذشت
، اما بی فایده بود تا اینکه پس از رضایت هر دو خانواده، این ازدواج شکل گرفت. ابتدا قرار بود که چهار سال در دوران عقد بمانیم تا هم درس من تمام شود و هم برزو سربازی اش را پشت سر بگذارند؛ اما همان سال اول دوران عقد باردار شدم. زن جوان افزود: من در خانه پدرم بودم و برزو در خانه پدرش. بیچاره مادرم یکی از اتاق های خانه را آماده کرده بود و هروقت مهمانی می آمد، می گفت هانیه و شوهرش اینجا زندگی می ...
عاشقم؛ انقدر که خانه دختری که دو ساله خاطرخواهشم رو آتش زدم
.... _ بخاطر چی؟ _ بهش گفتم حق نداره جایی بره؛ ولی گوش نکرد و رفت؛ منم دیوونه شدم. _ یعنی چی دیوونه شدی؟ _ عصبی شدم؛ قرص اعصاب هم خورده بودم. به سرم زد و رفتم خونه شون رو آتش زدم. _ کِی بود؟ _ 4-5 روز پیش؛ سر ظهر بودم؛ قرص خورده بودم و هیچی حالیم نبود؛ بنزین برداشتم و رفتم در خونه شون؛ خونه شون طبقه سوم بود؛ منم شیشه پنجره طبقه اول رو شکوندم و بنزین رو ریختم توی ...
رویا با شاگرد پدرش ارتباط پنهانی داشت! / وقتی پدرم فهمید!
در تصمیم برای فرار Escape از خانه، او را همراهی کنم این گونه بود که من و برات با فرار از خانه پدرم را مجبور کردیم با ازدواج ما موافقت کند اما هنوز چند ماه از این عشق دیوانه وار نگذشته بود که آرام آرام چشمانم باز شد و توانستم عیب هایی که پدرم به او نسبت می داد را ببینم. همسرم دیروقت به خانه باز می گشت و با زنان دیگری ارتباط داشت. حتی مدتی بعد متوجه اعتیادش شدم ولی نمی توانستم به خانواده ام چیزی ...
داستان تلخ زندگی دختر 18 ساله /از ترس مادرم و با پسر جوانی که از قبل با هم آشنا شده بودیم فرار کردم
به گزارش نامه نیوز ، این دختر 18 ساله دربیان داستان تلخ زندگی خود گفت: سال ها قبل پدرم در اثررابطه مخفیانه با زنی فاسد که از اقوام ما بود به مواد مخدرمعتاد شد. مادرم با اطلاع از این موضوع سرو صدا راه انداخت و با کمک دو برادرشوهرش ، پدرم را از آن زن جدا کرد. آنها سپس دست به کار شدند تا پدرم را ترک اعتیاد بدهند و حتی چند بار نیز او را تحت نظر پزشک قرار دادند اما نتیجه ای نگرفتند ما روزهای بسیار ...
آدم ربایی توسط پسر جوان/ او خواهر دختری را که با او دوست بود به خانه اش کشاند
خواهرم تمام کرده است. شیوا ادامه داد: بعد از مدتی پیام های بهمن در اینستاگرام و تلگرام به من شروع شد. هر بار به بهانه ای با من ارتباط برقرار می کرد و من تمام تلاشم را می کردم که به این پیام ها خاتمه دهم اما او دست بردار نبود.شماره او را بلاک می کردم و بهمن با شماره دیگری به من پیام می داد. از دست مزاحمت هایش خسته شده بودم، وقتی پیشنهاد داد یک بار او را ملاقات کنم و بعد همه ماجرا تمام شود ...
