سایر منابع:
سایر خبرها
اولین زن دریانورد ایران + عکس
روی آب بودم تجربه های بسیاری برایم به همراه داشت، در این دوره، آموزش های مختلفی را دیدم از شنا و حتی غواصی گرفته تا تعمیر و هدایت کشتی و قایق روی آب در طوفان و شرایط بحرانی که این آموزش ها مرا برای کار بیشتر از قبل آماده کرد. در روز آخر، ما در دبی مستقر شدیم و من منتظر کاپیتانی بودم که باید جایگزین من در کشتی می شد. ایشان آمدند و من کشتی را به ایشان تحویل دادم و با هلی کوپتر به ...
ماسکرانو: با مسئولین یوونتوس ملاقات کرده بودم؛ بنیتز من را برای پیوستن به لیورپول متقاعد کرد
با مسئولین یوونتوس ملاقات کرده بودم، اما رافائل بنیتز توانایی متقاعد کردن مرا برای پیوستن به لیورپول داشت. نمی دانم که او چگونه این کار را انجام داد، اما به او گفتم که نمی خواهم برای وستهم بازی کنم، پس چگونه می توانم در کنار بازیکنانی همچون محمد سیسوکو، ژابی آلونسو و استیون جرارد بازی کنم؟ با این حال او به من گفت که هیچکدام از بازیکنان مذکور توانایی های تو را ندارند و این دروغ نبود. ...
دستور ویژه شاه به گمرک درباره حضور زنان خارجی
مسافرت مطالعه می کردیم مجددا گفت: دکتر متین دفتری با خرج خودش به آمریکا می آید و اگر او را جزء هیات ببریم خرج یک نفر صرفه جویی می شود. گفتم: اگر بخواهید اینطور صرفه جویی کنید یقینا افراد زیادی هستند که برای تبرئه خود و داشتن افتخار عضویت این هیأت حاضرند مخارج تمام هیأت را بپردازند . باز هم موضوع صحبت تغییر کرد و پس از مدتی دوباره عضویت آقای دکتر متین دفتری مطرح شد. گفتم: آخر ...
بخش های خواندنی کتاب یک عاشقانه آرام
لباس تازه ات را اندازه می کنی عاشقم نه آنطور که آن وقت ها بودی. من تو را عاشقم نه خاطراتت را، و تو چون مرا دوست نداری، به آن یک مشت خاطره- سنگواره های تکّه تکّه- آویخته ای... و سرانجام مردِ عاشق، یک روز مُرد، در حالی که همسرش را هنوز هم عاشق بود و همسرش با اینکه پا به سن گذاشته بود، چهارماه و چهارده روز بعد، با مرد جوانی عروسی کرد. مرد جوان، از همان شب اول، نشست پای تصویرنُما و غرق در تماشای یک فیلم ...
خیریه برای برآورده شدن آرزوی پیش از مرگ
.... ماریو مادرزاد مشکل یادگیری داشته و 25 سال در این باغ وحش کار می کرده. هر روز کارش که تمام می شده به حیوان ها سر می زده. آن روز لپلار و اکسو او ا می برند که آخرین بار حیوان ها را ببیند. به زرافه ها که می رسند، مسئولان باغ وحش می گویند: می توانند بروند تو . ناگهان یکی از زرافه ها جلو می آید و صورت ماریو را می لیسد. آقای اکسو می گوید: ماریو بیمارتر از آن بود که بتواند حرف بزند، اما ...
بعثی ها پایکوبی می کردند و می گفتند: دختران خمینی را گرفتیم
شهادت رسید] رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون حالا حتی زیر بار یه خط نامه ام نمیری که لاقل دلمون آشوب نباشه؟! گفتم: آخه تو این آتیش و خون دنبال کاغذ و قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه می زنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس من زنده ام . ... [حالا بعد از گذشت بیش از دوسال که در زندان های امنیتی عراق بودم] برگه آبی رنگی به دستمان ...
