سایر منابع:
سایر خبرها
40 سال 40 روز – سال 63
...: وقتی که شب می رسه آسمون سیاه می شه غم و غصه تو دلم قد یه دنیا می شه وقتی که دستای تو خونمون در می زنه دلم من پشت دیوار از خوشی پر پر می زنه تو می تونی غمامو خواب کنی تو می تونی گونه های خیسمو پاک کنی تو می تونی تو می تونی دلمو شاد کنی تو می تونی منو از درد و غم آزاد کنی تو می تونی نانوایی جهاد عبدالرضا نعمت اللهی ...
توضیحات احمد خاتمی درباره زندگی داماد هرمزگانی اش و حواشی آن
به گزارش جنوب ایران، حجت الاسلام سید احمد خاتمی عضو مجلس خبرگان گفت: با ریا مخالفم. اینکه خانه، خانه بسیار شیکی باشد، اما ظاهر آن را سیمان بزنند که مردم نگویند خانه فلانی شیک است، من معتقدم همانگونه که هستید باید زندگی کنید، ولی ساده. باید جوری زندگی کرد که اگر مجری پرسید خانه شما چطور است با خیال راحت آن را بگویید. مثل من که بنده به خیال خودم طوری زندگی کردم که راحت آن را گفتم. به گزارش انتخاب ، حجت الاسلام خاتمی در گفت وگویی به موضوع ...
آیت الله خاتمی: کامپیوتر را من به علما معرفی کردم/ به سازنده خانه ام گفتم سونا بسازی اولین کسی که پشتم ...
هجمه آوردند و به اصطلاح فضای مجازی... حذف را چه می گویند؟ در اینستاگرام دوبار ریپورت شدم/ برخی در فضای مجازی از نقدهای باز می گویند اما ظرفیتی اندازه ته استکان هم ندارند/ عده ای بیکار در فضای مجازی فقط کارشان اهانت و هتاکی است/ تلگرام ممنوع شد، از آن بیرون آمدم باشگاه خبرنگاران جوان: بلاک؟ آیت الله خاتمی : خیر. دفعه دوم به یک مناسبتی گفتند، باز حذف شدیم من دیگر به ...
بسیاری از گرانی ها ربطی به قیمت ارز و طلا ندارد/ هر روز قیمت اجناس را می پرسم/ برای هیچکدام از دامادهایم ...
هم خرج کردیم که به مرحله نازک کاری به اصطلاح رسید. صاحبخانه ای که به ما فروخته بود زیرزمین زیر حیاط را خالی کرده بود برای اینکه سونا درست کند، من به او گفتم نمی خواهد این کار را انجام دهید من آنجا را انباری می کنم. او گفت: آقا نعمت خدا و حلال خدا که بر شما حرام نیست! این بازی ها چیست. به او گفتم اگر من اینجا را حمام سونا درست کنم اولین کسی که اینجا و آنجا پشت من حرف خواهد زد تو هستی. از ما انتظار ...
سید احمد خاتمی: اینکه می گویند پست دامادم به خاطر نسبتش با من نبوده، را نوبخت باید بگوید / پدر یکی از ...
نعمت خدا و حلال خدا که بر شما حرام نیست! این بازی ها چیست. به او گفتم اگر من اینجا را حمام سونا درست کنم اولین کسی که اینجا و آنجا پشت من حرف خواهد زد تو هستی. از ما انتظار ندارند که در خانه ما حمام سونا باشد. در پریزهای برق حتی گفت که برویم پریزهای رنگ طلایی بگیریم، گفتم همان ساده اش را بگیرید، ما در همان خانه ساده زندگی کنیم و نگویند پریز خانه فلانی طلایی است، نمی گویند رنگ طلایی است. با ...
هیچ وقت از صورتش نفهمیدم که عاشق شهادت است
شد که از در می آمد تو و او را با محمدرضا اشتباه می گرفتم و جا می خوردم؛ فکر می کردم رضا آمده، عکس هایشان را که می بینید متوجه این قضیه می شوید، وقتی حسین می خوابید تا صبح شاید سه یا چهار بار می رفتم بالای سرش، صورتش را نگاه می کردم و قربان صدقه اش می رفتم. آن قدر خانه را از محبت پُر کرده بود که با نبودن دو پسر دیگرمان را احساس نمی کردیم. محبتش فقط برای ما هم نبود؛ برای دختر محمدرضا هم پدری می کرد ...
