سایر منابع:
سایر خبرها
حافظ ناظری: مابه خودمان فحش می دهیم
نبود که استادی کنار بچه های 20 ساله بنشیند. همه اعتراض کردند، اما ما یک فضای متفاوت ایجاد کردیم. الان 15 سال از آن روز گذشته است. همه ی نوازندگان آن کنسرت برای خودشان استاد شدند، اما خودم از قافله عقب ماندم. این بار باید این اتفاق بیفتد و این کنسرت ها اجرا شود. اجراها از شیراز شروع می شوند و بعد به تهران و چند شهر دیگر می رویم. از انتشار آلبوم بُعد یازدهم زمان زیادی می گذرد. درباره این اثر ...
اطرافیان ِکاشانی و مصدق کار را خراب کردند
طوری دستگیر کرده اند. در هر حال تا ساعت 10 شب آنجا بودیم که سرتیپ مولوی که آن موقع سرگرد بود، همراه با یک نفر دیگر آمدند و جیب های ما را گشتند. بعد متوجه شدیم اینها منزل آیت الله زنجانی را گشته و چیزی پیدا نکرده اند، چون آقای شاه حسینی که قرار بود اعلامیه ها را بیاورد و در مراکز معینی پخش کند، وقتی نزدیک خانه می رسد و حس می کند خانه تحت محاصره است، همه را داخل کیفی می گذارد و آن را به ...
ماندم و خدمت کردم
حالا عبدالمحمد شعرانی، مشاور مدیرکل آموزش و پرورش استان بوشهر شده است. او 7 برادر و 2 خواهر دارد که همه شان درگیر فعالیت های فرهنگی هستند. بندردیر شهری در جنوب بوشهر است که روزگاری به عنوان بزرگ ترین مرکز صیادی ایران شناخته می شده. می گوید این حوالی اوضاع کار خوب نیست. او ادامه می دهد: خودم بعد از دیپلم در یک شرکت کامپیوتری و یکی دو سالی در یک تعاونی فرهنگیان کار کردم که درآمد چندانی نداشت اما ...
چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟
، خیلی ها تصمیم گرفتند دیگر به سینما نروند. سال 57 بود و مردم هنوز نمی دانستند شش ماه بعد قرار است همه چیز زیر و رو شود. قبل از انقلاب، آبادان را شهر سینما ها می گفتند. قلب نفتی ایران، آن سال ها بعد از تهران بیشترین تعداد سینما ها را داشت. سینما رکس که سوخت، انقلاب شد و بقیهٔ سینماهای آبادان هم یواش یواش تعطیل شدند: نه مردم مثل قبل به سینما می رفتند و نه شهر، تاب سینما داشت. عمر سینما در ...
خاطرات خواندنی یک آزاده جانباز از دوران اسارت
روی ماشه رفت و قصد شلیک داشت که دستم را بالا بردم. آرام آرام سمتم آمد و دید مجروحم. به همراه یک عراقی دیگر مرا بلند کرد و سمت ستاد فرماندهی شان برد. * چند سال به عنوان آزاده در عراق بودید؟ من چهار سال اسیر بودم و نسبت به دیگر آزادگان یک سال و نیم زودتر آزاد شدم. در عراق پایم را قطع کردند. بعد از رفتن به استخبارات مرا به بیمارستان بردند و دو عمل رویم انجام دادند. دفعه اول ...
جای خالی مصدق در خیابان های شهر
دلیل است که شاه سازان و حامیان شاه در کودتای 28 مرداد 1332 مشروعیت و محبوبیت خود را در جامعه پس از آن رخداد از دست دادند و نکته قابل تامل در این است که اگر بازداشت کاشانی در سال 1332 و پیش از کودتا یا حتی قبل تر از آن صورت می گرفت چه غوغایی که در ایران به پا نمی خاست. حامیان کودتا و شاه، با خلع مصدق از مسند نخست وزیری و تبعید و زندانی و اعدام کردن حامیان و وزرای مصدق پس از کودتا، در واقع راه خود ...