سناریوی عجیب مرد اسیدپاش در دادگاه
.... حداقل او هم مثل من یکی از گوش هایش را از دست بدهد تا متوجه شود با من چه کرده است. در ادامه مادر لیلا نیز از دادگاه تقاضای قصاص متهم را کرد. سپس خود متهم درحالی که باز هم اسیدپاشی را انکار کرد، به قضات گفت: من نه معتاد بودم و نه همسرم را اذیت می کردم. همیشه این همسرم بود که مرا اذیت می کرد و حتی تهدیدم هم می کرد. او خیلی مرا اذیت کرده بود، تا این که روز حادثه من از محل کارم بیرون ...
بازیگر مشهور و رفاقت با فروغ و سهراب!
خودم را دوست داشتم. جالب آن که مادرم با این قضیه کنار نمی آمد و اوقاتش تلخ بود. او تحصیلکرده دانشسرای مقدماتی بود و خط خوبی داشت و برای من با آن خط زیبایش یادداشت می نوشت که تو دل مرا شکستی! من هم خیلی از این موضوع ناراحت بودم اما اسم خودم را بیشتر از شهرزاد دوست داشتم! شما سه سال هند زندگی می کردید؛ چرا به هند رفتید؟ - همسر من نماینده تلویزیون ایران در هند بود و به همین دلیل ...
علامت سؤال های زیاد از بی تدبیری آل سعود وجود دارد/ داشتن ادب قرآنی قاریان مهاجر الی الله
جان بودم، خود را به چادری رساندم، اهالی آن چادر از اهل تسنن کشور مصر بودند به داخل رفتم در استراحت گاهش دراز کشیدم. کمی حالم بهتر شد، از من پرسیدند تو ایرانی هستی و من هم که از جریان فکری آنها نسبت به شیعیان ایران با خبر بودم، گفتم قاری هستم، آنها با شنیدن این حرف خوششان آمد و از آنجایی که تلاوت قرآن برای آنها خیلی مهم است از من خواستند تا برایشان قرآن بخوانم. من با وضعیتی که داشتم و از ...
زندگی مشترک یا میدان جنگ؟
جلب کرده است، اما حالا دست همسرم برایم رو شده بود. به او زنگ زدم و گفتم چرا دروغ گفتی؟ چرا با احساساتم بازی کردی؟ اولش انکار کرد، اما وقتی اسم کسی که خبر را به من داده بود آوردم، دیگر جوابی نداشت. از همان روز لج و لجبازی هایمان شروع شد و هر طور که می توانستیم همدیگر را آزار می دادیم. اوضاع طوری شده بود که هیچ کدام در مقابل خواسته هایمان کوتاه نمی آمدیم. شاید الان فکر کنید ما از هم متنفریم، امااین ...
اندوه ماندگار منا به روایت شاهدان عینی
خورد او را بالا می کشند، اما دوستان گروه تواشیح را دیگر ندیدم. خودم هم در شرایطی بودم که مرگ را می دیدم و زیر لب اشهدم را می گفتم و استغفار می کردم، با این حال برای چند لحظه فضایی باز شد و فشار از رویم کم شد و توانستم از نرده ها بالا بروم و خودم را به چادر حجاج ترکیه برسانم. در آن لحظات هول آور به یاد آیات قرآن افتادم که روز قیامت را تصویر می کند، روزی که در آن مادر از بچه خود فرار می کند و کسی به ...
تا فیلم تمام شود کتاب را خواندم/ خانواده ام آرزو داشتند دکتر شوم
سینما ببر. ما نیز آن زمان برای رفتن به سینما به چهار باغ اصفهان رفتیم. در صف ایستاده بودیم تا بلیط بگیریم. در آن زمان سوم راهنمایی را تمام کرده بودم و یادم هست که افراد تیپ هایی داشتند که با فطرت سازگار نبود و به تعبیری سبک بود. سخنان بسیار بدی نیز می زدند. با تمام این وجود به فرزندان فامیل گفتم: من به سینما نمی آیم. برای شما بلیط تهیه می کنم تا بروید فیلم را تماشا کنید. من اینجا روی ...
