سایر منابع:
سایر خبرها
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از ایلام بیدار ؛ شهید مرتضی ساده میری روز بیستم دی ماه 1340 در ایلام به دنیا آمد. خانواده مذهبی شهیدساده میری به عشق اهل بیت(ع) و به خصوص حضرت امیرالمؤمنین امام علی (ع) نام ایشان رامرتضی نهادند . شهید تحصیلات خود را در شهر ایلام آغاز و با موفقیت به پایان رساند. سابقه مبارزه شهید مرتضی ، تنها به دوران جنگ بر نمی گردد ، در سال های اوج گیری انقلاب ...
به گزارش خبرگزاری رسا ، مصطفی ردانی پور در سال 1337 در منطقه پشت مسجد امام شهر اصفهان متولد شد. پدرش از راه کارگری و مادرش از طریق قالی بافی مخارج زندگی خود را تأمین می کردند. سخت کوشی و تلاش، با زندگی مصطفی عجین شده بود، به طوری که در 6 سالگی (قبل از آنکه به مدرسه راه یابد) به مغازه کفاشی می رفت و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود. ردانی پور سال اول طلبگی را ...
مراسم رهبر جهانی خود را به این عظمت با همکاری احزاب جهادی اهل سنت برگزار کنیم. رمزگشایی نامه رحلت حضرت امام(ره)، جهان اسلام را عزادار کرد. ما شیعیان افغانستان چون در اقلیت هستیم، ایران و امام را یگانه حامی معنوی خود می دانستیم. به همین دلیل، نبودن حضرت امام(ره) برای ما خیلی جانکاه بود. برای اینکه خاطرۀ وفاداری مجاهدان گردیز را با امام(ره) تازه کنیم و مهم تر از آن، وفاداری جبهۀ ...
دیگر عواملی که روحانیت برای بسیج سیاسی در انقلاب اسلامی از آن به طور گسترده استفاده نمود، مراسم گوناگون مذهبی از قبیل دهه های محرم و صفر و اعیاد مذهبی بودند. از این گذشته برخی از مراسم مذهبی دیگر مانند مراسم ختم و چهلم ها و... نیز بهترین مکان برای آگاهی و بسیج توده ها محسوب می گشت. حتی جرقه اولین مخالفت ها نیز در مراسم ختم فرزند امام(ره) در سال 1356 زده شد وشاید بتوان گفت آخرین ضربه به ...
به گزارش شهدای ایران ، روزگاری رهبر کبیر انقلاب اسلامی(ره) در مورد وصیت نامه شهدا می فرمود: این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. چند سال پیش بود که رهبر معظم انقلاب هم در یکی از دیدارهای رسمی شان به خواندن وصایای شهدا توصیه داشتند. ایشان در این زمینه فرمودند ...
از زبان خودتان بشنویم. متولد سال 1333 هستم. پدرم تاجر پارچه بود و در شهرستان ابهر زندگی می کردیم. تا کلاس ششم ابتدایی در آنجا درس خواندم. اگر در شهرمان پنج نفر ثروتمند بودند، پدر من ششمین نفر بود. منتها در همان زمان که ششم ابتدایی بودم پدرم ورشکسته شد. به یکی از روستاهای اطراف با خانواده برای شرکت در یک مراسم عروسی رفته بودیم. آن زمان عروسی ها هفت شبانه روز بود. وقتی از عروسی برگشتیم ...