روایت دردناک پدر یکی از دانش آموزان جان باخته در حادثه آتش سوزی مدرسه ای در زاهدان: وقتی نماینده مان فکر ...
...، هر کسی که مطابق میل شان رفتار کند و خرج تبلیغاتشان را داده باشد هر کاری هم کند می ماند. رییس هیات کشتی امسال گفت مرتضی تو کشتی گیر خوبی بودی بیا و در رده پیشکسوتان کشتی بگیر. من هم گفتم خدا را شکر از زندگی ام راضی ام پس کشتی می گیرم اما الان کمرم شکست. چطوری می توانم دیگر کشتی بگیرم؟ اصلا دیگر نمی خواهم زنده بمانم. من یک دختر 18 ماهه هم دارم. صبا 7 سال داشت اما مثل یک ...
وسایل بیت المال را بدون تعمیر پس نمی داد
کشاند تا اینکه در منطقه فکه حین تفحص پیکرهای شهدا بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. در ادامه روایت هایی از زبان مادر شهید را می خوانیم. تا حلوای تو را نخورم نمی میرم شهید بکش لو خبر داد که شب عملیات ترکش خورده و به بیمارستان منتقلش کردند. پرس و جو کرد و متوجه شدم دستش ترکش خورده. نصف روز در بیمارستان ماند و دوباره به منطقه برگشت. من که رسیدم بیمارستان نبود، شهید بکش لو داوطلب ...
نرگس صدایم می کردند اما پسر بودم
شدم گریه می کردم و فقط به خدا می گفتم چرا؟ مگر چه گناهی کرده ام که این طور متولد شده ام. تو باید پسر شوی زندگی احمد به همین روال ادامه داشت تا اینکه یک روز یکی از اقوامشان به خانه آنها آمد. زمستان پارسال بود. مادرم درباره مشکل و نداشتن هزینه های درمان من به فامیلمان گفت. پس از آن او، موسسه ای داخل شهر را به ما معرفی کرد و گفت: شاید آنها بتوانند برای من کاری کنند ...
کسانی که نتوانستند پرسپولیس را بچرخانند، می خواهند آن را بخرند
پرسپولیس به بخش خصوصی در گفت و گو با برنامه تهران ورزشی رادیو تهران اظهار داشت: در دوره خودم گفتم خصوصی سازی یک سرگرمی است. به پوری حسینی (رئیس سازمان خصوصی سازی) گفتم شما بهتر می دانید این کار انجام نمی شود. شما از یک کت شلوار، تنها دکمه اش را می فروشید و کت و شلوار سالم به دست کسی نمی دهید. چند سال پیش یک خبرنگار به من گفت تو نوستراداموس هستی و من گفتم نه. من مسئولان و جامعه را می شناسم. کلاهی ...
روایت جهانگیر درویش از روند ساخت استادیوم تختی تا ساختمان صداوسیما
.... بالأخره بعد از اینکه به خارج از کشور رفتم و بعد برگشتم، فرصتی فراهم شد تا با ایشان دیدار کنم. همانطور که می دانید، همیشه سر جوان ها داغ است و زود جوش می زنند، من نیز به خاطر جوانی کارهای سیاسی می کردم و به شدت چپ بودم. یک روز متوجه اشتباهم شدم و با خودم گفتم نتیجه کار من چه خواهد شد؟ به همین خاطر تصمیم گرفتم همه کتاب های سیاسی خود را بسوزانم و از بین ببرم. البته کار سختی بود و من از برادر و ...
از ارتفاع می ترسید اما عاشق پرواز بود
سپردمش به خدا. آماده شد و رفت. رزمایش داشت. با خلبان 130 C که خبرنگاران و اهالی رسانه داخلش بودند، برای پوشش برنامه؛ بعد از اینکه بدرقه اش کردم به کارهای روزمره خودم رسیدگی کردم، اما همش حس می کردم حالم بده، حس بدی داشتم، دختر بزرگم هم که بعد از ظهر اومد پیشم، گریه افتادم و بهش گفتم صبح تا حالا حالم خوب نیست، الان میای یه سر بزنی؟ نمی دونم چرا مرتب حسین تو ذهنم مرور می شد؛ فکرم از جایی به جای دیگه می ...