اخبار حوادث
اطراف رفتم و در کارگاه های ساختمانی کار می کردم. دو ماه قبل هم به تهران آمدم و در منطقه کن و سولقان به چوپانی مشغول شدم. می دانی چه کسی قتل ها را مرتکب شده است؟ غفور، همسرش و مرد جوان را به قتل رساند. تو که آنجا نبودی از کجا می دانی؟ غفور شب ها به خانه نمی رفت و داخل اتاقک نگهبانی می خوابید. معمولاً بعد از چند روز به خانواده اش سر می زد و گاهی اوقات آنها به غفور سر می زدند. من یکسال قبل ...
باباعطا در خواب به بیداری رسید + عکس
به دیدار امام(ره) در جماران رفتیم. آن لحظه که امام از در خارج شد و روی ایوان قرار گرفت خاطرم هست اما حتی تصویری از پدرم در یاد ندارم. پدرم پیش از حضور در جبهه در مسجد فلکه اول خزانه فعالیت می کرد و مادرم هم در دوران مجردی در مسجدی در فلکه سوم خزانه حضور داشت. مادرم هم در دوران مجردیِ خود، انقلابی بود و فعالیت می کرد. دختر بابا عطا سه روزه بود که همسرش را از دست داد و در ...
قصه های نهال نگاهی محیط زیستی به افسانه ها دارد
به گزارش خبرنگار مهر ، مجموعه چهار جلدی نهال، بازنویسی چهار افسانه قدیمی با رویکرد توجه به محیط زیست و تلاش برای حفظ آن است. جلد اول این مجموعه، قالی هزار و یک شب مادربزرگ نام دارد که روایتی امروزی از داستان ماه پیشانی است. ماه پیشانی در این قصه هم به خواست مادرناتنی اش ناچار است بقچه بزرگی از پنبه را نخ کند اما باد پنبهها را پیش غول می برد. ماه پیشانی همه کارهای غول را انجام می دهد و غول به ماه ...
روزگار، تمام عاملان حادثه را به روز سیاه نشاند
مخفی بودند و گاهی به منزل می آمدند و باز می رفتند. در فاصله دو ماه، مأموران رژیم دو بار به خانه ما ریختند و خانه را زیر و رو کردند. البته ایشان در خانه بودند، ولی ما ایشان را به طریقی که کسی نتواند پیدایشان کند مخفی کرده بودیم. دفعه دوم که برای تفتیش خانه آمدند، عکس و شناسنامه پدرم را برداشتند و به شهربانی بردند. مادرم و بچه ها دائم گریه و زاری می کردند. دو ماه که گذشت، پدرم گفتند درست نیست که عائله ...
پنج روایت از پنجره ها با غلط های دیکته ای
...، توی مسابقه ای تلویزیونی طرح شده بود. بعضی وقت ها دلم به حال سگ ها می سوزد، ولی نصف شب وقتی تماشایشان می کنم، می بینم خوب با مادرشان دنبال بازی می کنند. بچه ها خیلی زرنگ اند. با کوچک ترین صدای ماشین توی بلوار، پشت درختان قایم می شوند. با خودم فکر می کنم اگر خانه ی ما دیوار نداشت، دیوارهای خانه در نداشت و اتاقمان پنجره نداشت، سگ های بیدار نصف شب با ما چه کار می کردند؟ ...
فلکه اول
اینجای مغز یه تیکه مغز اضافی وجود داره که اصلا به درد نمی خوره و باید از بین بره، این جا محل تعصب های الکیه! خیلی دیر شده بود. بابا با یک دست محکم من را گرفته بود و اصلا نمی توانستم فرار کنم. در عرض چند ثانیه جراحی مغزم را به اتمام رسانده بود، طوری داد زدم که طرفدارهای نساجی مازندران هم ریختند توی خانه، بابا انگشتر را نشان شان داد و همگی متواری شدند، از آن روز به بعد عاشق تیم ملی شدم. ...
