سایر منابع:
سایر خبرها
ده روش برای زدن پوز جاری و جاری ها
...: چه کتابی؟ گفت: ده روش برای زدن پوز جاری و جاری ها. گفتم چرا این کتاب رو انتخاب کردید؟ پایگاه خبری گُلوَنی ، محسن فراهانی : امروز صبح زود، وقتی از خواب بیدار شدم، پدرم را دیدم که ناهارش را خورده، طاق باز و گوشی به دست خوابیده و در حال چک کردن فضای مجازی است. پرسیدم پدرجان شما که اهل فضای مجازی نبودید؟ جواب داد: ساکت. دارم سرانه ی مطالعه رو افزایش می دم. گفتم: حالا چی می ...
10 سال پیش هم می گفتم...
...: مسعود شجاعی کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران درباره تصویر اجتماعی اش در چند سال گذشته و حمایت از حضور بانوان در استادیوم ها گفت: این حرف الان من نیست. من این را هم 10 سال پیش و 5 سال پیش می گفتم اما چون فضای مجازی وجود نداشت این صحبت های من نشر داده نمی شد. من همیشه دوست داشتم مادرم، خواهرم و تمام دختران سرزمینم بتوانند به استادیوم بیایند و فوتبال تماشا کنند. همانطور که در اینجا آمده اند و هیچ اتفاقی رخ نداده است. ...
حالا چی شده که دوستدار مردم ایران شده اند...؟!
به گزارش شهدای ایران روزنامه کیهان امروز در ستون گفت و شنود خود نوشت: گفت: نتانیاهو، نخست وزیر رژیم کودک کش صهیونیستی توئیت کرده که اسرائیل دوستدار مردم ایران است! گفتم: همین دو روز پیش بود که لیبرمن وزیر جنگ این رژیم می گفت بزرگترین آرزویم این است که ایران دود شود و به هوا برود! حالا چی شده که دوستدار مردم ایران شده اند؟! گفت: نتانیاهو اعلام کرده که اسرائیل حاضر است به ایرانیان برای ...
رفتن به پرسپولیس و استقلال دست من نبود
مهاجم ذوب آهن گفت: من قبلاً هم گفتم هر بازیکنی دوست دارد در استقلال یا پرسپولیس بازی کند ولی من بازیکن ذوب آهن هستم و فصل آینده هم پیراهن این تیم را برتن خواهم کرد.
دایی و خواهرزاده ای که می خواستم آزادشان کنم
، بسیار خشگمین بودند. آن ها همیشه در صدد بودند این منطقه را باز پس بگیرند. بعد از ظهر هفدهم اسفند ماه 1366، عراقی ها برای باز پس گیری این منطقه، یک تک پیاده زدند. پس از درگیری طولانی، چند نفرشان که از انتهای خط در سمت قوجار به پشت خط ما نفوذ کرده بودند، اسیر بچه ها شدند. گفتم بیاوریدشان سنگر ما تا صحبتی با آنها داشته باشیم. وقتی وارد سنگر مان شدند رنگ شان عینهو صفحه کاغذ شده بود و مثل بید می لرزیدند ...
سجاد شهباززاده: با قلعه نویی می توانم پیشرفت کنم
سجاد شهباززاده که در زمان آخرین حضورش در استقلال هرگز نتوانست به دوران اوجش در این تیم بازگردد در مورد جدایی اش از جمع آبی های پایتخت گفت: با شفر صحبت کردم، با خودم گفتم به صلاحم است که بروم تا شرایط جدیدی را تجربه کنم. احساس می کنم تصمیم حرفه ای گرفتم و از کسی دلخور نیستم چون این چیزها در فوتبال حرفه ای جایی ندارد. من حالا جایی هستم که به آینده امیدوارم و زیر نظر اقای قلعه نویی می ...
گفت و شنود کیهان: هیچی!
