سایر منابع:
سایر خبرها
فیلم موروثی؛ بحران های شخصیتی قابل لمس
می کرد تا جمجمه ام را بدون بیهوشی بشکافد و نما های پایانی اش را برای همیشه روی مغزم خالکوبی کند و آن صدا های گوش خراش و آن جملاتِ هولناک را در دالان های گوشم زندانی کند تا همچون اشباح سرگردان برای همیشه درون سرم آواره باشند رها کنم. مدت ها بعد از اینکه بر اثر جراحی سنگینی که پشت سر گذاشته بودم به در و دیوار خیره می شدم و سعی می کردم خودم را به دیدن و شنیدن آن تصاویر و صدا ها که ظاهرا ...
روایت تلخ قربانی اسیدپاشی تبریز از روز حادثه؛ حرف مردم بیشتر از اسید من را سوزاند
اسمش مریم بود، مردی که 11 سال همراه و همسر او بود، مریم را به این حال انداخته بود! ولی برخلاف افرادی که به آن ها اسید پاشیده می شود، صورت مریم کمتر آسیب دیده بود و بیشتر بدن و دست هایش سوخته بودند. مشغول اینستاگردی بودم که دیدم فیلم گفتگو با یک خانم که سروصورتش باندپیچی شده است، در پیج یکی از روحانیون فعال فرهنگی و اجتماعی بود، کنجکاو شدم و فیلم را دیدم. اسمش مریم بود، مردی که 11 سال ...
ما از اسب افتاده ایم
بختیاری و فولاد و ذوب آهن هم کم باشد. آنقدر کلمه زکات را از دهان این و آن شنیده ام که حالا با حساسیت بیشتری تابلوهای زکات را نگاه می کنم. در شرق اصفهان قدم به قدم این تابلوها را می بینید. پرس و جو لازم نیست؛ اینجا تا همین چند سال پیش چنان آباد بوده که مردم را به دادن زکات تشویق می کرده اند و حالا چه معنایی دارد وقتی همه می گویند زکات خور شده ایم؟ جمله دیگری را هم اینجا زیاد می شنوید؛ آب ...
جاده ای که به سمت خدا می رفت
چه گشتم، مجید را نیافتم، تا با او خداحافظی کنم. چند روزی طول کشید تا مأموریتم تمام شد. وقتی که برگشتم، مجید همراه گردان رفته بود. در قسمت امدادگری مشغول به کار شدم. شب دومی که در اورژانس صحرایی سرگرم کار بودم، یکمرتبه سر و صدای بچه ها و شلیک مداوم توپخانه بالا گرفت. صدای انفجار زمین را می لرزاند. یکی از بچه ها گفت : امشب بچه ها در حال پیشروی هستند. بی اختیار سرم را به طرف ...
خاطره گویی جانبازان جنگ در حج
یک بار خواب دیدم. حدود هشت سال پیش. زیر فشار عصبی شدیدی بودم. خندان از در خانه آمد تو، با همان لباس سپاهی و گفت: حواسم بهت هست. خیالت راحت. راست می گفت. صبح که بلند شدم دلم قرص بود و آن مشکل هم به بهترین شکل حل شده بود. حالا منتظر نیستم خوابش را ببینم. شهید در معرکه و تشنه لب و سر از تن جدا شده و بی مزار نیازی به ثواب عمره نیابتی من ندارد. فقط می خواستم بگویم، ممنون که هوایم را داشتی. به یادت هستم. همین. ...
71 سال آموزش برای معرفی فرهنگ غنی ایران به دنیا/موسسات آموزشی درآمد را به ارزش ترجیح داده اند
علوم را انگلیسی یاد گرفتم. تا 18 سالگی در آن مدرسه بودم، فارسی ام خوب نبود با این حال در کنکور آن زمان ثبت نام کردم و قبول شدم هرچند که فارسی انم را دانشگاه قبول نمی کرد. چطور شروع به آموزش زبان انگلیسی کردید؟ شکوه: با دو تا اتاق شیک شروع کردم، با 8 تا شاگرد، آموزش زبان انگلیسی را خیلی دوست داشتم، بعد از یک سال دیگر ساختمانی که گفته بودیم نمی توانستم کار کنم، جایمان ...