اعتراف به قتل برای فرار از فشار
، اما عامل قتل او را شناسایی نکردند. به این ترتیب با توجه به اعترافات متهم و مدارک به دست آمده سایر متهمان نیز بازداشت شدند و پرونده برای رسیدگی به شعبه 8 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. روز گذشته در جلسه محاکمه ابتدا نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و درخواست مجازات متهمان را کرد و سپس چند شاکی که به خاطر سرقت منازلشان شکایت داشتند گفته های خود را مطرح کردند. در ادامه مادر ...
کفتگوی تکاندهنده با ناهید 14 ساله: در حالت خماری همه چیزم را به دوست پسرم باختم!
متوسطه اول این کار رو می کنن توی مدرسه ما خیلی ها مثل من شدن. چند روز پیش رفته بودم بازار Store دیدم یکی از دوستام همینجوری دم بازار می چرخه. ازش پرسیدم چیکار می کنی گفت از خونه فرار کردم یا الان با چند تا از بچه ها حرف می زنم فهمیدم نرگس و مریم فراری شدن از خونه.اصلاً معلوم نیست کجا هستن. اینها را می گوید و گریه می کند. به حال خودش و رفقایش که روزی سر کلاس درس بی هوا می خندیدند و شیطنت ...
سوءاستفاده از جسد نوزاد برای گرفتن دیه با ایجاد تصادف ساختگی/ اعتراف زن وفادار به مورد تجاوز قرار گرفتن ...
مشاهده کردند زن و مردی که حادثه خودروی آنان گزارش شده ادعا دارند نوزاد 25روزه شان در حادثه جان خود را از دست داده است. وی ادامه داد: مأموران به این سانحه مشکوک شدند و با بررسی های بیشتر، مشخص شد نوزاد شب گذشته جان باخته است و پدر و مادر برای دریافت دیه، فرزند خود را طعمه حادثه ساختگی کرده اند. در ادامه این زوج اعتراف کردند که این کودک روز قبل بر اثر بیماری فوت شده است و قصدشان از این ...
روایت زنی که شغلش پرورش شتر است
پرورش شتر بود. وقتی پدرم فوت کرد، برادرهایم شترها را فروختند و هرچه شتر داشتیم تمام شد، بعد از مدتی مادرم و خانواده با وام و باقی مانده ارث و میراث پدرم چند شتر خریدند و برادرهایم هم شتر خریدند و من شدم کارگر آنها... بعد با خنده می گوید: البته کارگر بی جیره و مواجب. آن قدر عاشق شتر بودم که فقط می خواستم کنار شترها باشم، این کارگری کردن تا ازدواج من طول کشید، شوهرم می دانست چقدر به شتر علاقه دارم ...
بیرجند| حکایت شهیدی که لباس نو بر تن نمی کرد تا دوستانش حسرت نخورند
می گرفتم و این بار قرار بود با خانواده شهدای نیروی انتظامی مصاحبه بگیرم سعی کردم،اطلاعاتی در مورد آن شهید به دست آورم. روز ملاقات فرا می رسد، به ساعتم نگاه می کنم کم کم وقت رفتن به خانه شهید است کاغذ و قلم را برمی دارم و به سمت خیابان غفاری بلوار شهید ناصری راه می افتم. به خانه شهید که می رسیم مادر شهید به استقبال ما آمده و با سلام و خوش آمدگویی ما را به داخل خانه راهنمایی می ...
نگین حماسه
...> توپخانه یک رسته تخصصی و پیچیده است و از نظر من مشکل بود که بچه های سپاه بتوانند در مدت کوتاهی به این تخصص دست پیدا کنند. با این حال مخالفتی نکرده، گفتم کار را شروع کنند. حسن شفیع زاده با روحیه عجیب و دقت نظر ستودنی این تخصص را فرا گرفت و به تکنیک های آن دست یافت. حتی گاهی اوقات با ما بحث می کرد و در بعضی جاها حرف ها و طرح های ما را هم قبول نداشت! با گذشت چند سال در سایه روحیه انقلابی ...
دردسر باردار شدن زن بیوه از جوانی که کم سن تر از او بود!