آزادی 4 پاسدار پس از 10 روز اسارت
...> - مین چی؟ مین ها را کجا مونتاژ می کنید؟ - من نمی دانم. مونتاژ یعنی چه؟ - مونتاژ یعنی جمع و جور کردن. - نمی دانم. بار دیگر مرا با خشم سر جایم باز گرداندند. از سرنوشت آن 3 نفر دوستم هیچ اطلاعی نداشتم. حدود 7 یا 8 روز بود که از آنان بی اطلاع بودم. به یکی از پزشکان گفتم می خواهم بروم نزد دوستانم، اما دکترها گفتند: ما چنین اجازه ای نداریم. تو تحت معالجه ای ...
اسطوره نادر؛ کابوس متجاوزین آمریکایی
تاریخ ایران و اسلام، پر از اسطوره ها و قهرمانان بزرگ و شگفت انگیز است. برخی از این اسطوره ها، رنگی از خیال یافته اند و واقعی بودن آنها محل شک و تردید است. امثال رستم و آرش کمانگیر و ... اما در سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در دوران دفاع مقدس، اسوه هایی بزرگ تر و والاتر از همه قهرمانان و اسطوره های تاریخی ما ظهور کردند. تعداد قهرمانان ملی ما در 37 سال گذشته از تمام طول تاریخ چند هزار ساله ما بیشتر است. ...
برادری که جا ماند
دو دست و هر دو پا تیر خورده بود و قادر به حرکت نبود. در مرحله اول که رفتیم سایت چهار و پنج را به تصرف درآوردیم، تو محاصره افتادیم، هنگام عقب نشینی عباس که وضع خوبی نداشت رو به من کرد و گفت: خواهشی از تو دارم. گفتم: بگو، عباس جان! گفت: یا مرا بُکش یا هر طور شده مرا به عقب ببر، دوست ندارم تو دست این از خدا بی خبرها اسیر شوم. من خم شدم و او را روی دوشم گذاشتم، ولی خیلی سنگین بود، مجبور شدم او را روی زمین بکشم، یک کیلومتر به هر زحمتی بود او را به عقب آوردم تا این که چند نفر به کمکم آمدند و او را به عقب بردند، از این که بعدها شنیدم او بهبود یافته، خیلی خوشحال شدم. /فارس ...
مجموعه شعر مسافران خدا در غم منا رونمایی شد
...، حمیدرضا عبداللهی و وحیده گرجی شعرهای خود را برای حاضران خواندند. سید محمد امین استاد دانشگاه نیز در لحظاتی کوتاه پشت تریبون قرار گرفت و گفت: استاد دانشگاه بودم که به اتفاق مسلمانان که در دانشگاه انگلیس تدریس می کردند، به سمت عربستان رفتیم و مرا خواستند و گفتند چون شیعه هستی، نمی توانی وارد شوی و با وجود اینکه صحبت کردم و گفتم پدر و مادرم شیعه و مسلمان هستند، قبول نکردند. ...
مشکلتان را به هر کسی نگویید
زدن با 10 نفر آدم به ما کمک نمی کند چون وقت ها افراد متخصص و دلسوز نیستند و خیلی وقت ها ممکن است ظاهرا دوستت باشند و به جای اینکه به تو کمک کنند تا گره ای که برایت به وجود آمده را باز کنند آن را کور و کورتر کنند. این اولین توصیه من به دوستانی است که گفت و گویم را می خوانند. در وهله دوم پیشنهاد می کنم مشکلشان را با یک متخصص که می تواند مشاور، روان شناس یا روان پزشک باشد در میان بگذارند ...
سردار آزمون: دیر یا زود به مادرید می رسم
دستم می گذارد باید طوری بازی کنم که ملت راضی شوند. من با پیراهن سفید سرباز این وطنم و باید هر چه هدر توان دارم رو کنم. و البته دردانه سینیور هم هستی انگار! - این حرف را نزنید. برای یک مربی حرفه ای مثل کی روش، سردار با بقیه هیچ فرقی ندارد. او 11 بازیکن به زمین می فرستد و با پلن هایش برد می خواهد. حالا اینکه من تیر خلاص را بزنم یا گوچی یا همین مهدی طارمی مهم نیست. شما دیدید که کی ...