دارم دیوانه می شوم که نمی توانم در پرسپولیس بازی کنم
... - من نقش کوتاهی در این فیلم داشتم و در کل چهار، پنج دقیقه بیشتر بازی نکردم. من نقش یک پدر خانواده را بازی می کنم که همسر و یک دختر و یک پسر دارد. نقش من مربوط به 30 سال قبل و در زمان جنگ است که من در این فیلم شهید می شوم و بعدا داستان به 30 سال بعد برمی گردد که نقش پسر من را آقای نیما شاهرخ شاهی بازی می کند که خانم سحر قریشی هم همسر او می شود. * پس با شاهرخ شاهی و قریشی به طور ...
روایتی از نخستین زن اسیر ایرانی
اسارت درآمده بودند و .... بخشی از خاطرات او از آن دوران است. بهار سال 61 یعنی حدود دو سال بعد، خدیجه آزاد شد و به ایران برگشت... اما تنها... این بار حبیب همراهش نبود... حبیب هنوز هم برنگشته است... آن روزها در بستان زندگی می کردیم. 4 برادر و 4 خواهر بودیم و من فرزند ششم بودم. خانه پدری ام حسینیه بزرگی داشت. هم مهمان خانه بود و هم حسینیه. پدرم حاج محمدعلی میرشکار، هم در حسینیه ...
مخالفان و موافقان مصدق
دارای فرهنگی غنی است . فرهنگی که صفحاتش با خون نگاشته شده است و داستانش داستان شکنجه ها، زندان ها، اسارت ها و محرومیت هاست و امروز نسلی که پس از هشت سال پیکارش ولوله در جهان انداخته است از این فرهنگ الهام می گیرد . من پرورده آزادی ام استادم علی است. مرد بیبیم و بی ضعف و پرصبر و پیشوایم مصدق. مرد آزادمرد،که هفتاد سال برای ازادی نالید...اگر این پیروطن پرست،28مرداد را از پیش می دید وخاموشی می ...
فکر همه جایش را کرده بودم جز اسارت
گذشت با خودم می گفتم من چرا شهید نمی شوم؟! منتظر نیروهای خودی بودم به همین دلیل صدایم درنمی آمد مبادا به سمتم ازطرف عراقی ها شلیک کنند. به ذهنم فکری زد خواستم سینه خیز بی سر و صدا به سمت نیروهای خودی حرکت کنم اما بعد از مدتی حرکت نیروهای عراقی متوجه من شدند و فکر کردند سالم هستم. به سمتم آمده و مرا کشان کشان برروی زمین کشیدن تاسنگر فرماندهی و ازانجا 3، 4محل جابجا کردندو به طرف بصره حرکت کردند. ...
دوست دارم حرف دلم را به رهبری بزنم
حرف می زنید؟ همسرم اصلاً پول ندارد و در این کشور غریب تنها است. چرا نمی گذارید قبل از جلب من، مقداری پول به او بدهم؟! گفت: این جا نه آمریکا است نه ایران. این جا قوانین مخصوص به خودش را دارد! بعد دست مرا کشید که نتوانم پولی به همسرم بدهم. یا زمانی که به دستانم دست بند زدند، آن را خیلی محکم کردند که من احساس درد شدیدی داشتم. گفتم این را کمی شُل تر ببندید، من که فرار نمی کنم. گفتند: نمی شود. مرا کشان ...
از دشداشه علی فقط یقه اش مانده بود
در روزهای نخست پس از آزادی خاطرات ما را گردآوری کنند اما اتفاق خاصی نیافتد و اکنون پس از 24 سال بسیاری از خاطرات به فراموشی سپرده شده است. برخی ارگان ها در اینباره اقدام کردند اما موثر نبود. کریمی : من سرباز نیروی هوایی ارتش بودم که اسیر شدم. هفته نخست پس از اسارت آقای ستاری به همراه دو نفر آمدند تا خاطراتم را بگویم. وقتی خاطراتم را گفتم یکی از آن دو نفری که خاطراتم را ضبط می کردند، از ...
از دست بردن در شناسنامه تا نبرد در ارتفاعات جاسوسان/ آخرین بوسه بر گلوی عباس
اولین دیدار خود با این شهید اظهار داشت: اولین باری که چشمانم به عباس افتاد نوجوانی بود که مشغول تمیز و آماده کردن بی سیم ها بود. وقتی از اطرافیان جویا شدم، گفتند: آقای جان نثاری. فرمانده سابق توپخانه نیروی زمینی سپاه، تصریح کرد: یک بار به کنایه به عباس گفتم تو را چطور راه داده اند به جبهه؟ در پاسخ گفت: در شناسنامه ام دست برده ام و سنم را بیشتر کردم و آنجایی هم که ثبت نام می کردند آجر زیر ...