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، گفت: آقای عراقچی در جلسه علنی دیروز مجلس گفته است پذیرش FATF هیچ مشکلی برای امنیت کشور ایجاد نمی کند! گفتم: متن و مفاد FATF که نشان می دهد هدف اصلی و نهایی آن خلع سلاح سپاه و نیرو های مقاومت و تحویل دست بسته مردم مظلوم این مرزوبوم به داعش و سایر تروریست هاست. گفت: چه عرض کنم؟! گفتم: همین آقای عراقچی درباره توافق هسته ای هم می گفت؛ برجام در ...
آمپولِ تو رگی و آن پولِ تو رگی!؟
به گزارش شهروندالبرز ، گفتم: آقا! من چند روزه بیمارم و ده تا دکتر و درمانگاه رفتم، یک پوشه نسخه و یک گونیِ سه خط، قرص و کپسول گرفتم ولی بازم درد دارم! گفت: یک بار آن پولِ تو رگی بزن، درجا ردیف می شی! گفتم: بابا جان اکثر این آمپول ها گیر نمیاد، یا مشابهش هست، ولی با هزار بدبختی یک آمپولِ عظیم الجثه از بازار آزاد گرفتم زدم تو رگ، امّا دردم که کمتر نشد هیچ، آه و ناله ام را به ...
گفت و شنود کیهان درباره معامله بانک ها با بدهکاران
به گزارش مشرق، کیهان در گفت و شنود امروز خود با عنوان ورشکسته نوشت: گفت: در خبرها آمده 84 درصد از معوقات بانکی در اختیار یک عده خاص است که مبالغ کلان را گرفته و پس نمی دهند! گفتم: مگر بانک از آنها وثیقه نگرفته است؟ گفت: ای عوام! چه وثیقه ای؟! مگر اینها وام ازدواج گرفته اند که وثیقه های قرص و محکم داده باشند؟! گفتم: خب! حال بانک ها برای وصول مطالبات خود چه می کنند ...
حبیبی: چون دست آقایان در یک کاسه است، ورمزیار را در آکادمی استقلال نگه داشتند/ حکم من نامه رسان باشگاه ...
گودرز حبیبی در گفت وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم ، درباره کنار ه گیری اش از آکادمی باشگاه استقلال اظهار داشت: نمی دانم تصمیم گیرنده اصلی در باشگاه استقلال چه کسی است، چون هر کسی یک سازی می زند. وقتی دیدم که نمی توان با آنها کار کرد، کنار رفتم. ضمن اینکه، ابلاغی به من نداده بودند تا کار کنم. من هم به آنها گفتم بروید هر کاری دل تان خواست، انجام دهید. وقتی این شرایط را دیدم، گفتم خداحافظ. ...
نحوه دعا خواندن امام خمینی(ره) در حرم ائمه (ع) چگونه بود؟
با آقا از مسجد برگشته بودم دیدم آقا نیست. در اتاق بالا هم جوری قفل آویزان شده بود که خیال کردم در قفل است. فکر کردم امام از منزل خارج شده اند. به خدمتکار منزل گفتم: تازه با آقا از مسجد آمده ایم آقا کجاست؟ گفت: از پله رفتند بالا گفتم: نیست، چراغ خاموش است و در هم قفل است آیت الله تبریزی هم آمده بود که با امام ملاقات کند. باز دیدم که خدمتکار گفت: آقا بالاست تا گفتم به خدا نیست، در اتاقشان ...
حکایت نخوابیدن ابراهیم هادی بر روی رختخواب در ایام جنگ
...، اما آخر شب، وقتی از مسجد آمد، دوباره روی فرش خوابید. صدایش کردم و گفتم: داداش جون، هوا سرده، یخ می کنی. چرا توی رختخواب نمی خوابی؟ گفت: خوبه، احتیاجی نیست. وقتی دوباره اصرار کردم گفت: رفقای من الان تو جبهه گیلان غرب، توی سرما و سختی هستند، من هم باید کمی حال اونها رو درک کنم. انتهای پیام/ ...
