سایر خبرها
نگاهی به کتابهای حوزه دفاع مقدس که رهبرانقلاب تقریظ شان را نوشتند
شود پایی که جا ماند آنچه از کتاب پایی که جا ماند بر می آید روایت صادقانه سیدناصر حسینی پور است که هیچ ادعایی در نویسندگی ندارد. از رفقا شنیدم که به شوخی از سید ناصر پرسیده اند چرا شهید نشده است و او رندانه جواب داده بود: چون به دو چیز دل بسته بودم؛ یکی دوربین دیده بانیم و دیگری یادداشت های روزانه ام. این کتاب هشتصد صفحه ای خاطرات روزانه یک اسیر قطع عضو ایرانی است. این کتاب مقاومتِ صد و ...
ناگفته های دیدار 14 ساعته با کروبی/ در ماجرای لردگان تا الان قصوری اثبات نشده است/ گاهی اوقات بدون لباس ...
در خانه دیگری بردند. از بعد از ظهر سیل جمعیت خیابان های اطراف را پر کرده بود. *در قم؟ بله. من آن روز عازم قم بودم و خواستم سری بزنم. من گفتم چطور است با آقای کروبی بحث دو نفره طلبگی خصوصی با هم داشته باشیم، گپ و گفتی داشته باشیم. گفتند خیلی خوب است و استخاره هم کردم خوب آمد. نزدیک 12 شب تا نزدیک 4 صبح با هم بحث کردیم و در مجموع من به یک نتیجه رسیدم ؛ برخی دیدند مذاکرات بنده و ...
مصائب پایتخت دهه 60 در گفت وگو با شهردار اسبق تهران: در زمان آقای کرباسچی بود که برنامه تراکم فروشی و ...
کرباسچی در انجمن شهر بودم. در وزارت کشور هم به عنوان قائم مقام وزیر کشور در انجمن شهر تهران در دوره وزارت آقایان مهدوی کنی، نیک روش، حجت الاسلام ناطق نوری، حجت الاسلام محتشمی پور و حجت الاسلام عبدالله نوری حضور داشتم. سال 63 در زمان شهرداری آقای سیفیان، به درخواست آقای دکتر ولایتی وزیر امور خارجه برای سفارت مکزیک به وزارت خارجه رفتم و مجدداً در سال 65 با دعوت آقای محتشمی پور به وزارت کشور ...
آخر هفته را با تماشای فیلم های سینمایی تلویزیون سپری کنید
پدرش در کاناداست. امی دختری است که در اثر یک تصادف مادرش را از دست می دهد. پدر و مادرش قبلا از هم جدا شده بودند بنابراین امی نزد پدرش می رود و در منزل او که در دل یک منطقه جنگلی است زندگی می کند. امی ابتدا احساس خوبی ندارد ولی یک روز که کارگرها مشغول قطع درختان بوده و لانه غازها را خراب کرده بودند امی تخم این پرنده ها را پیدا کرده و به خانه می برد. غازها یکی یکی از تخم بیرون می آیند و به امی انس می ...
اعترافات هولناک دختر جوان که سناریوی قتل پیرمرد تنها را اجرا کرد / رویایی که کابوس شد!
عید کنارش باشیم. همراه پدرم به شیراز رفتیم. سیزده بدر در حال برگشت بودیم که در جاده تصادف زنجیره ای رخ داد و فقط پدرم فوت شد. چطور مستقل شدی؟ 18 ساله بودم که با زن مطلقه ای آشنا شدم. او خانه ای مجردی در جنوب تهران داشت و به خانه او رفتیم. سیما اهل مهمانی های شبانه بود و من هم همراهش به این مهمانی ها می رفتم. در این مهمانی ها با زنان و دختران آشنا شدم و تعداد دوستانم بیشتر شد. ...
نمایش 30 قاب عکس از سه سال پیاده روی شهروند انزلی
نظر مالی و هم تهیه روادید کمکم کردند تا راهی این سفر شوم و فقط تنها حسی که می توانم در اولین قدمم به خاک عراق و نزدیکی بارگاه امام حسین (ع)بیان کنم این است که زیبا بود. ضیائی کاروان پیاده اربعین را بهشت سوژه های عکاسی می داند و ادامه می دهد: برای دومین بار که قرار شد همراه با کاروان پیاده اربعین به زیارت سید الشهدا(ع) بروم خوشحال بودم و البته تجربه ای از سفر اولم داشتم که می دانستم این ...