موسیقی کلاسیک ایرانی بر پایه تک نوازی
میهمان هایی مثل آقای ابتهاج حضور داشتند، یکباره می گفتند: نی شروع کند . یا یک بار در حضور آقای افشارنیا گفتند: معتمدی بخواند و نی جواب آواز بدهد . و درادامه دکتر شفیعی کدکنی تشریف آوردند، اعضای قدیم گروه شیدا آمدند و هرکسی که می آمد امکان نداشت استاد به من تک نوازی ندهد. درواقع به نظرم به نوعی ایشان می خواستند مرا محک بزنند و همین اتفاقات مرا ساخت. حتی روی سن یکباره اشاره می کردند همراهی کنم، درصورتی ...
پاسخ های ظریف، مرندی و زاهدی درباره مواجهه های جنجالی
: قرار است سران کشورهای اسلامی به ایران بیایند. همه سران را من دعوت کردم جز دو نفر یکی شاه اردن و دیگری رئیس جمهور عراق، قرار است نامه شاه اردن را آقای نعمت زاده ببرد، نامه عراق را هم قرار است تو ببری. فردای آن روز به دکتر ولایتی گفتم من نمی روم. ولایتی گفت این که نمی شود، اگر تو نروی مشکل درست می شود. گفتم من برای صدام نامه نمی برم. آقای هاشمی مدتی بعد مرا صدا کرد و گفت فلانی برو اما من پایم را در ...
بازی های استقلال را به خاطر میثم مجیدی تماشا می کنم | به داور گفتم سن مارکار بالاست، گل من را ندیده! | ...
ابومسلم پرسید توپ گل شد و مارکار جواب داد نه! گفتم آقای داور آقامارکار سنش بالاست شاید خوب ندیده! داور خنده اش گرفت و مارکار هم می خندید بابت اینکه گل من به آن سادگی سوخت شد. بازی استقلال و شموشک یادت هست. جواد زرینچه با دروازه بان تک به تک شد و تو را صدا کرد تا گل بزنی و اصطلاحاً پایت به گل باز شود؟ (خنده) همان توپ گل نشد! انگار بختم برای گل زدن در آن سال بسته شده بود. شما رسانه ها هم ...
طرح سپاه برای انتقام کشتار حجاج عربستان
شما که نیست. نادر گفت: تقسیمش کن... شاید رفتیم بهشت. انار را بین 9 نفر تقسیم کردم. گفتم: بخورید پدر صلواتیا... میوه بهشتی است. نادر گفت: چه معلوم که همین میوه بهشتی نباشه! - خیلی خوب، بخورید... میوه بهشتیه. یکی از احکام ابلاغی به شهید نادر مهدوی در قایق هایمان که نشسته بودیم، جلسه ای گرفتیم. نادر که فرمانده ما بود، گفت: از اینجا می ...
26 حدیث نبوی در مناقب امیرالمؤمنین
در پی کاری فرستاده است. سپس آن روز علی آمد، پس گمان کردم که با وی کاری شخصی دارد از این رو از خانه خارج شدیم و کنار در نشستیم. و من از همه به در نزدیک تر بودم. پس علی علیه السّلام به طرف وی خم گشت و سپس رسول خدا شروع کرد در گوشی با وی سخن گفتن تا اینکه رسول خدا در همان حال از دنیا رفت و بدین ترتیب وی نزدیک ترین مردم به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بود. 20. قال رسول الله صلی الله علیه واله ...
ما را آزاد کنید تا خادمی را هم بکشیم!
باید از آقای خمینی طرفداری کنی. بلافاصله واکنش نشان داد و گفت: تو که نمی خواهی مرا بکشی؟! یعنی حرف تو را نمی شنوم و نمی پذیرم. من هم در پاسخ گفتم: آقا! اختیار دارید. ارادتمند شما هستم. به هر روحانی با دیده احترام می نگرم، ولی حقیقت را هم می گویم و به نظرم بهتر است شما از آقای خمینی تجلیل کنید. آیت الله پاسخ داد: هیچ مخالفتی با آقای خمینی ندارم. این اشتباه برداشت شماست. ما سر کتاب شهید جاوید ...