چرا هدف مشترک سرخابی ها، در ذوب آهن ماند؟
شما می گویید من چند پیشنهاد داشتم اما قبل از اینکه فصل به پایان برسد در مصاحبه هایم گفتم با ذوب آهن یک سال دیگر قرارداد دارم و مسئولان باشگاه در مورد آینده ام تصمیم گیری می کنند. باشگاه هم مخالف جدایی من است و در نهایت ماندگار شدم. ظاهراً دو باشگاه پرسپولیس و استقلال هم دنبال جذب تو بودند؟ بله، همین طور است ولی گفتم من با ذوب آهن قرارداد دارم و مسئولان این باشگاه هم تصمیم گیرنده ...
شهید محمدی امانتی که به صاحبش بازگشت/ دیدار یار در رقابیه
عالم کودکی به دنبال خروسی پای بر این حفره می گذارد و بعد صدای دل خراش جیغ کودک... مادر شهید با صدایی لرزان می گوید: من عروس عمه ام هستم، به یاد دارم فریاد زد مادر این صدای محمدحسن بود ... سراسیمه به حیاط دویدیم فریاد زدیم محمدحسن ... از ترس خشک شده بودم نمی توانستم قدم بردارم گفتم فرزندم مُرد، اما در عین ناباوری وقتی برادرم او را صدا زد فریاد کشید مامان ... آقا توی چاهه... و ما تنها ...
داستان تعطیل شدن تفسیر سوره حمد امام(ره) در سیما
امام تعطیل است، ولی امام می پذیرد. او به امام می گوید خواسته ای دارم که باید بپذیری. امام می گوید بفرما. او می گوید می خواهم دستتان را ببوسم که امام میپذیرند. استاد رحیم پور ادامه می دهند: وقتی به خاطر درس و بحث رفتم به میرزا جواد آقا گفتم استخاره بگیرید برای رفتن به جبهه ایشان گفت: استخاره نمی خواهد ولیّ خدا گفته باید بروی. منبع: سیمای جمهوری اسلامی 1384/3/ ...
خطیبی: همه ما دوست داریم کیانی بماند
که باعث این سوءتفاهمات شد. سرمربی پیشین تراکتورسازی خاطرنشان کرد: من از طرف زنوزی به مهدی کیانی زنگ زدم و گفتم که برای تمدید بیاید، چون همگی دوست داشتیم و داریم که او در تراکتورسازی بماند و کیانی در صحبت هایش گفت که دوست دارم بمانم، ولی تا تسویه حساب صورت نگیرد تمدید نمی کنم. خطیبی ادامه داد: من به خاطر این که کیانی در تراکتور بماند گفتم که قرارداد خود را تمدید کند و بعد از ...
صالحی: چشم بسته به سپاهان بله گفتم
گذشته از خود داشتند از خیلی از تیم ها پیشنهادات خوب داشتند و من هم همین طور. واقعا جدایی ام از پارس جنوبی با وجود صمیمتی که بین کادرفنی، مدیریت و بازیکنان وجود داشت خیلی سخت بود اما بالاخره باید می رفتم و تجربه ای جدید را می آموختم. حالا چرا سپاهان را انتخاب کردم خب کارنامه این تیم برای همه روشن است در کنار آنکه دوست داشتنی هم است، از همین رو چشم بسته به این تیم بله گفتم و به سپاهان آمدم. ...
نونوایی!(گفت و شنود)
...: یعنی دولت و جمعی از نمایندگان مجلس که اصرار دارند FATF را به ملت تحمیل کنند، از محتوای آن با خبر نیستند و نمی دانند که بر اساس آن باید بازوهای اقتدار خود از جمله سپاه قدس را خلع سلاح کنیم و برای ورود تروریست های تکفیری به کشورمان فرش قرمز پهن کنیم؟! گفتم: نمایندگان مدعی اصلاحات و اعتدال که خودشان را نخبه می دانند! حتما باید در این باره حسابی تحقیق کرده باشند! گفت: چه تحقیقی؟! اگر ...