ساختم و دم نزدم. بی مهری های شوهرم را دیدم و چشم پوشی کردم. اما آن قدر توی سرم زدند و از شوهرم کتک خوردم که مثل دیوانه ها شده بودم. زن جوان ادامه داد: همسرم هم شرایط روحی خوبی ندارد. یک بار دست به خودکشی زد و نزدیک بود بمیرد. خانواده اش مرا مقصر می دانند و چشم دیدنم را ندارند. برای همین ناخواسته از خانه فرار Escape کردم. دیگر به آخر خط رسیده ام. خسته ام و نمی خواهم به این زندگی تحقیر آمیز ادامه بدهم. ...
گفتگوی خبرنگار جنایی با قاتل بی رحم دانش آموز 10 ساله مشهدی + عکس
چاقو دسته سفیدی داشت که برای میوه خوری از خانه پدرم برداشته بودم تا داخل خودرو میوه بخورم! هنگام قتل تنها بودی؟ بله! کسی همراهم نبود. در مسیر تردد به جایگاه سوخت هم رفتی؟ نه! من روز قبل از این حادثه Incident در جایگاه سی ان جی کوی امیر سوخت گیری کردم. چون پرایدم دوگانه سوز است. زمانی که کودک را کتک می زدی، چیزی نگفت؟ فقط تقاضای کمک می کرد تا دیگران به او کمک کنند. بعد از آن که پیکر بی جان کودک بی گناه را رها کردی، کجا رفتی؟ به منزل پدرم بازگشتم و آن جا بودم تا این که در خواب توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس Police آگاهی دستگیر شدم. ...
چر خی ها تصوری از آینده ندار ند
آینده می خواهد چه کاره شود، خیلی راحت نیست اما می داند برادرش اگر پول جمع کند، زن می گیرد. آن وقت شاید ایوب با آن ها زندگی کند و شاید هم نه. حالا کو تا پولش جمع شود! کار وزن کردن بار چرخی ها تا حدودی تمام شده. حسن، یکی از کارگرهای سر باسکول دست و صورتش را کنار محوطه می شوید. او هم قلعه حسنخان زندگی می کند اما اصلیتش مال بیرجند است. چند سالی می شود مهاجرت کرده. آنجا کشاورزی می کرد اما زمین ...
تنگی نفس اهوازی ها / آب شرب اهواز سالم نیست
دادن کرکره مغازه اش است، همه و همه ماسک به صورت دارند. نامش جعفر است. می پرسم آسم داری؟ می گوید: تنگی نفس امانم را گرفته است. هوا که آلوده می شود به سختی نفس می کشم. البته این ماسک ها هم خیلی تأثیر ندارند اما خب باید روزی زن و بچه ام را درآورم نمی توانم در خانه بمانم. شما یک روز خانه بمانید، 2روز بمانید، در نهایت چی؟ کسی روزی شما را که نمی دهد، آخرش باید از خانه بیرون بیایید. همه به ...
"حیتنک"، یک حلبی آباد از دهه 60 در حاشیه اهواز
بعضی خانه ها را آب برده. او جلوی خانه ای به آثار سیلاب چند روز گذشته اشاره می کند و اینکه باران بهاری اهواز حسابی از خجالت اتاق های این خانه 70 متری درآمده است. راهروی ورودی به حیاط کاملا گل آلود است. اهالی بعد از باران با چکمه وارد خانه شدند و کمک کردند تا آب را کمی تخلیه کنند و بتوانند از راهرو رد شوند. ردپای نم روی آجرهای قدیمی نشان می دهد که آب حدود نیم متر بالا آمده بوده و با کانال بزرگ فاضلابی ...
زن تهرانی برای گرفتن طلاق قاضی پرونده را فریب داد!