گفت وگو با مردی که قاتل مادرش را بخشید
زندگی می کرد، مستأجر بود. قاتل هم در آن زمان معتاد به مواد مخدر شیشه بود و با انگیزه سرقت دست به این جنایت زد. شما چطور از ماجرای قتل مطلع شدید؟ من در روستا سر زندگی خودم بودم که به من زنگ زدند و گفتند مادرم مریض شده است. در شاهرود، مرا به سردخانه بردند و جسد او را نشان دادند. قاتل چطور دستگیر شد؟ زمانی که قصد فروش طلاهای مادرم را داشت او را دستگیر کردند و بعد ما را برای ...
مهتاب کرامتی: انتظار این نقش را نداشتم
... از فحوای پاسخ های شما تا این لحظه پیداست که خودتان از این پروژه راضی هستید. البته شما معمولا پشت فیلمهایی که بازی می کنید می ایستید. انتظارم بیش از این ها بود. بگذارید این طور بگویم: یک نفر از من پرسید آن قدری که توی فیلم به نظر می رسد کارتان سخت بود؟ من پاسخ دادم که اتفاقا اصلا سختی کار در فیلم دیده نمی شد. یعنی قدری دلم سوخت بابت آن همه زحمت. به آقای برزیده هم گفتم ...
اومانیا: با رفتن نوروزی قلب پرسپولیس ایستاد / قصد خداحافظی از تیم ملی کاستاریکا را ندارم
رسید که قلبش ایستاده است. من فکر می کنم با رفتن نوروزی قلب پرسپولیس ایستاد و تیم تکه ای از وجود خود را از دست داد. * از نوروزی خاطره ای داری که همیشه به آن فکر کنی ؟ تمام روزها و لحظاتی که در پرسپولیس با هادی بودم برای من خاطره شیرین است. او یک انسان واقعی و بسیار خوش اخلاق بود و رفتنش خیلی به ما ضربه زد. از همان روز اولی که به پرسپولیس آمدم هادی به مانند یک دوست با من رفتار ...
خوش خبر: می خواستند مرا از والیبال جدا کنند
چهارشنبه 15 مهر 1394 0 چرا نامه لغو مأموریت شما را زدند؟ نمی دانم. وقتی من به تهران رسیدم، همکارانم زنگ زدند و گفتند نامه ات را زده اند. نامه اعلام نیازت و باید بیایی وزارت. هر چه گشتم کجا اعلام نیاز کرده، پیدا نکردم. امور اداری؟ مالی؟ دفتر امور مشترک، اداره تعهد اداری و... به هرکس گفتم، گفت آقا نیا که جا نداریم. پس کی اعلام نیاز کرده؟ بعداً دوزاری من افتاد که بابا خواستند من از والیبال جدا شوم. شاید بگویند جا نداریم. اصلاً بگویند ژیمناستیک، نه بگویند برو ورزشگاه انقلاب ...
بسیج مردم با شعار هر 9 روز یک بحران
خودم به جمهوریت می چسبم. بعد هم نام این را تقویت پایه های نظام بگذارید. شما نمی توانید برابری زن و مرد، ساخت و ساز نهادهای مدنی، مجوز فعالیت احزاب و ده ها و صدها موضوع دیگر که در نظام ما هم وجوه جمهوریت درش لحاظ شده و هم اسلامیت. در همین حد هم البته عده ای در تئوری اسلام رحمانی را پیش می بردند. ما داریم درباره سیاست صحبت می کنیم. شما نمی توانید در حوزه اسلامیت باج بدهید که در ...
سجادی: روحانی اولین رئیس جمهور یک دوره ای خواهد شد
کاملا درستی بود! همین آیت االله خامنه ای در سال 92 با آن دیدگاه، مجوز مذاکره را می دهند، چرا چون الان آنها با ایرانی مواجهند که 19 هزار سانتریفیوژ، آب سنگین و تاسیسات اراک و فردو را دارد. بنابراین امروز دست ایران برای مذاکره باز است. اینها ابزارهای قدرت است. شما زمانی می توانید وارد مذاکره شوید که توانایی معامله داشته باشید، این کمال کم لطفی به آقای جلیلی بود که هم در تبلیغات ...