شباهت عجیب بازیکن عراقی به محمد صلاح
یک بازیکن عراقی شباهت عجیبی به محمد صلاح ستاره تیم ملی فوتبال مصر دارد و این روزها به سوژه رسانه های عربی تبدیل شده است. حسین علی بازیکن 20 ساله عراقی است که شباهت عجیبی به محمد صلاح ستاره مصری تیم لیورپول دارد و این شباهت، زندگی اش را دگرگون کرده است. این بازیکن هنگام راه رفتن در بغداد با این سئوال مردم مواجه می شود که آیا محمد صلاح است یا خیر؟ سرمربی این بازیکن در زورا می گوید: وقتی این بازیکن را برای اولین بار دیدم، توانایی های فنی قابل توجهی داشت. اسمش را از او پرسیدم که گفت حسین علی. به او گفتم نه، اسم تو محمد صلاح است. ...
چگونه وارد استادیوم شدم
لطفا با کلک وارد شوید! | شهناز نبوی| تصمیم گرفتیم، برای یک بار هم که شده، بدون دوز و کلک وارد استادیوم شویم. رفتیم جلوی در استادیوم و به سربازی که جلوی در بود، گفتم: آقای سرباز، می شه برید اون ور تا ما هم بتونیم بریم، بازی رو ببینیم؟ سرباز گفت: به جان مینا نامزدم، که فقط به عشق اون اومدم سربازی، اگه دست من بود، همه تون رو می فرستادم تو، تازه زنگ می زدم، خود مینا هم بیاد اما دست من نیست. برید پیش ...
روز تعیین برنامه سال(حکایت خوبان)
امام علی(ع) به ابن عباس فرمود: شب قدر در هر سال هست. در آن شب برنامه سال فرود می آید و پس از پیامبر خدا(ص) کسانی هستند که آن برنامه برعهده آنها است. ابن عباس گفت: آنان کیانند؟ حضرت فرمود: من و یازده نفر از نسل من، پیشوایانی محدث(که از عالم غیب با آنان سخن گفته می شود.) (1) همچنین سعیدبن یسار نقل می کند: پیش معلی بن خنیس بودم که فرستاده امام صادق(ع) آمد. به او گفتم: از امام صادق(ع ...
امامی که چند مرتبه عمامه خود را برای اعتقاد یک شخص خراسانی برداشت
...، حضرت به دربار خلیفه معتّز وارد شود. با شنیدن این خبر، با خود گفتم : می روم و سر راه حضرت می ایستم و به خواست خداوند به آرزویم می رسم . به همین جهت حرکت نمودم و آمدم در همان مسیری که بنا بود حضرت از آن جا عبور نماید، گوشه ای ایستادم . هوا بسیار گرم بود، همین که امام علیه السلام نزدیک من رسید، با گوشه چشم نگاهی بر من انداخت ، پس مقداری عقب رفتم و پشت سر حضرت ...
دوست داشت فرزندمان هم در میدان جنگ شهید شود
کوچک بود و وقت زایمان دوقلوهایم نزدیک شده بود. با این وجود محسن به جبهه رفت. وقتی به مرخصی آمد بهمن 59 بچه هایم را که دوقلو بودند زایمان کردم. به همسرم گفتم: ما دو نوزاد دوقلو و یک دختر کوچک داریم با این سه تا بچه اموراتمان نمی گذرد، به جبهه نرو. گفت: اگر بدانی جبهه چه خبر است نمی گویی نرو. گفتم: پس اگر واقعا می خواهی بروی شرطش این است که ریش هایت را بزنی! در واقع می خواستم با این کار از رفتن به ...