به خواسته اش پاسخ دهم. او خواسته ام را پذیرفت و بعد از چند ماه آشنایی به خواسته اش پاسخ مثبت دادم و همراه خانواده به خواستگاری ام آمد. وی اضافه کرد: بعد از خواستگاری و مراسم عقد به خانه بخت رفتیم. گمان می کردیم خوشبخت ترین زوج روی زمین هستیم. هیچ وقت فکر نمی کردم آن همه عشق به نفرت تبدیل شود. دو سال اول شرایط خیلی خوب پیش رفت و هیچ مشکلی نداشتیم تا این که کم کم دخالت های بی مورد خانواده ...
کودکانی که دوست ندارند بزرگ شوند
. این ساعت را هم در کاسبی پیدا کردم. روز اول که اومدیم ایران خیلی خوشحال بودم. گفته بودن جای خوبی است اما الان دلم رو زده، دوست داریم برگردم افغانستان. مردم ایرانی خوبن زیاد اذیت نمی کنند. بعضی وقت ها ولی باهامون دعوا می کنند . موش بزرگی میان زباله ها سرش را بالا می آورد و دوباره میان آنها فرو می رود. موش هایی که اینجا زندگی می کنند، عامل بسیاری از بیماری های این کودکان هستند. این سطل ها ...
جماعت مسافرکش ها!
سیستم شده پانزده نفر. الکی درخواست سفر دادم. آلارم گوشی چند نفر به صدا درآمد. دیدم مثل گله گرگ های گرسنه، همه دست ها رفت سمت گوشی. ناامید از صاحب آژانس که خودش سردسته خائنان بود از آژانس زدم بیرون. کار که نداشتم، این شد سرگرمی ام تا ببینم هر جا چند نفر کمین کرده اند تا مسافر سوار کنند. اول رفتم قصابی محل. دیدم چهار نفر راننده توی سیستم هست اما سه نفر آن جا هستند. یک بسته جگر مرغ خریدم و داشتم ...
دختر و پسر خردسال قربانی 2 جنایتکار بی رحم
اولی قربانی راننده آژانس قلابی شد و دومی قربانی انتقام جویی. حالا خانواده هایشان چند روز پس از کشف اجساد جگرگوشه هایشان به عزای آنها نشسته اند و تنها یک پرسش دارند: عزیزان مان به چه گناهی به قتل رسیده اند ؟ مشهد - بلوار موسوی این روزها یکی از خانه هایی که در بلوار موسوی مشهد قرار دارد شلوغ تر از همیشه است. پارچه سردر خانه و پلاکاردهای تسلیت نشان می دهد که اهالی خانه عزادار ...
معدنکارانی که رفتند یتیمانی که ماندند
های گذشته صندوق صدقه خانه اش را باز نکرد تا برای خانه نان بخرد. امسال کسی به سکه های 200تومانی که معصومه هر روز به صندوق می انداخت، دست نزد. همه چیز به موقع رسید؛ هم حقوق، هم کارت های هدیه ولی ابراهیم به خانه نرسید. نیمه اسفند گذشته یک روز زهرا از مدرسه آمد و پیراهن نیمدارش را نشان داد. سر آستینش ریش ریش شده بود. به معصومه گفت: مادر امسال هم کیف می خواهم، هم روپوش مدرسه. باید برایم ...
بلای هولناکی که جوان 29 ساله مشهدی سر زن عمویش آورد
کیفرخواست قصاص برای پرونده متهم سابقه داری که حین سرقت طلا، زن عموی سالخورده اش را کشته بود، پس از شش ماه صادر شد و برای رأی نهایی در اختیار دادگاه کیفری مشهد قرار گرفت. ماجرای این پرونده جنایی از عصر روز هفدهم آبان ماه سال گذشته شروع شد. مردی جوان برای جویا شدن احوال مادر هشتاد ساله اش به خانه وی در بلوار کوهسنگی رفت اما عدم پاسخ گویی مادر پیرش او را واداشت تا هر طور شده درِ خانه را ...