شاگردی حضرت ام البنین (س) هم عالمی دارد
.... می دانستم از روی هوا هوس نیست، فقط برای شهادت نیست که می خواهد برود. انگیزه های بالاتر از شهادت دارد. یک ماهی رفت عراق و بازگشت. همسر شهید مصطفی بختی ادامه می دهد: اولین فرزندم محدثه سال 1383به دنیا آمد. مصطفی راننده آژانس بود. چند سال بعد که فتنه داعش در سوریه، سامرا و عراق شکل گرفت، مصطفی دوباره عزم رفتن کرد. ابتدا مخالف رفتنش بودم. اما بعد با خودم گفتم من چه فرقی با زنان زمان ...
زنی و مردی که امکانات مالی و توان علمی خود را وقف انتشار یک دائره المعارف کردند
است که توانسته در طول یک نسل به سرانجام برسد (از سال 62 تا کنون). آن زمان توانستیم توسط دکتر محقق مدخل ها را درآوریم. به لطف خدا به مرور، بزرگان دیگر نیز دعوت ما را پذیرفتند. اشخاصی چون عباس زریاب خویی که بعدها شاگردان ایشان راهشان را ادامه دادند. * من جایی نوشتم فرانسوی ها اول دایرة المعارف را نوشتند و بعد انقلاب کردند اما ما ایرانی ها اول انقلاب کردیم و بعد سر فرصت به دانشنامه نویسی ...
ماجرای مردی که بازوبند پهلوانی خود را به جای تقدیم به اعلیحضرت به امام رضا هدیه داد و مزد وفاداری خود را ...
خارج از کشور نمازش را در ساعات نخست پس از اذان بخواند. تواضع و فروتنی، روی باز و سفره داری دیگر خصوصیات پهلوان وفادار بود. وی مانند اکثر قهرمانان سابق برای کشتی گرفتن کیسه ندوخته بود. پس از انقلاب روزگار گذشت، انقلاب شد و پهلوان ما که از چند سال قبل کارمند راه آهن شده بود به عنوان مربی و سرپرست در میادینی چند حاضر شد و شاگردانی چند را پرورش داد. اما گذشت زمان کم کم اثر خود را ...
آزاده ای که سه روز بعد از جنگ اسیر شد
اسیر ایرانی در زمان اسارت اقدام به نوشتن خاطرات نکرده است. اما بالاخره بعد از آزادی برای اینکه گرد نسیان نتواد این خاطرات را به فراموشی بسپارد لذا اولین اقدام بعد از ازادی آن چه را که در ذهن داشتیم روی کاغذ اوردیم و تقریبا هم امانت داری را همانطور که در مقدمه کتاب گفتم با خودم، تاریخ و مردم رعایت کردم و آنچه که بوده است و در ذهن من ماندگار شد را نوشتم. نکته مرتضی سرهنگی در ...
چه تعداد از اسرای ما به شهادت رسیده اند؟
، حتی تئاتر اجرا می کردیم و کارگردان و بازیگر و مداح داشتیم. عباس ابراهیمی نیز اظهار کرد: روزی که به وطن برمی گشتیم آنقدر مردم برای استقبال آمده بودند که ما بین آنها گم شده بودیم. حتی افرادی آمده بودند که اسیری نداشتند اما برای همراهی با مردم آمدند. *بعد از دیدن گریه اسرا سراغ تئاتر طنز رفتم وی در ادامه خاطراتی از اجرای تئاتر برای رزمندگان که باعث به گریه افتادن ...