پسرم و 11 نفر از دوستانش با هم مفقود شدند
گرفته و خواسته بود به جبهه برگردد. همانجا به ما گفت که بعد از ظهر به جبهه می روم. عصر همان روز همراه با دوستانش به جبهه رفتند. مهدی خوش سیرت وقتی چشمش به علی و وضعیت جسمی اش می افتد، می گوید: چرا با این اوضاع آمده ای؟ علی برای اینکه بچه ها روحیه بگیرند، عصا را بر زمین می اندازد و تپه ای را که در آنجا بود بدون عصا بالا می رود و می گوید: ببینید پای من هیچ مشکلی ندارد. 12 مفقودالاثر آن ...
دختر 13 ساله از مرد 70 ساله آبستن شد !
سال بعد درحالی که باردار شده بودم آرام آرام می فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده است. خلاصه چهار سال بعد از آن پیرمرد طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم اما او در جاده سرد و یخ زده اعتیاد گم شده بود و چند سال بعد ، به امید روزگاری بهتر بار و بندیلم را بستم و به یک شهر بزرگ مهاجرت کردم. 19 سال بیشتر نداشتم که خانه ای را در حاشیه شهر اجاره کردم و برای گذران امور زندگی به کارگری در منازل مردم پرداختم ...
با خواندن این مطالب، اگر از خودمان خجالت نکشیم...!
...> - وقتی به سمت آخرین مجروح می دویدم، یک دفعه احساس کردم چیزی به کمرم خورد. انگار نصف شده بودم. به یاد حرف های برادرم افتادم. فهمیدم من هم مثل او نخاعی شده ام. خونریزی ام شدید بود. شرایط انتقال ما به عقب وجود نداشت. مجروحان و شهدای زیادی در اطراف من بودند. از شدت ضعف بیهوش شدم. قبلش حس می کردم انگار با شهادت فاصله ای ندارم. شهادتین را خواندم و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، عراقی ها را در چند متری ...
راز شناسنامه سفید داماد در چهارمین ازدواج لو رفت
همانجا شروع شد. چون خانواده داماد چیزی در این باره نگفته و توافقی هم نکرده بودیم. بنابراین مراسم ازدواج به هم خورد و همه فامیل دو طرف از موضوع با خبر شدند. در این میان یکی از آشنایان دامادم به سراغم آمد و گفت؛ داماد قبلاً هم دو بار ازدواج ناموفق داشته و این موضوع را از شما پنهان کرده است. با شنیدن این حرف انگار آب یخ روی سرم ریخته باشند، بی حس و کرخت شدم. چند روز خواب و خوراک نداشتم. دخترم هم ...
آوازهایی بالاتر از حد انتظار/پیشرفت برگزیدگان سال قبل
قسمت مقدماتی ناامید بودم اما با دیدن اجراهای امروز غافلگیر شدم. نمی دانم چرا گروه سنی ب آن طور که باید نبودند. البته اجراهای امسال نسبت به سال گذشته بسیار بهتر بود. وی با قدردانی از دست اندرکاران برگزاری جشنواره توضیح داد: نقش دبیرخانه و دبیر جشنواره عالی است. یکی از حسن های جشنواره موسیقی جوان حضور دکتر اسعدی است و در مجموع تمام اعضای برگزاری جشنواره عالی هستند و در حال حاضر این جشنواره ...
بانوان ورزشکار ایرانی بیدی نیستند که با حرف های شبکه های معاند بلرزند/مدال باارزشی بیاورم تقدیم رهبری ...
سازی مسابقات آسیایی در همان مدتی که در چین بودم، شکل گرفت و تغییرات بارزی در ورزش من اتفاق افتاده بود و بسیار نتیجه خوبی داشت. دانشجو: چه برنامه ای برای آینده ورزشی خود پیش بینی می کنید؟ می دانید که ووشو یک ورزش المپیکی نیست؛ هرچند صحبت هایی برای ورود این ورزش در المپیک 2020 توکیو صورت گرفته است؛ اما کماکان هدف ما بر تمرکز روی المپیک آسیایی است و خداراشاکرم که در این سن تجربه ...
گام به گام با ولایت پیشگان در کوی علوی
پیامکی که به دست مان رسید اعلام شد پیاده روی بعد از نماز مغرب و عشاء و آن از هم جلوی درب مسجد فاطمه الزهراء خیابان مدرسه آغاز می شود. بخت با من یار بود که فاصله زمانی محل زندگی ام تا مسجد فاطمه الزهرا(س) به 10 دقیقه نمی رسد و ساکن همان محل هستم؛ بنابراین به محض اطلاع عزم خود را جزم و به سوی مسجد روانه شدم. به محض ورود به مسجد جویای چند روحانی نام آشنا بودم به این امید که جزئیات دقیقی از مسیر ...