شهیدی که برای انتقام خونش 750 داعشی به هلاکت رسیدند
پرسیدیم که پدرت کجاست، می گفت رفته سوریه از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) دفاع کند. می گفتم تو چرا نرفتی، می گفت بابا من را نبرد؛ ولی گفته مراقب مادرت باش، من می روم و برمی گردم و مادرت را هم با خودمان می بریم. یوسف خیلی از خلقیات پدرش را دارد، دو شب پیش از او پرسیدم دلتنگ پدرت نیستی، سرش را پایین انداخت و گفت چرا دلتنگش هستم؛ اما دوست دارم زودتر بزرگ شوم و به سپاه بروم و انتقامش را بگیرم ...
آیت الله جاودان؛ سالک طریق اهل بیت
...: استاد علامه سید مرتضی عسکری. فکر می کنم در همان جلسه بود که من احساس کردم گمشده ای داشته ام که خود بدان توجه نکرده بوده ام و اکنون بدون هیچ سعی و کوشش آن را یافته ام. شاید تا مدت ها هر روز پنج شنبه که از مجلس درس بیرون می آمدم دنیا در نظرم رنگ تازه ای یافته بود و به حقایقی در اسلام و تاریخ آن دست یافته بودم که در تصورم نمی گنجید. این استاد اخلاق درس فلسفه را نیز در محضر بزرگانی چون آیت ...
با گل و شیرینی به استقبال من بیا/دیدار در یک شب برفی
ا قبول این مهریه حرف رهبرم زمین می ماند، مگر رهبر نگفته است مهریه ازدواج 14 عدد سکه باشد ؟ به خواستگاری گزینه دوم رفتیم و محمدرضا به آن دختر خانم گفت من به ماموریت می روم و او گفت اشکالی ندارد پدر من هم به ماموریت تهران می رود ، محمدرضا گفت ماموریت من به کردستان، پاوه و سوریه است ، وقتی محمدرضا این حرف را زد، خانواده آن دختر با خواستگاری و ازدواج مخالفت کردند. مادر اگر شهید ش ...
متن تبریک تولد کودکانه
...> اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی، اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی، اگه ستاره بودی روشن ترین بودی و حالا که کوچولوی منی عزیز ترینی. ~~~~~✦✦✦~~~~~ الهی همیشه مثل چراغ راهنمایی باشی لپت همیشه قرمز روی دشمنات زرد دلت همیشه سبز تولدت مبارک ~~~~~✦✦✦~~~~~ تمام آدما فدات خوش به حال مامان و بابات تو امروز اومدی و ما شدیم کیش و ...
معیاری برای تحقق مدیریت تراز اسلام
دوم مصمم بودند که نامزد نشوند، اما در عین حال امام فرمودند: بر تو واجب عینی و تعیینی است -هر دو را گفتند- گفتند: هم واجب عینی است، هم واجب تعیینی است؛ خب بنده هم برخلاف میل خودم قبول کردم و رفتم. رهبر انقلاب آنگاه یادآور شدند درست این است که اگر چنانچه تکلیفی وجود ندارد، واجب بر انسان نیست، انسان نرود به سراغش و دنبال نکند آن را. بله، اگر چنانچه ناچار شد، ناگزیر شد، به گردن انسان گذاشته شد، آنجا ...
آوازخوانیِ کودکانی که خانواده، منبع درآمد می بیندشان و ما، نابهنجاری
شود و دیگری تغییراتی که در جامعه به وجود می آید. مثلا بچه ای که می آید شعرهای مولانا را و موسیقی سنتی را به صورت درست یا نزدیک به درست روی سن اجرا می کند و بعد مخاطب می فهمد این همان بچه کاری است که من همیشه از دستش کلافه بودم و به عنوان یک ناهنجاری اجتماعی به او نگاه می کردم، به این فکر می افتد که خودش هم می تواند در حوزه ای که درش تخصص دارد چیزی به این کودکان بیاموزد. شما فرض کنید مثلا هنرمندان ...