دعاخوان شخصی حاج آقا ابوترابی بودم/ ماجرای هدیه ی ایرانیان مقیم تگزاس به اسرا
، حجت الاسلام مرحوم حاج آقای صدوقی امام جمعه فقید بود. این آزاده یزدی می گوید: هنگام ورود به ایران خبرنگاری از من پرسید چه حسی دارید؟ و من در پاسخ به او گفتم: "هیچ حسی!" البته از این که برگشتم خوشحال بودم، ولی برایم عادی بود. وی اظهار می کند: دوران اسارت با خاطرات تلخ و شیرین بسیاری همراه بود، در واقع اسارت جز بحث اسیری، غربت، بی کسی، دوری از خانواده و اقوام و غیره که برای ما ...
برخی اسرا در بیابان های بصره زنده به گور شدند!/ قسم حضرت عباس مرا از سیاه چال نجات داد
شهادت رسید. من هم یک سال از ارتش ماموریت گرفتم و با نیروهای سپاه در عملیات های مختلف شرکت کردم. بعد دوباره به ارتش بازگشتم. پس از آزادی از اسارتT وارد آموزش و پرورش شدم. در حال حاضر بازنشسته آموزش و پرورش هستم. چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟ سال 53، در 17 سالگی ازدواج کردم. آن زمان رنگ آمیزی اتومبیل انجام می دادم. در زمان اسارتم، 5 پسر داشتم. ششمین پسرم در راه بود که من اسیر ...
شهرام جزایری: خدا را شکر از امکانات زندان راضی بودم/ در بیش از 99 درصد تلاش هایم شکست خوردم
: کجا و کی بدنیا آمده اید ؟ جیم: 20 آبان سال 51 در تهران به دنیا آمدم و تا 3-4 سالگی در تهران بودم و بعد به دلیل اینکه پدرم اهوازی است به اهواز رفتیم و تا 8- 9 سالگی در آنجا بودیم و بعد از گذشت سال اول جنگ به تنکابن شهسوار رفتیم و بعد دوباره در سال های 66 و 67 به اهواز بازگشتیم. در سال 70 وارد دانشگاه کرمان شدم و در این مدت در مسیر تهران – کرمان در تردد بودم تا اینکه 13 سال مهمان زندان ...
داستان اسارت تعداد زیادی از رزمندگان شهرضایی در عملیات والفجر مقدماتی
این جا به بعد را باید جور دیگری می گذراندند، با مقاومت بیشتر. یک روز،دو روز، یک سال، دوسال که هشت سال به طول کشید. نامه ها رد و بدل شد.توافقات انجام شد و در نهایت قطعنامه امضا. قطعنامه امضا شده بود و حالا پچ پچ ها آغاز، عراقی ها که خونشان به جوش آمده بود بالاخره به آرزوی شان رسیده بودند.”کاش بیاید آن روز که از دستتان خلاص شویم.” شده بود ورد زبان شان، وقتی دندان های شان از سر ...
صالح علا: ایران می مانم، به جان مادرم!
که تجارب سال ها زندگی در ایران را داشتند، استاد جمالزاده ایرانی تر هستند. جمالزاده در نامه ای به محمود دولت آبادی که وقتی او به جهت تنگ آمدن تحملش به جهت برخی وقایع روزگارش گله دارد، پدرانه سفارش می کند که بهترین مکان برای تو همان فضای بکر و دست نیافتنی برخی دهات ایرانی است و عین عبارت برای او می نویسد چند ماهی آذوغه بساز و برخی اشعار رودکی و منوچهری را بردار و برای مدتی فارغ از همه چیز ...
یادداشت معصومه آباد درباره وضعیت امروز آزادگان
گروه جهاد و مقاومت مشرق - برعکس همه عکس های قدیمی، خاطرات؛ رنگی اند. حداقل اکثرشان. بعضی هایشان سیاه اند. برای بعثی اند. بی سفیدی. بی روشنایی. سیاه اند مثل آخر خط. مثل دیوار نمور. مثل چشم های نامرد. اما باز هم می گویم؛ اکثر خاطرات، رنگی اند. شکوفه اند در دل کویر. در بطن مرداب. مردهای خاطره های نوجوانی و جوانی من، اکثرا رنگی اند. شفاف اند. واضح اند. حتی در سیاه ترین شب ها. در تارک ترین سایه های ...
