سایر منابع:
سایر خبرها
را جاری کردیم و همه چیز تمام شد، رفتم و پدرشوهرم را بغل کردم. طوری که حاج آقایی که آنجا بود گفت هرکس اینجا می آید با دعوا بیرون می رود ولی شما همدیگر را بغل کردید. آقای محمدی همه طلاها را می فروشد و یک ماشین می خرد تا خودش را از تلخی و تنهایی دوران طلاق خلاص کند. برای همین همه آخر هفته ها را به شمال می رود تا کمتر در خانه باشد. خانم مبینی همه تلاشش را می کند که چیزی او را یاد همسر سابقش ...
خوانساری که ایشان نفوذ دارند و روی شخصیت ایشان حساب می کنند، اگر اجازه می دهید من از طرف شما بروم خدمت ایشان و از ایشان درخواست کنم به ما کمک کنند. امام فرمود فکر خیلی خوبی است. بلند شوید بروید و سلام من را هم به آقای خوانساری برسانید. آقای خوانساری یکبار آمده بودند خمین و ما استقبالی از ایشان کرده بودیم و یک آشنائیت آنجا پیدا کرده بودیم. رفتم خدمت ایشان و گفتم جریان این است و ما یک چنین ...
...> ** لیست مشروب اهدایی از طرف سلطنت بریتانیا! تسنیم: شما را مجبور کردند که به عمان بروید یا داوطلبانه رفتید؟ امیریان : مجبورمان کردند که برویم. چند دقیقه ای پس از آنکه استقرار یافتم، لیستی را برای من آوردند تا آن را امضا کنم که لیست ماهیانه مشروب و ویسکی اهدایی از سوی انگلستان به افسران ایرانی بود. گفتم "خوردن مشروب از نظر اسلام حرام است و من نه مشروب می خواهم و نه پول آن را ...
قبلاً دشمن مردم ایران نبودند، نه. قبلاً هم دشمن بودند. دقیقاً صد سال پیش، قحطی و وبای بریتانیایی، نصف جمعیت ایران را روانه قبرستان کرد و زمینه ساز روی کار آمدن رضا پهلوی شد وگرنه رضا ماکسیم کجا و شاهی کجا؟ لاتی که آوردند و بدبختی که بردند. پسرش هم بدتر از او. سال 22 و در کنفرانس تهران، روزولت، استالین و چرچیل، رؤسای آمریکا، شوروی و بریتانیا بدون اطلاع شاه به ایران آمدند و شاه را به هیچ انگاشتند. ...
.... هم حس کنجکاوی کودکانه و هم حس مسئولیت پذیری که در نبود پدر و مادر در خانه برایم به وجود آمد باعث شد من هم به بیرون از خانه بروم. صدای تظاهرات مردم در همه جا شنیده می شد. وقتی به بیرون از خانه رسیدم خیابان ها خیلی شلوغ بودند. منزل ما در وسط شهر بود. مردم در خیابانی که منزل ما در آن قرار داشت تظاهرات می کردند. من با شلوغی خیابان ها در بین مردم جلو می رفتم. در مقابل مردم پلیس و ارتش را می دیدم که ...