کوچه اول
...! | داود نجفی| روی مبل نشسته بودم که پدرخانمم با دوتا برگه که روی یکی روسیه و روی دیگری عربستان نوشته بود، آمد و گفت: یکیو انتخاب کن. فکر کردم می خواهد از سلیقه ام برای مسافرت باخبر شود و از زیر زبانم سفرهای دوران مجردی ام را بیرون بکشد. برای این که شک نکند و چیزی را لو نداده باشم، عربستان را انتخاب کردم. اصغرآقا چشمانش را گرد کرد و گفت: مطمئنی؟ روسیه میزبان ها. گفتم: میزبان کجا؟ همین طور ...
حبیبی: به طور شفاهی به آقایان گفتم همکاری نمی کنم
مدیر آکادمی باشگاه استقلال گفت: ابلاغی نداشتم که بخواهم استعفا دهم و به همین دلیل به صورت شفاهی به آقایان اعلام کردم که دیگر همکاری نمی کنم.
پاسخ کیانی به زنوزی؛ 12سال مالیاتم را ندادند
آی اسپورت – مصاحبه امروز زنوزی مالک جدید باشگاه تراکتورسازی و انتقادهای تند او از مهدی کیانی باعث عصبانیت این بازیکن شد. کیانی خیلی زود پاسخ ادعاهای زنوزی را داد و البته اعلام کرد که اگر پولش را ندهند به سپاهان خواهد رفت. صحبت های کیانی در پاسخ به زنوزی را بخوانید: گفته بودم اولویتم تراکتورسازی است من امسال از چند تیم لیگ برتری پیشنهاد داشتم اما همواره گفتم که اولویت اول و آخرم ...
بهترین هدیه
یک روز ابوالفضل رفیعی برایم نقل کرد: وقتی در قم محافظ بیت حضرت امام(ره) بودم، روزی حاج احمد آقای خمینی به من امر فرمودند یک تسبیح برای امام تهیه کنم. به بازار رفتم و یک تسبیح چوبی خریدم. وقتی بردند خدمت امام، ظاهراً به خاطر این که رنگ آن مشکی بود فرموده بودند این تسبیح را نمی خواهم. حاج احمد آقا به من فرمودند: تسبیح دیگری تهیه کنید. گفتم: تسبیح قبلی را بیاورید تا عوض کنم. ...
یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم
...، یک شخصیت خاص معنوی داشت. او نه تنها در رعایت مستحبات و مکروهات دقت می کرد، بلکه روح لطیف و معنوی او به گونه ای بود که بسیاری از افرادخوب جامعه، با او قابل قیاس نبود. من یک مثال می زنم. تا این لطافت روحی را حس کنید. قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی می رفتیم. حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی ...
ماجرای طاووس یمانی در کنار کعبه
می گوید: دستم را برشانه های او نهادم و به او گفتم: ای مرد عرب! به خدای اعلا قسم اگر گناهان تو به اندازه سنگینی کوه های روز زمین و پهنای کف دریا ها باشد، در این شب های با فضیلت و پر برکت ماه رمضان خداوند از گناهانت می گذرد. یمانی ادامه می دهد: وقتی آن مرد رویش را برگرداند و دیدم آن مردی که زاری و مناجات می کند وجود مبارک حضرت زین العابدین (ع) است؛ گفتم آقا اینجوری که شما درخانه خدا زاری ...
این مرجعیت بود که به دنبال امام رفت
پول را چه کسی فرستاده است! بار سوم که خدمت حضرت امام رفتم، دیگر نتوانستم خودداری کنم و در حالی که اشک می ریختم، عرض کردم: اگر بتوانید شهریه ای بدهید، دشمن کمتر می تواند متعرض شما شود. ما هم باید هر کاری که از دستمان بر می آید انجام بدهیم تا مرجعیت شما تثبیت شود و یکی از راههایش دادن شهریه است .بعد از ایشان پرسیدم: شما چقدر پول دارید؟ فرمودند: 2 هزار تومان! گفتم: بقیه را هر چه که باشد، من ...