آزادگان؛ پرستوهایی که عقاب وار بازگشتند
شهید لشکری را در آنجا دیدم. لشکری 18 سال را در اسارت پشت سر گذاشت. همه ما در سال 69 آزاد شدیم اما صدام او را به بهانه آغاز حمله قبل از شروع رسمی جنگ تا سال ها بعد در عراق نگه داشت و نگذاشت به ایران بازگردد. وقتی به جبهه رفت، همسرش باردار بود اما وقتی بازگشت پسرش دندانپزشک شده بود . شاید خیلی از مردم به واسطه فاصله گرفتن از دوران جنگ با مشکلات و سختی های اسارت بیگانه باشند اما هیچ کس از یاد ...
از اسارت در روزهای اول جنگ تا بازگشت پس از 10 سال به میهن
پسره کله شق تو هنوز زنده ای !؟” بعد از سه روز که فقط آب می خوردم موفق شدم یک غذایی بخورم که آن غذا هم برنج و عدس بود. من به صورت مخفیانه به فرمانده گفتم وقتی نیروهای ایرانی این محل را بمباران می کنند و اوضاع در هم ریخته می شود باید فرار کنیم ولی آنها می ترسیدند و گفتند اگر فرار کردیم و دوباره گیر افتادیم همه ما را می کشند ولی من باز اصرار کردم در این لحظه بود که فرمانده ما ...
دفاع تمام قد مذاکره کنندگان هسته ای از برجام
نمایندگانی از سفارتخانه های خارجی گذشت، از این قرار است: مذاکرات هسته ای واقعه بزرگی در تاریخ تحول سیاست خارجی ایران به حساب می آید و بالطبع تاثیرات آن روی سیاست داخلی ملموس بوده و توسعه همه جانبه را به همراه داشت. بیش از 12 سال از نقطه عطفی که مذاکرات آغاز شد، با سه کشور اروپایی می گذرد که نهایتا به برجام ختم شد. داستان بلندی که در تاریخ مناسبات خارجی ایران بدون شک بی نظیر قلمداد خواهد ...
رخشان بنی اعتماد: صریح و بی پرده حرف می زنم
عباس در فیلم زیر پوست شهر می شود. آن موقع زیر پوست شهر هنوز ساخته نشده بود اما فیلمنامه اش را قبل از بانوی اردیبهشت نوشته بودم؛ بنابراین میل به ادامه شخصیت ها پیش از آن که اراده ای ساختاری باشد، نوعی ادامه دادن و زنده بودن شخصیت هاست. دلیلش هم از جایی ناشی می شود که این شخصیت ها به وجود می آیند؛ چون این آدم ها برایم یک بار مصرف نیستند.، ذهنم درگیرشان است. این آدم ها در جامعه هستند و همچنان ...
گفتگو با الیکا عبدالرزاقی، استندآپ کمدین خندوانه (عکس)
... و حتما بخشی از این انرژی به تفاوت صددرصدی نقش فریبا با تجربیات اخیر تصویری شما که کمدی بوده اند، برمی گردد. - بله؛ برای من این نقش اهمیت ویژه تری داشت. همیشه تله فیلم و تئاترهای جدی به من پیشنهاد شده و می شود اما خیلی خیلی مشتاق بودم بعد از سال ها و حالا که در کمدی شناخته شده هستم، یک سریال جدی پیشنهاد شود. سر تمرین کار افشین هاشمی بودم که ایشان این نقش را پیشنهاد دادند و آقای ...
صدای امام به آزادگان روحیه می داد/ روایتی خواندنی از روزهای سخت اسارت
کمبود تغذیه در دوران اسارت وزن زیادی کم کرده و ضعیف شده بودم. (البته با استقبال گرمی که مردم کردند توان من مضاعف شد و توانستم که در مجالس شرکت کنم.) مادر مرحومه ام وقتی که شرایط من را دید که خیلی ضعیف هستم، هر روز غذای مقوی می پخت و می گفت بخور تا تقویت شوی و بتوانی به سخنرانی بروی و یا دیگران را مشایعت کنی. رستار در پایان تأکید کرد: محبت های خانواده و دوستان و استقبال گرمی که از ما کردند باعث تقویت روحیه و توان جسمی و روحی من و دوستان و همرزمانم شد که بتوانیم برخی از خاطرات روزهای اسارت را انتقال دهیم تا به عنوان سند مقاومت، گذشت و ایثار آزادگان ثبت شود. ...