حاج علی و 60 سال عاشقی در راه حسین(ع)/ بی سوادی که استاد مداحی شد
اینکه چگونه وارد مداحی شدید؟ حتما جز عشق و علاقه نبود که توفیق نوکری در دستگاه امام حسین(ع) نصیبم شد، یادم هست 16 15 ساله بودم که برای اولین بار به طور رسمی در سوگ آقا اباعبدالله(ع) مداحی کردم، قبل از آن هم مداحی می کردم اما برای جمع خودمانی بود نه رسمی. فارس: یادتان هست کجا بود؟ بله؛ مسجد رضوی، آن روز حس عجیبی داشتم چون لیاقت کار در دستگاه اباعبدالله(ع) را پیدا ...
شهدای جنگ تحمیلی؛ پیام آوران پیروزی
اتومکانیک شد. او در فعالیت های قبل از انقلاب حضوری فعال داشت و پس از شروع جنگ تحمیلی درقالب بسیجی وارد جبهه های جنگ شد. از بیستم مهرماه سال 1362 به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در آنجا مشغول شد و در همین ایام ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد و حاصل این پیوند پسری به نام علی بود؛ اما تنها هشت روز پس از تولد فرزند خود و بدون اینکه او را دیده باشد در 21 بهمن سال 1364 در منطقه ...
خاطراتی از مجالس حسینی در آمریکا
رانندگی را از پلیس نیوجرسی نگرفته بودم و فقط با تاکسی می توانستیم جابجا بشویم. چاره ای نداشتم؛ فرآیند گرفتن گواهینامه، حدود دو ماه طول می کشید؛ هم امتحان آئین نامه و هم امتحان عملی. دانشگاه راتگرز هم در شهر بزرگی نبود که حمل و نقل عمومی داشته باشد. تنها راه پیش رو، تاکسی دربست بود؛ حدود 13 دلار برای کمترین مسافت یا همان یک کورس. یک رفت و آمد از محلّ زندگی تا دانشگاه، 35 دلار آب می خورد. هرچند که بعد ...
ابراهیم ابراهیمیان: پیلوت زنانه است ولی ضدمرد نیست
تبریک از جهت اینکه فیلممان اکران شده و تسلیت از این جهت که در بدترین زمان ممکن و در بدترین شرایط ممکن اکران شده است. اوضاع خوبی نیست و زمان از این بدتر نمی شد و قرار بود فیلم ده روز دیرتر اکران شود که ما تبلیغات انجام دهیم اما حالا با گذشت ده روز تازه ما اولین بیلبورد را رفتیم آن هم با دردسر و بدبختی نه برای اینکه تبلیغ کنیم فقط برای اینکه کسانی که می خواهند فیلم را ببینند مطلع شوند ...
روایتی از خاطرات قدیمی ترین پستچی قزوین
...، ما را به دادگستری احضار کردند و بعد از بررسی متوجه شدند که ما نقشی نداشتیم و اما دیگر آن زن را ندیدم و حق می دهم که محدودیت پستی زیاد باشد. یک بار هم خانمی که نامه زیادی داشت و هرماه چند نامه برایش می بردم، یک روز به من گفت که همسرم در وزارت خارجه کار می کند و همیشه برای من دلار می فرستد اما مدتی است که به دست من نرسیده است و می گوید فرستاده است، اطمینان دادم که پست هیچ وقت چیزی را ...
بچه مهندسی که با فولاد سخت تاریخ سازی کرد
گفتم از مسابقات لیگ و کشوری هم راحت ترم. همه چیز آماده بود و شرایط خیلی خوبی را تجربه کردم. خیلی هم خوب شروع کردم و در یک ضرب وزنه ها را پشت صحنه می زدم ولی خودم احساس کردم که بدنم تعادل کافی را ندارد و ضعف کردم. *اگر کمی خوش شانس بودی می توانستی طلا بگیری؟ طلا را نه. واقعا وزنه بردار کره شمالی اسطوره است.واقعا وزنه ها را عالی بالا برد. ولی خب در تمرینات وزنه ای را زده بودم ...