سایر منابع:
سایر خبرها
خانواده های شان. برای ما که آتش و فروریختن پلاسکو را از تلویزیون، فیلم ها و کلیپ های منتشرشده در فضای مجازی دیدیم، حادثه پلاسکو در لغت حادثه ملی بود اما به آنهایی که همه زندگی شان در این آتش سوخته، چه چیزی باید گفت؟ اصلا در این دو سال چند نفر از ما به بازماندگان این حادثه ملی و سرنوشت شان فکر کردیم؟ واقعیت این است که آن حجم از همدردی و ناراحتی ها برای ما تمام شده و کم کم فراموشش کرده ایم ...
نوآوران آنلاین - شنبه دومین سالگرد آتش سوزی و ریزش مرگبار ساختمان پلاسکو بود، داغی که بر دل خانواده های 16 آتش نشان و شش شهروند نشست، به قدری سنگین بود که گذشت زمان سردش نکرد، اجتماع خانواده های شهدا در مقابل این ساختمان نیز نشان داد که این داغ حالا حالاها سرد نخواهد شد، مخصوصا اینکه پرونده شان هنوز به نتیجه نهایی نرسیده است. مادر شهید نظری که فرزندش را در حادثه پلاسکو از دست داده است ...
بیمارستان رفتم. الان دو سال از آن حادثه گذشته ولی مثل همان روز اول همه صحنه ها را به خاطر دارم. آن روزها الهه زن برادرتان در جلسات بازپرسی منکر دخالت در این حادثه بود و مدعی بود که پای نفر سومی در میان است. هنوز هم بعد از 2 سال همان حرف ها را تکرار می کند اما همه شواهد و مستندات علیه اوست. من خودم صدای او را شنیدم. دست او را روی صورتم لمس کردم. قد و چشمان او را از نزدیک دیدم ...
های اسلامی شده بود. اگر چه در آن زمان هنوز امپراتوری عثمانی به عنوان نماد کشورهای اسلامی حضور داشت و در کشور قدرتمندی به شمار می آمد، اما به دوران افول خود نزدیک می شد که تقریباً چند دهة بعد در جنگ جهانی اول هم به کلی از هم پاشید. امپراتوری عثمانی امیدی برای کشورهای اسلامی بود که بتوانند مدافع کشورهای خود باشند؛ اما این امید هم از دست رفت. در چنین فضایی امیرکبیر به عنوان یک نیروی کارآمد ...
و مردم زیادی قربانی می شدند اما پسرم و همکارانش آن طور با زجر مردند تا مردم نجات پیدا کنند. ما دو سال است که داریم این حرف ها را به مسئولان می زنیم؛ به تازگی هم به شهردار جدید همه گلایه هایمان را گفته ایم. ما هنوز هم می خواهیم که نام شهید برای عزیزان از دست رفته مان ثبت شود و شهرداری پیگیر این کار باشد. آن زمان دیه را پرداخت کردند که به عروسم تعلق گرفت اما مگر پول جای عزیز ما را می گیرد. الان ...
-که پلیس در این میانه مهرومومش کرده بود- سرجایش بود. در آن زمان، خانواده هنوز تقریبا کامل جمع و پابرجا مانده بود. حتی پدربزرگش هم هنوز بود. با موهای سفیدش روی صندلی متحرکش می نشست و خود را جلووعقب می کرد. با تصادفی که کرده بود قدرت تکلمش را از دست داده بود. او پسر بزرگش بود و بزرگ ترین نوه خانواده نیز، و تنها فرزندی بود که در آن عکس بود. بین پدربزرگ و مادربزرگ نشسته بود و شلواری پاره پوره پوشیده ...
شده و آمده بیشتر در مورد شرایط درمان بیماری همسرش بفهمد. مادری که دخترش چند سالی است به طور کامل نابینا شده. او از کرمان خودش را به همایش رسانده دخترش حتی حاضر نیست در چنین جمعی به عنوان نابینا حضور یابد و مادر آمده در مورد درمان مشکل دختر، اطلاعات بیشتری بگیرد. و پدری که با اندوه فراوان از پسر نابینایش می گوید که الان 15 سال دارد و به دلیل اوج گرفتن شدت مشکل؛ امسال وارد مدرسه نابینایان شده. بشدت ...